دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

مناقب فاطمه در این عالم از زبان پیامبر

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ق.ظ

در دنیا فضائل و مناقب بسیارى از ساحت مقدس حضرت صدیقه ى طاهره علیهاالسلام به ظهور رسیده که اکثر آنها در حیات پیامبر صلى الله علیه و آله بوقوع پیوسته است. اینک از لسان مبارک آنحضرت آنچه در حضورش واقع شده مى شنویم:

شمیم بهشتى

عایشه مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله را مى دیدم که فاطمه علیهاالسلام را مى بوسید.

عرض کردم: یا رسول الله: دیدم کارى انجام مى دادى که قبلا انجام نمى دادى؟

فرمود: اى حمیراء، آن شب که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم و در کنار درختى از درختان بهشت ایستادم که درختى زیباتر از آن و برگهایش سفیدتر و میوه اش گواراتر از آن در بهشت ندیدم.

میوه اى از میوه هاى آن چیدم و خوردم و آن در صلب من نطفه شد، هنگامى که بر زمین آمدم خدیجه به فاطمه حامله شد.

من هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى کنم.
اى حمیرا، فاطمه همانند زنان آدمیان نیست، و او عادت زنان ندارد آنطور که زنان دارند.
[ مجمع الزوائد و منبع الفوائد هیثمى: ج ۹ ص ۲۰۲.]

گفتگو در رحم

روزى از روزها حضرت خدیجه علیهاالسلام از پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا به بعضى از میوه هاى بهشت دارالسلام نظر کند. جبرئیل دو سیب خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آورد و گفت: یا محمد، خدائى که براى هر چیز قدر و اندازه قرار داده به تو مى گوید: یکى از این سیبها را تو میل کن، و دیگرى را به خدیجه بده تا میل کند. من از شما دو نفر فاطمه زهرا را مى آفرینم.
آنچه جبرئیل امین دستور داده بود پیامبر صلى الله علیه و آله انجام داد. وقتى کفار از پیامبر صلى الله علیه و آله خواستند که شکافتن ماه را به آنان نشان دهد، در حالیکه حمل فاطمه براى خدیجه ظاهر شده بود. خدیجه از این سخن کفار ناراحت شد و گفت: ناامید باد کسى که محمد را تکذیب کند. او بهترین رسول و نبى است.
در این حال فاطمه علیهاالسلام از شکم خدیجه علیهاالسلام صدا زد: مادر جان، محزون و ناراحت نباش و هراس مکن که خداوند همراه پدرم است.
[ فاطمه الزهراء علیهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله علیه و آله: ص ۴۵، از روض الفائق.]

رطب بهشت

عایشه خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد دید آنحضرت فاطمه علیهاالسلام را مى بوسد. عایشه گفت: یا رسول الله، آیا او را دوست دارى؟ فرمود: بدان قسم بخدا، اگر محبت مرا نسبت به او مى دانستى! محبتت به او زیاد مى شد.
شب معراج که مرا به آسمان چهارم بردند، جبرئیل اذان و میکائیل اقامه گفت. سپس به من گفته شد: یا محمد نزدیک شو. گفتم: من جلو بیفتم در حالى که تو در حضور من هستى، اى جبرئیل؟ گفت: بلى، خداوند عزوجل پیامبران مرسلش را بر ملائکه ى مقربینش فضیلت داده است. من جلو افتادم، و براى اهل آسمان چهارم نماز خواندم.
بعد به طرف راستم توجه کردم، و ابراهیم را در باغى از باغهاى بهشت دیدم که گروهى از فرشتگان در آن جمع بودند.
بعد به آسمان پنجم و از آن به آسمان ششم رفتم مرا صدا زدند: یا محمد، پدرت ابراهیم پدر نیکویى است و برادرت على برادر نیکویى است. و قتى به حجابها رسیدم، جبرئیل دست مرا گرفت و داخل بهشت برد. به درختى از نور رسیدم که در پاى آن درخت دو فرشته به زینت و زیور آراسته بودند. گفتم: حبیبم جبرئیل، این درخت براى کیست؟ گفت: براى برادرت على بن ابى طالب علیه السلام و این دو فرشته براى او زینت و زیور کرده اند.
سپس جلو رفتم و رطبى از کره نرم تر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین تر دیدم. رطبى برداشتم و خوردم و آن خرما در صلب من نطفه شد. وقتى به زمین آمدم خدیجه به فاطمه حامله شد. پس فاطمه حوراء انسیه است. وقتى من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى کنم.
[ الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج ۲ المطاف الاول ح ۸ از علل الشرائع و دلائل الامامه.]

فاطمه نامیدم

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: من فاطمه را فاطمه نامیدم، زیرا خداوند او را و کسانى از ذریه اش را که خدا را با توحید ملاقات کنند، و به آنچه من آوردم ایمان دارند از آتش جهنم جدا کرده است.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من دخترم را فاطمه نام گذاشته ام بخاطر آنکه خداوند عزوجل او و کسانى که او را دوست دارند از آتش جهنم جدا کرده است.
[ امالى شیخ طوسى: ج ۲ ص ۱۸۳.]

بتول است

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: فاطمه را بتول نامیدم زیرا او به حیض و نفاس مبتلا نمى شود. و فرمود: فاطمه بتول نامگذارى شد براى آنکه هر شب بتول بود، و معنایش آنست که هر شب بکر مى شد. مریم را بتول نامیدند براى آنکه عیسى علیه السلام را بکر بدنیا آورد.
از عبدالله بن حسن از مادرش از جده اش روایت شده که بخاطر انقطاع او به درگاه خدا به بتول لقب داده شده است.
[ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۱ ص ۷۹ از ینابیع الموده قندوزى.]

على همتاى فاطمه

پیامبر صلى الله علیه و آله را در مسئله ى ازدواج فاطمه علیهاالسلام سرزنش مى کردند. حضرت هم فرمود: اگر خداوند على بن ابى طالب علیه السلام را نمى آفرید براى فاطمه علیهاالسلام کفوى نبود.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۰۶ ح ۲۲ از مناقب ابن شهر آشوب.]

طوبى از مهر فاطمه

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ام ایمن خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد در حالیکه در گوشه ى چادرش چیزى بود. پیامبر صلى الله علیه و آله به او گفت: اى ام ایمن، آنچه همراهت آورده اى چیست؟ عرض کرد: فلان دختر را شوهر دادند و بر سرش نثار [ نثار نُقل یا پول و یا هر چیز دیگرى است که در عروسى بر سر عروس مى پاشند و حاضرین آن را جمع آورى مى کنند.] ریختند، و من از نثار او برداشتم.
بعد ام ایمن گریه کرد و گفت: یا رسول الله، فاطمه را تزویج کردى و چیزى براى او نثار نکردى. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى ام ایمن، چرا درست نمى گوئى؟! وقتى خداوند تبارک و تعالى فاطمه علیهاالسلام را به على علیه السلام تزویج کرد، امر کرد تا درختان بهشت از زینتها و زیورها و یاقوت و در و زمرد و استبرقشان نثار کردند. آنقدر از آن برداشتند که کسى قدر آنرا نمى داند و خداوند طوبى را در مهر فاطمه بخشید و آن را در منزل على قرار داد.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۹۸ ح ۱۰ از امالى صدوق.]

خصم فاطمه

فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: مرا به مهریه ى کم تزویج کردى. حضرت به او فرمود: من تو را تزویج نکردم بلکه خداوند تو را در آسمان تزویج نمود، و یک پنجم دنیا را مهریه ى تو قرار داد تا مادامى که آسمانها و زمین هست.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۴۴ ح ۴۴ از کافى.]
همچین پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: یا على، خداوند عزوجل فاطمه را به تو تزویج کرد، و زمین را مهریه اش قرار داد. هر کس با دشمنى تو روى زمین راه رود، به حرام راه رفته است.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۴۵ ح ۴۹، از مصباح الانوار و کتاب المحتضر.]

تزویج آسمانى

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من مثل شما بشرى هستم که در میان شما ازدواج مى کنم، و به شما تزویج مى کنم به جز فاطمه که تزویج او از آسمان (از طرف خدا) نازل شده است.
همچنین پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ملکى نزد من آمد و گفت: یا رسول الله، خداوند تبارک و تعالى به تو سلام مى رساند و مى گوید: من فاطمه علیهاالسلام دخترت را در ملأ اعلى به على تزویج کردم. تو نیز در زمین او را به على تزویج کن.
[ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمى: ص ۸۰ فصل ۵.]

