دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

با سلام

پاسخ در مورد شبهه ای از کتاب آقای هاوکینز 

آدرس مقاله:

http://www.iranianuk.com/article.php?id=59588

متن مقاله:

« پرفسور استفان هاوکینز، کسی که تا سال 2009 که ریاست بخش ریاضی کمبریج را به عهده داشت ( این کرسی زمانی در اختیار نیوتن بوده است) و کسی که بسیاری عقیده دارند او بزرگترین فیزیکدان زمان است و او را انشتین زمانه لقب داده اند، در کتاب جدیدش گفته است که هستی توسط خدا ساخته نشده است.

پرفسور هاوکینز، معروف ترین فیزیکدان انگلیسی عقیده اسحاق نیوتن را مبنی بر لزوم طراحی هستی توسط خدا به چالش کشیده است.

پرفسور هاوکینز اضافه کرده است : در تئوری ساخته شدن هستی، جایی برای خدا نیست!

البته که پرفسور هاوکینز بر اساس درک منحصر به فرد خود از فیزیک نظری ، این سخن را بر زبان رانده است و البته که می دانیم پشت چنین سخنی، نگرشی یکتا به هستی وجود دارد.

البته منطق حکم می کند کسانی که مدعی وجود خدا هستند ، دلایل خود را بیاورند، نه اینکه مخالفان وجود خدا بدنبال دلیل بگردند !

برتراند راسل در مثال زیبای خود معروف به قوری چای راسل، می گوید:

اگر من مدعی می‌شدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید می‌گردد، هیچ کس قادر نبود مدعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم می‌بود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قوی ترین تلسکوپ‌ها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش می‌رفتم که می‌گفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم می‌شدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تایید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا درباره آن به وعظ می‌پرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو می‌کردند، تردید در وجود آن نشانه نامتعارف بودن تلقی می‌شد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید می‌فرستادند.

مهمترین و محکم ترین دلیلی که برای وجود خدا از طرف خداباوران ذکر شده است، این است که :(برای ساختن هر چیزی نیاز به یک خالق است، خالق ما و هستی پس باید یک خدایی باشد)

البته که جواب این دلیل بچه گانه این است که: پس خالق خدا کیست؟! اگر خدا خالقی دارد، ما مایل به پرستش او هستیم و اگر خالقی ندارد و همینجوری (!) به وجود آمده است، پس دنیا نیز بدون خالق ساخته شده است.

چرا خدایی که اینقدر توانا است، عاجز از فرستادن یک پیامبر جدید است؟ چرا تمام معجزه ها در زمانی رخ داده است که وسایل فیلم برداری و ضبط واقعه نبوده است؟!

البته که در تاریخ بشر بعد از دوران غار نشینی و آغاز به کشاورزی، افرادی شیاد با معرفی خود به نام جادوگر اقدام به فریفتن انسان ها می کردند و در نتیجه خود زندگی راحتی می داشتند، البته بعد از مدتی و پیشرفت جامعه، جامعه تاب این کلاه برداری را نیاورد و این انسان های شیاد، جای خود را به پیامبران دادند، پیامبرانی که می گفتند:

یک نفر در آسمان است، او بسیار قدرتمند است، همه شما را ساخته است و از شما می خواهد به دستورات او عمل کنید. هزاران نفر در طول تاریخ ادعای پیامبری را کرده اند و البته معدودی از آنان موفق شده اند که جایگاهی پیدا کنند.

براستی چگونه است که محمد با یک خر (!) می توانست به فرمان و قدرت خدا تا آسمان هفتم برود ، اما این خدا قادر نیست الان یک معجزه کند تا ما ببینم که واقعا وجود دارد !؟

ادیان بنا شده بر داستان های وهم گونه ای از هزاران سال پیش هستند، بسیاری از این داستانها، سینه به سینه نقل شده است و در این میان تغییرات بسیار یافته است. بسیاری از این قصه ها، با عقل و منطق جور در نمی آید؛ اما خداباوران با چشمانی بسته آنرا می پذیرند و حاضر به فکر کردن در اینباره نیز نیستند.

در اسلام اگر بر هر کدام از این قصه ها نیز شک کنی، با مجازات مرگ روبرو می شوید ، چرا که مرتد خواهید بود.

اما دانش اساسش بر تفکر دوباره، شک کردن بر همه چیز، داشتن شواهد کافی برای ادعا و آزمایش چندباره بنا شده است. لذا می توان هم بر یافته های دانش هم اعتماد نسبی داشت و هم بی هیچ گناهی بر آن شک کرد. »

با تشکر

امیر

پرسش 1:
پرفسور هاوکینز : چرا خداباوران عقیده به برتری دین بر دانش را دارند


شرح : 1- با سلام لطفا پاسخی در مورد شبهه ای از کتاب آقای هاوکینز در اینجا مطرح شده برای من ارسال کنید و یا حداقل منابعی را برای مطالعه معرفی کنید آدرس مقاله:

 http://www.iranianuk.com/article.php?id=59588 

متن مقاله: « پرفسور استفان هاوکینز، کسی که تا سال 2009 که ریاست بخش ریاضی کمبریج را به عهده داشت ( این کرسی زمانی در اختیار نیوتن بوده است) و کسی که بسیاری عقیده دارند او بزرگترین فیزیکدان زمان است و او را انشتین زمانه لقب داده اند، در کتاب جدیدش گفته است که هستی توسط خدا ساخته نشده است. پرفسور هاوکینز، معروف ترین فیزیکدان انگلیسی عقیده اسحاق نیوتن را مبنی بر لزوم طراحی هستی توسط خدا به چالش کشیده است.
پرفسور هاوکینز اضافه کرده است : در تئوری ساخته شدن هستی، جایی برای خدا نیست! البته که پرفسور هاوکینز بر اساس درک منحصر به فرد خود از فیزیک نظری ، این سخن را بر زبان رانده است و البته که می دانیم پشت چنین سخنی، نگرشی یکتا به هستی وجود دارد.

