گواهی امامان در قرآن؛ سوره بقره، آیه 143
و بدینسان شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم [جهان] گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. و ما قبلهاى را که بر آن بودى (بیت المقدس) قرار ندادیم مگر براى آن که کسى را که از پیامبر پیروى مى کند از کسى که به عقب برمىگردد باز شناسیم، و البته این امر جز بر کسانی که خدا هدایتشان کرده سخت گران بود،و خدا بر آن نیست که ایمان شما را ضایع کند،چرا که خداوند به مردم رئوف و مهربان است.(بهرام پور)
1-اطیب البیان فی تفسیر القرآن
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً ظاهر اینست که این جمله تا «شهیدا» آیه مستقله باشد و مربوط بآیه قبله و جمله آیه بعد نباشد چنانچه در بعض مصاحف هم آیه مستقله شمرده شده و بالغ بر ده حدیث از امیر المؤمنین و حضرت باقر و حضرت صادق (ع) در کافى و تفسیر عیاشى و غیر آنها از صفّار و غیره روایت شده که مراد از امّت وسط ائمه طاهرین می باشند و با این تظافر اخبار احتیاج بتمحلات بعض از مفسرین که می خواهند آیه را بآیات قبله مرتبط کنند نیست بلکه ممکن است این آیه نیز مانند آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایة که جزو آیات راجعه بحرمت اکل اقسام حیوانات قرار داده شده با اینکه هیچ ارتباطى با آنها ندارد و مانند آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ الایة
که جزو آیات راجعه بنساء نبى شمرده شده با اینکه کمال منافات را با آنها دارد، از روى تعمد مخالفین جزو آیات قبله قرار داده شده باشد بنا بر این خطاب در آیه به ائمه طاهرین است و چنانچه گذشت لفظ امّت در اصل عبارت از گروهى است که وحدت نسبى داشته باشند و از باب توسعه بر اهل یک ملت اطلاق میگردد و وسط بمعنى عدل و راه مستقیم است که بین دو طرف افراط و تفریط باشد و امّت وسط یعنى گروهى که در جمیع شئون فردى و اجتماعى داراى روش مستقیمى بوده و بطرف افراط و تفریط منحرف نشوند و این خاصه معصومین یعنى ائمه طاهرین می باشد که از هر جهت در حد وسط بوده اند امّا از حیث اعتقادات:
درباره خدا معتقد بتوحید بوده که حدّ وسط بین انکار وجود حق و شرک است و معتقد بعین ذات بودن صفات ربوبى که حدّ وسط بین زیاده صفات و انکار اصل صفات است که منسوب ببعض حکماء می باشد و در باب عدل معتقد باختیار که حد وسط بین جبر و تفویض است و در باب نبوت قائل بعصمت انبیاء که حد وسط بین غلو و انکار نبوت است،
و درامامت قائل بشئونى براى امامند که حدّ وسط بین غلوّ و انکار امامت است و در معاد معتقد بمعاد جسمانى و روحانى بوده که حدّ وسط بین انکار معاد و مذهب بعض عرفاست و همچنین حدّ وسط بین قول بمعاد جسمانى تنها و معاد روحانى صرف است امّا از حیث اخلاق: متخلّق بجمیع اخلاق فاضله و صفات پسندیده بوده اند که حدّ وسط بین افراط و تفریط در اخلاق است مثلا ملکه شجاعت حدّ وسط بین تهور و جبن و علم حدّ وسط بین جربزه و جهل، و سخاوت حدّ وسط بین اسراف و بخل، و تواضع حدّ وسط بین تکبر و ذلت و همچنین سایر اخلاق امّا از حیث اعمال:
داراى مقام عصمت بوده و کوچکترین عملى که بر خلاف موازین شرع و عقل باشد از آنها صادر نمیشده و در شئون زندگى جنبه روح و جسم هر دو را رعایت نموده و از رهبانیت و دست کشیدن از مظاهر زندگى و از توغل در مادیت منع نموده اند و بالجمله در جمیع شئون حیاتى داراى مرتبه عدل بوده و قدمى بر غیر موازین شرع و عقل بر نداشته اند،
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ تا اینکه گواه بر اعمال مردم باشید، این موهبتى است که خداوند بخاندان عصمت و طهارت داده که آنان را امّت وسط و برگزیده خود قرار داده و علم و احاطه بآنها عنایت فرموده براى اینکه گواه اعمال امت در روز قیامت باشند چنانچه مضمون بسیارى از اخبار و زیارات مخصوصا مواضعى از زیارت جامعه بر این معنى ناطق است.و نمی شود خطاب در آیه متوجه جمیع امّت باشد زیرا قرائنى در آیه و بیرون از آیه هست که خطاب را تخصیص ببعض می دهد که از آن جمله است.
1- تعریفى و تفسیرى که براى امّت وسط شده که برگزیده و عدل از هر جهت باشد با همه امت مطابقت نمی کند زیرا در میان امّت افراد فاسق و منحرف ازصراط مستقیم و طاغى و سرکش و بالاخره مجرم و عاصى بسیار بوده و مى باشند.
2- امّت وسط باید شاهد بر اعمال مردم باشند و بنا بر فرمایش حضرت صادق (ع) چگونه می شود کسى که در دنیا شهادت او بر یک صاع از خرما قبول نیست در محضر امم گذشته شهادت دهد و شهادتش قبول شود «1».
3- اگر مراد از امّت وسط جمیع امّت باشند و مراد از ناس نیز همه آنها باشند اتحاد شاهد و مشهود علیه لازم آید با اینکه نص آیه مغایرت است
4- شاهد باید ناظر اعمال و افعال مردم باشد تا بتواند شهادت دهد و کسانى که جاهل بافعال عباد باشند چگونه می توانند شهادت دهند پس باید کسانى باشند که خداوند در آیه شریفه قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ «2» آنان را در ردیف خود و رسول خود قرار داده
5- در اخبار وارده از ائمه طاهرین و مبینان قرآن امت وسط بائمه اطهار تفسیر شده چنانچه گذشت و لام در لِتَکُونُوا براى غایت است و از آن استفاده میشود که غرض از امّت وسط قرار دادن ائمه این بوده که ناظر و شاهد افعال باشند و از آیات دیگر و اخبار استفاده می شود که در قیامت شهود بسیارند که از آن جمله اعضاء بدن انسان از چشم و گوش و دست و پا و غیره است که بر افعال صادره از خود شهادت می دهند، و رقیب و عتید و کرام الکاتبین و قرآن و مساجد
______________________________
(1)-فى تفسیر العیاشى عن الصادق (ع) فى قوله تعالى لِتَکُونُوا الایة فان ظننت ان اللَّه عنى بهذه الایة جمیع اهل القبلة من الموحدین افترى ان من لا تجوز شهادته فى الدنیا على صاع من تمر یطلب اللَّه شهادته یوم القیمة و یقبلها منه بحضرة جمیع الامم الماضیه کلا الخبر
(2)- سوره توبه آیه 106
و امکنه و زمانها و ساعات شب و روز و غیر اینها و بالاتر از همه ذات اقدس پروردگار می باشد.
وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً و پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم درباره ائمه اطهار شهادت می دهد که بامر امامت قیام کرده و بوظایف محوله بخود رفتار نموده اند و نه تنها رسول خدا شاهد بر ائمه هدى است بلکه شاهد بر جمیع شهداء امم گذشته نیز مى باشد چنانچه در آیه شریفه می فرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً «1» و از این آیات استفاده میشود که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار حیات و مماتشان یکسان است و ارواح مقدسه آنها احاطه بهمه جهان دارد و مظهر اتمّ صفات پروردگار مى باشند و بر طبق این معنى اخبار بسیار وارد شده است.
.....
______________________________
(1)- سورة النساء آیه 40
2-البرهان فى تفسیر القرآن
قوله تعالى:
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً [143]
666/ «1»- محمد بن یعقوب: عن الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علی الوشاء، عن
______________________________
(1)- الکافی 1: 146/ 2.
أحمد بن عائذ، عن عمر بن أذینة، عن برید العجلی، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله عز و جل:
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ. فقال: «نحن الأمة الوسطى، و نحن شهداء الله على خلقه، و حججه فی أرضه».
667/ «2»- عنه: عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمد بن أبی عمیر، عن ابن أذینة، عن برید العجلی، قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام): قول الله تبارک و تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً؟ قال: «نحن الامة الوسط، و نحن شهداء الله تبارک و تعالى على خلقه، و حججه فی أرضه».
668/ «3»- محمد بن الحسن الصفار: عن أحمد بن محمد، عن أبیه، عن محمد بن أبی عمیر، [عن ابن أذینة] «1»، عن برید العجلی، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول الله تبارک و تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً. قال: «نحن أمة الوسط، و نحن شهداء الله على خلقه، و حججه فی أرضه».
669/ «4»- و عنه: عن عبد الله بن محمد، عن إبراهیم بن محمد الثقفی، قال: فی (کتاب بندار بن عاصم) عن الحلبی، عن هارون بن خارجة، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، فی قول الله تبارک و تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً. قال: «نحن الشهداء على الناس بما عندهم من الحلال و الحرام، و بما ضیعوا منه».
670/ «5»- و عنه: عن یعقوب بن یزید، و محمد بن الحسین، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینة، عن برید ابن معاویة العجلی، قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام): قوله تعالى وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ؟ قال: «نحن الأمة «2» الوسط، و نحن شهداء الله على خلقه» «3».
671/ «6»- سعد بن عبد الله القمی: عن أحمد بن محمد بن عیسى، و محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع، عن علی بن النعمان، عن هارون بن خارجة، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر (علیه السلام)، فی قول
______________________________
(2)- الکافی 1: 147/ 4.
(3)- بصائر الدرجات: 83/ 11.
(4)- بصائر الدرجات: 102/ 1.
(5)- بصائر الدرجات: 102/ 3.
(6)- مختصر بصائر الدرجات: 65.
(1) أثبتناه من المصدر، و هو الصواب کما فی الحدیثین (2 و 5) و معجم رجال الحدیث 3: 290.
(2) فی المصدر: الأئمّة.
(3) فی المصدر زیادة: و حجته فی أرضه.
الله عز و جل وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً. قال:
«نحن الشهداء على الناس بما عندنا من الحلال و الحرام» «1».
672/ «7»- العیاشی: عن برید بن معاویة، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: قلت له: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً؟ قال: «نحن الأمة الوسطى، و نحن شهداء الله على خلقه، و حججه فی أرضه».
673/ «8»- عن أبی بصیر، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «نحن نمط الحجاز» فقلت: و ما نمط الحجاز؟
قال: «أوسط الأنماط، إن الله یقول: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً- ثم قال- إلینا یرجع الغالی، و بنا یلحق المقصر».
674/ «9»- و قال أبو بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام): لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ، قال: «بما عندنا من الحلال و الحرام، و بما ضیعوا منه».