لباس وصله دار و سندس

پیامبر صلى الله علیه و آله در شب عروسى و زفاف، براى فاطمه علیهاالسلام پیراهنى نو تهیه کرد در حالیکه یک پیراهن وصله دارى نیز در خانه داشت. سائلى بر در خانه آمد و گفت: من از خانه ى پیامبر پیراهن کهنه اى مى خواهم. حضرت خواست پیراهن وصله دار را به او بدهد که این آیه یادش آمد: «به نیکى نائل نمى شوید تا آنچه دوست دارید انفاق کنید». این بود که پیراهن نو را به سائل داد.
عروسى که نزدیک شد جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد، خداوند به تو سلام مى رساند و امر کرده که به فاطمه سلام برسانم و هدیه اى براى او با من فرستاده از لباسهاى بهشتى که از سندس سبز است.
هنگامى که سلام را به فاطمه علیهاالسلام رسانید و آن پیراهنى که از بهشت آورده بود به او پوشانید. اطراف فاطمه علیهاالسلام را پیامبر صلى الله علیه و آله با عبا و جبرئیل با بالهایش گرفت تا نور آن پیراهن بهشتى دیده ها را خیره نکند.
جبرئیل حله اى آورد که قیمتش به ارزش همه ى دنیا بود. وقتى فاطمه علیهاالسلام آن را پوشید زنان قریش از دین آن متحیر شدند و گفتند: این براى تو از کجا رسیده است!! فرمود: این از طرف خداست.
[ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۱ ص ۲۳۰، ۲۳۱ از نزهه المجالس.]

به على راضى هستم

سلمان مى گوید: کنار پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاده بودم و به دست پیامبر صلى الله علیه و آله آب مى ریختم. در این حال فاطمه علیهاالسلام وارد شد در حالیکه گریه مى کرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله دستش را که آب از آن مى چکید بر سر فاطمه گذاشت و گفت: خدا چشم تو را نگریاند، چرا گریه مى کنى اى حوریه؟ عرض کرد: بر جمعى از زنان قریش که همه خضاب کرده بودند عبور کردم. وقتى مرا دیدند، از من و پسر عمویم بدگوئى کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: از آنان چه شنیدى؟ عرض کرد: گفتند: بر محمد سخت است که دخترش را به فقیر قریش و کم ثروت ترین آنان تزویج کرده است.
پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: قسم بخدا دخترم، من تو را تزویج نکردم بلکه خدا تو را به على علیه السلام تزویج کرد، و شروع آن از طرف خدا بود، و قصه آن چنان است که ابوبکر و عمر به خواستگارى تو آمدند. من در این موقع کار تو را به خدا واگذار کردم و از پاسخ به مردم خوددارى کردم.
روز جمعه نماز صبح را خوانده بودم که صداى بال ملائکه و همهمه ى آنان را شنیدم. بعد حبیبم جبرئیل را با هفتاد صف از فرشتگان که بر سرشان تاج و در گوششان گوشواره و در بازوانشان بازوبند بود دیدم.
گفتم: برادرم جبرئیل، این سر و صدا از آسمان چیست؟ جبرئیل گفت: یا محمد، خداوند عزوجل توجهى به زمین کرد و از مردان على را و از زنان فاطمه را اختیار نمود، و فاطمه را به على تزویج کرد.
فاطمه علیهاالسلام سرش را بلند کرد و تبسم نمود، بعد از آنکه گریه کرده بود. سپس گفت: به آنچه خدا و رسولش راضى است راضى شدم.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: یا فاطمه، آیا درباره ى میل و رغبت به على علیه السلام بیشتر بگویم؟ عرض کرد: بلى. فرمود: هیچ سواره اى گرامى تر از ما چهار نفر بر خدا وارد نمى شود: برادرم صالح که بر ناقه ى خود سوار است، و عمویم حمزه که سوار بر ناقه ى غضبا و من بر براق و همسر تو على بن ابى طالب بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار است.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: آن ناقه را براى من توصیف کن که از چه چیزى آفریده شده؟ فرمود: ناقه اى است که از نور خداى عزوجل آفریده شده. دو طرف آن پوشیده با دیباج است. آن ناقه زرد رنگ و سرش سرخ، حدقه ى چشمانش سیاه، پاهایش از طلا، افسارش از مروارید تازه، چشمانش از یاقوت، شمکش از زبرجد سبز است. قبه و هودجى از مروارید سفید روى آن است که باطنش از ظاهرش و ظاهرش از باطنش دیده مى شود و از بخشش خدا آفریده شده است. این ناقه از ناقه هاى خداست که هفتاد هزار رکن دارد. بین هر رکن هفتاد هزار فرشته است که خدا را با تسبیحات گوناگون تسبیح مى کنند.
از کنار هر جمعى که مى گذرد، مى گویند: این بنده کیست؟ چقدر خداى عزوجل او را گرامى داشته؟ آیا او نبى مرسل یا ملک مقرب یا حامل عرش یا حامل کرسى است؟! در این موقع منادى از وسط عرش ندا مى کند: اى مردم، این نبى مرسل و ملک مقرب نیست. این على بن ابى طالب است.
بعد یکى یکى جلو مى آیند و مى گویند: انا لله و انا الیه راجعون، به ما گفتند و ما تصدیق نکردیم، و ما را نصیحت کردند و ما قبول نکردیم. آنان که على علیه السلام را دوست دارند به عروه الوثقى مى آویزند و در آخرت نجات پیدا مى کنند.
یا فاطمه، آیا براى میل و رغبت به على علیه السلام زیادتر بگویم؟ عرض کرد: پدر جان بیشتر بگو.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: على در پیشگاه خدا از هارون گرامى تر است، چون هارون موسى علیه السلام را به غضب آورد، و على علیه السلام هرگز مرا به غضب نیاورده و من هیچگاه به چهره ى على نگاه نکردم مگر آنکه غضبم از بین رفت.
یا فاطمه، آیا درباره ى میل و رغبت به على علیه السلام بیشتر بگویم؟ فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: اى رسول خدا بیشتر بگو.
فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: یا محمد، از طرف خداى سلام به على سلام برسان.
فاطمه علیهاالسلام برخاست و گفت: به خدا به پروردگارى و به تو پدر جان به پیامبرى و به پسر عمویم به شوهرى و ولایت راضى هستم.
[ احقاق الحق: ج ۵ ص ۱۱۶ ج ۱۱۰ از در بحر المناقب.]

نیایش فاطمى

حضرت فاطمه علیهاالسلام مى فرماید: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: در جمعه ساعتى هست که هیچ مسلمانى آن ساعت را مراقبت نمى کند که در آن از خدا خیرى مسئلت کند مگر آنکه به او عطا مى فرماید. عرض کردم: یا رسول الله، آن کدام ساعت است؟ فرمود: وقتى نصف چشمه ى خورشید به طرف غروب مایل شود.
فاطمه علیهاالسلام به خدمتکارش مى فرمود: جاى بلندى برو و آنگاه که نصف چشمه ى خورشید به غروب مایل شد به من خبر بده تا دعا کنم.
[ دلائل الامامه: ص ۴.]