پاسخ:
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
مطالب مندرج در آدرس مذکور را و همچنین بخشی از انبوه اظهار نظر های خوانندگان این پست را مورد مطالعه قرار دادیم و از سستی اندیشه و کمبود عقلانیت در دو جانب موافقین و مخالفین متعجب و متاسف شدیم .
متاسفانه بیشترین چیزی که در این گونه مطالب به وضوح مشاهده می شود کمبود تامل و اندیشه عالمانه است که آن هم در بین افراد تحصیل کرده و به اصطلاح فرهیخته به شکل شدیدی خودنمایی می کند و ارزش اظهار نظرهای ایشان را به وضوح تنزل می دهد .
اما بدتر از این نظرات خود مقاله مورد نظر است که ارزش حتی یک مقاله درجه سه علمی را هم ندارد و نمی توان آن را در شمار مطالب قابل توجه و علمی به حساب آورد و ضمیمه ای از چندین ادعای کودکانه و غیر مدلل و سطحی است که تنها افراد بی اطلاع از ابتدایی ترین مباحث الهیات و فلسفه را به خود سرگرم می کند ؛ ما تلاش می کنیم بخش های این متن را به طور مختصر مورد نقد و بررسی قرار دهیم :
در ابتدا باید توجه داشت که در حوزه مباحث معرفتی، اهمیت و اعتبار علمی و موقعیت اجتماعی افراد هیچ ارتباطی با ارزش و اعتبار گفته ایشان و نظراتشان ندارد و در این عرصه معیار و میزان تنها و تنها عقل و برهان و استدلال است و کمترین سخن بی پایه و غیر مستدل از هیچ فردی قابل قبول نیست ، چه ریاضی دان یا فیزیک دانی بزرگ باشد و چه دانشجویی ساده .

در نتیجه بیان جایگاه و موقعیت علمی و اعتبار اجتماعی یک فرد ذره ای به درستی یا نادرستی گفته و اظهارنظر وی کمک نمی کند و طرح این گونه مسائل در مقدمه یک بحث معرفتی و عقلانی چیزی جز مغالطه و فریب مخاطبان نیست و به روشنی این پیام را برای مخاطب زیرک می دهد که در نهایت نباید منتظر شنیدن سخن ارزشمند و مهمی باشد ؛ به علاوه که مهم ترین اعتبار فرد نشستن بر کرسی فردی چون نیوتن باشد ؛ زیرا نیوتن خود یکی از مهم ترین و ارزشمندترین دانشمندان تاریخ علوم تجربی و بخصصو فیزیک بود ، اما ضرورتا نمی توان نظرات وی را در ابتدایی ترین مباحث فلسفه اولی یا الهیات درست و قابل قبول دانست؛ زیرا رشته تخصصی وی این علم نیست .
همچنین شخصیتی مانند انیشتین نیز علاوه بر جایگاه مهمی که در علم فیزیک دارد ، ارزرش اظهار نظرهایش در دیگر علوم مانند پزشکی و زیست شناسی در حد یک دانشجوی معمولی کم ارزش بوده و هست تا چه رسد به مباحث عمیق فلسفه و الهیات .
بر این اساس روشن می شود که ارزش موقعیت و مرتبه جناب "پروفسور هاوکینز" که همه اعتبارش تشبیه و تمثیل به این بزرگان است ، آن هم در عرصه علوم الهیات و معارف عقلی تا چه حد نازل و بی ارزش است .
بر این اساس روشن می شود که حقیقت این گفته نویسنده مقاله که " پرفسور هاوکینز، معروف ترین فیزیکدان انگلیسی عقیده اسحاق نیوتن را مبنی بر لزوم طراحی هستی توسط خدا به چالش کشیده است ...اضافه کرده است : در تئوری ساخته شدن هستی، جایی برای خدا نیست! البته که پرفسور هاوکینز بر اساس درک منحصر به فرد خود از فیزیک نظری ، این سخن را بر زبان رانده است و البته که می دانیم پشت چنین سخنی، نگرشی یکتا به هستی وجود دارد " تا چه حد ساده انگارانه است .
زیرا اولا : مخالفت با یک فیزیکدان دیگر ارزش چندانی ندارد ، بلکه مهم رد نظرات و اندیشه های متخصصین و نخبگان همان علم است نه رد نظر یک فیزیکدان .
ثانیا : رد یک نظریه خاص به معنای نادرستی اصل مدعا نیست ، زیرا ممکن است بنده ادعا کنم که آب ترکیب یافته از اکسیژن و ایدروژن است و برای این ادعا هم دلیلی اقامه کنم ، ایا با اثبات نادرستی ادعای بنده می توان نادرستی اصل مدعا را نیز اثبات نمود ؟
بر فرض که نظریه نیوتن در طراحی هستی توسط خداوند و تبیین او نادرست باشد ، اما آیا این امر اصل وجود خداوند و جایگاه او در آفرینش و کائنات را زیر سوال برده همه براهین و استدلالات دیگر فیلسوفان را هم نابود می کند ؟ بدیهی است که خیر .
ثالثا : ارزش همه نظرات علمی و معرفتی به بهره مندی آنان از درکی مشترک و اصول فکری و مبنایی مورد توافق همه طرفین است ؛ تنها در صورتی ممکن است که ما بر نظر فرد مخالف خود پیروز شویم که مبنای فکری و نظری واحدی داشته باشیم ؛ در نتیجه این که گفته شد هاوکینز نظر خود را بر اساس درک منحصر به فرد خود از فیزیک نظری ارائه داده ، بی ارزشی نظر وی را ثابت می کند نه اعتبار بالای آن را .
بر همین اساس این که پشت یک سخن چه نوع نگرشی به هستی باشد نیز ارزش آن نظریه را بالا نمی برد؛ بلکه از ارزش ان به شدت می کاهد ، زیرا مهم آن است که در فهمی مشترک به هستی در مورد آن قضاوت شود و در مورد وجود رأس این هرم رد انکار یا اثبات صورت بپذیرد .

پرسش 2:
البته منطق حکم می کند کسانی که مدعی وجود خدا هستند ، دلایل خود را بیاورند، نه اینکه مخالفان وجود خدا بدنبال دلیل بگردند ! برتراند راسل در مثال زیبای خود معروف به قوری چای راسل، می گوید: اگر من مدعی می‌شدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید می‌گردد، هیچ کس قادر نبود مدعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم می‌بود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قوی ترین تلسکوپ‌ها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش می‌رفتم که می‌گفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم می‌شدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تایید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا درباره آن به وعظ می‌پرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو می‌کردند، تردید در وجود آن نشانه نامتعارف بودن تلقی می‌شد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید می‌فرستادند.