675/ «10»- و روى عمر بن حنظلة، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «هم الأئمة».
676/ «11»- عن أبی عمرو الزبیری، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «قال الله تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً فإن ظننت أن الله عنى بهذه الآیة جمیع أهل القبلة من الموحدین، أفترى أن من لا تجوز شهادته فی الدنیا على صاع من تمر، یطلب الله شهادته یوم القیامة و یقبلها منه بحضرة جمیع الأمم الماضیة؟ کلا، لم یعن الله مثل هذا من خلقه، یعنی الامة التی وجبت لها دعوة إبراهیم (علیه السلام): کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ «2» و هم الأمة الوسطى، و هم خیر أمة أخرجت للناس».
....
______________________________
(7)- تفسیر العیّاشی 1: 62/ 110.
(8)- تفسیر العیّاشی 1: 63/ 111.
(9)- تفسیر العیّاشی 1: 63/ 113.
(10)- تفسیر العیّاشی 1: 63/ 112.
(11)- تفسیر العیّاشی 1: 63/ 114.
(1) فی المصدر زیادة: و بما ضیّعوا.
(2) آل عمران 3: 110.
3-التبیان فى تفسیر القرآن
.....
«لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» أی حجة علیهم فیما یشهدون، کما أن النبی (ص) شهید بمعنى حجة فی کلما اخبر به. و النبی (ص) وحده کذلک. فأما الامة فجماعتها حجة دون کل واحد منها. و استدل البلخی، و الجبائی، و الرمانی، و ابن الأخشاد، و کثیر من الفقهاء، و غیرهم بهذه الآیة على أن الإجماع حجة من حیث ان اللَّه وصفهم بأنهم عدول، فإذا عدلهم اللّه تعالى، لم یجز أن تکون شهادتهم مردودة- و قد بینا فی اصول الفقه أنه لا دلالة فیها على ان الإجماع حجة- و جملته ان اللَّه تعالى وصفهم بأنهم عدول، و بأنهم شهداء و ذلک یقتضی ان یکون کل واحد عدلا،
و شاهداً، لأن شهداء جمع شهید، و قد علمنا أن کل واحد من هذه الامة لیس بهذه الصفة، فلم یجز أن یکون المراد ما قالوه، على أن الأمة إن أرید بها جمیع الامة، فقد بینا ان فیها کثیراً ممن یحکم بفسقه بل بکفره، فلا یجوز حملها على الجمیع.
و ان خصوها بالمؤمنین العدول، لنا أن نخصها بجماعة، کل واحد منهم موصوف بما وصفنا به جماعتهم: و هم الأئمة المعصومون من آل الرسول (ص) على أنا لو سلمنا ما قالوه من کونهم عدولا، ینبغی أن نجنبهم ما یقدح فی عدالتهم و هی الکبائر، فأما الصغائر التی تقع مکفرة، فلا تقدح فی العدالة، فلا ینبغی أن نمنع منها، و متى جوزنا علیهم الصغائر لم یمکنا أن نحتجّ بإجماعهم، لأنه لا شیء أجمعوا علیه إلا و یجوز أن یکون صغیراً فلا یقدح فی عدالتهم، و لا یجب الاقتداء بهم فیه لکونه قبیحاً. و فی ذلک بطلان الاحتجاج بإجماعهم. و کیف یجنبون الصغائر، و حال شهادتهم لیس بأعظم من شهادة النبی (ص) و مع هذا یجوزون علیه الصغائر فهلا جاز مثل ذلک علیهم، و لا تقدح فی عدالتهم- کما لم تقدح فی عدالة النبی (ص)؟
4-روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن
....
بدان که: بنزدیک ما آیت مخصوص است به ائمّه معصوم- علیهم السّلام- براى آن که در آیت چند چیز است. یکى آن که حق تعالى گفت: من حکم کردم به عدالت شما فی قوله: جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً، و آن که خداى تعالى به عدالت او حکم کند الّا معصوم نباشد، براى آن که قاضى که حاکم وقت باشد به عدالت هیچ کس حکم نکند تا او را ظاهر «1» عدالت نداند. و اگر او را به باطن طریقى بودى حکم نکردى تا به باطن در عدل نبودى، چون خداى تعالى عالم است به ظاهر و باطن خلق و حکم کند به عدالت کسى لا بدّ باید تا عدل باشد ظاهرا و باطنا، و آن که چنین باشد جز معصوم نبود.
دگر آن که گفت: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً، گفت: تا شما گواهان باشى بر مردمان، و رسول- علیه السّلام- بر شما گواه باشد. پس آن کس که در برابر رسول گواهى « «2»» دهد، اگر به منزلت برابر او نباشد کم از آن نباشد که به عدالت که شرط است در گواى «3» برابر او باشد، و این چنین نباشد الّا معصوم.
دیگر آن که: اگر گواهان حاکم وقت ظاهر عدالت باشند، گواهان خداى- عزّ و جلّ- که در حکم گاه او گواهى دهند لابدّ باید که معصوم باشند. اگر گویند:
این خطاب با جمله امّت است، گوییم: تخصیص کنیم به این ادلّه و قرائن که در آیت و بیرون آیت هست.
دگر آن که: امّت به معنى عصبت و جماعت در قرآن بسیار است، منها قوله:
وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِ «4» ...، و منها قوله: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ «5» ...، و منها قوله: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ «6» ...، و منها قوله: مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ «7» ...،
______________________________
(1). مر+ به.
(3- 2). همه نسخه بدلها: گواهى.
(4). سوره اعراف (7) آیه 159.
(5). سوره بقره (2) آیه 128.
(6). سوره بقره (2) آیه 141.
(7). سوره مائده (5) آیه 66.
الى ما لا یحصى کثرة.
و گفته اند: وسط براى آن خواند اینان را که، قول ایشان در پیغامبران به حدّ غلوّ نیست چون قول ترسایان در مسیح، و به حدّ تقصیر نیست چون قول جهودان. آنگه بیان کرد که من تعدیل اینان براى آن کردم تا گواه باشند بر مردمان.
خلاف کردند که این چه گواى « «1»» است؟ و چگونه گواى « «2»» دهند؟ و کجا گواهى دهند؟
عبد اللّه عبّاس و مجاهد و قتاده و ربیع گفتند: گواه پیغامبران باشند در قیامت بر تبلیغ رسالت خداى- عزّ و جلّ- و این قول روایت مى کند جابر عبد اللّه انصارى از رسول- صلّى اللّه علیه و اله- که گفت: من و امّتم فردا «3» قیامت بر پشته اى بلند باشیم چنان که اهل عرصات فرود ما باشند، و هیچ امّت نباشد و الّا تمنّا کند که از ما باشد، و هیچ پیغامبر نبود که امّت او او را تکذیب کنند و الّا ما براى او گواهى دهیم، ایشان گویند: شما این گواى «4» چگونه مى دهى؟ و شما در عصر ما نبودى؟ گویند: ما از پیغامبر خود شنیدیم، و او را باور داشتیم.
و بعضى دگر گفتند: گواهان باشند [160- پ] در دنیا در دین من براى آن که من «5» اجماع ایشان حجّت کردم، و این قول نیز دلیل است بر آن که مراد معصومانند، براى آن که اجماع که حجّت است براى آن حجّت است در هر عصرى که قول معصوم از او خارج نیست، چنان که در جاى خود بیاید تفصیلش- ان شاء اللّه «6».
قولى دیگر آن است که: گواهانند هم در دنیا هم در آخرت، و این عامتر است حملش بر این کردن اولیتر بود.
و بعضى اختیار اجماع کردند و گفتند: به آن ممیّز و مفضّلند بر سایر امم، و آنچه ما گفتیم اولیتر است براى آن که «على النّاس» گفت، اگر «للنّاس» گفتى، آن معنى دادى. دگر به قرینه آن که گفت: وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً، و شهد علیه نقیض شهد له باشد، و از این عذر خواستند به آن که چون قول ایشان در دین حجّت خواهد بودن، به مثابت حکم باشد بر ایشان، همچنان که قول رسول
______________________________
(4- 2- 1). همه نسخه بدلها: گواهى.
(3). دب، آج، لب، فق، مب، مر: فرداى.
(5). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ به.
(6). آج، لب، فق، مب، مر+ تعالى.
- علیه السّلام. و لازم است امّت را عمل کردن به اجماع چنان که به قول رسول- علیه السّلام. پس براى این «على» گفت فى الموضعین جمیعا، اعنى در حقّ امّت و رسول، و این جمله عند تأمّل همه دلیل مى کند بر آن که آیت مخصوص است به معصومان، و اجماع براى قول ایشان حجّت است.
و نیز این خبر که ابىّ کعب روایت مى کند که: یک روز رسول- علیه السّلام- نشسته بود. جنازهاى بگذرانیدند، گفتند: جنازه فلان است. حاضران گفتند: نعم الرّجل، و ثناى گفتند «1» هر یکى. رسول- علیه السّلام- گفت:
وجبت،واجب شد.
دیگرى بر آوردند. گفتند: جنازه فلان است. حاضران گفتند: بئس الرّجل، بد مردى بود این. رسول- علیه السّلام- گفت:وجبت.
ابىّ کعب گفت: یا رسول اللّه! چه معنى دارد دوبار گفتى
وجبت؟
چه واجب شد؟ گفت: قوله تعالى: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ و معنى از دو وجه بیرون آید از او: یکى آن که: وجبت الشّهادة و وقعت موقعها، گواى « «2»» به جاى خود افتاد، و یکى دگر آن که: وجبت لاحدهما الجنّة و للاخر النّار، یکى را بهشت واجب شد و یکى را دوزخ به گواى « «3»» شما. گفتند: این دلیل است بر آن که گواى « «4»» در دنیا باشد، و روا بود که امیر المؤمنین « «5»» و حسن و حسین- علیهم السّلام- در آن جمله بوده باشند.
و در خبر مى آید که یک روز امیر المؤمنین « «6»»- علیه السّلام- نشسته بود در مسجد کوفه. عبد اللّه بن قفل التّیمىّ بگذشت درع طلحة، عبد اللّه پوشیده. على- علیه السّلام- گفت:
هذه درع طلحة اخذتها غلولا یوم البصرة
گفت: اى عبد اللّه! این درع طلحه است که روز کارزار «7» بصره توبه غلول و خیانت [161- ر] بر گرفته اى. او منکر شد، گفت: بیا تا به حاکم شویم که تو براى حکومت نصب کرده اى یعنى شریح.
به حکومت پیش شریح رفتند. امیر المؤمنین دعوى بکرد. عبد اللّه انکار کرد.
حاکم گواه خواست. امیر المؤمنین «8» حسن على را بیاورد تا گواى «9» داد. شریح گفت:
______________________________
(1). دب، مب: ثنا مى گفتند.
(9- 4- 3- 2). همه نسخه بدلها: گواهى.
(8- 6- 5). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ على.
(7). دب: کالزار/ کارزار.
