دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

علی (ع) مشغول غسل و کفن رسول خدا (ص) بود که سقیفه شکل گرفت.

طبیعی است که علی (ع) نمی‌توانست بدن مطهر و مقدس رسول خدا را زمین بگذارد و به غسل و کفن او نپردازد و در سقیفه شرکت کند. در کلمات امام نیز به این مطلب اشاره شده است؛ چنان که وی در برابر سقیفه سازان فرمود:

در حالی مشغول کفن و دفن رسول خدا بودم که سقیفه را تشکیل دادید و نزدیک ترین فرد به رسول خدا را کنار زدید... رسول خدا جان سپرد، در حالى که سرش بر سینه من بود و روى دست من جان از بدن او جدا شد. براى تبرک، دست بر چهره ام کشیدم. آنگاه بدن او را غسل دادم و فرشتگان مرا یارى مى کردند. گروهى از فرشتگان فرود آمده، گروهى بالا مى رفتند و همهمه آنان که بر جسد پیامبر نماز مى خواندند، مرتب به گوش مى رسید، تا این که او را در آرامگاه خود نهادیم. هیچ کس در حال حیات و مرگ پیامبر از من به او سزاوارتر و شایسته تر نیست. (1)

هنگامی که حضرت مشغول غسل پیامبر شد و گروهى از اصحاب او را کمک مى کردند و در انتظار پایان یافتن غسل و کفن بودند و خود را براى خواندن نماز بر جسد مطهر پیامبر آماده مى کردند، جنجال سقیفه بنى ساعده جهت انتخاب جانشین براى پیامبر بر پا شد.

رشته کار در سقیفه در دست انصار بود؛ اما وقتى ابوبکر و عمر و ابوعبیده که از مهاجران بودند، از بر پایى چنین انجمنى آگاه شدند، جسد پیامبر را که براى غسل آماده مى شد، ترک کردند و به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. پس از جدال هاى لفظى و احیاناً زد و خورد، ابوبکر با پنج رأى به عنوان خلیفه رسول الله انتخاب شد؛ در حالى که احدى از مهاجران، جز آن سه نفر، از انتخاب او آگاه نبودند. (2)

بنابراین، حضرت مشغول تجهیز پیامبر بود و در سقیفه حضور نداشت تا از حق خود دفاع نماید.

شاید چنین تصور شود که چرا دیگران در سقیفه به ماجرای غدیر اشاره نکردند؟

در جواب خواهیم گفت:

فلسفه تجمع در سقیفه، مخالفت با ماجرای غدیر بود.

اساس شکل گیری آن، گردن ننهادن بر بیعت با علی و خلافت او بود. جالب این‌ که در واپسین ساعات سقیفه، اول کسی که در جلسه عمومی، مسئله حدیث غدیر را مطرح می‌کند، حضرت فاطمه زهراء (س) است که در مسجد بر سر مهاجرین و انصار فریاد زده، می‌فرماید:

«أنسیتم قول رسول الله (صلى الله علیه و سلم) یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه؟»؛ (3)

آیا فراموش کردید سخن پیامبر اکرم (ص) را که در غدیر خم فرمود:

کسی را که من مولای اویم، پس علی مولای اوست».

همچنین در منابع شیعه آمده است هنگامی که حضرت زهرا به انصار اعتراض نمود، آن ها گفتند: اگر پیش از این سخنانت را می شنیدیم، در سقیفه با ابو بکر بیعت نمی کردیم.

حضرت فاطمه زهراء (س) فرمود: «هل ترک أبی یوم غدیر خم لأحد عذرا؟»؛ (4)

«آیا در غدیر خم، پدرم برای کسی عذری باقی گذاشت؟»

امـام در طـول عـمـر خود در موارد متعددى با حدیث غدیر بر حقانیت و خلافت خود استدلال نمود. هر وقت موقعیت را مناسب مى دید، حدیث غدیر را گوشزد مى کرد. نـه تـنـها امام علی (ع)، بلکه دخت پیامبر گرامى، حضرت فاطمه (س) و فرزندان گـرامـى وى، امـام حـسن وامام حسین (ع) و گروهى از شخصیت هاى بزرگ اسلام همچون: عبداللّه بن جعفر، عمار یاسر، اصبغ بن نـبـاتـه، قـیـس بـن سعد، عمر بن عبدالعزیز و مامون خلیفه عباسى و حتى برخى از مخالفان آن حضرت مانند عمرو عاص نیز به حدیث غدیر استدلال کردند.