پاسخ:

بله به یقین مدعیان وجود خداوند باید برای ادعای خود اقامه دلیل کنند ، اما این بدین معنا نیست که مخالفان از آوردن دلیل بی نیاز باشند ؛ در واقع از نظر قانونی همواره دلیل بر عهده مدعی است؛ یعنی کسی که ادعایی را طرح می کند و در محل بحث هم امثال جناب هاوکینز نیز در زمره مدعیان هستند .
زیرا اگر ایشان همانند برخی افراد برجسته آگنوستیسم زرنگی به خرج داده و اصل وجود خدا را انکار نمی کردند؛ اما از اثبات دست می کشیدند و می گفتند که ادله خداباوران نتوانسته آنان را متقاعد کند ، می شد پذیرفت که از زیر بار اقامه دلیل شانه خالی نمایند ، در حالی که امثال ایشان به یک انکار ساده بسنده نکرده و مدعی هستند که در هستی جایی برای خدا نیست و این ادعایی است در برابر ادعای کسانی که برای خداوند در هستی جایگاه معنیی قائلند .
در واقع این گونه افراد خود به روشنی ادعایی را طرح می کنند که نیازمند اثبات و اقامه دلیل و برهان است و با انکار ساده مخالفانشان فاصله بسیار دارد .
داستان معروف قوری چینی راسل نیز از آن داستان های مضحکی است که بسیار بسیار توسط خداستیزان طرح می شود؛ در حالی که جز مغالطه ای آشکار هویت دیگری ندارد .
اولا) چنین ادعایی چه ارتباطی با ادعای وجود خداوند در مجموعه هستی دارد ؟ زیرا این دو موضوع دو ساحت متفاوت دارند و اصولا با هم قابل قیاس نیستند ؛ وجود یا عدم چنین قوری از نظر عقل محال نیست ، و نه موافقان و نه مخالفان در امکان آن حرفی ندارند ، اما مسئله انکار وجود خدا از نظر معتقدان به خداوند و نظرات و مبانی فلسفی امری ناممکن و محال است و بر این اساس ادعای نبودن خداوند در مجموعه کائنات چیزی جز انکار ضروریات عقلی نیست .
تفاوت این دو امر مانند آن است که راسل به جای ادعای وجود قوری چینی ادعا می کرد که در سیاره مریخ 2+2 می شود 5 ؛ آیا هیچ انسان عاقلی به این احتمال اهمیتی می داد و در نادرستی ان شک می کرد ؟ با این که چه بسا امکان تجربه این امر برای هیچ فردی ممکن نبود .
دلیل این امر آن است که این ادعا به خودی خود ناممکن و محال است ، در حالی که ادعای وجود قوری چینی در مدار دور زمین به خودی خود امری ممکن و غیر محال است .
ثانیا : بر فرض که قوری مذکور با هیچ تلسکوپی قابل رصد نباشد ، اما اگر در آینده ردیاب ها و رادارهایی ساخته شوند که حتی ریزترین اجرام با جنسیت های گوناگون را در دورترین مدارها تشخیص دهند ، باز ادعای راسل بر امکان خود باقی می ماند ؟ مسلما خیر زیرا درستی یا نادرستی آن با یک بررسی دقیق ثبت می شد و پرسش از میان برداشته می شد .
این امر نشان دهنده نادرستی این تمثیل با بحث اثبات یا انکار خداست و به روشنی مغالطه امیز بودن آن را نشان می دهد ؛
ثالثا) اگر بر فرض، ادعای ایشان در مورد وجود قوری انکار ناپذیر می بود و در عین حال وی آن را غیر قابل شک می دانست، ادعای نادرستی کرده بود و کسی منکر این امر نیست ، اما این امر در همه ادعاهای دیگر و در همه علوم و دانش های دیگر هم جاری است و تشبیه این امر به جزییات امور نقلی کاملا بی پایه و اساس است ؛ دلیل این امر هم آن است که ما در خصوص موضوعات مختلف مورد ادعا از پیشینه های عقلانی متفاوتی بهره می بریم و اظهار نظرهای ما در خصوص این موارد در نتیجه شکل های گوناگونی دارد .
مثلا وقتی در برابر ادعای وجود قوری چینی در مدار زمین مواجه می شویم، این ادعا از هیچ پشتوانه عقلی دیگری مبنی بر درستی یا نادرستی بهره مند نیست و خود همین مدعا است که می تواند اثبات یا انکار شود و یا تا ابد در مرحله امکان باقی بماند .
در حالی که اگر همین سخن و همین ادعا از جانب فردی که عقل به درستی نظراتش باور پیدا کرده گفته می شد ، وضعیت متفاوتی رقم می خود ؛ فرضا اگر فردی که ما آگاهی و دانش او را از انسان های عادی برتر دانسته به درست یا غلط او را آگاه از حقایقی ماوراء فهم بشر می انگاشتیم طرح می شد ، به یقین اگر یقین به گفته وی پیدا نمی کردیم لااقل درستی این احتمال در نظر ما رجحان بسیار زیادی می یافت .
این همان جایگاه افرادی است که تحت عنوان پیامبران الهی و منتقل کنندگان معارف مافوق مادی شناخته می شوند و پیروان ادیان به درستی نظرات ایشان ایمان دارند؛ چون با عقل و استدلال ارتباط ایشان با عالم غیب را برای خود ثابت دانسته اند .
در نتیجه اگر این گونه ادعاهای جزیی در یک متن معتبر نقلی وجود می داشت به هیچ وجه در اثبات عقلانی قابل مقایسه با ادعای فردی همچون راسل نبود ( البته از نظر درون دینی و در باور معتقدان به آن دین و پیامبر ) و نحوه برخورد با شک و تردید در این ادعاها را در قلمرو باور به پیش فرض های عقلی این منابع نقلی کاملا توجیه و منطقی می ساخت .
البته سخن ما در این مقام هیچ گاه در خصوص اثبات درستی یا نادرستی نحوه برخورد با شک و تردید در خصوص این امور نیست و کلیسا باید پاسخگوی نحوه برخورد های زشت خود در گذشته باشد. هرچند در روزگار کنونی در برابر بالاترین انکارها حتی انکار خدا هم کمترین برخورد و مقابله ای نمی شود و تحویل به مراکز روانپزشکی جز لطیفه ای مضحک نیست.
در هر حال ما تنها در مقام اثبات این حقیقت هستیم که نوع نگاه و عقیده مندی به نظرات گوناگون از یک سنخ نیستند و نمی توان پیش فرض های عقلی درستی یا نادرستی یک گزاره را همسان و همانند همه گزاره های دیگر دانست و نادیده گرفت .

پرسش 3:
مهمترین و محکم ترین دلیلی که برای وجود خدا از طرف خداباوران ذکر شده است، این است که :(برای ساختن هر چیزی نیاز به یک خالق است، خالق ما و هستی پس باید یک خدایی باشد) البته که جواب این دلیل بچه گانه این است که: پس خالق خدا کیست؟! اگر خدا خالقی دارد، ما مایل به پرستش او هستیم و اگر خالقی ندارد و همین جوری (!) به وجود آمده است، پس دنیا نیز بدون خالق ساخته شده است.