خانه دارى پر تلاش

امیرالمؤمنین علیه السلام به مردى از بنى سعد گفت: آیا حدیثى درباره ى خود و فاطمه برایت بگویم؟
او محبوب ترین شخص خانواده نزد پیامبر صلى الله علیه و آله بود. آنقدر با مشک آب آورده بود که بند مشک در سینه اش اثر گذاشته بود، و آنقدر با آسیاب دستى آرد کرده بود که دستهایش آبله دار شده بود، و آنقدر خانه را جارو کرده بود که لباسهایش غبارآلود شده بود و به قدرى آتش زیر دیگ روشن کرده بود که لباسهایش تغییر کرده بود، و در اثر اینها آثار بسیار سختى بر او وارد شده بود.
من به او گفتم: اگر خدمت پدرت بروى و خدمتکارى از او درخواست کنى از زحمت و فشارى که در این کارها مى کشى تو را راحت و کفایت مى کند.
فاطمه علیهاالسلام خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و دید در حضور حضرت جوانانى هستند. لذا حیا کرد چیزى بگوید و برگشت. پیامبر صلى الله علیه و آله دانست که فاطمه علیهاالسلام براى حاجتى و کارى آمده است.
فردا صبح که هنوز ما در رختخواب بودیم تشریف آورد و سلام کرد. ما به خاطر آنکه در رختخواب بودیم حیا کردیم و چیزى نگفتیم. دوباره سلام کرد و ما ساکت ماندیم و چیزى نگفتیم. بار سوم سلام کرد. این بار ترسیدیم که اگر جواب نگوئیم باز گردد، و پیامبر صلى الله علیه و آله گاهى چنین مى کرد که سه بار سلام مى کرد، و اگر پاسخى داده نمى شد برمى گشت.
گفتم: و علیک السلام یا رسول الله، داخل شو. فورا آمد و نزد سر ما نشست و فرمود: یا فاطمه، دیروز چه کار داشتى که نزد محمد آمده بودى؟
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: براى آنکه مبادا اگر فاطمه علیهاالسلام جواب ندهد حضرت برخیزد و برود، من سرم را از زیر لحاف بیرون آوردم و عرض کردم: یا رسول الله، به خدا قسم من به تو خبر مى دهم: فاطمه آنقدر با مشک آب آورده که در سینه اش اثر گذاشت و به قدرى آسیاب را چرخانده که دستهایش آبله دارد شده، و به قدرى خانه را جارو کرده که لباسهایش گردآلود شده، و بقدرى زیر دیگ آتش روشن کرده که رنگ لباسهایش سیاه شده است. من به او گفتم: اگر نزد پدرت بروى و از او خدمتکارى بخواهى در این کارها مشکلات تو را کفایت مى کند.
حضرت فرمود: آیا چیزى به شما بیاموزم که بهتر از خدمتکار است؟ وقتى که به خوابگاه خود رفتى: سى و سه مرتبه سبحان الله و سى و سه مرتبه الحمد لله و سى و چهار مرتبه الله اکبر بگو.
فاطمه علیهاالسلام سر از رختخواب بیرون کرد و گفت: از خدا و رسولش راضى شدم! از خدا و رسولش راضى شدم! از خدا و رسولش راضى شدم! [ علل الشرائع: ج ۲ باب ۸۹ ح ۱.]
حضرت زهرا علیهاالسلام این تسبیح را بعد از هر نماز ترک نکرد، و این تسبیح به او نسبت داده شد.
[ بحار الانوار: ج ۸۲ ص ۳۶۶ ح ۲۵ از دعائم.]

تسبیح فاطمه

 فضائل تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام بسیار است از جمله:
۱. اگر چیزى بهتر از این تسبیح بود پیامبر صلى الله علیه و آله آن را به فاطمه علیهاالسلام مى آموخت.
۲. تسبیح فاطمه علیهاالسلام هر روز بعد از نماز بهتر است از هزار رکعت نماز در روز.
۳. ما کودکانمان را به تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام امر مى کنیم همانطور که آنان را به نماز امر مى کنیم.
۴. عبادت با تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام مانند لباس آراسته با زیورى در مقابل لباس بى زیور است.
۵. گوینده ى آن از بسیار ذکر کنندگان محسوب مى شود که در قرآن مى فرماید: «الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات». و مستحب است بعد از اتمام تسبیح «لا اله الا الله» و «استغفر الله» بگوید. شیخ بهائى مى گوید: باید اول «الله اکبر»، بعد «الحمد لله»، بعد «سبحان الله» گفته شود.

اکسیر دعا

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: یا فاطمه، آیا تو را دعایى بیاموزم که هر کس با آن خدا را بخواند دعایش مستجاب مى شود، و به خواننده آن سمّ و سحر اثر نمى کند و شیطانى متعرض او نمى شود، و دعاى او رد نمى شود، و همه ى دعاهایى که در آن میل و رغبت به خدا باشد چه فورى و چه مدت دار برآورده مى شود.
گفتم: بلى پدر جان، به خدا قسم این دعا نزد من محبوب تر است از دنیا و آنچه در آن است. دعا این است:
یا الله، یا اعز مذکور و اقدامه قدما فى العزه و الجبروت.
یا الله، یا رحیم کل مسترحم، و مفزع کل ملهوف.
یا الله، یا راحم کل حزین یشکو بثه و حزنه الیه.
یا الله، یا خیر من طلب المعروف منه و اسر فى العطاء.
یا الله، یا من تخاف الملائکه المتوقده بالنوره منه.
اسئلک بالاسماء التى تدعو بها حمله عرشک و من حول عرشک یسبحون بها شفقه من خوف عذابک و بالاسماء التى یدعوک بها جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، الا اجبتنى و کشفت یا الهى کربتى و سترت ذنوبى.
یا من یامر بالصیحه فى خلقه فاذا هم بالساهره، اسئلک بذلک الاسم الذى تحیى به العظام و هى رمیم، ان تحیى قلبى و تشرح صدرى، و تصلح شانى.
یا من خص نفسه بالبقاء، و خلق لبریته لاموت والحیاه. یا من فعله قول و قوله امر و امره ماض على ما یشاء، اسئلک بالاسم الذى دعاک به خلیلک حین القى فى النار فاستجبت له و قلت: یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم، و بالاسم الذى دعاک به موسى من جانب الطور الایمن فاستجبت له دعائه، و بالاسم الذى کشفت به عن ایوب الضر و تبت به على داود و سخرت به سلیمان الریح تجرى بامره والشیاطین و علمته منطق الطیر، و بالاسم الذى وهبت به لزکریا یحیى و خلقت عیسى من روح القدس من غیر اب، و بالاسم الذى خلقت به العرش والکرسى، و بالاسم الذى خلقت به الروحانیین و بالاسم الذى خلقت به الجن والانس، و بالاسم الذى خلقت به جمیع الخلق و جمیع ما اردت من شى ء، و بالاسم الذى قدرت به على کل شى، اسئلک بهذه الاسماء لما اعطیتنى سولى و قضیت بها حوائجى.
یا فاطمه، وقتى خدا را به این کلمات خواندى به تو گفته مى شود: لبیک لبیک!
[ دلائل الامامه طبرى امامى: ص ۵.]

صلوات بر زهرا

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: یا فاطمه، هر کس به تو صلوات فرستد خداوند او را مى آمرزد، و من هر جاى بهشت باشم او را به من مى رساند.
در روایات صلوات بر فاطمه علیهاالسلام چنین آمده است:
اللهم صل على الصدیقه فاطمه الزکیه حبیبه حبیبک و نبیک و ام احبائک و اصفیائک التى انتجبتها و فضلتها و اخترتها على نساء العالمین. اللهم کن الطالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها و کن الثائر اللهم بدم اولادها. اللهم و کما جعلته ام ائمه الهدى و حلیله صاحب اللواء و الکریمه عند الملأ الاعلى، فصل علیها و على امها صلوه تکرم بها وجه محمد صلى الله علیه و آله و تقر بها اعین ذریتها و ابلغ عنى فى هذه الساعه افضل التحیه والسلام.
دو زیارت ماثور نیز براى حضرت آمده است:
یا ممتحنه، امتحنک الذى خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره و زعمنا انا لک اولیاء و مصدقون و صابرون لکل ما اتانا به ابوک و اتى به وصیه فانا نسئلک ان کنا صدقناک الا الحقتنا بتصدیقنا لهما لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولایتک.
السلام علیک یا رسول الله، صلى الله علیک و على ابنتک الصدیقه الطاهره. السلام علیک یا فاطمه، یا سیده نساء العالمین، السلام علیک ایتها البتول الشهیده. لعن الله مانعک ارثک و رافعک عن حقک و الراد علیک قولک. لعن الله اشیاعهم و اتباعهم و الحقهم بدرک الجحیم. صلى الله علیک و على ابیک و بعلک و ولدک الائمه الراشدین و علیهم السلام و رحمه الله و برکاته.
 [ کشف الغمه فى معرفه الائمه علیهم السلام: ج ۱ ص ۴۷۲.]

