کجا مثل خدیجه مىتوان یافت
نیست زنى در سخا به پاى خدیجه
چشم فلک خیره بر وفاى خدیجه
بنت «خویلد» که چرخ پیر عقیم است
تا که بزاید زنى به جاى خدیجه
رفعت طبع و صفاى باطن وى را
کس نشناسد مگر خداى خدیجه
یک زن و این قدر جانفشانى و ایثار
چشم خِرَد مات بر عطاى خدیجه(1)
در حدوده سه، یا فراتر از سه دهه پیش از اسلام، در دامن طبیعت و پاک و سالم حجاز، و در کرانه چاه جوشان زمزم، این یادگار الهام بخش «هاجر» و «اسماعیل» دخترى دیده به جهان گشود که در زندگى پر فراز و نشیب و تاریخ سازش نشان داد که دلى به شفافى آینه صاف، اندیشه اى به جوشانى زمزم، و فطرتى به زلالى آبشارهاى بلند و زیبا و پاک و دور از دسترس داشت.
خانواده او بر خلاف رسم سیاه و منحط زمانه، مقدم او را گرامى داشتند و ضمن تبریک ولادت او به پدرش «خویلد» و مادرش «فاطمه» نام نوزاد خویش را «خدیجه» به مفهوم برگزیده و گسسته و بیگانه اى از ناپسندى ها و نازیبایى ها و نارواها برگزیدند.(2)
اوصاف تبار خدیجه
خدیجه در خاندانى اصیل و برجسته و ممتاز دیده به جهان گشود که به این ویژگى و امتیازات آراسته بود.
1- فرهنگ دوستى و دانش خواهى.
2- معنویت جویى و دورى از پرستشهاى حقارتبار و بیداد و گناه.
3- ترقى خواهى و تحوّلطلبى و دورى از عقب ماندگى و محافظه کارى و تاریکاندیشى.
4- حریتطلبى و ستم ستیزى و آزادگى.
5 - درایت و آینده نگرى و ژرفاندیشى.
6- استقلال جویى و انتخابگرى و ذوق و ابتکار و پرهیز از واپسگرایى و دنباله روى.(3)
این دختر از نظر ریشه و تبار هم از سوى پدر و هم از سوى مادر با پیامبر خویشاوندى داشت.
در نیاى چهارم از طریق پدر و نسل هشتم از سوى مادر عموزاده پیامبر به شمار مىرفت.(4)
پدر خدیجه
پدر خدیجه «خویلد» از چهره هاى برجسته و شجاع زمان خویش بود.
تاریخ نگاران آورده اند وقتى پادشاه ستمگر «یمن» تصمیم گرفت «حجرالاسود» را از دیوار کعبه جدا نموده براى رونق بخشیدن به معبد یمن انتقال دهد. براى مقابله چند کار انجام داد:
1- با پادشاه «یمن» ملاقات نموده و او را از این کار به شدّت برحذر داشت و گفت:
«و انّ ربّ البیت لن یترکه بل ستحلّ علیه اللعنة تؤدّى به الى التهلکة؛براستى صاحب خانه آن رها را نمىکند (و از آن دفاع خواهد کرد) بلکه (متجاوز را) به لعنت ابدى گرفتار نموده هلاک خواهد ساخت.
2- با دعوت سران قریش و چهره هاى با نفوذ، شوراى امنیّت ملّى تشکیل داد و با این شعار آنان را به مقاومت دعوت نمود:
«الموت احسن من ذلک؛ مرگ بهتر از این (ذلّت) پذیرى است.»
3- در مرحله سوّم شمشیر خود را بر گرفت:
«و خرج و خرجت معه قریشٌ بسیوفهم؛ و به میدان دفاع قدم گذاشت و قریش نیز با شمشیرهایشان او را همراهى کردند.» و در نتیجه شاه یمن را از حمله باز داشتند.»(5)
مادر خدیجه
او که «فاطمه» نام داشت و در یکى از اصیلترین خاندان عرب دیده به جهان گشود. از ویژگىهاى او این بو دکه اسیر ارزشهاى منفى و ذلّت بار خرافى نشد بلکه دل و دامان و اندیشه و رفتار را پاک مىداشت و وجود خود را به ارزشهاى راستین آراسته نمود و به دین و آیین پدران توحیدگرا و عدالتخواه حضرت ابراهیم و اسماعیل ایمان داشت.(6)
برادرزاده خدیجه
خدیجه برادر زاده اى به نام «حکیم» داشت که از سویى سرآمد ثروتمندان و نامداران عرب بود و ثروت خویش را در راه بخشش به محرومان و دستگیرى از افتادگان به کار مىبرد و از سوى دیگر مرد خرد و خرد ورز و صاحب نظر و خود ساخته بود تا آنجا که در سن پانزده سالگى به عضویت «دارالندوة» یا مجلس مشورتى قریش - که از شرائط آن عمر و تجربه چهل ساله بود - در آمد.