به یک گواه حکم نکنم. قنبر
را بیاورد تا گواى « «1»» داد. گفت: به گواى «2» بنده حکم نکنم. امیر المؤمنین «3»- علیه السّلام- گفت:
قبّحک اللّه یا شریح لقد جرت فی حکمک ثلاثا،
در این حکم سه بار جور کردى. گفت: چگونه؟ گفت: ندانى که از امام گواه « «4»» نخواهند، که امام در دین خداى مأمون باشد، و قول او در دین حجّت باشد، پیشتر از این، دگر گفتى:
به گواى « «5»» حسن حکم نکنم و به قول من، و رسول- علیه السّلام- گفت مرا روز خیبر که:
خداى تعالى هر قرشى را قوّت هفت مرد داد که نه از قریش باشند، و تو را قوّت هفت قرشى داد.
و روز استرجاع خالد که بر او به فسق گواى « «6»» دادم به گواى « «7»» من تنها حکم کرد، گفت: گواى « «8»» مردى از قریش به گواى « «9»» هفت مرد باشد که نه از قریش باشند «10»، و گواى « «11»» تو اى على، گواى « «12»» هفت قرشى است.
دگر گفتى:
به گواى « «13»» بنده حکم نکنم «14»، ندانى که تا گواى «15» بنده بشنوند لسیّده و لا یقبل علیه، براى او مقبول باشد بر او مقبول نباشد، پس از این نگر تا هیچ حکم نکنى تا مرا خبر ندهى.
این خبر باقر- علیه السّلام- روایت کرد از پدرانش- علیهم السّلام. و ابو زهیر روایت کرد که:
رسول- علیه السّلام- ما را خطبه کرد به ناوه طایف- و آن جایى است به طایف- در آن جا گفت: نزدیک است که شما اهل بهشت را از اهل دوزخ بشناسى، و نیک را از بد بدانى.
گفتند: به چه یا رسول اللّه؟ گفت: به ثناى نیکو و ثناى بد، انتم شهداء للّه بعضکم على بعض، شما گواهان خدایى بهرى بر بهرى. وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً، و رسول من که محمّد است بر شما گواه «16» باشد به آنچه کردى، و شرح آن بیاید فی قوله: وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً «17»- ان شاء اللّه.
قوله: وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها، در او چند قول گفتند: محمّد بن جریر گفت: معنى آن است «18»: و ما جعلنا تحویل القبلة الّتی کنت علیها، تقدیر مضافى کرد، یعنى ما نکردیم تحویل آن قبله که تو بر آن بودى یعنى بیت المقدّس،
______________________________
15 إلى 11، 9 إلى 4، 1. دب: گواهى.
(2). همه نسخه بدلها: گواهى.
(3). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ على.
(10). همه نسخه بدلها: نه قرشى باشند.
(14). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ این قدر.
(16). همه نسخه بدلها: گواه.
(17). سوره نساء (4) آیه 41.
5- تفسیر الصافى
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً القمّیّ: یعنی أئمّة وَسَطاً قال أی عدلًا واسطة بین الرسول و الناس.
أقول: فالخطاب للمعصومین علیهم السلام خاصّة لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ یعنی یوم القیامة وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً
فی الکافی و العیّاشیّ عن الباقر علیه السلام: نحن الأمة الوسط و نحن شهداء اللَّه على خلقه و حججه فی أرضه و سمائه.
و فی حدیث لیلة القدر عنه علیه السلام: و أیم اللَّه لقد قضی الأمر أن لا یکون بین المؤمنین اختلاف و لذلک جعلهم شهداء على الناس لیشهد محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم علینا و لنشهد على شیعتنا و لیشهد شیعتنا على الناس.
أقول: أراد بالشیعة خواص الشیعة الذین معهم و فی درجتهم کما قالوا شیعتنا معنا و فی درجتنا لئلا ینافی الخبر السابق و الأخبار الآتیة،
و فی شواهد التنزیل عن أمیر المؤمنین علیه السلام: إیّانا عنی بقوله: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فرسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم شاهد علینا و نحن شهداء اللَّه على خلقه و حجته فی أرضه و نحن الذین قال اللَّه وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً.
و العیّاشیّ عن الباقر علیه السلام: نحن نمط الحجاز قیل و ما نمط الحجاز قال أوسط الأنماط إن اللَّه یقول وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً قال إلینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصّر.
و فی المناقب عنه علیه السلام: إنّما أنزل اللَّه و کذلک جعلناکم أمّة وسطاً لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول شهیداً علیکم قال و لا یکون شهداء على الناس إلا الأئمة و الرسل فأمّا الأمّة فانه غیر جائز ان یستشهدها اللَّه و فیهم من لا تجوز شهادته فی الدنیا على حزمة بقل.
أقول: لعل المراد بهذا المعنى أنزل اللَّه و قد مضى فی دعاء إبراهیم وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ و قد عرفت هناک أن الأمة بمعنى المقصود سمیت بها الجماعة لأن الفرق تؤمها.
و العیّاشیّ عن الصادق علیه السلام قال: ظننت أن اللَّه عنى بهذه الآیة جمیع أهل القبلة من الموحدین أ فترى أن من لا یجوز شهادته فی الدنیا على صاعٍ من تمر یطلب اللَّه شهادته یوم القیامة و یقبلها منه بحضرة جمیع الأمم الماضیة کلا لم یعن اللَّه مثل هذا من خلقه یعنی الأمة التی وجبت لها دعوة إبراهیم کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ و هم الأئمة الوسطى و هم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ.
أقول: لما کان الأنبیاء و الأوصیاء معصومین من الکذب و جاز الوثوق بشهادتهم للَّه سبحانه على الأمم دون سائر الناس جعل اللَّه تعالى فی کل أمة منهم شهیداً لیشهد علیهم بأن اللَّه أرسل رسوله إلیهم و اتمّ حجّته علیهم و بأن منهم من أطاعه و منهم من عصاه لئلا ینکروه غداً فالنبی یشهد للَّه على الأئمة بأن اللَّه أرسله إلیهم و أنهم أطاعوه و الأئمة یشهدون للَّه على الأمم بأن اللَّه أرسل النبیّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلم إلیهم و للنبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بأنّه بلغهم و أن منهم من أطاعه و منهم من عصاه و کذلک یشهد نبیّنا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم لسائر النبیین على أممهم بأن النبیین بلّغوا رسالات ربّهم إلى أممهم، و یأتی تمام الکلام فی هذا فی سورة النساء إنشاء اللَّه. وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها یعنی بیت المقدس إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ یرتد عن دینه الفاً بقبلة آبائه، فی تفسیر الإمام و فی الاحتجاج عنه علیه السلام: یعنی الا لنعلم ذلک منه وجوداً بعد أن علمناه سیوجد قال و ذلک ان هوى أهل مکّة کان فی الکعبة فأراد اللَّه أن یبین متّبع محمّد ممن خالفه باتباع القبلة التی کرهها و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم یأمر بها و لما کان هوى أهل المدینة فی بیت المقدس أمرهم بمخالفتها و التوجه إلى الکعبة لیتبین من یوافق محمّداً صلّى اللَّه علیه و آله و سلم فیما یکرهه فهو مصدقه و موافقه وَ إِنْ کانَتْ الصلاة إلى بیت المقدس فی ذلک الوقت، لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ و عرف إن اللَّه یتعبد بخلاف ما یریده المرء لیبتلی طاعته فی مخالفة هواه.
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ یعنی صلاتکم إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ.
العیّاشیّ عن الصادق علیه السلام: أنّه سئل عن الایمان أ قَوْل هو و عمل أم قول بلا عمل فقال الایمان عمل کله و القول بعض ذلک العمل مفترض من اللَّه مبین فی کتابه واضح نوره ثابتة حجّته یشهد له بها الکتاب و یدعو إلیه و لما انصرف نبیه إلى الکعبة عن بیت المقدس قال المسلمون للنبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلم أ رأیت صلاتنا التی کنا نصلی إلى بیت المقدس ما حالنا فیها و حال من مضى من أمواتنا و هم یصلون إلى بیت المقدس فأنزل اللَّه وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ فسمی الصلاة إیمانا فمن لقی اللَّه حافظاً لجوارحه موفیاً کل جارحة من جوارحه ما فرض اللَّه علیه لقی اللَّه مستکملًا لإیمانه و هو من أهل الجنة و من خان فی شیء منها أو تعدى ما أمر اللَّه فیها لقی اللَّه ناقص الایمان.
6-مخزن العرفان در تفسیر قرآن
... وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً وسط در لغت بمعنى عدل و حد وسط بین کوتاهى و بلندى است و در خیر نیز استعمال شده و در معنى یکى است زیرا که هر امر خیرى عبارت از حد وسط بین افراط و تفریط است..............
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً شما را امت وسط قرار داد تا آنکه گواهان باشید براى خلق و رسول گواه شما باشد.
در اینجا بین مفسرین گفتارى است بعضى گویند چون ملت اسلامى در حد وسط واقع گردیده نه مایل بطرف افراط و نه مایل بطرف تفریط می باشد این است که بگواهان بر خلق نامیده شده یعنى اعمال و افعال آنان میزان است براى سنجیدن اعمال باقى خلق و رسول مثال کاملى است براى امت یعنى میزانى است که حال امت بر آن سنجیده مى شود و امت میزانند براى سنجیدن اعمال تمام خلق.
ابن عباس و جماعت دیگر از مفسرین گویند مقصود از شهداء این است که امت اسلامى در قیامت گواه پیمبران می باشند در تبلیغ رسالت آنها بدلیل روایت جابر که می گوید شنیدم از پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود فرداى قیامت من و امتم بر پشته بلندى باشیم و تمام اهل محشر پائینتر از ما می باشند و هیچ امتى نیست مگر اینکه آرزو می کند که کاش از امت این پیمبر بودم و هیچ پیغمبرى نباشد که امت او وى را تکذیب
نکنند مگر آنکه ما براى او گواهى دهیم و آنها گویند شما که در عصر ما نبودید چگونه گواهى می دهید گوئیم ما از پیغمبر خود شنیده ایم و باور نمودیم.
3- این امت هم در دنیا گواهند و هم در آخرت.