پنج کلمه زهرا

فاطمه علیهاالسلام خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد و عرض کرد: یا رسول الله، طعام فرشتگان تهلیل و تسبیح و تحمید است، پس طعام ما چیست؟ فرمود: قسم به خدایى که مرا به حق مبعوث کرده، سى روز است که در خانه ى آل محمد آتشى روشن نشده. اگر بخواهى دستور دهم پنج رأس بز بدهند، و اگر مى خواهى پنج کلمه اى که جبرئیل آنها را به من آموخته به تو بیاموزم.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: آن پنج کلمه اى که جبرئیل آنها را به تو آموخته به من بیاموز. فرمود: یا فاطمه، بگو:
یا اول الاولین و یا آخر الآخرین و یا ذا القوه المتین و یا راحم المساکین و یا ارحم الراحمین.
[ مسند فاطمة علیهاالسلام سیوطى: ص ۲۵ ح ۷.]

چهار عمل فاطمه

فاطمه علیهاالسلام مى گوید: هنگامى که رختخواب را براى خوابیدن پهن کرده بودم پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه ى من آمد و فرمود: یا فاطمه، تا چهار عمل را بجا نیاورده اى مخواب: قرآن ختم کن، و پیامبران را شفیعان خود گردان، و مؤمنین را از خود راضى کن، و حج و عمره بجا بیاور.
پیامبر صلى الله علیه و آله این را گفت و مشغول نماز شد. من صبر کردم تا نماز آنحضرت تمام شد. عرض کردم: یا رسول الله، به چهار چیزى امر کردى که در هنگام خواب نمى توانم آنها را انجام دهم!
حضرت تبسم کرد و فرمود: وقتى «قل هو الله احد» را سه بار بخوانى گویا ختم قرآن کرده اى، و وقتى بر من و پیامبران قبل از من صلوات بفرستى روز قیامت شفیعان تو مى شویم، و وقتى براى مؤمنین استغفار و طلب آمرزش کنى همه ى آنان از تو راضى مى شوند، و وقتى بگوئى «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر» مثل اینکه حج و عمره بجا آورده اى.
[ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۲ ص ۸۵۷ ح ۱۲ از خلاصه الاذکار فیض کاشانى.]

دعاى على و فاطمه

جابر بن عبدالله انصارى مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله این دعا را به على و فاطمه علیهاالسلام آموخت و به آنان گفت: اگر مصیبتى به شما رسید یا از ستم سلطان ترسیدید یا چیزى از شما گم شد وضوى خوب بگیرید و دو رکعت نماز بخوانید، و دستهایتان را به سوى آسمان بلند کنید و بگوئید:
یا عالم الغیب و السرائر، یا مطاع یا علیم، یا الله یا الله یا الله، یا هازم الاحزاب لمحمد صلى الله علیه و آله، یا کائد فرعون لموسى، یا منجى عیسى من الظلمه، یا مخلص قوم نوح من الغرق، یا راحم عبده یعقوب، یا کاشف ضر ایوب، یا منجى ذى النون من الظلمات، یا فاعل کل خیر، یا هادیا الى کل خیر، دالا على کل خیر، یا آمرا بکل خیر، یا خالق الخیر، یا اهل الخیرات، انت الله، رغبت الیک فیما قد علمت، و انت علام الغیوب، اسئلک ان تصلى على محمد و آل محمد.
بعد پیامبر صلى الله علیه و آله به على و فاطمه علیهاالسلام فرمود: سپس حاجت را بخواهید که انشاءالله اجابت مى شوید.
[ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۱ ص ۳۲۸ ح ۱ از مکارم الاخلاق.]

حرز فاطمه

این حرز را پیامبر صلى الله علیه و آله براى فاطمه و هر مؤمنى که اقرار بحق کند دستور داده است: و له ما سکن فى اللیل والنهار و هو السمیع العلیم، یا ام ملدم، ان کنت آمنت بالله العظیم و رسوله الکریم، فلا تهشمى العظم، و لا تاکلى اللحم، و لا تشربى الدم. اخرجى من حامل کتابى هذا الى من لا یومن بالله العظیم و رسوله الکریم و آله محمد و على و فاطمه والحسن والحسین علیهم السلام.
[ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۱ ص ۲۹۸ از مکارم الاخلاق.]

بى خوابى زهرا

امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: فاطمه علیهاالسلام از بى خوابى به پیامبر صلى الله علیه و آله شکوه کرد. حضرت فرمود: دخترم این ذکر را بگو:
یا مشبع البطون الجائعه و یا کاسى الجسوم العاریه و یا مسکن العروق الضاریه و یا منوم العیون الساهره، سکن عروقى الضاریه و اذن لعینى نوما عاجلا.
على علیه السلام مى فرماید: فاطمه علیهاالسلام این ذکر را گفت، و آن بی خوابى که داشت برطرف شد.
[ فلاح السائل: ص ۲۸۴.]

خواب ناگوار زهرا

امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه علیهاالسلام از چیزهایى که در خواب مى دید به پیامبر صلى الله علیه و آله شکوه کرد. حضرت به او فرمود: وقتى از آن خوابها دیدى بگو:
اعوذ بما عاذت به ملائکه الله المقربون و انبیاء الله المرسلون و عباد الله الصالحون من شر روءیاى ان تضرنى فى دینى و دنیاى. و بعد از خواندن این دعا سه بار به طرف چپ آب دهان بینداز.
[ فلاح السائل: ص ۲۸۹.]

ملاقات پدر

ابوذر مى گوید: در بیمارى پیامبر صلى الله علیه و آله که در آن رحلت کرد خدمت آن حضرت شرفیاب شدم. فرمود: اى ابوذر، دخترم فاطمه علیهاالسلام را بیاور.
من برخاستم و خدمت فاطمه علیهاالسلام رسیدم و گفتم: یا سیدة النسوان، دعوت پدرت را اجابت کن. فاطمه علیهاالسلام لباس بلند به تن کرد و با پوشش سراسرى خود را پوشانید و بیرون آمد و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید.
با دیدن پیامبر صلى الله علیه و آله خود را در آغوش آنحضرت انداخت و گریه کرد، و حضرت هم با گریه ى فاطمه علیهاالسلام گریست و او را به سینه چسبانید.
بعد فرمود: یا فاطمه، مبادا گریه کنى پدر به قربانت. تو اول کسى هستى که مظلومانه و با حق غصب شده به من ملحق مى شوى. بزودى بعد از من کینه ى نفاق و باقمیانده لباس پاره دین ظاهر مى شود، و تو اول کسى هستى که بر سر حوض بر من وارد مى شوى.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر جان، تو را کجا ملاقات کنم؟ فرمود: در کنار حوض که من شیعیان و دوستانت را سیراب مى کنم و دشمنانت را کنار مى زنم.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر جان، اگر تو را در کنار حوض ملاقات نکردم؟ فرمود: نزد میزان اعمال مرا ملاقات مى کنى.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر جان، اگر در کنار میزان تو را ملاقات نکردم؟ فرمود: نزد صراط- که من خواهم گفت: «با شیعه ى على صلح و صفا هستم»- مرا ملاقات مى کنى.
ابوذر مى گوید: با این بشارت قلب زهرا علیهاالسلام آرام گرفت. بعد پیامبر صلى الله علیه و آله رو به من کرد و فرمود: اى اباذر، فاطمه پاره ى تن من است. کسى که او را اذیت کند مرا اذیت کرده است. آگاه باش که او بانو و سرور زنان عالم، و همسرش آقا و سرور وصیین، و دو پسرش حسن و حسین دو آقا و سروران جوانان اهل بهشت و دو امام هستند، قیام کنند یا سکوت اختیار کنند. پدر آنان افضل از آنان است، و در آینده از صلب حسین نه تن از امامان معصوم بدنیا مى آیند که قائم به عدل و داد هستند، و مهدى این امت از ماست. ابوذر مى گوید: عرض کردم: یا رسول الله، امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقباء بنى اسرائیل.
[ کفایه الاثر: ص ۳۶.]

برترین بانوان بهشتى

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: برترین بانوان اهل بهشت عبارتند از خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد، و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون، و مریم دختر عمران.
همچنین فرمود: بهترین زنهاى عالم چهارنفرند: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، فاطمه علیهاالسلام دختر محمد صلى الله علیه و آله.
[ فاطمه الزهراء علیهاالسلام من المهد الى اللحد: ص ۲۶۸ از مسند احمد و الاستیعاب.]