بـنـابـر ایـن، اسـتدلال به حدیث غدیر، از زمان خود آن حضرت وجود داشته و در هر عصری، عـلاقـه مـندان آن حضرت حدیث غدیر را از دلایل امامت و ولایت امام مى شمردند. روزى امـیـرمـومـنـان (ع) در کوفه سخنرانى مى نمود، در ضمن سخنان خود رو به جمعیت کرد و گفت:

شما را به خدا سوگند مى دهم هر کس در غدیر حاضر بود و به گوش خود شنید که پیامبر مرا به جانشینى خود برگزید، بایستد و شهادت بدهد. تنها آنان که این مطلب را به گوش خود از پیامبر شنیده اند برخیزند؛ نه آنان که از دیگران شنیده اند. سى نفر از جا برخاستند و به شنیدن حدیث غدیر گواهى دادند.

آن روز مـتـجـاوز از بیست و پنج سال از واقعه غدیر مى گذشت.

بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) در کوفه نبودند و یا پیش از آن در گذشته بودند؛ شاید بعضى هم به عللى از دادن شهادت کوتاهى ورزیدند و گرنه گواهان بیش از آن بودند. (5) در دوران خـلافـت عـثـمـان، دویست تن از شخصیت هاى بزرگ مهاجر و انصار در مسجد پیامبر گرامى دور هم گرد آمده بودند. در باره موضوعات مختلفى گفت و گو مى نمودند، تـا آن جـا کـه سـخـن به فضایل قریش و سوابق مهاجرت آنان کشیده شد. هر تیره اى از قریش به شخصیت هاى برجسته خود افتخار مى نمود. در طـول ایـن جـلـسـه کـه از نـخـسـتـیـن سـاعات روز برگزار شده بود و تا ظهر ادامه داشت، شـخـصـیـت هـایـى در آن سـخـن مـى گـفتند.

در این میان، امیرمومنان (ع) فقط به سخنان مردم گوش مى داد و سخنى نمى­ گفت.

در این موقع، ناگهان جمعیت به حضرت روى آوردند و درخواست نمودند که زبان به سخن بگشاید. امـام بـه اصـرار مـردم برخاست و در باره پیوند خود با خاندان پیامبر و سوابق خدمات خود به طور گـسـترده سخن گفت، تا آن جا که فرمود:

به خاطر دارید که روز غدیر خداوند به پیامبر مأموریت داد: همان طور که نماز و زکات و مراسم حج را براى آنان روشن کرده ای، مرا پیشواى مردم قرار دهد.

براى انجام همین کار، پیامبر خطبه اى خواند و فرمود:

خداوند انجام کارى را بـر عـهـده مـن گـذارده است و من از آن مى ترسیدم که بعضى از مردم مرا در ابلاغ پیام الهى تکذیب کنند، ولى خداوند امر فرمود آن را برسانم و نوید داد که مرا از شر مردم حفظ کند. اى مـردم، مى­دانید خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنانم و من از آنان به خودشان اولـى هـسـتـم؟

هـمگى گفتند: آرى.

پیامبر فرمود: على برخیز و من برخاستم.

سپس رو به جمعیت کرد و گفت:

"من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه".

در ایـن مـوقـع سلمان از رسول خدا پرسید: على بر ما چگونه ولایت دارد؟

پیامبر فرمود:

ولایت على بر شما مانند ولایت من اسـت بر شما. هر کس من بر جان او اولویت داریم، على نیز بر جان او اولویت دارد. (6)

برای آگاهی بیش تر از این احتجاج ها و مدارک و منابع آن ها به کتاب نفیس «الغدیر»، ج 1، ص 146 تا 195 مراجعه شود. در این کتاب بیست و دو احتجاج با تعیین مدارک نقل شده است.

پی نوشت ها:

1.فروغ ولایت، جعفر سبحانی، ص 154، انتشارات صحیفه، چابخانه آفتاب ،1368 ش. 2.همان، ص 155. 3. لإمام علی بن أبی طالب (ع)، أحمد الرحمانی الهمدانی، سال چاپ: 1417، به نقل از: الغدیر،الشیخ الأمینی، جلد 1،ص 197، سال چاپ: 1397 - 1977 م، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت - لبنان به نقل از: أسنى المطالب فی مناقب آل أبی طالب، ص66 - ضوء اللامع سخاوی، ج 9، ص 256 - بدر الطالع شوکانی، ج 2، ص 297. 4. الخصال شیخ الصدوق، ص173، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة. 5. الغدیر، ج 1، ص 153 تا 171. 6. فرائد السمطین، باب 58،

امیر مؤمنان علاوه بر این سه مورد، در کوفه در روزی به نام «یوم‏ الرجبه» و در روز جمل و در حادثه‏ ای به نام «حدیث‏ الرکبان» و نیز در جنگ «صفین»، با حدیث غدیر بر امامت خویش استدلال نمود.

  • عبدی