4- مقصود از شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ائمه طاهرین علیهم السلام مى باشند بدلیل آنکه در شهادت و لو آنکه شهادت در امور جزئى باشد عدالت شرط است و بیشتر مردم عدالت ندارند چگونه ممکن است از آنها شهادت بخواهند پس معلوم مى شود که مقصود از شهداء قیامت کسانى مى باشند که شهادت آنها مقبول است و آنها معصومین مى باشند و اینکه بصیغه جمع آورده اشاره بعظمت شأن ایشانست و همین معنى را در کتاب مناقب از حضرت باقر (ع) و عیاشى از حضرت صادق علیه السلام روایت مى کنند و بنظر قاصر نگارنده شاید مقصود این باشد که امت اسلامى را در حد وسط قرار دادیم تا آنکه آن قانون محمدى صلى اللَّه علیه و آله و اعمال و افعال شما مؤمنین و پیروان آن قانون عدل که مطابق با عقل و منطق است شهادت دهد بر حقانیت دین شما و حجت بر خلق تمام گردد چنانچه اعمال و افعال و روش خود رسول اللَّه براى شما حجت و شاهد صادقى است بر صدق گفتار او و این معنى با لفظ «علیکم» در آیه که در مورد الزام گویند مناسبتر مى نماید و نیز نظر بتعلیلى که از لام «لتکونوا» معلوم مى شود که شما را امت وسط قرار دادم بعلت اینکه گواهان باشید مناسبتر می نماید و نیز چون شهداء در آیه مطلق است و مقید بقیامت نیست که گواهى مؤمنین مخصوص بقیامت باشد و گواهى دادن نیز باعتبار فهم عرفى اعم است از گفتار و کردار چنانچه گویند اعمال فلانى شاهد بر مدعاى اوست پس اختصاص بقیامت دادن وجهى ندارد مگر اینکه گفته شود روایت جابر تخصیص می دهد آیه را بقیامت.
خلاصه قطع نظر از روایت از آیه چنین فهمیده مى شود که شما را امت وسط قرار دادیم تا اینکه اعمال و کردار شما گواهى دهد بر صدق ایمان و عقاید و رویه شما و حجت بر خلق تمام گردد چنانچه اعمال و افعال خود رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم گواهست بر حقانیت مدعاى او. .........
7-مجمع البیان فى تفسیر القرآن
...
اللغة
الوسط العدل و قیل الخیار و معناهما واحد لأن العدل خیر و الخیر عدل و قیل أخذ من المکان الذی یعدل المسافة منه إلى أطرافه و قیل بل أخذ من التوسط بین المقصر و الغالی فالحق معه قال مؤرج أی وسطا بین الناس و بین أنبیائهم ....
المعنى
ثم بین سبحانه فضل هذه الأمة على سائر الأمم فقال سبحانه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» و قد ذکرنا وجه تعلق الکاف المضاف إلى ذلک بما تقدم أخبر عز اسمه أنه جعل أمة نبیه محمد ص عدلا و واسطة بین الرسول و الناس و متى قیل إذا کان فی الأمة من لیس هذه صفته فکیف وصف جماعتهم بذلک فالجواب أن المراد به من کان بتلک الصفة و لأن کل عصر لا یخلو من جماعة هذه صفتهم و
روی برید بن معاویة العجلی عن الباقر (ع) نحن الأمة الوسط و نحن شهداء الله على خلقه و حجته فی أرضه
و فی روایة أخرى قال إلینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصرو روى الحاکم أبو القاسم الحسکانی فی کتاب شواهد التنزیل لقواعد التفضیل بإسناده عن سلیم بن قیس الهلالی عن علی (ع) أن الله تعالى إیانا عنى بقوله «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» فرسول الله شاهد علینا و نحن شهداء الله على خلقه و حجته فی أرضه و نحن الذین قال الله تعالى «کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً»
و قوله «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» فیه ثلاثة أقوال (أحدها) أن المعنى لتشهدوا على الناس بأعمالهم التی خالفوا فیها الحق فی الدنیا و فی الآخرة کما قال وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ و قال وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ و قال ابن زید الأشهاد أربعة الملائکة و الأنبیاء و أمة محمد ص و الجوارح کما قال یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ الآیة (و الثانی) أن المعنى لتکونوا حجة على الناس فتبینوا لهم الحق و الدین و یکون الرسول علیکم شهیدا مؤدیا للدین إلیکم و سمی الشاهد شاهدا لأنه یبین و لذلک یقال للشهادة بینة (و الثالث) أنهم یشهدون للأنبیاء على أممهم المکذبین لهم بأنهم قد بلغوا و جاز ذلک لإعلام النبی ص إیاهم بذلک و قوله «وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» أی شاهدا علیکم بما یکون من أعمالکم و قیل حجة علیکم و قیل شهیدا لکم بأنکم قد صدقتم یوم القیامة فیما تشهدون به و تکون على بمعنى اللام کقوله وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ أی للنصب.....
8- ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن
....
تفسیر:
خداوند فضیلت این امّت را نسبت بامتّهاى دیگر بیان میفرماید:
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً ...- کاف در «و کذلک» متعلق به جمله یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
واقع در آیه قبل است یعنى خداوند هر که را بخواهد براه راست هدایت می کند همانطور که شما مسلمانان را امّت معتدل قرار دادیم.
خداوند باین بیان خبر می دهد که امّت پیغمبر خویش حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و اله را معتدل و واسطه میان پیغمبر و مردم دیگر قرار داده است.
اگر گفته شود: چگونه خداوند امّت مسلمان را به این وصف توصیف کرده است و حال آنکه در میان آنها افرادى دیده می شوند که داراى صفت اعتدال نیستند؟
جواب آن این است که منظور از آیه افرادى از این امّت است که داراى این وصف باشند و هیچ عصرى از جماعتى که داراى وصف مذکور باشند، خالى نیست.
امت وسط ائمه (ع) می باشند
بریدن معاویه عجلى، از حضرت باقر علیه السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
نحن الامة الوسط و شهداء اللَّه على خلقه و حجته فی ارضه یعنى امّت وسط مائیم و گواهان خدا بر مردم و حجت او در روى زمین ما هستیم». در روایت دیگر این جمله اضافه شده است: الینا یرجع الغالى و بنا یلحق المقصّر یعنى کسى که افراط ورزیده و غلوّ کرده باید بسوى ما برگردد و کسى که تقصیر کرده نیز باید بما ملحق شود تا اعتدال خود را دریابد.
حاکم ابو القاسم حسکانى در کتاب شواهد التّنزیل لقواعد التفضیل بسند خود از سلیم بن قیس هلالى از على علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «خداوند در گفتار خود لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ یعنى براى اینکه گواهان مردم باشید- ما را در نظر گرفته است پیغمبر خدا گواه بر ما و ما گواهان خدا بر مردم هستیم و ما حجّت خدا روى زمین مى باشیم خداوند درباره ما فرموده است و کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً».
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ...- در معناى این جمله سه قول است:
1- مراد این است که شما ملّت مسلمان نسبت باعمال بر خلاف حقّى که از مردم صادر می گردد، در دنیا و آخرت گواه باشید چنان که فرمود وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ «1» یعنى روز قیامت پیغمبران و گواهان احضار شوند و نیز فرمود: یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ «2» یعنى روزى که گواهان اعمال مردم، بشهادت قیام کنند که مراد از گواهان اعمال ملّت اسلام است.
ابو زید می گوید: گواهان اعمال مردم چهار تا است 1- ملائکه 2- پیغمبران 3- امّت محمّد صلى اللَّه علیه و اله 4- اعضاء جوارح انسان چنان که فرمود یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ.
______________________________
(1) آیه 69 سوره زمر
(2) آیه 51 سوره غافر
(1) أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ «1» ... یعنى روزى که زبانها و دستها و پاهاى آنها بر اعمالشان گواهى می دهند.
2- منظور این است که شما امت مسلمان حجّت و دلیل مردم باشید تا حقیقت و تعالیم دین اسلام را براى مردم بیان کنید و پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه و اله و سلّم هم دلیل شما باشد و تعلیمات دینى را براى شما بیان نماید و شاهد را از این جهت شاهد می گویند که موضوع مورد شهادت را بیان مى کند. و از همین نظر «شهادت» «بیّنه» یعنى بیان کننده نامیده می شود.
3- مقصود این است که شما امّت مسلمان درباره پیغمبران و امّتهاى آن گواهى بدهید به اینکه پیغمبران حقایق دینى را با هم خود رساندند و این احتمال از این نظر صحیح است که ممکن است پیغمبر اسلام کیفیت تبلیغ پیغمبران دیگر را بامّت مسلمان ابلاغ کند.
وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً ...- پیغمبر علیه السلام هم گواه اعمال شما باشد و بعضى گفته اند یعنى پیغمبر صلى اللَّه علیه و اله و سلّم دلیل و راهنماى شما باشد بعضى می گویند: کلمه «على» در «علیکم» بمعناى «لام» است مثل وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ «2» که «على» بمعناى لام می باشد در این صورت معنا، چنین می شود که: پیغمبر اسلام بنفع شما روز قیامت شهادت بدهد به اینکه شما در آنچه شهادت می دهید راست مى گویید».
9-تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین
.....