پاسخ:
در خصوص اثبات خداوند براهین و ادله بسیاری از گذشته تا حال ارائه شده است و فلاسفه و متکلمکان در ادیان گوناگون به بررسی های عمیق و دقیقی در این خصوص پرداخته اند که برهان علیت و بهره مندی از این اصل بدیهی در برخی از این براهین کاربرد خوب و نقش اساسی داشته و دارد .
پیش از ورود در تحلیل این مسئله توجه به این نکته خالی از لطف نیست که چگونه نگارنده این مقاله این استدلال بر وجود خداوند را مهم ترین و محکم ترین دلیل خداباوران دانسته و بدون توجه به انواع و اقسام براهین و ادله دیگر که ارزش بسیار دارند و از اتقان علمی بی بدیلی برخوردارند ، اصرار دارد که این برهان را به عنوان محکم ترین دلیل برای اثبات خدا بداند و جالب آن که تقریری بسیار ناقص و اشتباه را از این برهان ارائه داده و بر اساس همان فهم ناقص و تقریر نادرست به نتیجه گیری می پردازد .
آن چه در این برهان برای اثبات خداوند به کار می رود مبتنی بر اصل بدیهی علیت است (1)، این اصل می گوید : « هر پدیده ای علتی دارد و ممکن نیست یک پدیده بدون علت به وجود آمده باشد » ؛ در نتیجه هرگاه پدیده ای داشتیم یعنی موجودی که نبوده و بود شده و به اصطلاح حادث است و پدید آمده ، لزوما باید به دنبال علتی برای آن باشیم؛ زیرا علت برای آن ضروری و بدیهی است. اما علت آن چیز خود آن نمی تواند باشد؛ زیرا علت هر چیز قبل از آن چیز وجود دارد و قبل از وجود این پدیده خودش نبوده که بخواهد خود را ایجاد نماید ؛ در نتیجه علت هر پدیده حقیقتی خارج از ذات آن چیز است . (2)
در نتیجه برهانی شکل می گیرد که عالم و موجودات در آن پدیده هستند و هرچه پدیده باشد علتی بیرون از خود دارد ، پس عالم و موجودات آن دارای علتی خارج از خود هستند .
با این تبیین ساده روشن شد که اشکال مذکور که " پس خالق خدا کیست " تا چه حد ناشیانه و از روی بی دقتی در مدلول اصل علیت است و اشکال معروف برتراند راسل هم تا چه حد غیر قابل اعتنا و بی ارزش است .
به عبارت روشن تر این سوال از یک فرض اشتباه ناشی شده است و آن این که تصور می‌شود که هر موجودی نیاز به علت یا خالق دارد، در حالی که مطلب صحیح این است که هر پدیده ای به علت نیاز دارد، یعنی چیزی که نبوده و وجود یافته است، وجودش نیاز به علت دارد. پس هر موجودی نیاز به خالق ندارد تا بگوییم خدا هم یکی از موجودات است، پس خالق او کیست؟، کاملاً روشن است که اگر موجودی فرض شود که همیشه بوده و هیچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آید، نیاز به آفریننده و علت نیز نخواهد داشت.
برای تبیین بی علتی خداوند و عدم نیاز او در اصل وجود به خالق و علت ایجاد کننده بیانی ساده و مثال گونه ار ارائه می دهیم :
اگر کسی سؤالات زیر را از شما بپرسد، چه پاسخی به آن می‌دهید:
رطوبت هر چیز از آب است، رطوبت آب از چیست و از کجا است؟
چربی همه غذاها از روغن است، چربی روغن از چه و از کجا است؟
شوری همه چیز از نمک است، شوری نمک از چیست؟
وقتی به اتاق کار خود یا منزل مسکونی خود نگاه می‌کنید و می‌بینید روشن است، از خود می‌پرسید آیا روشنایی از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفی می‌دهید، زیرا اگر روشنی اتاق از خود می‌جوشید، نباید هیچ وقت تاریک بشود، در حالی که پاره‏ای از اوقات تاریک و گاهی روشن است. پس روشنی آن از جای دیگر است. به این نتیجه می‌رسیم که روشنی اتاق و خانه ما در اثر ذرات یا امواج نور است که به آن تابیده است. آن گاه از خود سؤال می‌کنیم روشنی خود نور از کجا است؟ پاسخ این است که روشنی نور از خود آن است.
نیز به سؤال‏های قبلی پاسخ می‌دهیم که رطوبت آب، چربی روغن و شوری نمک از چیز دیگری نیست.
این خاصیت طبیعی و ذاتی آن‏ها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمک ذاتاً شور است. نیز نور ذاتاً روشن است. در هیچ نقطه جهان نمی‌توانیم نوری پیدا کنیم که تاریک باشد و چیز دیگر آن را روشن کرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشنی جزء ذات آن‏ها است.
روشنایی ذرات نور از چیز دیگر و عاریتی نیست. ممکن است ذرات نور از بین برود، ولی ممکن نیست موجود باشند، ولی تاریک! بنا بر این اگر کسی بگوید روشنایی هر محوطه‏ای از جهان، معلول نور است، پس روشنایی خود نور از کجا است، فوراً می‌گوییم روشنایی نور جزء ذات آن است.
هم چنین هنگامی که سؤال شود هستی هر موجودی از خدا است، پس هستی خدا از کیست، پاسخ می‌دهیم هستی خدا ذاتی او و از خود او است و از جای دیگر نیست، مانند این که بپرسیم اصل وجود و هستی از چه چیزی به وجود آمده ؟ مبدأ اصل وجود چیست ؟ معلوم است که اصل وجود و هستی از چیزی به وجود نمی‌آید، چون هر چیز دیگرغیر از وجود، عدم و نیستی است و وجود و هستی از عدم و نیستی به وجود نمی‌آید. (3)
به عبارت دیگر وجود حق تعالی، اصل و حقیقت وجود است . همان گونه که بی معنا است که سوال کنیم، اصل و حقیقت وجود چگونه به وجود آمده یا مبدأ آن چیست ؟بی معنا است که بگوئیم که خدا چگونه به وجود آمده ؟ چون فرض چنین سوالی این است که خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگی وجود خدا سوال می‌کنیم. اما وقتی که وجود خداوند ازلی و ابدی و مساوی با حقیقت و اصل وجود و هستی باشد، فرض این که خدا زمانی نبوده و بعد خلق شده، نیز اشتباه است .
در مورد مثال‌های زده شده نیز باید توجه داشت که منظور از ذاتی بودن رطوبت برای آب، شوری برای نمک، چربی برای روغن و ... هرگز این نیست که مثلاً رطوبت آب چون ذاتی آن است، پس آفریدگاری ندارد، بلکه منظور این است که آفریدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفریده است، به طوری که هرگز نمی‌توان رطوبت را از آب جدا کرد. همان گونه که وجود و هستی را نمی‌توان از خداوند جدا فرض کرد.
این مثال‏ها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن زده می‌شود وگرنه بین این مثال‏ها و موضوع مورد بحث، تفاوت زیادی است، زیرا وقتی می‌گوییم وجود همه چیز از خدا است و وجود خدا از او است، یعنی آفریده کسی نیست و وجود و هستی، ذاتی او است.
اما وقتی می‌گوییم روشنایی همه چیز از نور است و روشنایی نور از خود او است، معنایش این نیست که نور آفریدگاری ندارد، بلکه معنایش این است که آفریدگار جهان نور را این طور آفریده است که روشنایی جزء ذات او باشد و روشنائی از نور جدا نیست، همان گونه که وجود و هستی از خداوند جدا نیست.
در نتیجه روشن است که طبق براهین اثبات خدا ،خدایی را در عالم ثابت می دانیم که نبودن به صورت مطلق برای او محال است . نمی توان زمانی را فرض کرد که او نبوده باشد، در نتیجه قبل و بعدی برای او فرض نمی شود تا سوال کنیم قبل از او چه بوده است و بعد از او چه خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. تعلیقه استاد فیاضی بر نهایه الحکمه علامه طباطبایی ، ج 3، ص 601. انتشارات موسسه امام خمینی ، قم .
2. ر.ک : سعیدی مهر محمد ، آموزش کلام اسلامی ، ج 1 ، ص 59، انتشارات طه ، تهران 1383 .
3. نهایه الحکمه، طباطبایی، محمد حسین، مرحله اول، فصل اول ، قم، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة . بی تا .

