امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیهالسلام) حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ؛ علیّ بن ابیطالب'ریسمان محکم خداست.
سوره آل عمران آیه 103 میفرماید: وَ اعْتَصِمُوا به حبل اللَّهِ جَمِیعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا؛ «و همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید، و پراکنده نشوید.»
درباره اینکه منظور از «حبلالله» چیست؟
مفسران قرآن، احتمالات مختلفی ذکر کردهاند: ازجمله آنها قرآن، اسلام، پیامبر و علی و اولاد معصوم او را ذکر کردهاند.[1]
در رروایات معصومین نیز معانی مختلف نقلشده، ولی بیشتر به ولایت علی (علیهالسلام) تأکید شده است که به چند مورد از آنها اشاره میشود:
الف) در حدیثی از امام سجاد (علیهالسلام) روایت شده است:
«وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآن؛[2] منظور از «حبلالله» همان قرآن است.»
ب) شخصی به نام «ابن یزید» میگوید: تفسیر آیه را از ابوالحسن امام کاظم (علیهالسلام)) پرسیدم؟
فرمود: «عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیهالسلام) حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ؛[3]
علیّ بن ابیطالب'ریسمان محکم خداست.»
ج) از امام سجاد (ع) روایت شده است: روزی رسول خدا (ص) به اصحاب خود که در مسجد بودند، فرمود:
مردی از اهل بهشت اکنون به مسجد میآید و از مطلب مهمّی که برای او ضروری است، سؤال خواهد کرد، پس مردی وارد شد که شبیه مردم مصر بود، سلام داد، نشست و گفت: یا رسولالله! خدا فرموده است وَ اعْتَصِمُوا به حبل اللَّهِ جَمِیعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا ؛[4]
منظور از «حبلالله» که ما موظّف به تمسّک به آن شدهایم، چیست؟
رسول خدا (ص) لحظهای سکوت کرد، بعد سرش را بلند کرد و به سوی علیّ بن ابیطالب'اشاره نمود و فرمود:
«هَذَا حَبْلُ اللَّهِ الَّذِی مَنْ تَمَسَّکَ بِهِ عُصِمَ فِی دُنْیَاهُ وَ لَمْ یَضِلَّ فِی آخِرَتِهِ؛
این علی (علیهالسلام) همان «حبلالله» است که هر کس به او تمسک کند، نسبت به دنیایش مصون میماند و نسبت به آخرتش گمراه نمیشود.»
آن مرد برخاست علی (ع) را در آغوش گرفت درحالیکه میگفت:
«اعْتَصَمْتُ به حبل اللَّهِ وَ حَبْلِ رَسُولِه؛ به ریسمان خدا و ریسمان پیامبرش تمسک کردم.»
سپس خداحافظی کرد و رفت، در اینجا «یکی از اصحاب» گفت: یا رسولالله! بروم از آن مرد بخواهم که برای من استغفار کند؟
حضرت فرمود: برایت مفید خواهد بود!
باعجله رفت، به او رسید و از او درخواست کرد که برایش استغفار نماید، آن مرد گفت: آیا فهمیدی که پیامبر(ص) چه فرمود و من چه گفتم؟
گفت: آری.
مرد گفت: «إِنْ کُنْتَ مُتَمَسِّکاً بِذَلِکَ الْحَبْلِ فَغَفَرَ اللَّهُ لَکَ وَ إِلَّا فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَکَ؛
اگر تو، به آن حبل الهی تمسک کردهای، خدا تو را بیامرزد، وگرنه، خدا تو را نیامرزد.»
این جمله را گفت و رفت.[5]
قریب به مضمون فوق، از امام صادق (ع) نیز روایت شده است.[6]
د) ابان بن تغلب از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:
«نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ اعْتَصِمُوا به حبل اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛[7]
ما (اهلبیت) همان ریسمان الهی هستیم که خدا فرموده است: و همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید.»
در تفسیر آیه مذکور احادیث بسیاری وجود دارد که اکثر آنها «حبلالله» را به ولایت علی (ع) و اولاد معصوم او تطبیق کردهاند.[8]
ولی روشن است که این احادیث، با تفسیر «حبلالله» به اسلام و قرآن یا پیامبر-منافات ندارد، زیرا منظور از «حبلالله» هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خدای مهربان است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و یا جانشینان او که علی (ع) و فرزندان پاک و معصوم او هستند، همه این مصادیق، در مفهوم وسیع «ارتباط باخدا» که از «حبلالله» استفاده میشود، جمع است.
حکمت تعبیر به حبلالله:
نکتة جالب اینکه تعبیر از مصادیق مزبور، به «حبلالله» درواقع اشاره به یک حقیقت است، که انسان بدون داشتن مربی و راهنما، در جهل و نادانی باقی میماند، و برای نجات از چاه نیاز به رشته و ریسمان محکمی دارد که به آن چنگ بزند و بیرون آید، این رشته محکم همان ارتباط باخدا از قرآن و آورنده قرآن و جانشینان واقعی او میباشد که مردم را از سطوح پایین و پست، بالا برده و به آسمان تکامل معنوی و مادی میرسانند.[9]
پس نتیجه میگیریم که: » حبل الله» و ریسمان الهی برای نجات از هلاکت، مصادیقی دارد که ولایت امیرمؤمنان و یازده فرزند معصوم او، از مصادیق روشن آن است. و ما موظّفیم که به ولایت آنان تمسک کرده و از دستورات آنان پیروی نماییم. همچنانکه از امام باقر (ع) روایت شده که آن حضرت فرمود:
آلُمُحَمَّدٍهُمْ حَبْلُاللَّهِ الْمَتِینُ الَّذِی أُمِرَبِالِاعْتِصَامِ بِهِ فَقَالَوَ اعْتَصِمُوابِحَبْلِاللَّهِ جَمِیعاًوَلاتَفَرَّقُوا؛[10]
آل محمد-، همان «حبلالله» هستند که برای تمسّک به آن، از سوی خدا دستور دادهشده است، سپس این آیه را تلاوت نمود وَاعْتَصِمُوابِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاًوَلاتَفَرَّقُوا.»
پینوشت:
[1]. المیزان، محمدحسین طباطبایی، ج3، ص369؛ تفسیر نمونه، ج3، ص41.
[2]. المیزان، محمد حسین طباطبایی، ج3، ص378؛ نور الثقلین، ج1، ص377، ح 306.
[3]. تفسیر عیاشی، ج1، ص194؛ البرهان، بحرانی، ج1، ص672،ح 7، نور الثقلین، حویزی، ج1، ص377، ح303.
[4]. بحار الانوار، محمّدباقر مجلسی، ج36ف ص15 و 16، ح 3؛ البرهان، بحرانی، ج1، ص670.
[5]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج36، ص15 و 16، ح 3؛ البرهان، بحرانی، ج1، ص670.
[6]. همان، ص18 و 19، ح 11.
[7]. همان، ص19، ح 12؛ البرهان، بحرانی، ج1، ص672.
[8]. ر.ک: تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج1، ص377 و 378؛ البرهان، بحرانی، ج1، ص668 ـ 672؛ بحارالانوار، مجلسی، ج36، ص15 ـ 20.
[9]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، ج3، ص42.
[10]. تفسیر عیاشی، ج1، ص194؛ البرهان، بحرانی، ج1، ص672، ح 8؛ نور الثقلین، حویزی، ج1، ص377، ح 304؛ المیزان، محمدحسین طباطبایی، ج4، ص378.