هنگامی که دو پسر علی ، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، جنازه پدر را به خاک می سپارند، صعصعه که از یاران با وفا و سخنور علی بود ، دستی به روی قلبش می گذارد و با دست دیگر از خاک مقدس قبر برمی دارد و بر سر می ریزد و می گوید :
یا امیر المؤمنین ! پدر و مادرم فدای تو .
آن گاه شروع می کند با علی سخن گفتن ، سخنانی که در زیبایی و حقیقت گویی کم تر نظیر داشته ، سخنانی که از قلبی گداخته وروانی سوخته برخاسته بود .
صعصعه سخنان خود را بدین جمله پایان می دهد :
به خدا سوگند که حیات تو ، کلید خیر و سعادت بود و مرگت کلید شقاوت و بدبختی .
امروز که روز مرگ توست ، درهای شر گشوده شد و درهای خیر بسته گشت .
اگر مردم سخنان تو را اطاعت می کردند ، از زمین و آسمان بر آن ها نعمت می بارید ، ولی مردم ، دنیا را بر آخرت مقدم داشتند .
در این هنگام ، احساساتش به جوش می آید و با شدیدترین وضع به گریه می افتد و چند تنی که جنازه علی را تشییع کرده بودند می گریند .
آن گاه به طور دسته جمعی به پسران دل شکسته علی روی می کنند و به امام حسن و به امام حسین و محمد و جعفر و عباس و یحیی و عون و عبدالله تسلیت می گویند .
(بحارالانوار ، ج 42 ، ص 295 - 296).