دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۶۵ مطلب با موضوع «اهل سنت :: سندهای تصویری اهل سنت» ثبت شده است

۱۴
تیر
آیا رسول الله (ص) مثل شیعیان امروزی بر مهر و امثال آن سجده می کردند ؟
مهر در نماز از چه زمانی و توسط چه کسی استفاده شد ؟
پاسخ :
خلاصۀ بحث :
آن‌چه که قطعی است در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مهری به این صورت که الآن در میان شیعیان رایج است وجود نداشته است و آن حضرت بنا بر اتفاق شیعه و سنی بر خاک ، سنگ و حصیر سجده می‌کرده و هرگز بر فرش ، سجاده ، لباس و ... که الآن اهل سنت بر آن سجده می‌کنند ، سجده نمی‌کرده است و سجده بر چنین چیزها از بدعت‌هایی است که در میان اهل سنت رایج شده است .

نخستین کسی که بر تربت امام حسین علیه السلام سجده کرد ، امام زین العابدین علیه السلام بود که بعد از دفن سید الشهداء علیه السلام مقداری از خاک آن حضرت را برداشت و به مدینه برد و خود و اهل بیت رسول خدا بعد از آن بر خاک سید الشهداء سجده می‌کردند .
شیعیان نیز با تأسی به ائمه اهل بیت علیهم السلام که یکی از ثقلین هستند ، سجده بر تربت سید الشهداء را مستحب می‌دانند و بر این کار مداومت می‌کنند .
تفصیل بحث :
سجدۀ رسول خدا بر زمین :
شیعه و سنی اتفاق دارند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر زمین سجده می‌کرده و می‌فرموده است :
أعطیت خمسا لم یعطهن أحد قبلی ... وجعلت لی الأرض مسجدا وطهورا .
صحیح البخاری ، البخاری ، ج 1 ، ص 86 .

  • عبدی
۰۹
تیر

طلاب سنی (به این خاطر می گویم طلاب سنی، چون عوام شان، بندگان خدا، به جز نمازی یا روزه ایی، دست چپ و راست خود را هم نمی دانند)  فتوایی از امام راحل (ره)  در شبکه های اجتماعی پخش می کنند و بوسیله این مطلب، شروع به تمسخر نظام جمهوری اسلامی و مذهب شیعه کرده اند.
برای مشاهده این فتوا بهمراه پاسخ، این لینک را مشاهده کنید

http://islamquest.net/fa/archive/question/fa7619


اما پاسخ ما به این گرگ های در لباس میش که پول امام زمان عج را می خورند ولی بر علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی و مذهب شیعه، گام بر می دارند:

ابن قیّم جوزی در کتاب  «بدائع الفوائد»  می‌گوید:

وفی الفصول روى عن أحمد فی رجل خاف ان تنشق مثانته من الشبق أو تنشق انثیاه لحبس الماء فی زمن رمضان یستخرج الماء ولم یذکر بأی شیء یستخرجه قال وعندی أنه یستخرجه بما لا یفسد صوم غیره کاستمنائه بیده أو ببدن زوجته أو أمته غیر الصائمة فإن کان له أمه طفلة أو صغیرة استمنى بیدها وکذلک الکافرة ویجوز وطئها فیما دون الفرج فإن أراد الوطء فی الفرج مع إمکان إخراج الماء بغیره فعندی أنه لا یجوز

در الفصول از احمد روایت شده است درباره شخصی که از این می‌ترسید که از شدت فشار شهوت مثانه‌اش سوراخ شود و یا بیضه‌هایش در ماه رمضان به خاطر تحمل فشار و حبس کردن آب منی سوراخ گردد  و می‌خواست که آب  خود  را خارج سازد و نگفت که به چه شکلی می‌خواهد این کار را انجام دهد.