این شخص در روش و منش و مدیریت خدیجه تأثیر به سزایى داشته است.(7)
عموى توحیدگرا
ورقة بن نوفل عموى دانشمند و خداجوى خدیجه بود.
درباره او مىخوانیم:
«از جمله اعضاى برجسته خاندان خدیجه عمویش «ورقه» بود او مرد خردمند و خوشفکر و اندیشورى بود که در پى تحقیق و تفکّر در مورد آیین توحید گرایانه ابراهیم بود، او کسى بود که مشاور و مورد اعتماد خدیجه بود از جمله در امر ازدواج با پیامبر(ص) و خبر از نزول وحى بر قلب مصفاى پیامبر(ص) بر گفته هاى او اعتماد کرد.
او دانشور و صاحب نظر در معارف و مفاهیم و مقررات کتابهاى آسمانى پیشین، و یک کشیش آگاه و حق طلب و آزادمنش و بى تعصب بود و بر ضد شرک و خرافات و بیداد فریاد مىزد. نمونه اشعار او در توحید و یکتاپرستى و پیرامون جهان پس از مرگ نشاگر عظمت و درایت او مىباشد.(8)
ابن هشام مىگوید:
از جمله کسانى که علیه بت پرستى سخن گفت ورقه بود، او خطاب به قوم خود مکیان گفت: «جامعه و مردم ما از راه و رسم ابراهیم خلیل انحراف جسته و در برابر بتها و معبودهاى دروغین سجده مىکنند! این سنگى که آنان در برابرش سجده مىکنند نه قدرت شنیدن دارد و نه دیدن و نه مىتواند به کسى سود و زیانى برساند.(9)
توصیه هاى ورقه به خدیجه
ورقه به برادر زاده اش چنین سفارش مىکرد:
«دخترم! از همراهى و همنشینى با کم خرد بپرهیز! چرا که او در حالى که در اندیشه سود رسانى و نیکى به توست، زیانت مىرساند.چنین کسى دور را در نظرت نزدیک و نزدیک را دور جلوه مىدهد اگر در زندگى امانتى به او بسپارى به آن خیانت مىورزد و اگر امانتى به تو بسپارد، به تو جسارت و اهانت روا مىدارد.
دخت ارجمندم! انسان کم خرد اگر سخنى گوید، دروغ مىپردازد و اگر تو سخنى به او بگویى به تو و گفتارت بها نمىدهد. و تو را بسان سرابى مىپندارد و وصف مىکند که تشنه آن را آب مىپندارد و هنگامى که به آن مىرسد آبى نمىیابد.(10)
و در جاى دیگر این گونه او را مورد مهر قرار مىداد «دخترم! نه با انسانهاى نادان و ناآگاه کشمکش و ستیزه نما و نه با عالمان و آگاهان، چرا که گروه نخست، اندیشه و منطق تو را نمى فهمند و آماج گستاخى و اهانت قرار مىدهند. و گروه دوم دانش شان تو را از چیرگى بر آنان در جدال باز مىدارد افزون بر این، انسان سعادتمند و کمال جو کسى است که از دانش و دانشمند راه درست بجوید و بپرسد.(11)
این سخنان سخت در شکل گیرى شخصیت خدیجه اثر بخش بود.
القاب خدیجه
القاب هر شخص بر گرفته از اوصاف و رفتار اوست که بخوبى مىتواند نشانگر و بیانگر شخصیت او باشد.
حضرت خدیجه نیز از این امر مستنثى نیست، القابى براى او ذکر شده است که نشانگر عظمت و رفعت او است:
1- طاهره
زرقانى گوید: «...و کانت تدعى فى الجاهلیّة بالطّاهرة لشدّة عفافها؛(12) خدیجه در دوران (تیره) جاهلیت بخاطر شدّت عفافش "طاهر" و پاکیزه خوانده مىشد.»
و یکى دیگر از نویسندگان اهل سنّت مىگوید: «و کانت فى الجاهلیّة الطّاهرة؛(13) او (خدیجه) در دوران جاهلیت پاک و طاهر بود.»