نیکان از ما هستند

در بیمارى که پیامبر صلى الله علیه و آله در آن از دنیا رفت، فاطمه علیهاالسلام بالاى سرش بود و چنان مى گریست که صدایش بلند شد. حضرت نگاهى به او کرد و فرمود: حبیبه ام فاطمه، براى چه گریه مى کنى؟ عرض کرد: مى ترسم بعد از تو حرمت مرا مراعات نکنند.
فرمود: اى حبیبه ى من، گریه مکن! ما خانواده اى هستیم که خداوند هفت خصلت به ما داده که پیش از ما به هیچکس نداده و بعد از ما به کسى نمى دهد. خاتم پیامبران محبوب ترین مخلوقات در پیشگاه خداى عزوجل از ما خانواده است و آن من پدر توام. وصى ما بهترین اوصیا و محبوب ترین مخلوقات در پیشگاه خداست و آن همسر توست. شهید ما بهترین شهدا و محبوب ترین مخلوقات در پیشگاه خداست و آن عموى توست. از ما است کسى که دو بال دارد و در بهشت همراه فرشتگان با آنها پرواز مى کند و آن پسر عموى توست. دو سبط این امت از ماست و آنان دو پسر تو حسن و حسین اند، که خداوند از صلب حسین نه امام که امین و معصوم اند بوجود مى آورد.
مهدى این امت از ماست وقتى دنیا هرج و مرج گردد و فتنه هاى پى در پى بروز کند و راهها بسته شود و مردم یکدیگر را مورد تعدى قرار دهند، و بزرگ به کوچک رحم نکند، و کوچک به بزرگ احترام قائل نشود، در آن هنگام خداوند مهدى ما را که از صلب نهم حسین است مى فرستد، و قلعه هاى گمراهى را فتح مى کند و قلبهاى غفلت زده را باز مى کند، و در آخرالزمان براى دین قیام مى کند همانگونه که من در اول زمان براى دین قیام کردم، و روى زمین را با عدل پر مى کند همانطور که با جور و ستم پر شده باشد.
فاطمه جان، محزون مباش و گریه مکن که خداوند از من به تو مهربان تر و رئوف تر است، و این به خاطر مقامى است که نزد من دارى و جایگاهى که در قلب من دارى. خداوند تو را با همسرى تزویج کرد که از حیث حسب شریف ترین و از نظر منصب گرامى ترین خانواده است و به رعیت مهربان ترین، و در تقسیم مساوى عادل ترین و در قضاوت بیناترین است. من از خدا خواسته ام تو اول کسى از خاندانم باشى که به من ملحق مى شوى. بدان که تو پاره ى تن من هستى، کسى که تو را بیازارد مرا آزرده است.
جابر گفت: زمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا رفت، دو تن از صحابه خدمت فاطمه علیهاالسلام وارد شدند و گفتند: چگونه است حال تو اى دختر رسول خدا؟ فرمود: به من راست بگوئید آیا از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدید: «فاطمه پاره ى تن من است، کسى که او را بیازارد مرا آزرده»؟ آن دو گفتند: این کلام را از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدیم.
حضرت دستهایش را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: بارالها، من تو را گواه مى گیرم که این دو نفر مرا اذیت کردند و حق مرا غصب نمودند. سپس از آنان رو گرداند و بعد از آن با آنان سخن نگفت، و بعد از پدر هفتاد و پنج روز زنده بود که خداوند او را به پدرش ملحق کرد.
[ کفایه الاثر: ص ۶۲.]

حرمت فاطمه

و قتى وفات پیامبر صلى الله علیه و آله فرا رسید انصار را خواست و فرمود: اى گروه انصار، وقت جدایى رسیده، آگاه باشید و کسانى که حاضرند بشنوند: بدانید که در خانه ى فاطمه علیهاالسلام در خانه ى من، و خانه ى فاطمه علیهاالسلام خانه ى من است. کسى که هتک حرمت خانه ى فاطمه علیهاالسلام نماید حجاب خدا را هتک کرده است.
امام کاظم علیه السلام هنگام ذکر این مطلب گریه ى طولانى کرد و بقیه ى کلامش را قطع نمود و گفت: به خدا قسم حجاب خدا را هتک کردند، به خدا قسم به حجاب خدا بى حرمتى کردند، به خدا قسم هتک حجاب خداوند کردند. سپس حضرت زهرا علیهاالسلام را با کلمه ى «اى مادر جان، اى مادر» صدا زدند.
[ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۷۶ ح ۲۷ از کتاب الطرف سید بن طاووس.]

فاطمه بعد از پدر

بعد از آنکه ملائکه از خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بیرون آمدند، على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواست، و به کسانى که در حجره بودند فرمود: از نزد من بیرون روید، و به ام سلمه دستور داد کنار درب حجره قرار گیرد تا کسى نزدیک نیاید، و ام سلمه همین کار را کرد. سپس پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: یا على، نزدیک من بیا. على علیه السلام نزدیک آمد.
بعد دست فاطمه علیهاالسلام را گرفت و به مدت طولانى بر سینه اش گذارد، و با دست دیگر دست على علیه السلام را گرفت. وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله خواست سخن بگوید گریه بر او غلبه کرد و نتوانست سخن بگوید و با گریه ى پیامبر صلى الله علیه و آله سخت گریه کرد و همچنین على و حسن و حسین علیهماالسلام گریستند.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: یا رسول الله، با گریه قلب مرا پاره کردى و جگرم را سوزاندى. اى سرور و سید پیامبران از اولین و آخرین و اى امین و پیامبر و حبیب و نبى پروردگار. بعد از تو حال فرزندانم چگونه خواهد شد با آن ذلت و خوارى که بعد از تو به من مى رسد؟ چه کسى به حال برادرت و ناصر دینت على علیه السلام مى رسد؟ چه کسى وحى خدا را یارى مى کند؟
سپس فاطمه علیهاالسلام گریست و خود را روى پیامبر صلى الله علیه و آله انداخت و او را بوسید. بعد على و حسن و حسین علیهم السلام خودشان را روى پیامبر صلى الله علیه و آله انداختند.
حضرت سرش را به سوى آنان بلند کرد، در حالیکه دست فاطمه علیهاالسلام در دستش بود، پیامبر صلى الله علیه و آله دست فاطمه علیهاالسلام را در دست على علیه السلام گذارد، و فرمود: یا اباالحسن، این امانت خدا و امانت رسول خدا نزد توست. درباره او خدا را و مرا در نظر داشته باش. و تو این کار را مى کنى.
یا على، این فاطمه به خدا قسم سرور و بانوى زنان اهل بهشت از اولین و آخرین است. به خدا قسم این مریم کبرى است. بدان به خدا قسم تا جانم به اینجا (یعنى حلقومم) برسد براى او و تو دعا مى کنم، و آنچه از خدا خواسته ام به من عطا کرده است.
یا على، آنچه فاطمه به تو امر مى کند انجام بده چون من چیزهایى را به او دستور داده ام که جبرئیل به آنها دستور داده بود. بدان یا على من راضى هستم از کسى که دخترم فاطمه از او راضى باشد و نیز پروردگارم و فرشتگان از او راضى باشند.
یا على، واى بر کسى که به او ستم کند. واى بر کسى که حق او را از بین ببرد. واى بر کسى که حرمت او را هتک کند. واى بر کسى که در خانه ى او را بسوزاند. واى بر کسى که همسر او را آزار دهد واى بر کسى که به او سخت بگیرد و او را از خانه بیرون آورد. بارالها، من از آنان بیزارم و آنان از من بیزارند.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را نام برد، و فاطمه و على و حسن و حسین علیهم السلام را به خود چسبانید، و فرمود: بارالها، من با آنان و با کسانى که پیرو آنانند سلم و صفا هستم، و اذعان دارم که آنان داخل بهشت مى شوند، و در جنگ هستم با کسانى که آنان را دشمن بدارند و به آنها ستم کنند و از آنان جلو بیفتند و یا از آنان و شیعیانشان عقب بمانند.
اذعان دارم که آنان داخل آتش جهنم مى شوند. والله یا فاطمه من را ضى نمى شوم تا تو راضى شوى. نه بخدا قسم من راضى نمى شوم تا تو راضى شوى. نه بخدا قسم راضى نمى شوم تا تو راضى شوى.
[ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۸۴ از کتاب الطرف.]

