دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

عصمت ائمه و پیامبران

دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ق.ظ

چه دلیلی بر انحصار عصمت در امامان و پیامبران وجود داره؟ چرا معصوم دیگه ای وجود نداشته باشه؟مثلا چرا حضرت زینب سلام الله علیها یا حضرت عباس علیه السلام هم معصوم نباشند؟ آیا گناه و معصیتی از این دو بزرگوار دیده شده یا نقل شده است؟و یا چرا ممکن نیست که مثلا در زمان ما یک فردی یا افرادی اینقدر با ایمان و با شناخت کامل باشند که مرتکب هیچ معصیتی نشده باشند و بتونند به درجه عصمت برسند؟

عصمت از گناه منحصر در 14 معصوم و انبیاء(علیهم السلام) نیست بلکه بسیاری از اولیای الهی مانند حضرت زینب و حضرت عباس(علیهما السلام) دارای عصمت بودند ودلیلى بر ارتکاب گناه از سوى حضرت زینب(سلام الله علیها) و حضرت عباس(علیه السلام) وجود ندارد(1)(هرچند مقام عصمت برای ایشان از ضروریات دین نیست).

عصمت درجات مختلفی دارد و روشن است که 14 معصوم و انبیاء (علیهم السلام) در بالاترین درجه آن هستند.اینگونه نیست که عصمت مقامی دور از دسترس انسان باشد بلکه بندگان دیگر غیر از انبیاء و 14 معصوم(علیهم السلام) نیز می توانند به مراتبی از عصمت دست یابند.

انسان ها توانایی این را دارند که از گناه دوری کنند و در زندگی به گناه آلوده نشوند و معصوم از گناه باشند اما تفاوتی که معصوم بودن در انبیاء و امامان)علیهم السلام( با سایر بندگان دارد این است که عصمت در انبیاء و امامان)علیهم السلام( یک ملکه و صفتی است در فرد معصوم که وی را از انجام هرگونه گناه باز می دارد،یعنی با داشتن چنین حالت و صفتی برای انجام گناه انگیزه ای در او پدید نمی آید و در نتیجه مرتکب گناه نمی شود.خداوند بنا بر مصلحت و حکمت خود ، گروهی از بندگان خود را، که معلمان بشر و هدایتگران انسان‌‌ها هستند، به نیرویی مجهّز می‌کند که در عین قدرت بر گناه، از آن بپرهیزند و از خطا و اشتباه مصون بمانند.

پیامبران الهى، در عمل به احکام شریعت، از هرگونه گناه و لغزش مصونیت دارند، و اصولاً هدف از بعثت پیامبران در صورتى تحقق مى پذیرد که آنان از چنین مصونیتى برخوردار باشند. زیرا اگر آنان به احکام الهى که خود ابلاغ مى کنند دقیقاً پایبند نباشند، اعتماد به صدق گفتار آنها از میان مى رود و در نتیجه هدف نبوت تحقق نمى یابد.

محقق طوسى در عبارت کوتاه خود به این برهان چنین اشاره کرده است:«وَ یجبُ فی النبیّ العِصْمةُ لیحصُلَ الوثوقُ فیحصلَ الغرضُ»(2) عصمت براى پیامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود، وغرض از نبوت تحقق یابد.

آیة تطهیر که دربارة اهل بیت(علیهم السلام) سخن می‌گوید، یادآور می‌شود که ارادة تکوینی و قطعی خدا بر این تعلق گرفته است که آنان را از هر نوع پلیدی پاک گرداند.
این اراده، ارادة ویژه‌ای است؛ زیرا در غیر این صورت، اراده گسترده خواهد بود(اراده تشریعی) که برهمگان تعلق گرفته است. از این جهت باید بگوییم که مقصود، اراده تکوینی و آفرینشی است که عوامل پاکی در وجود آنان تعبیه شده، ولی در عین حال قدرت انجام گناه را از آنان سلب نکرده است.

بى تردید پیامبران الهى به مراتب گوناگونى از قرب و کمال دست یافته و هر کدام به جاى گاه ویژه اى بار یافته اند. چنان که در سوره ى اسراء مى خوانیم : وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى بَعْض (3) و به راستى برخى از پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیده ایم.

