دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

گواهی صحابه بر وقوع غدیر + سند

پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ

آیا درست است که، حضرت على(علیه السلام)در یکى از روزهاى خلافتش، مردم را در یک جائى وسیع گرد آورد و از روى منبر فریاد برآورد:
«من شما را به خدا قسم مى دهم هر مسلمانى که روز غدیر خم، سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله)را شنید که فرمود:
(من کنت مولاه فعلى مولاه) «هر که من مولاى اویم، على مولاى او است»، اکنون بلند شود و آنچه را که با دو گوش خود از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، شنیده است، گواهى دهد، پس تنها سى نفر از اصحاب که شانزده نفرشان اهل بدر بودند، برخاستند و شهادت دادند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)دست على را بلند کرد و به مردم فرمود:

 «آیا مى دانید که من از مؤمنین نسبت به خودشان هم اولاتر و سزاوارتر هستم؟»

عرض کردند: آرى، سپس فرمود: «هر که من مولاى اویم، پس این (على) مولاى اوست،

خداوندا! آن کس که ولایتش را پذیرفت دوست بدار و آن کس که با او دشمنى ورزید، دشمن بدار....».

ولى برخى از اصحاب گرچه در روز غدیر حاضر بودند، با این حال در اثر حسد یا کینه نسبت به امام، براى شهادت برنخاستند و از جمله آنها انس بن مالک بود که حضرت علّى پس از پائین آمدن از منبر، به او فرمود:

اى انس بن مالک! چرا همراه با دیگر اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)بلند نشدى و آنگونه که آنها شهادت دادند، شهادت ندادى به آنچه که در آن روز شنیده بودى؟

گفت: یا امیرالمؤمنین! من پیر و سالخورده شدم و فراموشى به من دست داده است!!

حضرت فرمود: اگر دروغ مى گویى، امید وارم خدا ترا به چنان مرضى مبتلا کند که عمامه او را نپوشاند.

راوى مى گوید: او از جایش بلند نشد مگر آنکه پیسى تمام صورتش را فراگرفته بود، و لذا پیوسته پس از این حادثه مى گریست و مى گفت: نفرین بنده شایسته خدا مرا گرفت زیرا براى او شهادت ندادم.

و این داستان معروف و مشهور است و ابن قتیبه در کتاب «المعارف» آن را نقل کرده که انس را جزء بیماران مبتلا به برص و پیسى شمرده است(1)

 


و همچنین امام احمد بن حنبل در مسندش این داستان را آورده و در آخر گفته است: همه شهادت دادند جز سه نفر که نفرین امام آنها را گرفت.(2)

 

  و این سه نفر به روایت بلاذرى (3)

 

  عبارت بودند از:

 انس بن مالک و براء بن عازب و  جریر بن عبد اللّه بجلى،

 آنگاه حضرت على(علیه السلام)بار دیگر مردم را به شهادت طلبید ولى هیچ یک از آن سه نفر پاسخش را ندادند،     سپس فرمود: خداوندا! هر کس با علم به قضیه، این شهادت را کتمان کند، او را از دنیا نبر تا اینکه علامتى در او ایجاد کنى که به آن شناخته شود.

راوى گوید: و بدینسان انس بن مالک به مرض پیسى گرفتار شد و براء بن عازب کور و نابینا شد و جریر به حالت اعراب بازگشت در حالى که هجرت کرده بود و در خانه مادرش درگذشت.

این داستان بسیار مشهور است و گروه بسیارى از تاریخ نگاران آن را نقل کرده اند.(4)

 
 

 پی نوشت:

1-المعارف ابن قتیبه دینورى، ص 580.

2-مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 119.

3-انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص 156.

4-تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 7، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 217، عبقات الانوار، ج 2، ص 309، مناقب ابن مغازلى شافعى، ص 23، سیرة الحلبیه، ج 3، ص 274.

  • عبدی