راوی گفت: به نظر من می‌تواند این کار را به شکلی انجام دهد که روزه‌اش باطل نشود مثلا می‌تواند با دست خود استمناء کند و با به واسطه همسر و یا کنیزی که روزه نباشد استمناء کند. و اگر کنیز دختر بچه‌ و یا دختر بچه‌ای داشت  و یا حتی دختر کوچک کافری داشت می‌تواند با دست خود استمناء کند و نیز مى‌تواند از عقب و نه از جلو با او نزدیکی کند، اگر  خواست  از  جلو  نزدیکی  کند  و  امکان  دارد  که  از  او  منی  هم  انزال  گردد  نزد  من  چنین  کاری  جایز  نیست
بدائع الفوائد ج4ص1473

همان طور که مشاهده  می کنید، این  آقایان  می گویند: مى‌تواند از عقب با دختر صغیره نزدیکی کند.

  • عبدی
۰۹
تیر

طبق روایات صحیح اهل سنت، رسول خدا حفصه را یک بار طلاق داده و دو باره با او ازدواج کرده.

(آدرس ها از مکتبه شامله می باشد)


2797 - حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا الخضر بن أبان الهاشمی ثنا یحیى بن آدم ثنا یحیى بن زکریا بن أبی زائدة عن صالح بن صالح عن سلمة بن کهیل عن سعید بن جبیر عن ابن عباس رضی الله عنهما عن عمر رضی الله عنه : أن رسول الله صلى الله علیه و سلم طلق حفصة ثم راجعها

هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین و لم یخرجاه

تعلیق الذهبی قی التلخیص : على شرط البخاری ومسلم
مستدرک حاکم ش  2797


2265  - أخبرنا سعید بن سلیمان عن هشیم عن حمید عن أنس : ان النبی صلى الله علیه و سلم طلق حفصة ثم راجعها

قال حسین سلیم أسد : إسناده صحیح
سنن دارمی ش2265

  • عبدی
۰۹
تیر


حدثنا یونس قال : حدثنا أبو داود قال : حدثنا شعبة عن مسلم القرشی قال : دخلنا على أسماء بنت أبی بکر فسألناها عن متعة النساء فقالت : فعلناها على عهد رسول الله.

راوی گوید:بر اسما دختر ابوبکر داخل شدیم و از متعه زنان(صیغه)سوال کردیم.اسما گفت:ما در زمان پیغمبرص،این کار را انجام می دادیم(صیغه می دادم)
مسند ابی داوود طیالسی ج3ص208.


سند هم در پاورقی نوشته اند:صحیح هست
آیا وهابیون که به شیعه طعن می زنند و صیغه را زنا می دانند،جرات می کنند بگویند دختر ابوبکر زنا می داده؟

  • عبدی
۰۷
تیر
روایت سوم

حلبی روایتی را چنین نقل می کند:

وفی روایة أنه صلی الله علیه وسلم ألبسه درعه الحدید وشد ذا الفقار أی الذی هو سیفه فی وسطه وأعطاه الرایة ووجهه إلی الحصن فخرج علی کرم الله وجهه بها یهرول حتی رکزها تحت الحصن فاطلع علیه یهودی من رأس الحصن فقال من أنت قال علی بن أبی طالب فقال الیهودی علوتم وحق ما أنزل علی موسی ثم خرج إلیه أهل الحصن وکان أول من خرج منهم إلیه الحارث أخو مرحب وکان معروفا بالشجاعة فانکشف المسلمون وثبت علی کرم الله وجهه فتضاربا فقتله علی وانهزم الیهود إلی الحصن ثم خرج إلیه مرحب فحمل مرحب علیه وضربه فطرح ترسه من یده فتناول علی کرم اله وجهه بابا کان عند الحصن فتترس به عن نفسه فلم یزل فی یده وهو یقاتل حتی فتح الله علیه الحصن ثم ألقاه من یده أی وراء ظهره ثمانین شبرا قال الراوی فجهدت أنا وسبعة نفر علی أن نقلب ذلک الباب فلم نقدر قال بعضهم فی هذا الخبر جهالة وانقطاع ظاهر قال وقیل ولم یقدر علی حمله أربعون رجلا وقیل سبعون