علّامه مامقانى فقیه و رجال شناس نامدار معاصر نیز در وصف خدیجه آورده است: «کانت تدعى فى الجاهلیّة الطاهره»(14)
2- سیده زنان قریش
یکى از دانشمندان اهل سنّت مىنویسد: «و کانت تسمّى سیّدة نساء قریشٍ؛(15)
خدیجه سیده زنان قریش نامیده شده بود.»
در آخرین لحظات که در بستر مرگ افتاده بود گریه مىکرد. اسما به او گفت: «اتبکین و انت سیّدة نساء العالمین و انت زوجة النّبىّ و مبشّرةٌ على لسانه بالجنّة؛(16)
آیا گریه مىکنى؟ در حالى که شما سرور زنان عالمیان(زمان خود) و همسر پیامبر هستى، و بر زبان نبى بشارت بهشت داده شدهاى.»
3- مبارکه
مبارکه که به معناى بالندگى و نیک بختى و افزایش آمده است.
و راغب این چنین معنى مىکند:
«اصل البرک صدر البعیر - و البرکة ثبوت الخیر الالهى فى الشىء».(17)
این لقب پیش از ولادت آن بانو بر زبان خداوند متعال خطاب به مسیح آمده است آنجا که نشانه هاى پیامبر خاتم را ترسیم مىکند، مىفرماید: «نسله من مبارکةٍ و هى ضرّة امّک فى الجنّة؛(18) نسل او (پیامبر خاتم) از (بانوى) مبارکه است که او همدم مادرت(مریم) در بهشت است.»
على (ع) نیز در اشعارى جانسوز که در رثاى او فرموده، مىفرماید:
...مهذّبةٌ قد طیّب اللّه خیمها
مبارکةً و اللّه ساق لها الفضلا(19)
بانوى خود ساخته که خداوند خیمه و گرداگردش را پاکیزه ساخته است بانوى پر برکتى که خدا او را (به خاطر پاکى و..)به سوى فضیلت سوق داده است.»
و از عبداللّه بن سلیمان - که باتورات و انجیل و عالمان مسیحى و یهودى آشنا بود - نقل شده است که: ما در نویدها و بشارتهاى انجیل درباره آخرین پیامبر خدا چنین خواندیم که خدا خطاب به مسیح فرمود: آن حضرت در زندگى خویش همسرانى بر مىگزیند با این حال نسل خیلى زیاد نخواهد شد. نسل ماندگار او از زن با برکت و مبارکهاى است که در بهشت پر طراوت جاى دارد: «...انّما نسله من مبارکة لها بیتٌ فى الجنة....»(20)
4- صدّیقه خدیجه
صدیق که به معناى راستگویى و با راست بودن گفتار و عقیده است، از دیگر القاب آن بانوى با عظمت است. قرآن کریم مىفرماید:
«و الذین آمنوا باللّه و رسوله اولئک هم الصدیقون؛(21)
و کسانى که به خدا و پیامبر او ایمان آوردهاند، آنان همان راستگویانند.»
این آیه مىگوید: کسى که ایمان واقعى به خدا و رسولش داشته باشد جزء صدیقین است. یقیناً حضرت که دوّمین مسلمانى است که به پیامبر اکرم(ص) ایمان آورده است مصداق این آیه شریفه مىباشد و همچنین مصداق آیه ذیل نیز مىباشد که مىفرماید: «و من یطع اللّه و الرسول فاولئک مع الّذین انعم اللّه علیهم من النبیّین و الصدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حسن اولئک رفیقاً؛(22) و هر که از خدا و پیامبرش فرمان برد همراه کسانى خواهد بود که خدا به آنان نعمت ارزانى داشته است همچون پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان و اینان چه نیکو رفیقانند.»
حضرت خدیجه هم خود از صدّیقان است و هم همراه صدیقان (از جمله حضرت مریم(23)(ع)) در بهشت.
در فرازى از زیارت نامه پیامبر اکرم(ص) مىخوانیم:
«السّلام على ازواجک الطّاهرات الخیرات، امّهات المؤمنین،خصوصاً الصّدیقة الطاهرة...خدیجة الکبرى امّ المؤمنین...؛(24)
سلام بر همسران پاک نیکو کردارت که مادران مؤمنین هستند به ویژه بر آن بانوى صدیقه پاک (سرشت) خدیجه کبرى مادر مؤمنین باد.»