پرسش 4:
چرا خدایی که اینقدر توانا است، عاجز از فرستادن یک پیامبر جدید است؟ چرا تمام معجزه ها در زمانی رخ داده است که وسایل فیلم برداری و ضبط واقعه نبوده است؟! البته که در تاریخ بشر بعد از دوران غار نشینی و آغاز به کشاورزی، افرادی شیاد با معرفی خود به نام جادوگر اقدام به فریفتن انسان ها می کردند و در نتیجه خود زندگی راحتی می داشتند، البته بعد از مدتی و پیشرفت جامعه، جامعه تاب این کلاه برداری را نیاورد و این انسان های شیاد، جای خود را به پیامبران دادند، پیامبرانی که می گفتند: یک نفر در آسمان است، او بسیار قدرتمند است، همه شما را ساخته است و از شما می خواهد به دستورات او عمل کنید. هزاران نفر در طول تاریخ ادعای پیامبری را کرده اند و البته معدودی از آنان موفق شده اند که جایگاهی پیدا کنند. براستی چگونه است که محمد با یک خر (!) می توانست به فرمان و قدرت خدا تا آسمان هفتم برود ، اما این خدا قادر نیست الان یک معجزه کند تا ما ببینم که واقعا وجود دارد !؟

پاسخ:

این که نگارنده این متن خداوند را عاجز از فرستادن یک پیامبر جدید خواندند، ادعایی بی دلیل است ، همان طور که ادعای وقوع معجزات در زمان های قبل از اختراع لوازم ثبت بدون دلیل است ، ادعاهای بعدی هم به همین شکل در حد یک احتمال و خیال پردازی ساده است که تنها خود این افراد و علاقه مندان به نتایج نظراتشات را قانع می کند .
تاملی کوتاه در زندگی کنونی و گذشته بشر نشان می دهد که تصویری که ایشان از بشر ارائه داده اند نادرست و غیر واقعی است؛ زیرا یا سطح اندیشه بشر در هزاره های قبل چندان که باید برای ایشان روشن نشده و یا بشر کنونی را خوب نشناخته اند .
چه در گذشته و چه در زمان کنونی همواره افرادی تحت عنوان جادو و ارتباط با امور غیبی به فریب و خدعه توده جامعه مشغول بوده و هستند و در این مسیر به مطامع و خواسته های خود می رسند و وقتی در زمان کنونی انسان تحصیل کرده دارای مدارک دانشگاهی فریب هزاران خیالات و قصه پردازی های فال گیران و جادوگران را می خورد و بازار این افراد در غرب متمدن !!! از هر کجا گرم تر است، چه معنا دارد فردی شیاد در 4000 سال پیش مردم را به خداوند بخواند و برای اثبات مدعای خود همه زندگی و وجود و عمر خویش را هزینه نماید ؟
حتی پیامبر اسلام که بنا بر شواهد تاریخی با همان کتاب قرآن و تاثیر عجیبی که در جذب مردم داشت می توانست به همه خواسته های مادی و دنیایی خود برسد ، اما در اوج ناامیدی از حصول نتیجه بهترین سال های عمر خود را در رنج و عذاب برای هدایت مردم به آنچه درست می انگاشت سپری نمود و همه انبیاء وضعیتی این گونه داشتند ؛ آیا تطبیق آنان با جادوگران قدری جاهلانه و به دور از اولیات داده های تاریخی بشر نیست ؟ .
اما در مورد این که چرا امروزه پیامبر جدیدی نمی آید همان گونه که ممکن است این امر ناشی از عدم قدرت خداوند (احتمال نگارنده) باشد ممکن است بخاطر عدم نیاز به بعثت پیامبری جدید باشد ؛ در واقع ماهیت و لزوم ارسال پیامبران را باید در تعریفی که از این امر خاص و ویژه داریم بجوییم . ما معتقدیم چون علت هایی که موجب می شد پیامبر جدیدی از طرف خداوند برای بشر فرستاده شود ، امروز دیگر وجود ندارد ، پس دلیلی برای آمدن پیامبر جدید و شریعت و دین جدید نیست.
تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران مختلف می‏تواند به دو علت باشد:
1. تحریف ادیان و شرایع آسمانی.
2. عدم رشد و بلوغ فکری انسان‏ها و تغییر شرایط و نیازهای جدید.
در دوران گذشته که پیامبران متعدد آمده و شریعت تغییر می‏یافت، یا از این جهت بود که شریعت پیامبران سابق و دین‏شان مورد تحریف واقع می‏شد و دست بشر در آن رخنه می‏نمود و موجب تغییر و تبدیل دین و شریعت پیامبران می‏شد، یعنی عالمان و دانشمندان دین را به دلخواه خود تفسیر و آن را از حقیقت منحرف می‏کردند. در نتیجه انتظاری که از دین و شریعت پیامبر می‏رفت، برآورده نمی‏شد. و یا به جهت آن که انسان‏ها (چون دوران رشد را پشت سر می‏گذارند) در هر دوره‏ای نیاز به تعالیم جدید و شریعت و قوانین تازه (با توجه به شرایط زمان و نیازهای عصر خود) دارند، مانند بچه‏ای که دوران کودکی و دبستان را پشت سر گذاشته و وارد مرحله جدیدی از فراگیری می‏شود که باید با توجه به رشد فکری و نیازهای او تعالیم و دانش‏های جدید به او داده شود، امکان نداشت این تعالیم در دوره قبل به او یاد داده شود.