در آیه بعد بیان فضل امت مرحومه می کند بر سایر امم بقوله وَ کَذلِکَ اشارت است بمفهوم آیه متقدمه یعنى هم چنان که گردانیدیم شما را راه یافتگان بصراط مستقیم یا هم چنان که قبله شما را افضل از قبلهاى دیگران گردانیدیم جَعَلْناکُمْ گردانیم شما را أُمَّةً وَسَطاً گروهى برگزیده یا جمعى با عدالت که مزکى شده اید و عمل وسط در اصل اسم مکانیست که مستوى باشد در آن مساحت از جوانب و بعد از آن مستعار شده براى خصال محموده بجهة وقوع آن از طرفى افراط و تفریط مانند جود که میانه اسراف و بخل است و شجاعة که میان تهور و جبن است و بعد از آن اطلاق آن کرده اند بر هر چه متصف بخصال محموده باشد و واحد و جمع و تذکیر و تانیث در او مساویست مانند سایر اسماء جنسى که بآن وصف کرده می شود و استدلال کرده اند به اینکه اجماع امت حجت است زیرا که اگر در آنچه در آن اتفاق بر آن کرده اند باطل باشد منثلم شود عدالت ایشان پس بیان علت جعل مذکور می کند بقوله لِتَکُونُوا یعنى شما را گروهى با عدل گردانیدیم و یا برگزیدیم تا باشید شُهَداءَ گواهى براى انبیاء عَلَى النَّاسِ بر مردمانى که منکر نبوة اند وَ یَکُونَ الرَّسُولُ و تا باشد فرستاده من یعنى محمد عَلَیْکُمْ بر راستى شما شَهِیداً گواهى معدل و مزکى ملخص کلام آنست که تا بدانید بتامل صحیح در آنچه منصوب شده براى شما از حجج و منزل گشته بر شما از کتاب که حق تعالى بخل نکرده و ظلم ننموده بر هیچ کس بلکه ایضاح سبل فرموده و ارسال رسل کرده پس ایشان تبلیغ رسالت کرده اند و نصیحت و موعظه مردمان نموده اند و لیکن آنان که نگرویده اند شقاوت ایشان را بر اتباع شهوات و اعراض از آیات داشته پس گواهى می دهید باین بر معاصران خود و بر کسانى که قبل از شما بودند و بعد از شما پیدا شوند و رسول بر راستى شما گواهى می دهد بتادیه دین حق را بشما و در روایت آمده که این شهادت در روز قیامت باشد که امم انبیاى سابق جاحد تبلیغ انبیاى خود باشند پس امت حضرت رسالت را بیارند و گواهى دهند بر تبلیغ همه انبیاء و آن گاه امم سابقه ایشان را گویند که از کجا دانستید که پیغمبران تبلیغ کرده اند ایشان گویند ما دانستیم این را باخبار حق تعالى در کتاب ناطق خود بر لسان پیغمبر خود که صادق القولست پس حضرت رسالت (ص) را حاضر سازند و او را از حال امت وى سؤال کنند آن حضرت بعدالت ایشان گواهى دهد و شهادت آن حضرت اگر چه براى امت خود باشد نه برایشان لیکن چون رسول مانند رقیب مهیمن است بر امت خود تعدبة شهادت او به على شده تقدیم صله بجهت دلالت آنست بر اختصاص ایشان بآنکه رسول شاهد است برایشان و در بعضى تفاسیر آمده که یهود با معاذ جبل گفتند که ما امت عدلیم معاذ گفت که دین ما حقست و ما امت عدلیم حق تعالى این آیه فرستاد و رد قول ایشان کرد و بنزدیک ما آیه مخصوص است بائمه هدى بدو وجه یکى آنکه حق تعالى وصف امت فرموده بعدالت و هر که حق تعالى بعدالت او حکم کند جز معصوم نباشد زیرا که حق تعالى عالم است بر ظاهر و باطن هر که حکم بعدالت او کرده دوم آنکه ایشان را در شهادت مثل رسول گردانیده و آن حضرت معصوم است پس ایشان نیز معصوم باشند و برید بن معویه عجلى از امام زین العابدین ع و امام محمد باقر ع روایت کرده که فرمود
نحن الامة الوسط و رسول اللَّه شاهد علینا و نحن شهداء اللَّه على خلقه و حججه فى ارضه
یعنى مائیم امت وسط و بر گزیده حق تعالى و رسول خدا ص گواه است بر ما و ما گواهان خدائیم بر خلقان او و حجت اوئیم در زمین او و حاکم ابو القاسم حسکانى در کتاب شواهد التنزیل باسناد خود از سلیمان بن قیس هلالى و او از أمیر المؤمنین ع نقل کرده که آن حضرت فرمود که
ان للَّه تعالى ایانا عنى بقوله لتکونوا شهداء على الناس فرسول اللَّه شاهد علینا و نحن شهداء اللَّه على خلقه و حجته فى ارضه و نحن الذین قال اللَّه تعالى وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ
یعنى بتحقیق و یقین که حق تعالى در کریمه لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ما را خواسته است نه غیر ما را پس رسول خدا ص گواه است بر ما و ما گواهیم بر خلق و حجت او در ارض او و مائیم جماعتى که حق تعالى در حق ایشان فرموده که وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً الایه
10-المیزان فى تفسیر القرآن
قوله تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً، الظاهر أن المراد کما سنحول القبلة لکم لنهدیکم إلى صراط مستقیم کذلک جعلناکم أمة وسطا، و قیل إن المعنى و مثل هذا الجعل العجیب جعلناکم أمة وسطا (و هو کما ترى)، و أما المراد بکونهم أمة وسطا شهداء على الناس فالوسط هو المتخلل بین الطرفین لا إلى هذا الطرف و لا إلى ذاک الطرف، و هذه الأمة بالنسبة إلى الناس- و هم أهل الکتاب و المشرکون- على هذا الوصف فإن بعضهم- و هم المشرکون و الوثنیون- إلى تقویة جانب الجسم محضا لا یریدون إلا الحیاة الدنیا و الاستکمال بملاذها و زخارفها و زینتها، لا یرجون بعثا و لا نشورا، و لا یعبئون بشیء من الفضائل المعنویة و الروحیة، و بعضهم کالنصارى إلى تقویة جانب الروح لا یدعون إلا إلى الرهبانیة و رفض الکمالات الجسمیة التی أظهرها الله تعالى فی مظاهر هذه النشأة المادیة لتکون ذریعة کاملة إلى نیل ما خلق لأجله الإنسان، فهؤلاء أصحاب الروح أبطلوا النتیجة بإبطال سببها و أولئک أصحاب الجسم أبطلوا النتیجة بالوقوف على سببها و الجمود علیها، لکن الله سبحانه جعل هذه الأمة وسطا بأن جعل لهم دینا یهدی منتحلیه إلى سواء الطریق وسط الطرفین لا إلى هؤلاء و لا إلى هؤلاء بل یقوی کلا من الجانبین- جانب الجسم و جانب الروح- على ما یلیق به و یندب إلى جمع الفضیلتین فإن الإنسان مجموع الروح و الجسم لا روح محضا و لا جسم محضا، و محتاج فی حیاته السعیدة إلى جمع کلا الکمالین و السعادتین المادیة و المعنویة، فهذه الأمة هی الوسط العدل الذی به یقاس و یوزن کل من طرفی الإفراط و التفریط فهی الشهیدة على سائر الناس الواقعة فی الأطراف و النبی ص و هو المثال الأکمل من هذه الأمة- هو شهید على نفس الأمة فهو (ص) میزان یوزن به حال الآحاد من الأمة، و الأمة میزان یوزن به حال الناس و مرجع یرجع إلیه طرفا الإفراط و التفریط، هذا ما قرره بعض المفسرین فی معنى الآیة، و هو فی نفسه معنى صحیح لا یخلو عن دقة إلا أنه غیر منطبق على لفظ الآیة فإن کون الأمة وسطا إنما یصحح کونها مرجعا یرجع إلیه الطرفان، و میزانا یوزن به الجانبان لا کونها شاهدة تشهد على الطرفین، أو یشاهد الطرفین، فلا تناسب بین الوسطیة بذاک المعنى و الشهادة و هو ظاهر، على أنه لا وجه حینئذ للتعرض بکون رسول الله شهیدا على الأمة إذ لا یترتب شهادة الرسول على الأمة على جعل الأمة وسطا، کما یترتب الغایة على المغیا و الغرض على ذیه.
على أن هذه الشهادة المذکورة فی الآیة، حقیقة من الحقائق القرآنیة تکرر ذکرها فی کلامه سبحانه، و اللائح من موارد ذکرها معنى غیر هذا المعنى، قال تعالى «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً»: النساء- 41، و قال تعالى «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»: النحل- 84 «و قال تعالى وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ»: الزمر- 69، و الشهادة فیها مطلقة، و ظاهر الجمیع على إطلاقها هو الشهادة على أعمال الأمم، و على تبلیغ الرسل أیضا، کما یومئ إلیه قوله تعالى «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»: الأعراف- 6، و هذه الشهادة و إن کانت فی الآخرة یوم القیامة لکن تحملها فی الدنیا على ما یعطیه قوله تعالى- حکایة عن عیسى (ع)- «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»: المائدة- 117 و قوله تعالى «وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً»: النساء- 159، و من الواضح أن هذه الحواس العادیة التی فینا، و القوى المتعلقة بها منا لا تتحمل إلا صور الأفعال و الأعمال فقط، و ذلک التحمل أیضا إنما یکون فی شیء یکون موجودا حاضرا عند الحس لا معدوما و لا غائبا عنه و أما حقائق الأعمال و المعانی النفسانیة من الکفر و الإیمان و الفوز و الخسران، و بالجملة کل خفی عن الحس و مستبطن عند الإنسان- و هی التی تکسب القلوب، و علیه یدور حساب رب العالمین یوم تبلى السرائر کما قال تعالى «وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ»: البقرة- 225 فهی مما لیس فی وسع الإنسان إحصاؤها و الإحاطة بها و تشخیصها من الحاضرین فضلا عن الغائبین إلا رجل یتولى الله أمره و یکشف ذلک له بیده، و یمکن أن یستفاد ذلک من قوله تعالى «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»: الزخرف- 86، فإن عیسى داخل فی المستثنى فی هذه الآیة قطعا- و قد شهد الله تعالى فی حقه بأنه من الشهداء- کما مر فی الآیتین السابقتین، فهو شهید بالحق و عالم بالحقیقة.
و الحاصل أن هذه الشهادة لیست هی کون الأمة على دین جامع للکمال الجسمانی و الروحانی فإن ذلک على أنه لیس معنى الشهادة خلاف ظاهر الآیات الشریفة.
بل هی تحمل حقائق أعمال الناس فی الدنیا من سعادة أو شقاء و رد و قبول، و انقیاد و تمرد، و أداء ذلک فی الآخرة یوم یستشهد الله من کل شیء، حتى من أعضاء الإنسان، یوم یقول الرسول یا رب إن قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا.
و من المعلوم أن هذه الکرامة لیست تنالها جمیع الأمة، إذ لیست إلا کرامة خاصة للأولیاء الطاهرین منهم، و أما من دونهم من المتوسطین فی السعادة، و العدول من أهل الإیمان فلیس لهم ذلک، فضلا عن الأجلاف الجافیة، و الفراعنة الطاغیة من الأمة، و ستعرف فی قوله تعالى «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»: النساء- 69، إن أقل ما یتصف به الشهداء- و هم شهداء الأعمال- أنهم تحت ولایة الله و نعمته و أصحاب الصراط المستقیم، و قد مر إجمالا فی قوله تعالى «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»: فاتحة الکتاب- 7.
فالمراد بکون الأمة شهیدة أن هذه الشهادة فیهم، کما أن المراد بکون بنی إسرائیل فضلوا على العالمین، أن هذه الفضیلة فیهم من غیر أن یتصف به کل واحد منهم، بل نسب وصف البعض إلى الکل لکون البعض فیه و منه، فکون الأمة شهیدة هو أن فیهم من یشهد على الناس و یشهد الرسول علیهم.
فإن قلت: قوله تعالى «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ»: الحدید- 19، یدل على کون عامة المؤمنین شهداء.
قلت: قوله عِنْدَ رَبِّهِمْ، یدل على أنه تعالى سیلحقهم بالشهداء یوم القیامة، و لم ینالوه فی الدنیا، نظیر ذلک قوله تعالى «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»: الطور- 21، على أن الآیة مطلقة تدل على کون جمیع المؤمنین من جمیع الأمم شهداء عند الله من غیر اختصاص بهذه الأمة فلا ینفع المستدل شیئا.
فإن قلت: جعل هذه الأمة أمة وسطا بهذا المعنى لا یستتبع کونهم أو کون بعضهم شهداء على الأعمال و لا کون الرسول شهیدا على هؤلاء الشهداء فالإشکال وارد على هذا التقریب کما کان واردا على التقریب السابق.