در ذیل جملات فوق به صفت و لقب دیگرى از آن بانو اشاره شده است که عبارت است از «خدیجه کبرى» بانوى ارجمند که او را بخاطر ژرف نگرى و درست اندیشى و پاک منشى و آراستگى به ارزشهاى والاى انسانى به این نام خواندهاند چرا که او در شرایطى بود که پیامبر در تدبیر امور و ساماندهى شؤون و در همه ابعاد زندگى اجتماعى و سیاسى او را به عنوان وزیر و معاون و مشاور بزرگ خویش از جامعه زنان مىنگریست و از خرد بزرگ و درایت نیکو و مدیریت تحسین برانگیز او بهره مىگرفت.(25)
و زینب(س) نیز به این وصف و لقب در صحراى کربلا، در کنار اجساد شهدا، اشاره کرد آنجا که فریاد برآورد «الى اللّه المشتکى و الى محمّدٍ المصطفى...و الى خدیجة الکبرى؛(26)
.
5 - غرّاء (بلند جایگاه)
در دعاى ندبه آن بانو با عنوان "غراء" که به مفهوم بلند جایگاه و پرفراز و پر معنویت آمده یاد شده آنجا که مىخوانیم:
«این ابن النّبىّ المصطفى و ابن علىّ المرتضى و ابن خدیجة الغرّاء و ابن فاطمة الکبرى؛
کجا است پسر نبى برگزیده و پسر على مرتضى و خدیجه غراء و بلند جایگاه و پسر فاطمه کبرى.»
جناب ابوطالب نیز در حین خواستگارى از خدیجه به بلند مرتبگى آن بانو اشاره دارد آنجا که مىگوید:
«انّ ابن اخینا خاطبٌ کریمتکم الموصوفة بالسّخاء و العفّة وهى فتاتکم المعروفة المذکورة فضلها الشّامخ خطبها...؛(27) اینک برادر زاده ما محمد(که بى نیاز از وصف و ستایش است) به خواستگارى دخت گرامى شما که داراى وصف بخشندگى و عفت مىباشد، همان دختر شما که شهره آفاق است و برتریش زبانزد همگان، و مقامش ارجمند (و بلند مرتبه) است.»
در جملات فوق علاوه بر بلند مرتبگى(الشّامخ خطبها) آن بانو به چند صفت قابل تمجید آن بانو نیز اشاره شده است:
1- کریم و بزرگوار 2- سخاوتمند و بخشش گر 3- عفت و پاکدامنى 4- معروفه و شناخت شده در بین مردم و جامعه.
6- زکیّه
در مفردات راغب درباره زکیّه مىخوانیم: «اصل الزکاة النموّ الحاصل من برکة اللّه؛(28) اصل زکات به معناى بالندگى است که از برکت خداوند بدست مىآید.»
در قرآن کریم هم، ماده زکى به معناى پاکى و پاکیزگى(29) بى گناهى (30) و رشد و بالندگى (31) به کار رفته است.
حضرت خدیجه نیز به تناسب پاکیزگى و رشد و بالندگى و آراستگى به ویژگىهاى اخلاقى و کارهاى شایسته، به لقب «زکیّه» خوانده شده است.
در زیارت نامه پیامبر اکرم(ص) مىخوانیم:
«السّلام على ازواجک الطّاهرات خصوصاً...الزّکیة خدیجة الکبرى؛(32) سلام بر همسران پاکت خصوصاً بانوى پاک سرشت خدیجه کبرى باد.»
7- راضیّه، مرضیّه
راضیه کسى است و نفسى است که از تدبیر و تقدیر حکیمانه خدا خشنود و راضى باشد، و مرضیّه به نفسى گفته مىشود که مورد پسند الهى باشد و خداوند از رفتار و گفتار او اعلام رضایت کند.
راغب مىگوید:
در قرآن کریم مىخوانیم: «یا ایّتها النّفس المطمئنة ارجعى الى ربّک راضیّةً مرضیة؛(33) اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.»
در واقع این دو واژه بیانگر برترین و عظیمترین مقامات روح ونفس انسانى است که مىتواند به آن دست یابد، نتیجه راضیّه و مرضیّه بودن آن است که روح به مرحله "مطمئنه" صعود کند لذا در روایات بر امام حسین(ع) تطبیق شده است.
حضرت صادق(ع) فرمود:
«سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على(ع) است...»(34)
در زیارت نامه پیامبر اکرم(ص) این دو لقب با عظمت به خدیجه کبرى داده شده است:
«السّلام على ازواجک الطّاهرات الخیرات...خصوصاً الصدیّقة...الرّاضیة المرضیّة خدیجة الکبرى امّ المؤمنین؛(35)
سلام بر همسران پاک و نیکو کردارت، خصوصاً بانوى صدیقه و خشنود از خدا و مورد پسند الهى، خدیجه کبرى مادر مؤمنان.»