فاطمه و زیور دنیا

پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى از سفر مى آمد، از دیدار فاطمه علیهاالسلام شروع مى کرد، و به منزل فاطمه علیهاالسلام وارد مى شد و در نزد فاطمه علیهاالسلام مدتى طولانى مى ماند.
یکبار که از سفر رسید، فاطمه علیهاالسلام براى خود دو بازوبند و گردنبند و دو گوشواره از نقره و پرده اى براى درب خانه بخاطر آنکه پدرش و همسرش از سفر مى آیند تهیه کرده بود. و قتى پیامبر صلى الله علیه و آله از سفر آمد وارد منزل فاطمه علیهاالسلام شد، و اصحاب کنار در منزل ایستادند و نمى دانستند که بایستند یا پیامبر صلى الله علیه و آله نزد فاطمه علیهاالسلام زیاد مى ماند و بروند. در این هنگام دیدند حضرت از حجره بیرون آمد، در حالیکه ناراحتى در چهره اش دیده مى شود، و آمد تا کنار منبر نشست.
فاطمه علیهاالسلام گمان کرد پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر بازوبند و گردنبند و گوشواره و پرده چنان کرد. لذا آنها را باز کرد و پرده را برداشت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاد و گفت: به پیامبر صلى الله علیه و آله بگو: دخترت سلام مى رساند و مى گوید: اینها را در راه خدا انفاق کن. و قتى آنها را آورد حضرت فرمود: آنچه مى خواستم انجام داد. پدرش به قربانش. و این جمله را سه بار فرمود. بعد فرمود: دنیا براى محمد و آل محمد نیست. اگر دنیا در پیشگاه خداوند به قدر بال مگس ارزش داست به کافر یک جرعه آب نمى نوشانید.
سپس حضرت برخاست و وارد منزل فاطمه علیهاالسلام گردید.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۲۰ ح ۷ از امالى صدوق.]

مناقب فاطمه

ابن عباس مى گوید: روزى پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بودند و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نیز در خدمت حضرت بودند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بارالها، تو مى دانى که اینان اهل بیت من و گرامى ترین مردم نزد من هستند. خدایا به کسانى که به آنان محبت دارند محبت کن و به کسانى که با آنان عداوت دارند عداوت کن. دوست بدار کسانى را که آنان را دوست دارند، و دشمن بدار کسانى را که آنان را دشمن دارند. یارى کن کسانى که آنان را یارى مى کنند و آنان را از هر پلیدى پاک و از هر گناهى مصعوم گردان، و با روح القدس آنان را از سوى خود تایید کن.
سپس فرمود: یا على، تو امام امت من و خلیفه ى بعد از من بر آنانى و تو پیشواى مؤمنین بسوى بهشت هستى. گویا مى بینم دخترم فاطمه را روز قیامت سوار بر مرکبى از نور است در حالیکه در طرف راست او هفتاد هزار فرشته و در طرف چپ او نیز هفتاد هزار و در پیش رویش هفتاد هزار و در پشت سر او هفتاد هزار فرشته مى آیند و او زنان مؤمنه ى امتم را به سوى بهشت راهنمایى مى کند. هر زنى که در شبانه روز نمازهاى پنجگانه را بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد، و حج خانه ى خدا را بجا آورد، و زکات مالش را بدهد، و شوهرش را اطاعت کند و بعد از من ولایت على علیه السلام را قبول کند، به شفاعت دخترم فاطمه که او سیده نساءالعالمین است وارد بهشت مى شود.
به پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کردند: یا رسول الله، آیا او سیده ى زنان زمان خود است؟ فرمود: سیده ى زنان زمان خودش مریم دختر عمران بود، و اما دخترم فاطمه سیده ى زنان عالمیان از اولین و آخرین است، و او وقتى در محراب خود مى ایستد هفتاد هزار ملائکه ى مقربین بر او سلام
مى کنند و او را ندا مى کنند با همان ندایى که ملائکه مریم را ندا کردند، و مى گویند: یا فاطمه، خداوند تو را انتخاب کرده و پاک گردانیده و تو را بر زنان عالمیان برگزیده است.
بعد پیامبر صلى الله علیه و آله رو به على علیه السلام کرد و فرمود: یا على، فاطمه پاره ى تن من و نور چشم من و میوه ى قلب من است. آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده، و آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده، و اول کسى از اهل بیتم است که به من ملحق مى شود. بعد از من به او نیکى کن.
امام حسن و حسین، آنان دو پسران و دو ریحانه ى من و آنان دو آقا و سرور جوانان بهشت هستند، مانند گوش و چشمت آنان را گرامى بدار.
سپس دستش را به آسمان بالا برد و گفت: بارالها، تو را شاهد مى گیرم که محبت مى کنم کسى را که به آنان محبت کند و بغض و کینه دارم نسبت به کسى که به آنان بغض و کینه دارد و سلم و صفا هستم با کسى که با آنان در سلم و صفاست و در جنگ و ستیز هستم با کسى که با آنان در جنگ و ستیز است و دشمن هستم با کسى که با آنان دشمنى مى کند، و دوست هستم با کسى که با آنان دوستى کند.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۲۴ ح ۲۰ از امالى صدوق.]

یارى فرشتگان

ابوذر مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله مرا فرستاد که على علیه السلام را دعوت کنم. به خانه ى على علیه السلام آمدم و او را صدا زدم ولى کسى جواب مرا نداد. دیدم در خانه على علیه السلام آسیاب مى گردد و آرد مى کند، ولى کسى در کنار آن نیست. على علیه السلام را صدا زدم و بیرون آمد، و پیامبر صلى الله علیه و آله چیزى به او گفت که من نفهمیدم.
گفتم: عجب است از آسیابى که در خانه ى على علیه السلام مى گردد و هیچکس در کنار آن نیست. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه را پر از ایمان و یقین کرده، و خداوند ضعف جسم او را مى دانسته و او را در زندگى یارى نموده و کفایت کرده است.
مگر نمى دانى خداوند فرشتگانى دارد که آنان را به یارى آل محمد علیهم السلام مامور کرده است.
 [ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۲۹ ح ۳۴ از الخرائج و الجرائح.]