در روایتی نقل شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله زره آهنین خود را در بر علی کرد و ذو الفقار را به کمر وی بست و پرچم را بدو داد و به سوی دژ فرستاد. ساکنان دژ به طرف علی شتافتند یک یهود از آمدن حضرت مطلع شد و گفت الان به حق آن چیزی که بر موسی نازل شده پیروزید سپس اهل قلعه خارج شدند و نخستین کسی که به مقابله او آمد، حارث برادر مرحب بود که در شجاعت آوازه داشت. مسلمانان عقب نشستند ولی علی (علیه السلام) پابرجا ماند. آنها با شمشیر با هم جنگیدند و علی او را کشت و یهودیان به دژ گریختند. سپس مرحب خارج شده و بر حضرت علی علیه السلام حمله کرد و با ضربه ای که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. علی علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند همچنان در دستش بود و جنگ می کرد تا اینکه خداوند قلعه را برای ایشان فتح کرد سپس با دستش آن را به اندازه هشتاد وجب به پشت سرش انداخت.راوی گوید: من و هفت نفر دیگر تلاش کردیم تا در را برگردانیم، نتوانستیم

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای1044هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، الحلبیة ج2، ص 737، ناشر: دار المعرفة - بیروت - 1400
  • عبدی
۰۷
تیر
مقدمه

یکی از فضائل بی نظیر امیرمؤمنان علیه السلام که هیچ شخص دیگری در آن شریک نیست، قضیه کندن قلعه خیبر توسط آن حضرت است.

برجستگی و اهمیت این فضیلت از آن جا آشکار می شود که بدانیم لشکر اسلام چندین روز پشت دروازه این قلعه متوقف ماندند و فرماندهان مسلمان یکی از پس دیگری برای فتح این قلعه هجوم می آوردند؛ اما شکست خورده، درمانده و دست از پا درازتر به لشکرگاه برمی گشتند.

از جمله این فرماندهان ابوبکر و عمر بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست آن ها داد تا قلعه را فتح و شادی را به اردوگاه اسلام بیاوردند؛ اما هر دوی آنان نرسیده به دروازه قلعه شکست خورده و با فرار خود نا امیدی و سرشکستگی را در میان مسلمانان افزایش دادند.

فرار ابوبکر از جنگ

حاکم نیشابوری در المستدرک می نویسد:

4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَیْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِیُّ بِمَکَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی، عَنِ الْحَکَمِ، وَعِیسَی، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی لَیْلَی، عَنْ عَلِیٍّ، أَنَّهُ قَالَ: یَا أَبَا لَیْلَی أَمَا کُنْتَ مَعَنَا بِخَیْبَرَ؟ قَالَ: بَلَی وَاللَّهِ کُنْتُ مَعَکُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ إِلَی خَیْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّی رَجَعَ ".

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ


از أبو لیلی نقل شده است که امیرمؤمنان علیه السلام به او گفت: ای ابو لیلی ! آیا در خیبر با ما نبودی؟ گفت: بلی به خدا سوگند همراه شما بودم. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت. سند این روایت صحیح است؛ اما بخاری و مسلم نقل نکرده اند.
  • عبدی
۰۷
تیر

http://www.sonnat.net/upload/article/D53C979C.3137.43FD/namaye.png?rnd=

بخاری از ابوهریره نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌فرماید:
6587 - حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ المُنْذِرِ الحِزَامِیُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَیْحٍ، حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی هِلاَلُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: " بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ "

من، فردای قیامت در کنار حوض می آیم و تعدادی از صحابه می خواهند نزد من بیایند، ولی آنها را از طرف حوض بر می گردانند به سوی دیگر. گفتم: اینها را کجا می برید؟ می‌گویند: به خدا قسم! اینها را به سمت آتش جهنم می بریم. عرضه می کنم: مگر آنها چه کار کرده اند؟ خطاب می آید: درست است که اصحاب تو هستند، ولی بعد از تو مرتد شدند و بدعت‌ها گذاشتند و به دوران جاهلیت برگشتند. سپس گروه دیگری را اینگونه به سمت آتش می برند و ... ، و از اینها هیچکس از آتش نجات پیدا نمی کند، مگر به اندازه هَمَل نعم. (کنایه از چهارپایان بازیگوشی که معمولا از گله جدا می شوند و مشغول بازیگوشی هستند و سرگردان می‌شوند و این نشان قِلَّتْ و کمی تعداد آنهاست)

صحیح بخاری، ج8 ص121 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء:9

  • عبدی
۲۶
خرداد

خداوند متعال می فرماید:

(وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْبَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَْرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ/(الانبیاء(105)

" در « زبور » بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد» "

مقصود از این آیه چیست؟ منظور از اینکه زمین را بندگان صالح خدا ارث می برند، چیست؟ و این آیه چه زمان تحقق خواهد یافت؟ چه زمان بندگان صالح خدا زمین را به ارث خواهند برد؟ و آیا چنین چیزی محقق خواهد شد؟

حاشا که سخن خدا دروغ باشد، ممکن نیست خدا قضیه ای را بیان نماید و محقق نگردد.

پس محققاً زمانی خواهد آمد که تمام کره زمین با توجه به نصّ صریح قرآن از آن عباد صالح خداوند شود. امّا چه زمانی این وعده الهی محقق خواهد شد؟ هر زمان که باشد، آنچه که روشن است تحقق این وعده بدست سید و مولای ما امام مهدی (عجل) است.

باید متذکر شد که اعتقاد به امام مهدی(عج) تنها یک اندیشه شیعی نیست، (آنگونه که برخی تصور می کنند)، بلکه مسأله ای است که همه ادیان به آن ایمان دارند، برادران اهل سنت ما نیز به این اندیشه ایمان داشته و کتب متعددی به رشته تحریر در آورده اند که محتوی اخبار مربوط به امام زمان عجل الله تعالی فرجه می باشد.

این افکار زاییده خیال عدّه ای نیست تا جایی که بعضی می گویند و ما را متهم به خیال پردازی می نمایند، زیرا این اعتقاد با روایتی از رسول گرامی اسلام رسیده که خداوند در موردش فرموده :

لاینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی، رسول الله (ص) فرموده اند:

مهدی با آمدنش زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.

آنچه برادران اهل سنت ما در مورد امام منتظر عجل الله فرجه نوشته اند شامل کتابهای بسیاری می شود که در ذیل به عناوین برخی از این کتابها اشاره می کنیم:

۲۶
خرداد

مهدویٌت، اصلی اساسی و انکار ناپذیر در میان امت اسلام است که شیعه و سنٌی آن را یکی از مسائل مهم اسلامی به شمار می آورند تاجایی که اهل سنٌت اعتقاد به مهدویٌت را واجب و منکر آن را کافر می­دانند. [1]

با دقت در روایات معتبر به این نکته پی می­بریم که «مهدی» لقب آن موعود آخر الزمان است که در احادیث اهل سنٌت و شیعه به حسب و نسب وی که از نسل پیامبر (ص) و فاطمه (س) وامام حسین (ع) است،

بطور صریح اشاره شده است، که این مسئله می­تواند به عنوان یکی از مسائل مشترک و وحدت آفرین بین دو فرقه مطرح شود.
با دقت در منابع فریقین به این نتیجه می­رسیم که مهدی (عج) از نسل پیامبر (ص) و فاطمه (س) است که ایشان، همان فرزند بلافصل امام حسن عسکری (ع) می­باشد که شیعه به آن معتقد می­باشد.