علت تجدید نبوت‏ها به خاطر این دو مسئله اساسی بوده است، به همین خاطر بعد از شریعت حضرت موسی (ع)، پس از سالیان و قرن‏های بسیار پیامبر جدید (حضرت عیسی) مبعوث شد، که آیین جدیدی آورد.
حال اگر این دو عامل برای تجدید نبوت‏ها وجود نداشته باشد، یعنی اگر دین و آیین پیامبر مورد تحریف واقع نشود، هم چنین بشر به اندازه‏ای از رشد و بلوغ فکری دست یابد که بتواند همه تعالیم را دریافت کند و آن ها را حفظ نماید و یا قانونی کلی را دریافت کند که در سایه آن بتواند به نیازهای زمان خود پاسخ دهد، دیگر علت‏های تجدید نبوت و شریعت وجود نخواهد داشت. با رجوع به قرآن و زمان نزول آن و وضعیت فکری بشر در آن زمان و پس از آن درمی‏یابیم که:
1. زمان نزول قرآن یعنی چهارده قرن پیش مقارن است با دوره‏ای که بشر، کودکی خود را پشت سر گذاشته و می‏توانست آموخته‏های علمی و دینی خود را حفظ کند، از این رو در آخرین کتاب مقدس آسمانی یعنی قرآن تحریف رخ نداده است. مسلمانان به هنگام نزول هر آیه عموماً آن را در دل‏ و در نوشته‏ها حفظ می‏کردند، به گونه‏ای که امکان هر گونه تغییر، تحریف، حذف و اضافه از بین می‏رفت، بنا بر این دیگر تحریف و نابودی کتاب آسمانی رخ نداده و این علت (که یکی از علل تجدید نبوت بود) از بین رفت.
2. در دوره‏های پیش ، بشر به علت عدم رشد و بلوغ فکری قادر نبود یک نقشه کلی برای مسیر خود دریافت کند و با راهنمایی آن نقشه راه خویش را ادامه بدهد. لازم بود مرحله به مرحله راهنمایی شود و راهنمایانی همیشه او را همراهی کنند، ولی مقارن با دوره رسالت پیامبر اسلام و از آن به بعد، انسان این بلوغ و رشد را پیدا کرد که بتواند نقشه کلی زندگی خویش را دریافت کند، از این رو روش دریافت راهنمایی‏های مرحله به مرحله متوقف گشت.
قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود کتب آسمانی دیگر را (که مبارزه با انواع انحراف‏ها و بازگشت به تعادل است) در بردارد، بنا بر این با پیدایش آمادگی در بشر، قانون کلی و جامع زندگی در اختیار او قرار گرفت و باز علت تجدید نبوت‏ها و شریعت‏ها از بین رفت.
انسان امروزی با وجود تعالیم پیامبران و آخرین پیام الهی (که مصون از تحریف و تغییر می‏باشد) نیز با توجه به پیشرفت عقل و اندیشه بشری، اگر خواهان سعادت و رسیدن به خوشبختی جاودانه در دنیا و آخرت باشد، می‏تواند از آموزه‏های دینی ماندگار بهره‏مند شده و نیاز به تجدید نبوت و آمدن پیامبر جدید نیست. (1)
اما در مورد معجزات هم به طور مختصر باید گفت که:
اولا معجزه جاویدان قرآن امروزه و تا ابد در اختیار بشر است و ادعای وجود همه معجزات در زمان های قبل بی معناست ؛ به علاوه کارکرد معجزه مربوط به زمان ارسال یک نبی است و راهکاری برای اثبات ادعای نوبت وی و بعد از تحقق این امر دیگر نیازی به معجزه نیست (2) ؛ در واقع در زمان کنونی معنا ندارد که ما بر اساس نقل معجزاتی که به انبیا نسبت داده شده بخواهیم به آن ها ایمان بیاوریم تا بخواهیم فیلم یا عکسی از آن ها باقی باشد - بماند که اصولا با وجود این امر هم باز جای همه نوع انکار و تردید بود - .
در هر حال در زمان کنونی به حکم عقل و خرد و اندیشه رشد یافته و با تامل در شواهد و قرائن تاریخی و با تامل در قران کریم که در اختیار ماست، می توان به حقانیت یا عدم حقانیت ادعای نبوت پیامبر اسلام پی برد و درخواست معجزه ای جدید با فرض عدم وجود پیامبری جدید بی معناست .

پی نوشت ها :
1. رک : مصباح یزدی محمدتقی، راهنماشناسی، ص 188 - 184،نشر موسسه امام خمینی ، قم 1379 ش .
2. حسینی دشتی مصطفی ، معارف و معاریف، ج 9، ص 482،نشر دانش ، قم 1376 ش.

پرسش 5:
ادیان بنا شده بر داستان های وهم گونه ای از هزاران سال پیش هستند، بسیاری از این داستانها، سینه به سینه نقل شده است و در این میان تغییرات بسیار یافته است. بسیاری از این قصه ها، با عقل و منطق جور در نمی آید؛ اما خداباوران با چشمانی بسته آنرا می پذیرند و حاضر به فکر کردن در اینباره نیز نیستند. در اسلام اگر بر هر کدام از این قصه ها نیز شک کنی، با مجازات مرگ روبرو می شوید ، چرا که مرتد خواهید بود. اما دانش اساسش بر تفکر دوباره، شک کردن بر همه چیز، داشتن شواهد کافی برای ادعا و آزمایش چندباره بنا شده است. لذا می توان هم بر یافته های دانش هم اعتماد نسبی داشت و هم بی هیچ گناهی بر آن شک کرد. » با تشکر امیر
پاسخ:

این نکات پایانی هم علاوه بر این که ادعاهایی واهی و بدون دلیل هستند و ارزش علمی نمی توان برای آن ها قائل شد ، نوعی توهین آشکار به فکر و اندیشه میلیون ها انسان اندیشمند و فرهیخته در جهان کنونی است ؛ برای رد این ادعا کافی است نگاهی به حجم انسان های مومن و دین مدار در زمان کنونی بیندازید تا روشن شود که خرافه و غیر عقلانی دانستن آموزه ها و باورهای دینی تا چه حد بی اساس و بی منطق است .
هر چند نقائص آشکار در منابع دینی بسیاری از ادیان گذشته را نمی توان نادیده گرفت و به علاوه در درستی بسیاری از جزییات نقلی ادیان آسمانی هم اشکالات و تردیدهای بسیار وجود دارد ، اما در هر حال اصول و کلیات باورهای دینی چیزی نیست که انسان عاقل بتواند آن ها را نادیده بگیرد و منکر آن شود ؛ آیا می توان گفت میلیاردها انسان مومن به ادیان آسمانی همه و همه افرادی عوام و بی سواد و فریب خورده داستان سرایی های جاهلانه ای هستند که قدرت انکار و تردید در ان ها را ندارند ؟
یا این که در حقیقت بخش عمده این افراد در زمان کنونی دارای ایمانی خود خواسته و از روی تامل و تفکر عمیق یا اجمالی هستند و در موقعیت انکار و تخطئه ادیان توسط اکثر رسانه ها و در زمانی که اظهار بی دینی جرم نیست ، به باورهای دینی خود پایبند ماندند ؛ آیا منطقی و مودبانه است که ایمان همه این چندین میلیارد را بدون فکر و با چشمانی بسته قلمداد نماییم ؟
اصولا سوال ما این است که فارغ از این که در طول تاریخ در خصوص ادیان بزرگ و مدعیان و سردمداران و پیروان آن ها چه گفته و نوشته شده و در منابع این ادیان چه نقل هایی وجود دارد ، آیا می توان به این پرسش بنیادین متفکران عقل گرای تاریخ و فلاسفه بزرگ تفکر شرقی و غربی پاسخ در خوری داد که عالم بدون موجود اول یا همان "خدا" چگونه قابل تصور است ؟
اگر هیچ دین و آیین و مذهبی هم در میان بشر مطرح نبود، این سوال به قوت و صلابت خود باقی بود که این مجموعه هستی نیازمند یک پاسخ قابل درک و معقول است که ابتدای این داستان چیست ؟ آیا در طول حیات بشر به غیر از تفکرات موهوم سوفیست ها یا "آگنوستیک ها " و "آده ایست ها" و امثال آن ها که با توجیهات واهی این سوالات را غیر قابل پاسخ دانسته و صورت مسئله را پاک نموده اند ، جوابی درست به فرضیه نبودن خدا و خالق این عالم هستی به دست می آمد ؟
گیریم که همه ادیان موجود داستان سرایی های انسان هایی دارای اغراض خاص بوده اما پاسخ این سوالات بنیادین عقلی را چه می توان داد ؟ آیا این همه انسان دانشمند و فرهیخته در شرق و غرب که علاوه بر ارائه دیدگاه های متفاوت در مورد برخی آموزه های خاص ادیان خود باز اصل وجود خدا و بسیاری از اصول ادیان را با دلایل گوناگون به اثبات رسانده اند، قابل مقایسه با معدود منکران خدا در هر شغل و حرفه و جایگاه علمی و فکری نیستند ؟
به نظر می رسد ایشان گرفتار همان مشکلی شدند که در اوایل قرن هجده دامنگیر بسیاری از نو اندیشان و تجربه گرایان شده بود. اما با تامل بیش تر انسان و عمیق تر شدن دانش های بشری این تفکر خام تا حد بسیاری برطرف شد که به قول لویی پاستور : « اندکی دانش انسان را از خدا دور می کند. اما دانش بسیار او را به خدا بر می گرداند ».
بیایید قدری واقع بینانه به این نظریه نگاه کنیم؛ در خصوص ادیان فرضی بحث نمی کنیم؛ بلکه ادیان بزرگ دنیا در برابر ما قرار داشته ، تاریخ نسبتا دقیقی از آن ها ، مراحل رشد و شکوفایی شان و سیر گرایش افراد و اقوام مختلف به این ادیان تا حدودی برای ما روشن است . البته معارف و مفاهیم درون دینی این ادیان هم کم و بیش در اختیار ما و در برابر قضاوت و داوری ما قرار دارد ؛ به نظر می رسد در چنین شرایطی می توان قضاوت مناسبی در مورد دو گزینه مد نظر (فرضیه ساختگی بودن و فرضیه مدعیان آسمانی بودن این ادیان) داشت .
اما در مورد شک و تردید در مورد باورهای سنتی لازم است بدانید که :
به هیچ وجه این تهمت به اولیات تعالیم و آموزه های اسلامی همخوانی ندارد و اسلام هیچ گاه تردید و تامل در انتخاب دین را رد نکرده بلکه آن را تشویق نیز نموده است ؛ ما معتقدیم که اعتقاد به اسلام نمی‏تواند سنتی و تقلیدی باشد؛ بنا بر این هر کسی وقتی به مرحله رشد عقلی و تکلیف رسید، پذیرش اسلام‏ باید به سبب دلیل باشد، نه از روی تبعیت. از این رو مراجع معظم تقلید در اول توضیح‏المسائل می‏نویسند: تقلید در اصول دین جایز نیست.
بنا بر این فرزندان مسلمانان، دین حقیقی خود ( غیر از دین حقوقی سنتی و خانوادگی ) را باید خودشان انتخاب کنند ؛ اصولا دین و ایمان به آن که یک اعتقاد قلبی و درونی است ممکن نیست تحمیلی باشد. از این رو قرآن می‏فرماید: «لا اکراه فی الدین؛ (1) در قبول دین اکراهی نیست». در حقیقت معنای این آیه بیان یک حقیقت عقلی است و به اصطلاح این آیه یک گزاره خبری است؛ یعنی در دین اکراه و اجبار ممکن نیست ؛ نه این که اصل اجبار در دین ممکن بود و خداوند دستور داد که در اسلام اجبار نباشد .
از نظر جهان بینی اسلامی همه انسان‌ها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم گیری برخوردارند . خودشان سرنوشت خویش را رقم می‌زنند ؛ اسلام از راه‌های گوناگون می‌کوشد اندیشه بشر را از اسارت باطل برهاند . آدمی با دید باز و وسعت نظر بیندیشد و داوری کند . دین و آیین حق را برگزیند. بر همین اساس اسلام به شدت مدافع تحقیق و بررسی و استدلال عقلی در مسیر یافتن حقیقت است ؛ این سخن قرآن است که می فرماید : «به بندگانی مژده باد که همه سخنان را می‌شنوند و بهترین را برمی گزینند». (2)