گردنبند با برکت

پیامبر صلى الله علیه و آله نماز عصر را با ما خواند و صورت برگردانیده در جایگاه قبله اش نشست و مردم اطراف او را گرفتند. پیر مردى از مهاجرین عرب با لباس کهنه و پاره وارد شد در حالیکه از پیرى و ضعف نمى توانست خود را نگاه دارد.
پیامبر صلى الله علیه و آله رو به او کرد و حال او را جویا شد. پیر مرد گفت: اى پیامبر خدا، گرسنه هستم مرا اطعام کن، و برهنه ام مرا بپوشان، و فقیرم عطایم کن.
حضرت فرمود: چیزى ندارم به تو بدهم، ولى کسى که به خیر راهنمایى کند مانند کسى است که آن را انجام داده است. به منزل کسى برو که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول نیز او را دوست دارند و او خدا را بر خود مقدم مى دارد. به خانه ى فاطمه برو.
حجره ى فاطمه علیهاالسلام به حجره ى پیامبر صلى الله علیه و آله چسبیده بود که غیر از حجره ى همسرانش بود و اختصاص به آنحضرت داشت. فرمود: اى بلال، برخیز و او را به منزل فاطمه برسان. پیر مرد اعرابى همراه بلال آمد، و بر در خانه ى فاطمه علیهاالسلام ایستاد و با صداى بلند صدا زد: سلام بر شما اى خاندان نبوت، و محل رفت و آمد فرشتگان، و محل آمدن جبرئیل روح الامین براى نزول وحى از سوى پروردگار عالم.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: سلام بر تو، کیستى؟ اعرابى گفت: سالخورده اى از عرب هستم که از سختى و تنگدستى خدمت پدرت آقاى بشر آمدم. اى دختر محمد، من برهنه و گرسنه ام. با من احسان و مواسات کن، خدا تو را رحمت کند.
آن روز سومین روزى بود که فاطمه و على و پیامبر صلوات الله علیهم روزه بودند و هیچ طعام و غذایى نخورده بودند، و پیامبر صلى الله علیه و آله این را مى دانست.
فاطمه علیهاالسلام پوست گوسفندى را که دباغى شده بود و حسن و حسین بر روى آن مى خوابیدند برداشت و فرمود: اى کسى که بر در خانه ى من آمده اى، این را بگیر که شاید خداوند چیزى که بهتر از آن است براى تو پیش آورد. اعرابى گفت: اى دختر محمد، من از گرسنگى به تو شکوه کردم، تو پوست گوسفند به من مى دهى!! با این گرسنگى که من دارم آن را چه کنم؟!
فاطمه علیهاالسلام وقتى این سخن را شنید، گردنبندى که در گردن داشت، و دختر عمویش حمزه بن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود، گشود و به اعرابى داد و فرمود: آن را بگیر و بفروش که شاید خداوند چیزى که بهتر از آن باشد به تو عوض دهد.
اعرابى گردنبند را گرفت و به طرف مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد، در حالیکه پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحابش نشسته بودند. عرض کرد: یا رسول الله، فاطمه دختر محمد این گردنبند را به من عطا کرد و گفت: آن را بفروش شاید خدا کار تو را درست کند. پیامبر صلى الله علیه و آله گریست و فرمود: چگونه خداوند کار تو را درست نکند در حالیکه فاطمه دختر محمد سیده و سرور دختران آدم به تو عطا کرده است.
در این هنگام عمار بن یاسر برخاست و گفت: یا رسول الله، آیا به من اجازه مى دهى این گردنبند را بخرم؟ فرمود: اى عمار، آن را بخر، که اگر در خرید آن جن و انس با تو شرکت کنند خداوند آنان را به آتش عذاب نمى کند.
عمار گفت: اى اعرابى، آن را چند مى فروشى؟ اعرابى گفت: قدرى نان و گوشت که سیر بشوم، و یک بُرد یمانى که با آن خود را بپوشانم، و نماز پروردگارم را در آن بخوانم و دینارى که مرا به خانواده ام برساند.
عمار سهمى که از خیبر به او رسیده بود فروخته بود، و مقدار زیادى باقى نمانده بود. لذا به اعرابى گفت: بیست دینار و دویست درهم به تو مى دهم و یک بُرد یمانى و سوارى خودم که تو را به خانواده ات برساند، و تو را از نان گندم و گوشت سیر مى کنم.
اعرابى گفت: اى مرد، در دادن مال چقدر سخاوت دارى؟! بعد عمار به همراه اعرابى رفت و آنچه قول داده بود به او داد، و اعرابى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بازگشت. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: آیا سیر شدى و خود را پوشانیدى؟ اعرابى گفت: بلى، پدر و مادرم فدایت، بى نیاز شدم.
حضرت فرمود: براى این کار فاطمه از خدا پاداشى بخواه. اعرابى گفت: بارالها تو خداى آن عملى هستى که ما انجام دادیم، و ما جز تو خدایى نداریم که او را بپرستیم، و روزى دهنده ى ما در هر جهت تو هستى. بارالها، به فاطمه چیزى عطا کن که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده باشد.
پیامبر صلى الله علیه و آله نیز به دعاى او آمین گفت، و رو به اصحابش کرد و فرمود: خداوند دعاى اعرابى را در دنیا به فاطمه داده است: من پدرش هستم و در عالم هیچکس مثل من نیست، و على شوهر اوست که اگر على نبود هرگز براى او کفو و همتایى نبود، و خداوند حسن و حسین را به او داده که مثل آنان در عالم نیست، و آنان دو آقاى جوانان سبطهاى انبیا و دو آقاى جوانان اهل بهشتند که مقداد و عمار و سلمان نیز از آنان هستند.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بیشتر بگویم؟ عرض کردند: بلى: یا رسول الله. فرمود: روح یعنى جبرئیل نزد من آمد و گفت: وقتى فاطمه علیهاالسلام قبض روح و دفن مى شود، دو ملک در قبرش از او مى پرسند: پروردگارت کیست؟ مى گوید: پدرم. مى گویند: ولى تو کیست؟ مى گوید: همین که در کنار قبرم ایستاده على بن ابى طالب است.
بعد حضرت فرمود: آیا از فضیلت فاطمه بیشتر بگویم؟! خداوند گروهى از فرشتگان را بر او موکل کرد که او را از پیش رو و از پشت سر و از راست و چپ محافظت کنند. و آنان در حیات و در قبر و هنگام مردن با او هستند، و بر او و بر پدر و شوهرش و پسرانش درود مى فرستند. کسى که مرا بعد از وفاتم زیارت کند مثل آنست که مرا در حیاتم زیارت کند، و کسى که فاطمه را زیارت کند مثل آنست که مرا زیارت کرده، و کسى که على بن ابى طالب را زیارت کند مثل آنست که فاطمه را زیارت کرده، و کسى که حسن و حسین را زیارت کند مثل آنست که على را زیارت کرده و کسى که ذریه ى على و فاطمه را زیارت کند مثل آنست که آنان را زیارت کرده است.
سپس عمار گردنبند را برداشت و با مشک خوشبو کرد و آن را به بُرد یمانى پیچید، و به غلامى داد که از سهم خیبر به او رسیده بود و گفت: این گردنبند را بگیر و به پیامبر بده و تو را نیز به پیامبر بخشیدم.
آن غلام گردنبند را گرفت، و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آورد و آنچه عمار گفته بود به او گفت. حضرت فرمود: برو به منزل فاطمه و گردنبند را به او بده و تو را نیز به فاطمه بخشیدم!
غلام گردنبند را آورد، و سخن پیامبر صلى الله علیه و آله را به فاطمه رساند. فاطمه علیهاالسلام گردنبند را گرفت و آن بنده را آزاد کرد. غلام خندید. فاطمه علیهاالسلام فرمود: اى غلام چرا خندیدى؟ عرض کرد: برکت این گردنبند مرا به خنده درآورد، که گرسنه اى را سیر کرد و برهنه اى را پوشانید و فقیرى را بى نیاز کرد و بنده اى را آزاد نمود، و دوباره به صاحبش بازگشت.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۵۶ ح ۵۰ از بشاره المصطفى صلى الله علیه و آله.]

پوشش فاطمه

جابر مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله بیرون آمد و من نیز همراهش بودم، و مى خواست به منزل فاطمه علیهاالسلام برود. وقتى که به در خانه رسیدیم، دست روى در گذاشت و آن را باز کرد و فرمود: السلام علیکم. فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: علیک السلام، یا رسول الله. حضرت فرمود: وارد شوم؟ عرض کرد: وارد شوید یا رسول الله.
فرمود: با کسى که همراهم است داخل شوم؟ عرض کرد: یا رسول الله، من پوششى ندارم. فرمود: یا فاطمه، اضافه ى رو اندازت را بگیر و به سرت مقنعه ببند. فاطمه علیهاالسلام چنین کرد. سپس فرمود: السلام علیکم. عرض کرد: و علیک السلام یا رسول الله. فرمود: وارد شوم؟
عرض کرد: بلى یا رسول الله، داخل شو. فرمود: من و کسى که همراهم است داخل شویم؟ عرض کرد: تو و کسى که همراه توست داخل شوید.
جابر مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله داخل شد، و من نیز داخل شدم و دیدم رنگ چهره ى فاطمه علیهاالسلام همانند شکم ملخ زرد شده است! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چه شده که مى بینم رنگ چهره ات زرد شده است؟ عرض کرد: یا رسول الله، گرسنگى!
حضرت دعا کرد: بارالها، اى که سیر کننده از گرسنگى هستى و هلاکت را برمى دارى. فاطمه دختر محمد را سیر کن، جابر مى گوید: دیدن خون در چهره ى فاطمه علیهاالسلام جریان پیدا کرد، بطوریکه صورتش به سرخى گرائید، و بعد از آن روز گرسنه نشد.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۶۲ ح ۵۳ از کافى.]

طبَق آسمانى

امام باقر علیه السلام مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمود: یا فاطمه، برخیز و آن طبق غدا را بیاور. فاطمه علیهاالسلام برخاست، و طبقى را آورد که در آن ترید و گوشت با استخوان بود، و بخار از آن بالا مى رفت.
از آن طعام، پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم سیزده روز خوردند. روزى ام ایمن امام حسین علیه السلام را دید که قدرى از آن در دست داشت. پرسید: این از کحا براى شما رسیده است؟ امام حسین علیه السلام فرمود: ما چند روز است از این مى خوریم.
ام ایمن خدمت فاطمه علیهاالسلام آمد و عرض کرد: یا فاطمه، وقتى نزد ام ایمن چیزى باشد مال فاطمه و فرزندان اوست، ولى وقتى چیزى نزد فاطمه باشد. ام ایمن سهمى از آن ندارد؟!! فاطمه علیهاالسلام قدرى از آن طعام بیرون آورد و ام ایمن از آن خورد، و بعد آن طبق ناپدید شد.
پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمود: اگر از آن طعام به ام ایمن نمى خوراندى، تو و ذریه ات تا روز قیامت از آن طعام مى خوردید.
بعد امام باقر علیه السلام فرمود: آن طبق طعام نزد ماست، و قائم ما در زمان خود آن را بیرون مى آورد.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۶۳ ح ۵۵ از کافى.]