هرچند اهل سنٌت در اینکه نسب حضرت مهدی (ع) به رسول خدا(ص) و فاطمه(س) می­رسد، تردید و شک ندارند؛ ولی در منابع آنها احادیث متناقضی درباره نسب حضرت به چشم می خورد که بعضی نام پدر او را عبدالله[2] می­دانند؛ برخی ایشان را از نسل عباس[3] معرفی می­کنند وعده­ای دیگر نسب او را به امام حسن (ع) می­رسانند.

بخاطر آگاهی بیشتر،روایاتی که در باره نسب حضرت مهدی(ع) واردشده است را مورد بررسی قرار می­دهیم تا حقیقت بر همگان روشن شود .

  • عبدی
۲۶
خرداد

احادیث درباره حضرت مهدی علیه‌السلام در مکتب اهل سنت متواتر است.


حدیث متواتر حدیثى است که از طریق راویان مختلف با مذاهب گوناگون در زمان ها و مکان‌هاى متعدد و پراکنده نقل شده باشد؛ به‌طورى‌که هیچ‌گونه احتمال دروغ و یا تبانى در نشر آن نرود و این کثرت راویان و گوناگون آنان نشانه راستى حدیث مى‌باشد.
گاه یک موضوع با الفاظ مختلف با همین تعدد نقل شده است که به آن تواتر معنوى مى‌گویند و گاه یک موضوع با همین تعدد با الفاظى خاص عینا بیان گردیده که به آن تواتر لفظى گفته مى‌شود.


ابن حجرهیتمى شافعی” مى‌گوید:
“ابوالقاسم، محمد، الحجه، عمر او پس از درگذشت پدرش پنج سال بود.

خداوند در همین عمر به او “حکمت ربانی” عطا فرمود. او را “قائم منتظر”‌گویند.

در اخبار متواتر رسیده است که مهدى از این امت است. عیسی على نبینا و آله و علیه‌السلام از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد خواند.”


ابن ابى‌الحدید مى‌گوید:
“میان همه فرق مسلمین قطعى است که عمر دنیا و احکام و تکلیف پایان نمى‌پذیرد مگر پس از ظهور مهدی.”

  • عبدی
۲۵
خرداد

وهابیون در24 ساعت شبانه روز مثل طوطی یک مطلب رو هی تکرار میکنند و اون این که در تهران به عنوان پایتخت جمهوری اسلامی ایران، سنی ها، یک مسجد هم ندارند و هر روز هم این مطلب رو داد و قال می کنند. در ادامه، آدرس مساجد اهل سنت در تهران رو خواهید دید تا رو سیاهی اینان، برای شما بیشتر آشکار بشه!


در حال حاضر سنی های ساکن تهران 9 عدد مسجد برای خود دارند

1- مسجد صادقیه، واقع در فلکه‌ی دوم صادقیه

2- مسجد تهران ‌پارس، واقع در خیابان دلاوران

3- مسجد شهر قدس، واقع در کیلومتر 20 جاده‌ی قدیم

4- مسجد خلیج فارس، واقع در بزرگراه فتح

5- مسجد النبی، واقع در شهرک دانش

6- مسجد هفت‌جوب، واقع در جاده‌ی ملارد

7- مسجد وحیدیه، واقع در شهریار

8- مسجد نسیم‌ شهر، واقع در اکبرآباد

9- مسجد رضی‌آباد، واقع در سه ‌راه شهریار

14mah

  • عبدی
۲۵
خرداد

تَقیّه، اصطلاحی دینی به معنای ابراز داشتن عقیده یا انجام دادن کاری بر خلاف نظر قلبی خود به دلایلی خاص .

تقیه در لغت به معنای نگاه داشتن ، پرهیز کردن و پنهان نمودن است (ابن منظور؛ فیروزآبادی ، ذیل «وقی »).

در منابع اسلامی ، تقیه به معنای نگاهداری خود از صدمة دیگری است از راه ابراز موافقت با او در گفتار یا رفتارِ مخالف حق (انصاری ، ص 37) و به تعبیر شیخ مفید (1414، ص 137) پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان ، به منظور اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی ، است.