قلت: معنى الشهادة غایة متفرعة فی الآیة على جعل الأمة وسطا فلا محالة تکون الوسطیة معنى یستتبع الشهادة و الشهداء، و قد قال الله تعالى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ، فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِیرُ»: الحج- 78، جعل تعالى کون الرسول شهیدا علیهم و کونهم شهداء على الناس غایة متفرعة على الاجتباء و نفی الحرج عنهم فی الدین ثم عرف الدین بأنه هو الملة التی کانت لأبیکم إبراهیم الذی هو سماکم المسلمین من قبل، و ذلک حین دعا لکم ربه و قال: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» فاستجاب الله دعوته و جعلکم مسلمین، تسلمون له الحکم و الأمر من غیر عصیان و استنکاف، و لذلک ارتفع الحرج عنکم فی الدین، فلا یشق علیکم شیء منه و لا یحرج، فأنتم المجتبون المهدیون إلى الصراط، المسلمون لربهم الحکم و الأمر، و قد جعلناکم کذلک لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء على الناس، أی تتوسطوا بین الرسول و بین الناس فتتصلوا من جهة إلیهم، و عند ذلک یتحقق مصداق دعائه (ع) فیکم و فی الرسول
احیث قال «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ»: البقرة- 129، فتکونون أمة مسلمة أودع الرسول فی قلوبکم علم الکتاب و الحکمة، و مزکین بتزکیته، و التزکیة التطهیر من قذرات القلوب، و تخلیصها للعبودیة، و هو معنى الإسلام کما مر بیانه، فتکونون مسلمین خالصین فی عبودیتکم، و للرسول فی ذلک القدم الأول و الهدایة و التربیة، فله التقدم على الجمیع، و لکم التوسط باللحوق به، و الناس فی جانب، و فی أول الآیة و آخرها قرائن تدل على المعنى الذی استفدناه منها غیر خفیة على المتدبر فیها سنبینها فی محله إن شاء الله.
فقد تبین بما قدمناه: أولا، أن کون الأمة وسطا مستتبع للغایتین جمیعا، و أن قوله تعالى: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ، وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً الآیة جمیعا لازم کونهم وسطا.
و ثانیا: أن کون الأمة وسطا إنما هو بتخللها بین الرسول و بین الناس، لا بتخللها بین طرفی الإفراط و التفریط، و جانبی تقویة الروح و تقویة الجسم فی الناس.
و ثالثا: أن الآیة بحسب المعنى مرتبطة بآیات دعوة إبراهیم (ع) و أن الشهادة من شئون الأمة المسلمة.
و اعلم: أن الشهادة على الأعمال على ما یفیده کلامه تعالى لا یختص بالشهداء من الناس، بل کل ما له تعلق ما بالعمل کالملائکة و الزمان و المکان و الدین و الکتاب و الجوارح و الحواس و القلب فله فیه شهادة.
11-ترجمه تفسیر المیزان
[" امت وسط" یعنى چه؟]
(وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ، وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً)
کلمه (کذلک- همچنین) در تشبیه چیزى به چیزى بکار مى رود، و ظاهرا در آیه شریفه می خواهد بفرماید: همانطور که بزودى قبله را برایتان بر مى گردانیم، تا بسوى صراط مستقیم هدایتتان کنیم، همچنین شما را امتى وسط قرار دادیم.
بعضى از مفسرین گفته اند: معنایش این است که (مثل این جعل عجیب، ما شما را امتى وسط قرار دادیم)، لکن معناى خوبى نیست، و اما اینکه امت وسط چه معنا دارد؟ و گواهان بر مردم یعنى چه؟ باید دانست که کلمه (وسط) بمعناى چیزیست که میانه دو طرف قرار گرفته باشد، نه جزو آن طرف باشد، نه جزو این طرف، و امت اسلام نسبت به مردم- یعنى اهل کتاب و مشرکین- همین وضع را دارند، براى اینکه یک دسته از مردم- یعنى مشرکین و وثنى ها- تنها و تنها جانب مادیت را گرفته، جز زندگى دنیا و استکمال جنبه مادیت خود، و به کمال رساندن لذتها، و زخارف و زینت دنیا چیز دیگرى نمی خواهند، نه امید بعثى دارند، نه احتمال نشورى می دهند و نه کمترین اعتنایى بفضائل معنوى و روحى دارند.
بعضى دیگر از مردم مانند نصارى، تنها جانب روح را تقویت نموده، جز به ترک دنیا و رهبانیت دعوت نمى کنند، آنها تنها دعوتشان اینست که بشر کمالات جسمى و مادى را که خدا در مظاهر این نشئه مادى ظهورش داده، ترک بگویند، تا این ترک گفتن وسیله کاملى شود براى رسیدن به آن هدفى که خدا انسان را بخاطر آن آفریده. ولى نفهمیدند که ندانسته رسیدن به آن هدف را با ابطال و درهم کوفتن راهش ابطال کرده اند، خلاصه یک دسته نتیجه را باطل کرده، و فقط به وسیله چسبیدند، و یک دسته دیگر با کوبیدن و ابطال سبب نتیجه را هم ابطال کردند.
و اما امت اسلام، خدا آن را امتى وسط قرار داد، یعنى براى آنان دینى قرار داد، که متدینین به آن دین را بسوى راه وسط و میانه هدایت مى کند، راهى که نه افراط آن طرف را دارد، و نه تفریط اینطرف را، بلکه راهى که هر دو طرف را تقویت مىکند، هم جانب جسم را، و هم جانب روح را البته بطورى که در تقویت جسم از جانب روح عقب نمانند، و در تقویت روح از جانب جسم عقب نمانند، بلکه میانه هر دو فضیلت جمع کرده است.
(و این روش مانند همه آنچه که اسلام بدان دعوت نموده، بر طبق فطرت و ناموس خلقت است،) چون انسان داراى دو جنبه است، یکى جسم، و یکى روح، نه جسم تنها است، و نه روح تنها، و در نتیجه اگر بخواهد به سعادت زندگى برسد، به هر دو کمال، و هر دو سعادت نیازمند است، هم مادى و هم معنوى.
[مراد از" شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ"]
و چون این امت وسط و عدل است، لذا هر دو طرف افراط و تفریط باید با آن سنجش شود، پس به همین دلیل شهید بر سایر مردم هم که در دو طرف قرار دارند هست، و چون رسول اسلام (ص) مثل اعلاى این امت است، لذا او شهید بر امت است، و افراد امت باید خود را با او بسنجند، و او میزانى است که حال آحاد و تک تک امت با آن وزن می شود، و امت میزانى است که حال سایر امتها با آن وزن می شود، و خلاصه مردمى که در دو طرف افراط و تفریط قرار دارند، باید خود را با امت اسلام بسنجند، و بافراط و تفریط خود متوجه شوند.
این آن معنایى است که بعضى از مفسرین در تفسیر آیه بیان کرده، و گفتار وى هر چند در جاى خود صحیح و دقیق است، الا اینکه با لفظ آیه منطبق نیست براى اینکه درست است که وسط بودن امت، مصحح آنست که امت نامبرده میزان و مرجع براى دو طرف افراط و تفریط باشد، ولى دیگر مصحح آن نیست که شاهد بر دو طرف هم باشد و یا دو طرف را مشاهده بکند، چون خیلى روشن است که هیچ تناسبى میانه وسط بودن به این معنا و شاهد بودن نیست.
علاوه بر اینکه در اینصورت دیگر وجهى نیست که بخاطر آن متعرض شهادت رسول بر امت نیز بشود، چون شاهد بودن رسول بر امت نتیجه شاهد بودن و وسط بودن امت نیست، تا وقتى این را خاطرنشان کرد آن را هم بعنوان نتیجه خاطر نشان سازد، همانطور که هر غایت را بر مغیا و هر غرض را بر ذى غرض مترتب مى کنند.
[" شهادت" در آیه، از حقائق قرآنى است و در موارد متعددى از قرآن ذکر شده]
از این هم که بگذریم شهادتى که در آیه آمده، خود یکى از حقایق قرآنى است، که منحصرا در اینجا ذکر نشده، بلکه در کلام خداى سبحان مکرر نامش برده شده، و از مواردى که ذکر شده بر مى آید که معنایى غیر این معنا دارد، اینک موارد قرآنى آن.
(فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً، پس چگونه اند، وقتى که ما از هر امتى شهیدى بیاوریم، و تو را هم شهید بر اینان بیاوریم) «1»؟.
(وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً، ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا، وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ و روزى که از هر امتى شهیدى مبعوث کنیم و دیگر بانان که کافر شدند اجازه داده نشود و عذرشان پذیرفته نشود) «2» (وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ، وَ الشُّهَداءِ، و کتاب را مى گذارند، و انبیاء و شهداء را مى آورند) «3» بطورى که ملاحظه مى کنید، در این آیات شهادت مطلق آمده، و از ظاهر همه مواردش بر مى آید که منظور از شهادت،
شهادت بر اعمال امتها، و نیز بر تبلیغ رسالت است، هم چنان که آیه:
(فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ، وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ، سوگند که از مردمى که فرستادگان بسویشان گسیل شدند، و نیز از فرستادگان پرسش خواهیم کرد) «4» نیز باین معنا اشاره مى کند، چون هر چند که این پرسش در آخرت و در قیامت صورت مى گیرد، ولى تحمل این شهادت در دنیا خواهد بود، هم چنان که آیه:
(وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ، فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی، کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ، وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ،
من تا در میانه آنان بودم، شاهد بر آنان بودم، ولى همین که مرا میراندى، دیگر خودت مراقب آنان بودى، و تو بر هر چیزى شهید و مراقبى) «5» هم که حکایت کلام عیسى ع است و نیز آیه (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً، روز قیامت عیسى بر مردم خود گواه است) «6» همین معنا را دست می دهد.
و پر واضح است که حواس عادى و معمولى که در ما است، و نیز قواى متعلق به آن حواس، تنها و تنها می تواند شکل ظاهرى اعمال را ببیند، و گیرم که ما شاهد بر اعمال سایر امتها باشیم در صورتى که بسیارى از اعمال آنها در خلوت انجام می شود تازه تحمل شهادت ما از اعمال آنها تنها مربوط به ظاهر و موجود آن اعمال می شود، نه آنچه که براى حس ما معدوم، و غایب است، و حقایق و باطن اعمال، و معانى نفسانى از کفر و ایمان و فوز و خسران و بالأخره هر آنچه که از حس آدمى پنهان است، که راهى براى درک و احساس آن نیست احوالى درونى است، که مدار حساب و جزاى رب العالمین در قیامت و روز بروز سریرهها بر آنست، هم چنان که خودش فرمود:
(وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ، خدا شما را بآنچه در دلهایتان پیدا شده مؤاخذه مى کند. «7» پس این احوال چیزى نیست که انسان بتواند آن را درک نموده، و بشمارد، و از انسانهاى معاصر تشخیص دهد، تا چه رسد به انسانهاى غایب، مگر کسى که خدا متولى امر او باشد، و
______________________________
(1)- سوره نساء آیه 41
(2)- سوره نحل آیه 84
(3)- سوره زمر آیه 69
(4)- سوره اعراف آیه 6
(5)- سوره مائده آیه 117
(6)- سوره نساء آیه 159
(7)- سوره بقره آیه 225
بدست خود اینگونه اسرار را براى او کشف کند، که وجود چنین فردى از آیه (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ، این خدایان دروغین که مشرکین بجاى خدا میخوانند، مالک شفاعت نیستند، تنها مالک شفاعت کسى است که به حق شاهد باشد، و هم علم داشته باشند) «1» استفاده می شود که عیسى ع بطور قطع از این افراد است، که خداى تعالى در بارهاش فرموده که از شهیدان است هم چنان که در دو آیه قبل گذشت، پس او شهید بحق است، و عالم به حقیقت.
