1ـ معرفت بر دو گونه است:
معرفت حصولی (مفهومی) و معرفت حضوری(اتّحاد با خود حقیقت).
در معرفت حضوری یا شهودی، هیچ ابزار ادراکی به کار گرفته نمی شود؛ بلکه خود نفس آدمی است که با خود معلول تماسّ مستقیم پیدا نموده آن را ادراک می نماید. مثلاً ادراک ما از خودمان، از عقل داشتن خودمان، از اراده داشتن خودمان، از صور ذهنی خودمان، از شادی و غم خودمان و ... ادراک حضوری است؛ یعنی ما برای درک این امور، نیازی به حواسّ پنجگانه یا عقل نداریم. اگر نفس آدمی قوّت بگیرد، می توان امروی بیرون از خود را هم به همین نحو ادراک نماید، که در عرفان، از آن با عنوان کشف و شهود یاد می کنند. خوابهای صادقه نیز در حقیقت نوعی کشف و شهود ضعیف تلقّی می شوند.
امّا در معرفت حصولی(مفهومی)، ما خود معلوم را مستقیماً ادراک نمی کنیم، بلکه آن را به واسطه ی مفهوم ذهنی اش ادراک می کنیم. خود این مفهوم نیز از راههای مختلف در ذهن ما ایجاد می شوند. گاه آن را عقل تولید می کند، گاه قوّه ی واهمه و گاه قوّه ی خیال. لکن بسیاری از تولیدات این سه قوّه، محتاج موادّ اوّلیّه ای هستند که باید حواسّ پنجگانه آنها را فراهم سازند. لذا معرفتهای حصولی را به چهار گونه تقسیم می کنند: معرفت حسّی، معرفت خیالی، معرفت وهمی، معرفت عقلی. دقّت شود که هر سه قوّه ی عقل و وهم و خیال، قدرت استدلال هم دارند. لذا هر استدلالی کار عقل نیست.