برترى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) بر دیگر معصومان، به گواهى روایات فراوان، انکارناپذیر است(4(

همه ى پیامبران الهى در چهار گونه عصمت هم سان یک دیگرند:
الف. عصمت در دریافت وحى و ابلاغ آن
ب. عصمت در اعتقادات
ج. عصمت از گناهان
د. عصمت از خطا و نسیان.

عصمت امامان نیز تفاوت چندانى با عصمت پیامبران ندارد; جز این که در این جا به جاى دریافت و ابلاغ وحى، از تبیین و توضیح معارف وحیانى سخن مى رود. نکته در خور توجه این است که مقصود از گناهانى که هیچ پیامبر و امامى به گِرد آن نمى گردد، سرپیچى از مقرّراتى است که در شریعتى آسمانى، به صورت تکلیفى همگانى در آمده است. با این حال، بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته ى مقرّبان درگاه الهى نیست; چرا که »حَسَناتُ الابرار سَیِّئاتُ المُقرَّبین.« در این جا است که گاه معصومان نیز دچار لغزش مى گردند و عملى از آنان سر مى زند که هر چند حرام شرعى نیست، امّا در خور مقام والاى معصومان نبوده، در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود. شمار ترک اولاى یک معصوم، یکى از معیارهایى است که مى تواند مقدار قرب و کمالش را مشخص سازد.

از سوى دیگر، پرهیز از گناه و ترک اولى، یگانه معیار فضیلت نیست; میزان راز و نیاز و عبادت و چگونگى بردبارى در برابر مشکلات از عوامل دیگرى است که مى تواند معصومان را در درجات متفاوتى جاى دهد. از این رو است که گاه امامى معصوم، عبادات خود را در برابر حالات معنوى معصومى دیگر ناچیز مى شمارد و حسرت آن را در دل مى پروراند(5(

نتیجه آنکه:

الف) معصوم بودن از گناه تنها شامل انبیاء و امامان نمی باشد و انسان های دیگر نیز می توانند به مراتبی از عصمت برسند .

ب)عصمت درجات مختلفی دارد وبرخی از انبیاء بر برخی دیگر از انبیاء برتری دارند و 14 معصوم(علیهم السلام) در بالاترین درجات عصمت قرار دارند.

ج)عصمت در انبیاء و 14 معصوم ملکه و صفتی است که خدا به معصوم داده است که باعث می شود انگیزه ای برای گناه نداشته باشند.

د)انبیاء و ائمه علاوه بر عصمت از گناه در موارد دیگری نیز از جمله مسائل مربوط به هدایت انسان ها معصومند.

ه)پرهیز از گناه یگانه ملاک فضیلت نیست بلکه برای رسید به قرب الهی عوامل دیگری نیز دخیل هستند.

پرسش :اگر واقعا اینطور باشه که این گروه از بندگان خاص به خاطر اینکه به نیرویی مجهز شدند که بقیه بشر به آن نیرو تجهیز نشدند، از گناه دوری می کنند؛ خب این که نوعی بی عدالتیست! چون شاید اگر من (من نوعی) هم به این نیرو مجهز بودم، همانند اونها از گناه پرهیز می کردم.

پاسخ : بسیارى از افراد هنگامى که بحث عصمت انبیاء)علیهم السلام( را مطالعه مى کنند، فوراً از خود سؤال مى نمایند که مقام عصمت یک موهبت الهى است که الزاماً به پیامبران و امامان)علیهم السلام( داده شده، و هرکس مشمول این «موهبت» گردد در برابر گناه و خطا بیمه شده است، بنابراین معصوم بودن آنها فضیلت و افتخارى محسوب نخواهد شد، هر کس مشمول چنین موهبتى گردد از تمام گناهان و خطاها فاصله خواهد گرفت، و این یک الزام الهى است.