[معناى صحیح" شهادت" در آیات قرآنى، تحمل (دیدن) حقائق اعمال مردم است]
و خلاصه کلام این شد که شهادت مورد نظر آیه، این نیست که بقول آن مفسر، امت داراى دینى کامل و جامع حوائج جسمانى و روحانى باشد، چون علاوه بر اینکه معنایى است خلاف ظاهر کلمه شهادت، خلاف ظاهر آیات شریفه قرآن نیز هست.
بلکه عبارتست از تحمل- دیدن- حقایق اعمال، که مردم در دنیا انجام مى دهند، چه آن حقیقت سعادت باشد چه شقاوت چه رد، و چه قبول، چه انقیاد، و چه تمرد.
و سپس در روز قیامت بر طبق آنچه دیده شهادت دهد، روزى که خداى تعالى از هر چیز استشهاد مى کند، حتى از اعضاء بدن انسان شهادت مى گیرد، روزى که رسول مى گوید: (یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً، پروردگارا امت من این قرآن را متروک گذاشتند). «2» و معلوم است که چنین مقام کریمى شان همه امت نیست،
چون کرامت خاصه ایست براى اولیاء طاهرین از ایشان، و اما صاحبان مرتبه پائینتر از اولیاء که مرتبه افراد عادى و مؤمنین متوسط در سعادت است، چنین شهادتى ندارند، تا چه رسد به افراد جلف و تو خالى، و از آن پائینتر، فرعونهاى طاغى این امت، (که هیچ عاقلى جرأت نمى کند بگوید این طبقه از امت نیز مقام شهادت بر باطن اعمال مردم را دارا هستند).
انشاء اللَّه بزودى در ذیل آیه: (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ، فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ، وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً)، «3» خواهى دید: که کمترین مقامى که این شهداء- یعنى شهداى اعمال- دارند، اینست که در تحت ولایت خدا، و در سایه نعمت اویند، و اصحاب صراط مستقیم هستند، که در تفسیر آیه (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ)، «4» اجمالش گذشت.
پس مراد از شهید بودن امت، این است که شهداء نامبرده و داراى آن خصوصیات، در این
______________________________
(1)- سوره زخرف آیه 86
(2)- سوره فرقان آیه 30
(3)- سوره نساء آیه 69
(4)- سوره فاتحه آیه 7
امت هستند، هم چنان که در قضیه تفضیل بنى اسرائیل بر عالمیان معنایش اینست که افرادى که بر همه عالمیان برترى دارند، در این امتند، نه اینکه تک تک بنى اسرائیلیان بر عالمیان برترند، بلکه وصف بعض را به کل نسبت داده، براى اینکه این بعض در آن کل هستند، و از آن جمعیتند، پس شهید بودن امت اسلام به همین معناست، که در این امت کسانى هستند که شاهد بر مردم باشند، و رسول، شاهد بر آنان باشد.
حال اگر بگویى آیه: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ، أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ، کسانى که بخدا و فرستادگانش ایمان مىآورند، آنان نزد پروردگارشان صدیقین و شهداء هستند)، «1» دلالت دارد بر اینکه عموم مؤمنین شهداء هستند.
در جواب مى گوئیم: (اگر جمله عند ربهم) نبود درست بود، و لیکن این جمله مى فهماند که چنین کسانى نزد پروردگارشان یعنى در قیامت از شهداء خواهند بود، پس معلوم مى شود در دنیا داراى این مقام نیستند، نظیر آیه (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ، أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ، کسانى که ایمان آوردند، و ذریه شان در ایمان پیرویشان کردند ما ذریه شان را به ایشان ملحق مى کنیم)، «2» علاوه بر اینکه آیه اى که ذکر گردید مطلق است، و دلالت دارد بر اینکه همه مؤمنین در همه امتها نزد خدا شهید می شوند، بدون اینکه مؤمنین این امت خصوصیتى داشته باشند، پس شما نمیتوانید به این آیه استدلال کنید بر اینکه مؤمنین این امت همه شهیدند، و بفرضى که استفاده از آیه را بگیرید، و بگوئید. مراد از آنان که ایمان آوردند همه مسلمانان نیستند، بلکه پیشگامان از ایشانند، یعنى امت دست اول که در بارهشان فرموده: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) «3» الخ، ما نیز در پاسخ مى گوییم: باز هم دعوى شما را که همه امت دست اول شهید باشند اثبات نمى کند.
و اگر بگویى وسط قرار دادن این امت چه ربطى دارد به اینکه بعضى از افرادش شاهد بر اعمال، و رسول شاهد بر شاهدان باشد؟ پس در هر حال اشکال وارد است، هم بتقریب سابق و هم به این تقریب، در جواب مى گوییم معناى شهادت غایتى است که در آیه شریفه متفرع بر وسط بودن امت شده، قهرا وسط بودن معنایى است که شهادت و شهداء را دنبال دارد، بدلیل اینکه در سوره حج «4» فرموده: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا، وَ اسْجُدُوا، وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ، وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ، لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ، وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ، مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ، هُوَ
______________________________
(1)- سوره حدید آیه 19
(2)- سوره طور آیه 21
(3)- سوره توبه آیه 100
(4)- سوره حج آیه 77- 78
سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ، وَ فِی هذا، لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ، فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ، وَ آتُوا الزَّکاةَ، وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ، هُوَ مَوْلاکُمْ، فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِیرُ، اى کسانى که ایمان آوردید، رکوع و سجده کنید، و پروردگار خود را بپرستید، و عمل خیر انجام دهید، باشد که رستگار گردید.
در راه خدا آن طور که شایسته او باشد جهاد کنید، او شما را برگزید، و در دین هیچ حرجى بر شما قرار نداد، این همان ملت و کیش پدرتان ابراهیم است، او شما را از پیش و هم در این عصر مسلمان نام نهاد، و تا رسول شهید بر شما، و شما شهیدان بر مردم باشید، پس نماز بپا دارید، و زکات دهید، و به خدا تمسک کنید، که او سرپرست شما است، و چه مولاى خوبى، و چه ناصر خوبى).
چون در این آیه شریفه شهید بودن رسول بر شهیدانى که شهداى بر مردمند و شهید بودن آنها بر مردم، متفرع شده است. بر (اجتباء- برگزیدن)، و نیز بر نبودن حرج در دین، آن گاه دین را تعریف کرده به اینکه همان ملت ابراهیم است، که قبل از این شما را مسلمان نامید، همانجا که از پروردگارش مسئلت کرد:
(وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ)، و خداى تعالى دعایش را مستجاب نموده، شما را مسلمان کرد، یعنى تسلیم احکام و اوامر خود کرد، بدون اینکه حتى یک عصیان و استنکاف داشته باشید، و به همین جهت حرج در دین را از شما برداشت، تا هیچیک از احکامش بر شما دشوار نباشد.
پس شمائید که اجتباء شده اید، و شمائید که بسوى صراط مستقیم هدایت گشته، تسلیم احکام و اوامر پروردگارتان شدهاید، و اگر ما شما را (اجتباء و هدایت و تسلیم) کردیم، براى این بود که رسول، شاهد بر شما شود، و شما شاهد بر مردم شوید، یعنى واسطه میانه رسول و مردم باشید، از یک طرف متصل بمردم باشید، و از طرفى دیگر به رسول.
در اینجاست که دعاى ابراهیم در شما و در رسول مصداق مىیابد، چون آن جناب عرضه داشت: (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ، یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ، وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ، وَ یُزَکِّیهِمْ، پروردگار ما در میانه امت مسلمه رسولى بر انگیز، تا آیات تو را بر آنان تلاوت کند، و کتاب و حکمتشان بیاموزد، و تزکیه شان کند) «1» در نتیجه شما امت مسلمه اى می شوید که رسول علم کتاب و حکمت را در قلوبتان ودیعه مى سپارد، و به تزکیه او مزکى مى شوید، و با در نظر گرفتن این که تزکیه بمعناى تطهیر از پلیدی هاى
______________________________
(1)- سوره بقرة آیه 129
قلبى، و خالص کردن دل براى عبودیت است، و معناى اسلام هم به بیانى که گذشت همین است، روشن مى شود که شما امت مسلمهاى مى شوید خالص در عبودیت براى خدا، و رسول در این مقام پیشقدم و هادى و مربى شما است او در این مقام تقدم بر همه دارد و شما واسطه اید براى رساندن مردم به او و در اول آیه و آخر آن قرینه هایى است که بر آنچه ما از آیه استفاده کردیم دلالت می کند، دلالتى که بر هیچ متدبرى پوشیده نیست که انشاء اللَّه توضیحش در جاى خودش مى آید.
[معناى صحیح" وسط" بودن امت واسطه بودن امت بین رسول و مردم است]
پس، از آنچه گفتیم چند مطلب روشن گردید.
اول اینکه وسط بودن امت هر دو نتیجه را دنبال دارد، یعنى جمله (و تکونوا شهداء على الناس)، و جمله (لیکون الرسول علیکم شهیدا)، هر دو نتیجه و لازمه وسط بودن امت است.
دوم اینکه وسط بودن امت، به این معنا است که میانه رسول و مردم واسطه اند نه آن طور که آن مفسر گفت ملت و دین اسلام میانه افراط و تفریط، و میانه دو طرف تقویت روح و تقویت جسم واسطه باشد. سوم اینکه آیه شریفه مورد بحث، بحسب معنا مرتبط است به آیاتى که دعاى ابراهیم را حکایت مى کرد، و اینکه شهادت از شئون امت مسلمه ایست که آن جناب از خدا درخواست نمود.
حال که این سه نکته را بعنوان نتیجه گیرى شنیدى، باید بدانى که شهادت بر اعمال، بطورى که از کلام خداى تعالى بر مى آید، مختص به شهیدان از مردم نیست، بلکه هر کسى و هر چیزى که کمترین ارتباطى با اعمال مردم دارد، او نیز در همان اعمال شهادت دارد، مانند ملائکه، و زمان، و مکان، و دین، و کتاب، و جوارح بدن، و حواس، و قلب، که همگى اینها شاهد بر مردم هستند.
و از خود کلمه شهادت فهمیده مى شود: آن شاهدى که از میانه نامبردگان در روز قیامت حاضر مى شود، شاهدى است که در این نشئه دنیوى نیز حضور دارد و یک نحوه حیاتى دارد که بوسیله آن، خصوصیات اعمال مردم را درک مى کند و خصوصیات نامبرده در او نقش مى بندد، و اینهم لازم نیست که حیات در هر چیزى به یک سنخ باشد، مثلا حیات در همه، از سنخ حیاتى باشد که در جنس حیوان هست، همه خواص و آثار آن را داشته باشد تا بگویى: ما به ضرورت مى بینیم که مثلا مکان و زمان چنین شعورى ندارند، چون دلیلى نداریم بر اینکه انحاء حیات منحصر در یک نحو است.