(برای تعاریف دیگر رجوع کنید به شمس الائمه سرخسی ، ج 24، ص 45؛ ابن حَجَر عَسقلانی ، ج 12، ص 279؛ ابوزُهره ، ص 188).

در تقیه ، بر خلاف نفاق که موضوع آن تظاهر به حق و پنهان کردن شرک و باطل است ، شخص مؤمن به دلیل ترس از زیان مالی یا جانی برای خود یا دیگری ، از اظهار حقیقت خودداری می کند.

(فاضل مقداد، ص 377؛ امین ، ص 185).

از جمله اغراض عقلایی که می تواند تقیه را موجه سازد، مصون ماندن تقیه کننده از تعرض ظالمان و رهایی از خطرهایی مانند حبس ، تبعید، قتل ، مصادرة اموال و محرومیت از حقوق قانونی است .

دیگر فواید مهم تقیه عبارت اند از پیشگیری گروه تقیه کننده از هدر رفتن قوای خود به منظور بهره برداری بیشتر از فرصتهای مناسب ، حفظ وحدت امت اسلامی و جلوگیری از ایجاد تفرقه و اختلاف .

با توجه به همین آثار سودمند تقیه ، امیر مؤمنان علی علیه السلام تقیه را «رحمت الهی بر مؤمنان » خوانده اند ( رجوع کنید به حرّ عاملی ، ج 1، ص 107ـ 108؛ سبحانی ، ج 2، ص 3ـ 336).

  • عبدی
۲۵
خرداد

مخالفین شیعه قائل به مساله  " عدالت صحابه " هستند و بر این مبنا تمامی صحابه را عادل شمرده و هر گونه نقد و نقاش در مورد آنان را نهی می کنند و حتی بر همین مبنا تمامی آن ها را توثیق می کنند.

این ادعا در حالی صورت میگیرد که نه تنها هیچ پشتوانه قرآنی و روایی ندارد بلکه روایات متعدد و معتبر در منابع مخالفین در رد این ادعای اهل تسنن وجود دارد.

(با وجود تعریف های متفاوت از صحابه در نزد علمای اهل سنت) در راستای این مساله، در این مطلب به نقل روایتی با سند صحیح (بنا بر شروط بخاری و مسلم) از قول ابن عباس می پردازیم که رد محکمی است بر اسطوره  " عدالت صحابه " :

حَدَّثنا أَبُو موسى، قَال: حَدَّثنا یَحْیَى بن حماد، قَال: حَدَّثنا أَبُو عَوَانة، عَن سُلَیْمَانَ عَنْ عَدِیّ بْنِ ثَابِتٍ، عَن سَعِید بْنِ جُبَیر، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: یَقُولُ أَحَدُهُمْ: أَبِی صَحِبَ النَّبِیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وَسَلَّم، وَکان مَعَ أَبِی ولَنَعْلٌ خَلَقٌ خَیْرٌ مِنْ أَبِیهِ.

مسند البزار،ج11،ص277،ح5068 ط مکتبة العلوم والحکم - المدینة المنورة

ابن عباس می گوید : یک از آن ها می گوید پدرم صحابی پیامبر (ص) بوده است و پیامبر با پدرم بوده است در حالی که کفش کهنه از پدرش بهتر است.

این روایت در منابع زیر نیز نقل شده است :

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج2،ص186 ط دار المأمون للتراث ( نور الدین الهیثمی : رجاله رجال الصحیح حسین سلیم اسد : إسناده صحیح)

مختصر زوائد مسند البزار،ج1،ص109 ط مؤسسة الکتب الثقافیة (ابن حجر العسقلانی : صحیح الإسناد)

همانطور که ملاحظه می کنید ، " نور الدین هیثمی " و " این حجر عسقلانی " و " حسین سلیم اسد " این روایت را تصحیح کرده اند.