اینکه افرادی وجود دارند که هیچ گناهی انجام نمی‌دهند و اصلاً هیچ انگیزه‌ای برای انجام گناه ندارند معنایش این نیست که قدرت انجام گناه از آنها سلب شده است و اصلاً هیچ گونه اختیاری ندارند و کاملاً مجبور می‌باشند بلکه این افراد هم از نظر شناخت و آگاهی چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را مشاهده می‌کنند و هم دارای اراده بسیار قوی‌ای هستند که مغلوب جاذبه‌های شیطانی و خلاف حق نمی‌شوند(6) انسان معصوم به خاطر تقوی و آگاهی عمیق و کامل او به آثار و عواقب گناهان و توجه به عظمت خداوند از ارتکاب معاصی خودداری می‌کند(7(

مصونیت معصومین در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقوای آنها سرچشمه می‌گیرد درست همانند پرهیز از پاره‌ای از گناهان برای فرد فرد ما که به خاطر علم و آگاهی و معرفت آن را ترک می‌کنیم مثلاً هرگز با بدن لخت و عریان قدم در کوچه و خیابان نمی‌گذاریم عملی که از روی اجبار صورت نگرفته بلکه کاملاً با اختیار و اراده و علم و آگاهی انجام شده است ترک گناه و خطا از صاحبان عصمت محال عادی است نه محال عقلی و محال عادی با اختیاری بودن عمل منافاتی ندارد همانطوری که مثالی که ذکر کردیم محال عادی است یعنی عادتاً محال است که چنین عملی از کسی سربزند و این با اختیاری بودن این کار کاملاً سازگار است(8(

کوتاه سخن اینکه: سطح بالاى معرفت و ایمان انبیاء که خود یک افتخار و فضیلت است سبب افتخار و فضیلت دیگرى که مقام عصمت است مى گردد.

اگر گفته شود آنها این ایمان و معرفت را از کجا آورده اند مى گوئیم این از امدادات الهى است، ولى با این قید که امدادهاى الهى بى حساب نیست و لیاقتهائى در اینها وجود داشته است(9(

برخى ازآیات، موهبتی بودن «عصمت» را به گونه اى تأیید مى کنند.

در سوره «ص» پس از یادآورى «ابراهیم» و «اسحاق» و «یعقوب» آنان را چنین توصیف مى کند:

) وَإِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ المُصْطَفَیْنَ الأَخْیارِ (
»آنان نزد ما از برگزیدگان و نیکان مى باشند.«(10)

در سوره احزاب در باره ى «اهل بیت پیامبر» مى فرماید:

... )إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (
»خداوند مى خواهد پلیدیها را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند.«(11)

خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلى خود مى دانست که گروهى از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى گیرند و حتى اگر مورد موهبت هاى ویژه قرار نگیرند، با اعمال اختیارى خود، سر آمد همگان خواهند شد این منزلتى که اینان با سیر اختیارى خویش بدان مى رسیدند، سبب گردید که خداوند، موهبت ویژه خویش را به آنان عطا نماید و ایشان را از علم و اراده اى برخوردار کند که به واسطه آن، به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. به عبارت دیگر، دلیل اعطاى چنین موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسایل هدایت براى سایر انسان ها است. این نکته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازین دعاى ندبه استفاده نمود.

همچنین در روایتى از امام صادق(علیه السلام) در باره موهبت هاى ویژه پیامبران، چنین آمده است:

از آنجا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران مى دانست که آنان از او فرمانبردارى مى کنند و تنها او را عبادت نموده، هیچ گونه شرکى روا نمى دارند [از موهبت هاى ویژه خویش، برخوردار شان ساخت]. پس اینان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده اند.(12)(13)

از سوى دیگر اگر پیامبران مشمول چنین مواهبى شده اند به موازاتش مسئولیتهاى سنگینى بر دوش آنان گذارده شده، یا به تعبیر دیگر خداوند به همان مقدار که مسئولیت به کسى مى دهد توان و نیرو به او مى بخشد، و سپس در انجام مسئولیت او را امتحان مى کند.