این بود اجمال گفتار ما در این مقام، و انشاء اللَّه تعالى تفصیل هر یک از این مجملات در محل مناسبش خواهد آمد.
12- تفسیر نمونه
تفسیر: امت وسط
در آیه مورد بحث به قسمتى از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره شده است.
نخست مى گوید: همانگونه (که قبله شما یک قبله میانه است) شما را نیز یک امت میانه قرار دادیم (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً).
امتى که از هر نظر در حد اعتدال باشد، نه کندرو و نه تندرو، نه در حد افراط و نه تفریط، الگو و نمونه.
.....
سپس اضافه مى کند:" هدف این بود که شما گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد" (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً).
تعبیر به" گواه بودن" امت اسلامى بر مردم جهان، و همچنین" گواه بودن" پیامبر ص نسبت به مسلمانان، ممکن است اشاره به اسوه و الگو بودن، بوده باشد، چرا که گواهان و شاهدان را همیشه از میان افراد نمونه انتخاب مى کنند.
یعنى شما با داشتن این عقائد و تعلیمات، امتى نمونه هستید همانطور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.
شما با عمل و برنامه خود گواهى مى دهید که یک انسان مى تواند هم مرد دین باشد و هم مرد دنیا، در عین اجتماعى بودن جنبه هاى معنوى و روحانى خود را کاملا حفظ کند، شما با این عقائد و برنامه ها گواهى مى دهید که دین و علم، دنیا و آخرت، نه تنها تضادى با هم ندارند بلکه یکى در خدمت دیگرى است.
........
*** 3- امتى که مى تواند از هر نظر الگو باشد
اگر آنچه را در معنى امت وسط در بالا گفتیم در ملتى جمع باشد بدون شک، طلایه داران حقند، و شاهدان حقیقت، چرا که برنامه هاى آنها میزان و معیارى است براى بازشناسى حق از باطل.
جالب اینکه در روایات متعددى که از ائمه اهل بیت ع براى ما نقل شده مى خوانیم:
نحن الامة الوسطى، و نحن شهداء اللَّه على خلقه و حججه فى ارضه ... نحن الشهداء على الناس ... الینا یرجع الغالى و بنا یرجع المقصر:
" مائیم امت میانه، و مائیم گواهان خدا بر خلق، و حجتهاى او در زمین، مائیم گواهان بر مردم غلو کنندگان باید به سوى ما باز گردند و مقصران باید کوتاهى را رها کرده و به ما ملحق شوند" «2».
بدون شک این روایات- همانگونه که بارها گفته ایم- مفهوم وسیع آیه را محدود نمى کند، بلکه بیان مصداقهاى کامل این امت نمونه است، و بیان الگوهایى است که در صف مقدم قرار دارند.
______________________________
(2) نور الثقلین ج اول صفحه 134.
13-تفسیر نور
«143» وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ
و بدین سان ما شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما آن قبله اى را که قبلًا بر آن بودى برنگرداندیم، مگر براى آنکه افرادى را که از پیامبر پیروى مى کنند از آنها که به جاهلیّت باز مى گردند، بازشناسیم. و همانا این (تغییر قبله،) جز بر کسانى که خداوند آنها را هدایت کرده دشوار بود. وخدا هرگز ایمان شما را (که سابقاً به سوى بیت المقدّس نماز خوانده اید،) ضایع نمى گرداند. زیرا خداوند نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.
نکته ها:
مسیحیان در موقع عبادت، رو به محلّ تولّد حضرت عیسى در بیت المقدّس مى ایستادند که نسبت به محلّ سکونت آنان، در مشرق قرار داشت، و یهودیان رو به بیت المقدّس عبادت مى کردند که نسبت به محلّ سکونتشان، در طرف مغرب قرار مى گرفت، ولى کعبه نسبت به آن دو در وسط قرار مى گیرد و قرآن با اشاره به این موضوع، مى فرماید: همانگونه که ما کعبه را در وسط قرار دادیم، شما مسلمانان را نیز امّت میانه قرار دادیم.
مفسّران بحثهاى گوناگونى را در ذیل این آیه مطرح نموده اند و در تفسیر «امّت وسط» برخى گفته اند: مراد امّتى است که نه اهل افراط باشد نه تفریط، نه طرفدار جبر نه تفویض، نه معتقد به اصالت فرد، نه اصالت جامعه.
ولى با چند مقدّمه، روشن مى شود که مراد آیه از امّت وسط، افراد خاصّى هستند. آن مقدّمات عبارتند از:
1- قرآن، امّت وسط را شاهد بر اعمال معرفى کرده است، پس باید در قیامت بر اعمال مردم گواهى دهد.
2- گواه شدن، علم و آگاهى وعدالت مى خواهد.
3- همه ى افراد امّت، آگاهى و عدالت ندارند.
به همین دلیل در روایات مى خوانیم که مراد از امّت وسط، امامان معصوم هستند که اوّلًا به همه کارها علم دارند. چنانکه قرآن مى فرماید: «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» «1» مراد از مؤمنانى که اعمال مردم را مى بینند و به آن علم پیدا مى کنند، مطابق روایات امامان معصوم هستند. و ثانیاً عدالت دارند. چنانکه خداوند در آیهى «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» «2» عصمت و عدالت آنان را تضمین نموده است.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: مگر مى شود امّتى که بعضى افرادش لایق گواهى دادن براى چند عدد خرما در دادگاه هاى دنیا نیستند، لیاقت گواهى دادن بر همه ى مردم در قیامت را دارا باشند؟ به هر حال مقام گواه بودن در محضر خدا، آن هم نسبت به همه ى کارهاى مردم، تنها مخصوص بعضى از افراد امّت است که به فرموده روایات، امامان معصوم مى باشند.
در اینجا یک سؤال باقى مى ماند که چرا خداوند به جاى نام بعضى افراد، نام امّت را برده است؟ که در پاسخ مى گوییم: قرآن حتّى یک نفر را نیز امّت معرفى نموده است: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ» «3»
.....
پیامها:
1- اولیاى خدا، بر اعمال ما نظارت دارند. «لِتَکُونُوا شُهَداءَ»
آرى، بعضى انسانها داراى چنان ظرفیّتى هستند که مى توانند ناظر تمام اعمال و آگاه به انگیزه هاى انسانها در طول تاریخ باشند.
2- در قیامت، سلسله مراتب است. تشکیلات و سازماندهى محکمه ى قیامت بگونه اى است که ابتدا ائمّه بر کار مردم گواهى مى دهند، سپس پیامبر برامامان گواه است. «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»
14-تفسیر نور الثقلین
.....
401- فی بصائر الدرجات عبد الله بن محمد عن إبراهیم بن محمد الثقفی
قال: فی کتاب بندار بن عاصم عن الحلبی عن هارون بن خارجة عن أبى بصیر عن أبى- عبد الله علیه السلام فی قول الله تبارک و تعالى و کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ قال: نحن الشهداء على الناس بما عندهم من الحلال و الحرام و بما ضیعوا منه.
402- فی أصول الکافی الحسین بن محمد عن معلى بن محمد عن الحسن بن على الوشاء عن أحمد بن عائذ عن عمر بن أذینة عن برید العجلی قال: سالت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عز و جل «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» فقال: نحن الامة الوسطى، و نحن شهداء الله على خلقه، و حججه فی أرضه.
403- على بن إبراهیم عن أبیه عن محمد بن أبى عمیر عن ابن أذینة عن برید العجلی قال قلت لأبی جعفر علیه السلام قول الله تبارک و تعالى «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» قال: نحن الامة الوسطى، و نحن شهداء الله تبارک و تعالى على خلقه و حججه فی أرضه،
و الحدیثان طویلان أخذنا منهما موضع الحاجة.
404- و باسناده الى أبى جعفر الباقر علیه السلام حدیث طویل و فیه یقول علیه السلام: و لقد قضى الأمر أن لا یکون بین المؤمنین اختلاف، و لذلک جعلهم شهداء على الناس لیشهد محمد صلى الله علیه و آله علینا، و لنشهد على شیعتنا و لیشهد شیعتنا على الناس.
405- فی مجمع البیان بعد ان نقل روایة برید بن معاویة قال و فی روایة اخرى قال: إلینا یرجع الغالی، و بنا یلحق المقصر.
406- و روى الحاکم ابو القاسم الحسکانی فی کتاب شواهد التنزیل لقواعد التفضیل باسناده عن سلیم بن قیس الهلالی عن على علیه السلام ان الله تعالى إیانا عنى بقوله «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» فرسول الله صلى الله علیه و آله شاهد علینا، و نحن شهداء الله على خلقه، و حجته فی أرضه، و نحن الذین قال الله تعالى: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً».
407- فی تفسیر العیاشی عن ابى بصیر قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: نحن نمط الحجاز، فقلت: و ما نمط الحجاز؟ قال: أوسط الأنماط، ان الله یقول: «وَ کَذلِکَ
جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» ثم قال: إلینا یرجع الغالی، و بنا یلحق المقصر.
408- و قال أبو بصیر عن أبى عبد الله علیه السلام: «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» قال بما عندنا من الحلال و الحرام و بما ضیعوا منه.
409- و عن أبى عمرو الزبیری عن أبى عبد الله علیه السلام قال: قال الله. «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» فان ظننت ان الله عنى بهذه الایة جمیع أهل القبلة من الموحدین افترى ان من لا تجوز شهادته فی الدنیا على صاع من تمر یطلب الله شهادته یوم القیامة، و تقبلها منه بحضرة جمیع الأمم الماضیة، کلا لم یعن الله مثل هذا من خلقه، یعنى الامة التی وجبت لها دعوة إبراهیم «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» و هم الامة الوسطى و هم خیر امة أخرجت للناس.
410- فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب أبو الورد عن ابى جعفر علیه السلام «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» قال: نحن هم.
411- و فی روایة حمران بن أعین عنه علیه السلام انما انزل الله: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» یعنى عدولا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» قال: و لا یکون شهداء على الناس الا الائمة علیهم السلام و الرسل، فاما الامة فانه غیر جایز أن یستشهدها الله، و فیهم من لا تجوز شهادته فی الدنیا على حزمة بقل،«1»....
______________________________
(1) الحزمة: ما حزم من الحطب و غیره.
1-اطیب البیان فی تفسیر القرآن
2-البرهان فى تفسیر القرآن
3-التبیان فى تفسیر القرآن
4-روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن
5- تفسیر الصافى
6-مخزن العرفان در تفسیر قرآن
7-مجمع البیان فى تفسیر القرآن
8- ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن
9-تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین
10-المیزان فى تفسیر القرآن
11-ترجمه تفسیر المیزان
12- تفسیر نمونه
13-تفسیر نور
14-تفسیر نور الثقلین
- ۹۵/۰۶/۲۵