بالاتر از این، اسلام اساس تقلید از دین آبا و اجدادی را محکوم می کند. مسلم است این تقلید مذموم در خصوص فردی است که به سن رشد و قدرت درک عقلی لازم رسیده است: «و چون به ایشان گفته شود که از آن چه از سوی خدا فرود آمده است، پیروی کنید، گویند: نه، به همان راهی می‌رویم که پدران ما می‌رفتند. حتی اگر پدرانشان بی خرد و گمراه بوده­اند!». (3)
معنای این کلام آن نیست که باید دینی غیر از دین پدران انتخاب نمود ، بلکه چه بسا راه و دین پدران حق باشد، اما در هر دو صورت باید با انتخاب و تحقیق خود انسان باشد. حال چه نتیجه این تحقیقات منصفانه و درست، اسلام باشد یا هر دین دیگری، مهم نیست ؛ مهم آن است که انسان به دور از پیش داوری و با انصاف و عقلانیت به دین و آیینی معتقد گردد که بتواند در قیامت بر گرویدن به آن در پیشگاه خداوند دلیل بیاورد .
پس مسلمان زاده نه تنها می تواند، بلکه باید دین حقیقی خود را انتخاب نماید و حقیقت دین پدر و مادری خود یا هر دین دیگری را با تحقیق و بررسی و بررسی منصفانه و عالمانه به دست اورد و به آن پایبند باشد و البته لازمه این شروع و تحقیق، تردید و شک در صحت همه باورهای گذشته است؛ اما نتیجه هرچه شد باید بدان پایبند باشد .
البته از نظر اجتماعی، این مسئله ( ابراز و اعلان تغییر دین ) نمی تواند مورد قبول باشد و همه جوامع بشری با تغییر بنیادهای فکری خود، به مقابله برمی خیزند و اظهار و تبلیغ تغییر دین را که به نوعی نابسمانی فکری در متن جامعه ایجاد می نماید، مذموم می دانند. بر همین اساس، هر آیینی برای حفظ وحدت اجتماعی و حمایت از باورهای پیروان خود و گسترش آن در جامعه، راهکارهایی را اندیشیده تا این امر شکل اجتماعی به خود نگیرد و اگر فردی در تحقیق خود به حقانیت دین دیگری رسید، مجال ابراز علنی آن و تلاش برای تخریب باورهای دیگران نیابد.
دلیل این امر هم مسئله ای کاملاً منطقی و عقلانی است؛ زیرا در جامعه‏ای که بر مبنای اعتقادات و باورهای دین معینی، قوانین، رفتارهای اجتماعی و فردی، امیال و آرزوهای انسان‏ها، ارزش‏های اخلاقی و اجتماعی و ...، شکل گرفته، شخص حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضع‏گیری نموده و درصدد تخریب آن ها باشد؛ زیرا آثار نامطلوبی در زندگی فردی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد.
تبیین و تامل در این مسئله نیازمند بحث بیشتر در مقوله ارتداد است که مجال طرح آن نیست اما باید دانست که ارتداد و برخورد با مرتد خود دارای شرایط و مقدمات بسیاری است و طرح این که هر که در این امور شک کند با مجازات اعدام روبرو می شود، ناشی از جهل عمیق نگارنده به مبانی اسلامی است .
به علاوه مسئله تغییر دین و برخورد با مرتد تنها مختص اسلام نیست؛ بلکه از دیدگاه ادیان مختلف هم جرم و حتی در برخی از منابع ادیان موجود، حکم آن بسیار شدیدتر از اسلام است. در این جا به اختصار به ذکر دو منبع از کتاب مقدس عهد قدیم و جدید بسنده می کنیم:
«اگر برادرت یا پسر مادرت یا پسر و یا دختر تو یا زن هم آغوش تو و یا رفیق تو که مثل جان تو است، تو را اغوا نموده، بگوید که برویم تا خدایان غیری که تو و آبای تو ندانستید، عبادت نماییم... او را قبول مکن و او را گوش مده و چشم تو بر او رحمت ننماید و او را متحمل مشو و وی را پنهان مدار. البته او را به قتل رسان. اولاً دست تو به قتلش دراز شود و بعد دست تمامی قوم و او را با سنگ سنگسار نما تا بمیرد؛ به سبب این که جویای این بود که تو را از خداوند خدای تو که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، براند تا تمامی اسرائیلیان بشنوند و بترسند و بار دیگر چنین امر شنیع را در میان ما مرتکب نشوند...». (4)
«اگر کسی دانسته گناه بکند و گناهش هم این باشد که مسیح را که نجات دهنده او است، رد کند، آن هم بعد از این که با خبر شده است که مسیح آمده است تا گناهان او را ببخشد، این گناه با خون مسیح پاک نمی شود و دیگر راه فراری از شر چنین گناهی نیست. بلی، راه دیگری جز این که انتظار مجازات وحشتناکی باشد که از خشم و غضب شدید خدا به او می رسد، همان خشم و غضبی است که تمام دشمنان خدا را می سوزاند و هلاک می کند. کسی که قوانین موسی را می شکست، اگر دو یا سه نفر به گناه او شهادت می دادند، آن شخص ... جا به جا کشته می شد. حالا فکر می کنید چه مجازات وحشتناک تری در انتظار کسانی است که فرزند خدا را زیر پا لگدمال کرده اند و خون او را که برای رفع گناهانشان ریخته شد، دست کم گرفته و ناپاک به حساب آورده اند، و روح پاک خدا که درهای رحمت خدا را به روی عزیزان خدا باز می کند، بد گفته و بی حرمتی کرده اند». (5)
در نهایت هم تذکر این امر مفید است که بحث آزمون و خطا در علوم تجربی ماهیتی متفاوت با شک و تردید در حقیقت های فوق تجربی دارد و در علوم نظری محض شک و تردید ارتباطی با آزمون و خطا و تجربه مکرر برای رسیدن به حقیقت ندارد ؛ در این گونه باورهای عقلانی شک گام نخست برای حرکت به سوی کشف حقیقت است و تا زمانی که مسیر صحیح ادراک حقیقت طی نشود ، حقیقت حاصل نمی گردد و زمینه تجربه و ازمون و خطا وجود ندارد و اگر علوم تجربی بخواهد در این مسیر کمکی داشته باشد، حتما با مدیریت و رهبری عقل و ادراکات عقلی می تواند مفید واقع شود .

-

پی نوشت ها :


1. بقره (2)، آیه 256.
2. زمر (39)، آیه 18.
3. مائده(5)، آیه 104.
4. سفر توریة مثنی، فصل 13، (مشتمل بر 18 آیه)، کتاب المقدس، ترجمه ولیم گلن، دار السلطنه لندن، 1856میلادی.
5. نامه ای به مسیحیان یهودی نژاد عبرانیان، بند 10، جمله 26-32. (انجیل عیسی مسیح، ترجمه تفسیری عهد جدید، سازمان ترجمه تفسیری کتاب مقدس، تهران، 1357، ص 305-306).

  • عبدی