افتخار آنها در این است که حتى ترک اولى نمى کنند، و این یک امر اختیارى براى آنهاست، و اگر به ندرت ترک اولى از بعضى از انبیاء سرزده به همان نسبت مورد خطاب و عتاب شدید الهى، و گاه گرفتار پاره اى از محرومیتها شده اند، چه فضیلتى از این برتر و بالاتر که آنها به خاطر اطاعت فرمان حق حتى به سراغ ترک اولى نروند.
بنابراین افتخار انبیاء(علیهم السلام( در این است که به مقدار این مواهب مسئولیت مى پذیرند، و حتى به سراغ ترک اولى نمى روند. و اگر در موارد استثنائى ترک اولائى از آنها سرزده به زودى جبران کرده اند.

پرسش :تفاوت اراده تکوینی و تشریعی در چیست؟اراده ای که در آیه تطهیر به کار رفته اراده تشریعی است یا تکوینی؟

پاسخ :اراده تشریعی خدا همان امر و نهی های شرعی خداست، مثلا خدا به اراده تشریعی اراده کرده است که انسان نماز بخواند و روزه بگیرد و غیبت نکند و دروغ نگوید و ... این اراده تخلف پذیر است یعنی ممکن است کسی از آن سرپیچی کند.در اراده تشریعی خداوند اراده کرده انسان گناه و معصیت انجام ندهد.این اراده خداوند ، اراده ای است که به فعل دیگری تعلق می گیرد بدین اعتبار که وی آن را به اختیار خود انجام دهد. خداوند متعال برای انسان فقط طاعت و کارهای خیر و نیک را اراده کرده زیرا موجب هدایت و سعادت آدمی است. امّا کارهای قبیح و زشت و ناروا چون مبغوض خداوند هستند متعلق اراده تشریعی خداوند نیستند زیرا موجب ضرر و خسران آدمی است.

اراده تکوینی ،اراده ای است که به فعل خود مرید، یعنی به تکوین،تحقق و ایجاد آن تعلق می گیرد. اراده تکوینی خدا، همان اراده فعل وعین تحقق فعل است فعل خدا همین عالم خلقت است با همه ویژگی هایش یعنی خدا اراده کرده است که عالم موجود شود و عالم موجود شده است. خدا به اراده تکوینی اراده کرده است که انسان خلق شود و انسان خلقت یافته است. بر این اساس هر موجودی متعلق اراده تکوینی خداست و هیچ چیز از اراده تکوینی او خارج نیست وتخلف ناپذیر است و آن چه مورد اراده تکوینی خدا است، حتماً واقع می‎شود.

ارادة تشریعی به فعل دیگری تعلق می‌گیرد و باید شخص آن فعل را با اختیار خود انجام دهد و این ارادة خداوند شامل احکام و دستورهای الهی می‌شود و ممکن است از طرف بندگان نقض شود و شخص یا اشخاصی بر خلاف آن عمل نمایند که در این مورد می‌توان از بسیاری از احکام شریعت اسلامی نام برد.
اما منظور از اراده تکوینی اراده ای است که به فعل خود مرید و به تکوین و ایجاد آن تعلق می‌گیرد. بدون شک این نوع از ارادة الهی هرگز توسط دیگران نقض نمی‌شود و مسئله ای تخلف ناپذیر است.

شهید مطهری(ره) در این مورد می گوید:

کلمه مشیت خدا , یا اراده خدا که در خود قرآن بکار برده شده است در دو مورد بکار مى رود که یکى را اصطلاحا اراده تکوینى و دیگرى را اراده تشریعى مى گویند . اراده تکوینى یعنى قضاء و قدر الهى است که اگر چیزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلق گرفت , معنایش این است که در مقابل قضا و قدر الهى دیگر کارى نمى شود کرد .

معناى اراده تشریعى این است که خدا این طور راضى است , خدا این چنین مى خواهد . مثلا اگر در مورد روزه مى فرماید : یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر(14(یا در مورد دیگرى که ظاهرا زکات است , مى فرماید : یرید لیطهرکم (15( مقصود این است که خدا که این چنین دستورى داده است , این طور مى خواهد یعنى رضاى حق در این است (16).