آرى خدیجه کبرى به گونهاى زندگى کرد و در راه اسلام فداکارى نمود که مورد رضایت الهى قرار گرفت و «مرضیّه» لقب یافت و آن چنان در مقابل تقدیرات الهى (از محاصره اقتصادى گرفته تا تنهایى و رنجها و بیماریها و دادن ثروتها و...) تسلیم و راضى بود که به لقب «راضیه» ارتقاع درجه یافت.
در ضمن جملات زیارت نامه پیش گفته به شش لقب، از لقب هاى پر افتخار آن بانو اشاره شده است:
1- «صدیقه» یا گواهى کننده و تصدیق کننده حق، با رفتار و کردار شایسته خویش.
2- «طاهره» یا پاک سرشت و پاکروش.
3- «زکیّه» یعنى پاک و بالنده از نظر جسم و روح.
4- «راضیه» یعنى خشنود از تقدیرات الهى.
5 - «مرضیه» یعنى انسانى که خداوند از رفتار و کردار او خشنود است.
6- «خدیجه کبرى» که به معناى بانوى ارجمند و بلند مرتبه است.
پی نوشتها:
1. شعر از حاج حسین فولادى قمى.
2. ر.ک:فروغ آسمان حجاز خدیجه(ع) على کرمى فریدنى، قم دفتر فرهنگى نسیم انتظار، 1385، ص 31- 33.
3. همان، ص 82.
4. خدیجه، دختر «خویلد» فرزند«اسد»، فرزند«عبدالعزى»فرزند«قصىّ» فرزند کلاب بود. و نسبت پیامبر(ص) نیز از این طریق، عبداللّه، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم فزرند عبدمناف، فرزند قصى، فرزند کلاب، به قصى مىرسد.
5.الانوار الساطعه، سیلاوى، ص 9 - 10، به نقل از فروغ آسمان حجاز، همان، ص 90 - 91.
6. فروغ آسمان حجاز، همان، ص 91.
7. همان، ص 92 - 94.
8. فاطمه زهرا(س) توفیق ابو علم، ص 32.
9. سیره ابن هشام، قاهره، مطبعة المصطفى البابى، ج 1، ص 222 - 223.
10. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، ج 74، ص 193.
11. یا نبت اخى لاتمارى جاهلاً و لا عالماً فانّک متى ماریت جاهلاً اذلّک و متى ما ریت عالماً منعک علمه و انّما یسعد بالعلماء من اطاعهم. همان، ج 2، ص 130 - 131، ح 16.
12. شرح المواهب، اللدنیّه، زرقانى، ج 1، ص 199.
13. هیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 218.
14. تنقیح المقال، مامقانى، ج 3، ص 77 و ر.ک: بهجة قلب المصطفى، ص 187.
15. شرح المواهب، همان، ج 1، ص 199.
16. الانوار الساطعة، همان، ص 351.
17. مفردات راغب اصفهانى، تهران نشر الکتاب، 1404، ص 44 و ر.ک: تاج العروس واژه "برک" و لسان العرب.
18. بحار، همان، 21، ص 352؛ کحل البصر، محدث قمى، چاپ بیروت، ص 70.
19. همان، ج 44، ص 193؛ مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 70.
20. متن «قرأت فى الانجیل فى وصف النّبى نکاح النساء ذو النسل القلیل انمّا نسله من مبارکة لها بیت فى الجنة، بحار الانوار، همان، ج 43، ص 122.
21. سوره حدید، آیه 19.
22. سوره نساء، آیه 69.
23. و امّه صدّیقةٌ؛ و مادرش بسیار راستگو بود.سوره مائده، آیه 75.
24. بحارالانوار، ج 100، ص 189.
25. ر.ک: لغت نامه دهخدا،ج 21، ص 300؛ عمده ابن بطریق، ص 204؛ فروغ آسمانى حجاز، ص 62.
26. در رواق چشمهاى اشکبار، على کرمى فریدنى.و فروغ آسمان حجاز، ص 64.
27. بحارالانوار، ج 16، ص 69.
28. مفردات راغب، ص 213.
29. قد افلح من زکیها(شمس، آیه 9).
30. اقتلت نفساً زکیّةً(کهف، 74) .
31. ذلکم ازکى لکم و اطهر(بقره،232).
32. بحار، ج 100، ص 189.
33. والفجر، آیه 28 - 27.
34. مجمع البیان، طبرسى، بیروت، دارالمعرفه، ج 10، ص 481.
35. بحار، ج 97، ص 188.
- ۹۴/۱۱/۰۵