  • عبدی
۲۵
خرداد

ابوحنیفه از جمله کسانی است که جایگاه خاصی در نزد اهل سنت داشته و او را " امام اعظم " خوانده اند ولی با این وجود بسیاری از علمای اهل سنت با الفاظ شدیدی از او یاد کرده و بسیاری از اقوال و عقاید او را تا حد تکفیر و تضلیل و تفسیق رد نموده اند.

در این مطلب نظر غزالی در مورد ابوحنیفه را برای شما نقل می کنیم :

وأما أبو حنیفة فلم یکن مجتهدا لأنه کان لا یعرف اللغة وعلیه یدل قوله ولو رماه بأبو قبیس وکان لا یعرف الأحادیث ولهذا ضری بقبول الأحادیث الضعیفة ورد الصحیح منها ولم یکن فقیه النفس بل کان یتکایس لا فی محله على مناقضة مآخذ الأصول .....

المنخول من تعلیقات الأصول،ص471 ط دار الفکر

اما ابوحنیفه او مجتهد نبود چون زبان عربی را نمی دانست و قول او که گفته " ولو رماه بابو قبیس " بر این دلالت می کند و احادیث را نمی شناخت و برای همین احادیث ضعیف را قبول می کرد و احادیث صحیح را رد می کرد بلکه کاری می کرد که اصول در تناقض با یکدیگر قرار می گرفتند .....

این هم از وضعیت علمی " امام اعظم " از دید غزالی !

جایگاه غزالی در نزد اهل سنت :

الغَزَّالِیُّ أَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مُحَمَّدٍ : الشَّیْخُ، الإِمَامُ، البَحْر، حجَّةُ الإِسْلاَم، أُعجوبَة الزَّمَان .....

سیر اعلام النبلاء،ج19،ص322 ط موسسة الرسالة

حجّة الإسلام، إمام الفقهاء الشافعیة، وربّانیّ الأمة، جمع بین علم الظاهر والباطن، وفاق أهل زمانه بتلخیص العبارة، وحسن التمثیل والاستعارة، وزاد على من کان قبله فی تنمیق التصنیف، وأعجز من جاء بعده فی حسن التألیف، ومن نظر فی تصانیفه علم. أنه کان منقطع القرین، متفنّنا فی کثیر من العلوم، لا یشقّ غباره، ولا یدرک مضماره .....

الدر الثمین فی أسماء المصنفین،ص84 ط دار الغرب الاسلامی، تونس

  • عبدی
۲۵
خرداد

ابوبکر باقلانی یکی از علمای بزرگ اهل سنت است که در قولی عجیب و مخالف قرآن قائل به این است که آوردن مانند قرآن امری است ممکن و شدنی !

ابتدا ترجمه  باقلانی و جایگاه او در نزد اهل سنت را با یکدیگر می خوانیم و سپس به بیان این قول مخالف قرآن باقلانی می پردازیم :

ابْنُ البَاقِلاَّنِیّ أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بنُ الطَّیِّبِ البَصْرِیُّ : الإِمَامُ، العَلاَّمَةُ، أَوْحَدُ المُتَکَلِّمِیْن، مُقَدَّم الأُصُوْلِیین، القَاضِی، أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بنُ الطَّیِّب بنِ مُحَمَّدِ بنِ جَعْفَرِ بنِ قَاسِم البَصْرِیُّ، ثُمَّ البَغْدَادِیُّ، ابْنُ البَاقِلاَّنِیّ ..... وَکَانَ ثِقَةً إِمَاماً بَارِعاً...


سیر اعلام النبلاء،ج17،ص190 ط موسسة الرسالة


القاضی أبو بکر الباقلانی : هو محمد بن الطیب بن محمد بن جعفر وکنیته أبو بکر، کان من أکبر علماء الکلام ...


هدایة القاری إلى تجوید کلام الباری،ج2،ص708 ط مکتبة طیبة


اما با یکدیگر قول عجیب و مخالف قرآن باقلانی را بخوانیم :