برخی از اهل سنت در مورد آیه تطهیر می گویند معنای اراده ای که خداوند در این آیه می فرماید اراده تشریعی است.به تعبیر دیگر آیا خداوند فرمان داده اهل بیت گرد گناه و پلیدى ها نگردند، یا این که پاکى را در وجود آنها ایجاد کرده است؟
کلمه «اِنَّما» دلیل بر این است که این موهبت، مخصوص خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و جمله یرید اشاره به اراده تکوینى پروردگار است ، و گرنه اراده تشریعى ، و به تعبیر دیگر لزوم پاک نگاهداشتن خویش ، انحصارى به خاندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ندارد، و همه مردم بدون استثناء به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پلیدى پاک باشند.

پرسش :آیا آیه 63 سوره کهف : قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا: گفت دیدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستیم من ماهى را فراموش کردم و جز شیطان [کسى] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبى راه خود را در دریا پیش گرفت ، با عصمت انبیاء منافاتی ندارد؟

پاسخ : منظور از خطا و نسیان در مورد امور اعتقادی و اموری است که فراموشی در آن موجب تنفر مردم می شود. . در آیه مد نظر نیز نسیان کننده در حقیقت، دوست همراه موسى(علیه السلام) بود، نه موسى(علیه السلام) و اگر در جمله، «نَسِیَا» به هر دو نسبت داده شده، از قبیل نسبت دادن کار فرد به گروه است(17(

برخی از مفسران در برخی از آیات که نسبت نسیان به انبیاء داده شده را به معنای ترک فعل آورده اند(18)(19(

در تفسیر قمى در ذیل آیه‏" وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً"(20) (ما پیش از این از آدم پیمان گرفته بودیم ولى او فراموش کرد و ما در او پایمردى ندیدیم) ،گفته است: یعنى در آنچه از آن نهیش کرده بود.

و در تفسیر عیاشى از جمیل بن دراج از بعضى اصحاب امامیه از یکى از دو امام باقر و یا صادق (علیهما السلام) روایت کرده که گفت: از آن جناب پرسیدم چطور خداى تعالى آدم را به فراموشى مؤاخذه کرده، (با اینکه فراموشى جرم نیست)؟ فرمود: آدم فراموش نکرد، و چطور فراموش کرده با اینکه ابلیس تذکرش داد، و گفت:" پروردگار شما شما را از این درخت نهى نکرده مگر براى اینکه دو فرشته و جاودان در بهشت نشوید"؟ .(21)

جمعى معتقدند که صدور چنین نسیانى از پیامبران (علیهم السلام) بعید نیست چرا که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است، آنچه مسلم است هیچ پیامبرى در دعوت نبوت و شاخ و برگ آن مطلقا گرفتار خطا و اشتباه نمى شود و مقام عصمت او را از چنین چیزى مصون مى دارد.اما چه مانعى دارد که موسى به خاطر اینکه مشتاقانه و با عجله به دنبال این مرد عالم مى رفت غذاى خود را که یک مساله عادى بوده فراموش کرده باشد؟و نیز چه مانعى دارد که عظمت حوادثى همچون شکستن کشتى، و کشتن یک نوجوان، و تعمیر بى دلیل یک دیوار در شهر بخیلان، او را چنان هیجان زده کند که تعهد شخصى خود را با دوست عالمش بدست فراموشى سپرده باشد؟ این نه از یک پیامبر بعید است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.(22)

برای اطلاع بیشتر رجوع کنید:

عقاید استدلالی(2) ،استاد علی ربانی گلپایگانی،ص55-63.
الهیات ،آیت الله جعفر سبحانی ، ج3ص155-200.
منشور عقائد امامیه،آیت الله سبحانی،ص110.
پرسمان عصمت ،حسن یوسفیان.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)بـر اسـاس روایتـى که مـرحـوم سپهر در ((ناسخ)) از امام رضا(ع) روایت کـرده, لقب ((معصـومه)) را به حضـرت معصـومه, امام هشتـم اعطـا کـرده انـد. طبق ایـن روایت امـام رضـا(ع) فـرمود:
))من زار المعصومه بقـم کمـن زارنى)) ((هرکس حضرت معصومه را در قـم زیارت کند, همانند کسى است که مرا زیارت کرده باشد.)) ایـن روایت را مـرحـوم محلاتـى نیز به همیـن تعبیـر نقل کـــرده است.
با تـوجه به ایـن که عصمت به چهارده معصـوم(علیهم السلام) منحصر نیست, بلکه همه پیامبـران, امامـان و فـرشتگـان معصـوم هستنـد.
و علت اشتهار حضـرت رسـول اکـرم, فـاطمه زهـرا و امامـان(علیهم السلام) به ((چهارده معصوم)) آن است که آنها علاوه بر مصـونیت از گناهان صغیره و کبیره, از ((ترک اولـى)) نیز که منافات با عصمت ندارد, پاک و مبرا بودند.
مرحوم مقرم در کتابهاى ارزشمند:
))العباس)) و ((علـى الاکبـر)) دلائل عصمت حضرت ابـوالفضل و حضرت علـى اکبر(علیهماالسلام) را بر شمرده است. و مرحـوم نقـدى در کتاب ((زینب الکبـرى)) از عصمت حضـرت زینب ـ سلام الله علیهاـ سخـــن گفته است. و مولف ((کریمه اهلبیت)) شـواهد عصمت حضرت معصومه(س) را بازگو نموده است.
و با تـوجه به ایـن که حضرت معصـومه(س) نام شـریفشان ((فاطمه)) است و در حال حیات به ((معصـومه)) ملقب نبـودند, تعبیر امام(ع) دقیقا به معناى اثبـات عصمت است, زیـرا بـر اسـاس قاعده معروف:
))تعلیق حکـم به وصف مشعر بـر علیت است)) دلالت حـدیث شـریف بـر عصمت آن بزرگـوار بـى تـردیـد خـواهـد بـود.(ر.ک، ویژگی های حضرت معصومه(س)،هادی دانشور،مجله کوثر-ش،33)
(2)کشف المراد، ص 349، بحث نبوت.
(3)اسرا/55; هم چنین ر.ک، بقره/253.
(4)ر.ک، بحارالانوار، ج 5، ص 236 و ج 36، ص 223.
(5)ر.ک، بحارالانوار، ج 46، ص 57.
(6)مصباح یزدی، محمدتقی، راهنما شناسی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367، چاپ اول، ص 157.
(7)سبحانی، جعفر، الالهیات، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1411ق، چاپ دوم، ج 2، ص 162.
(8)مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تفسیر موضوعی، مدرسه امام امیرالمؤمنین انتشارات هدف، 1371، چاپ اول، ج 7، ص 194.
(9)یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ بر گرفته از تفسیر نمونه ، نویسنده، آیت الله مکارم‌شیرازی و جمعی از نویسندگان، ناشر،دارالکتب الاسلامیه.
(10)ص/47.
(11)احزاب/33.
(12)بحارالانوار، ج 10، ص 170.
(13)پرسمان عصمت ، حسن یوسفیان،پرسش دوم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع(
(14)بقره/185.
(15)مائده/6.
(16)حماسه حسینى جلد اول،ص 317.
(17) پیام قرآن، جلد 7، ص 126، نویسنده ،آیت الله مکارم شیرازی ، به نقل از سایت آیت الله مکارم شیرازی ، البته در مورد نبوت یوشع بن نون(ع) اقوال مختلف است و برای وفاداری به متن اصلی ، این قول را آوردیم.البته از دیدگاه مشهور ایشان در آن زمان پیامبر نبودند و بعد از حضرت موسی(ع) به نبوت رسیدند.(بحارالانوار ۱۳، ۳۷۲، به نقل از ویکی فقه)
(18)کهف/73.
(19) ترجمه تفسیر المیزان، ج‏13، ص، 477، نویسنده، علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏، ناشر، دفتر انتشارات اسلامى‏ ، مکان چاپ، قم‏ ، سال چاپ، 1374 ش‏ ، نوبت چاپ، پنجم‏.
(20)طه/115.
(21) ترجمه تفسیر المیزان ج‏14 ص318.
(22) پیام قرآن، جلد 7، ص 126 و همچنین ر.ک،تفسیر نمونه ذیل کهف/63.

  • عبدی