شاخه بهشت و جهنم

فاطمه زهرا علیهاالسلام مى فرماید: پدرم پیامبر صلى الله علیه و آله به من چنین فرمود: دورى کن از بخل که آن آفت و بلائى است که در شخص کریم و بزرگوار نمى شود. دورى کن از بخل که او درختى است در جهنم و شاخه هایش در دنیاست. هر کس به شاخه اى از شاخه هاى آن بیاویزد او را وارد آتش جهنم مى سازد.
سخاوت درختى است در بهشت، و شاخه هاى آن در دنیاست که هر کس به شاخه اى از شاخه هاى آن بیاویزد او را داخل بهشت مى کند.
[ دلائل الامامه طبرى امامى: ص ۴.]

تحفه فاطمه

پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمود: آیا تو را مژده بدهم؟ وقتى خداوند مى خواهد در بهشت به همسر یکى از دوستانش تحفه بدهد، کسى را نزد تو مى فرستد، که از زینتهاى خود براى او تحفه بفرستى.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۸۰ از دلائل الامامه طبرى.]

پوشش از اعمى

مرد کورى از فاطمه علیهاالسلام اجازه ى ورود خواست. فاطمه علیهاالسلام خود را پوشانید. پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: چرا خودت را پوشانیدى؟ او که تو را نمى بیند. عرض کرد: اگر او مرا نمى بیند، من که او را مى بینم و او بوى مرا مى شنود. پیامبر فرمود: شهادت مى دهم که تو پاره ى تن من هستى.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۹۱ ح ۱۶ از نوادر راوندى.]

دیگ جوشان

عایشه وارد خانه ى فاطمه علیهاالسلام شد، و او براى حسن و حسین از آرد و شیر و پیه در دیگ حریره درست مى کرد. دیگ روى آتش مى جوشید و بخار مى کرد، و فاطمه علیهاالسلام آنچه داخل دیگ بود را با دست حرکت مى داد و بهم مى زد.
عایشه با دیدن این منظره هراسان از حجره ى فاطمه علیهاالسلام نزد ابوبکر آمد و گفت: پدر جان، من از فاطمه چیز عجیبى دیدم. فاطمه را دیدم در دیگ غذا تهیه مى کرد و دیگ روى آتش مى جوشید و بخار از دیگ بالا مى رفت، و فاطمه آنچه داخل دیگ بود با دست بهم مى زد. ابوبکر گفت: این قصه را پنهان که امر بزرگى است.
این خبر به پیامبر صلى الله علیه و آله رسید. بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا بجا آورد و سپس فرمود: مردم آنچه از قصه ى دیگ و آتش دیدند بزرگ مى شمارند. قسم به خدائى که مرا به پیامبرى مبعوث کرده، و به رسالت برگزیده، خداوند آتش را به گوشت و خون و پى و موى فاطمه حرام کرده، و ذریه و شیعه ى او را از آتش جهنم جدا کرده است.
از نسل فاطمه است آن کسى که آتش و خورشید و ماه به او طاعت مى کنند، و در پیش روى او جن شمشیر مى زند، و پیامبران در حضور او به عهدهایشان وفا مى کنند، و زمین گنجهایش را به او واگذار مى کند، و آنچه در آسمان برکات هست بر او نازل مى کند.
اى واى، واى بر کسى که در فضائل فاطمه شک کند، و لعنت خدا، لعنت خدا بر کسى که بغض شوهرش على بن ابى طالب را داشته باشد و به امامت دو فرزندش راضى نشود.
براى فاطمه در محشر موقف و جایگاهى است، و براى شیعیانش هم موقف و جایگاه نیکویى است. فاطمه قبل از من دعا مى کند و شفاعت مى نماید و شفاعت او على رغم هر مخالف قبول مى شود.
[و فاة فاطمة الزهراء علیهاالسلام، بلادى بحرانى: ص ۱۲.]

نور فاطمه در عرش

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى مرا به معراج بردند، خداوند عزیز به من فرمود: پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورد. من عرض کردم: مومنان نیز ایمان آوردند. فرمود: راست گفتى یا محمد. سلام بر تو. چه کسى را بعد از خود براى امت جانشین گذاشتى؟ عرض کردم: بهترین امت را. فرمود: على بن ابى طالب را؟ عرض کردم: بلى، پروردگار.
فرمود: یا محمد، نظرى به سوى زمین کردم و از اهل زمین تو را اختیار کردم، و براى تو اسمى از اسمهاى خود مشتق نمودم. در هیچ مورد من یاد نمى شوم مگر آنکه تو نیز با من یاد مى شوى. من محمود هستم و تو محمدى. سپس بار دوم نظر کردم و از میان آنان على را اختیار کردم، و براى او اسمى از اسمهاى خود مشتق کردم. من اعلى هستم و او على است.
یا محمد، تو و على و فاطمه و حسن و حسین را شبحهاى نور از سنخ نور خود آفریدم، و ولایت شما را بر آسمانها و اهل آسمانها و زمینها عرضه کردم. کسى که ولایت شما را پذیرفت، نزد من از مؤمنین و مقربین است، و کسى که آن را انکار کرد نزد من از کافرین است.
یا محمد، اگر بنده اى از بندگان من آن قدر مرا عبادت کند تا از هم گسیخته شود و مانند مشک خشکیده گردد، ولى ولایت تو را انکار کند و با این حال نزد من بیاید او را نمى آمرزم تا به ولایت تو اقرار کند.
یا محمد، دوست دارى آنان را ببینى؟ عرض کردم: بلى، پروردگارا. فرمود: به طرف راست عرش توجه کن. توجه کردم و شبحهاى على، فاطمه، حسن، حسین، على بن الحسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و مهدى را دیدم. در وسط آنان مهدى در هاله ى مواجى از نور ایستاده بود و نماز مى خواند، و او همانند ستار ى درخشانى بود.
یا محمد، آنان حجتها هستند، و این مهدى منتقم عترت تو است. قسم به عزت و جلالم که او حجت لازم بر دوستان من و انتقام گیرنده از دشمنان من است.
یا محمد، این قائم حلال مرا حلال و حرام مرا حرام مى کند.
یا محمد، او را دوست بدار که من او را و کسى که او را دوست بدارد دوست مى دارم.
[ الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج ۱ المطاف الاول ح ۴ از تفسیر فرات کوفى، غیبت نعمانى، مقتضب الاثر، المائه منقبه، الغیبه طوسى، مقتل خوارزمى، الطرائف، فرائد السمطین، المحتضر، الصراط المستقیم، اصول الدین اردبیلى، تاویل الایات، اثبات الهداه، الجواهر السنیه، تفسیر البرهان، غایه المرام، منتخب کافیه المهتدى، حلیه الابرار، مدینه المعاجز، ایضاح دفائن النواصب، بحار الانوار، عوالم العلوم، ینابیع الموده، الزام الناصب، کشف الغطاء، اربعین خاتون آبادى، الاحادیث القدسیه المسنده، الفرقه الناجیه، و شعاع من نور فاطمه علیهاالسلام.]

زهرا و تخت بهشتى

فاطمه علیهاالسلام از پیامبر صلى الله علیه و آله انگشترى خواست. آنحضرت فرمود: آیا چیزى به تو بیاموزم که بهتر از انگشتر است؟! وقتى نماز شب را خواندى از خداى عزوجل انگشتر طلب کن که به حاجتت مى رسى.
فاطمه علیهاالسلام از پروردگار درخواست کرد، و ناگهان هاتقى ندا کرد: یا فاطمه، آنچه از من خواستى در زیر سجاده ات است.
همینکه سجاده را بلند کرد انگشتر یاقوتى دید که قیمت آن را نمى توان تعیین کرد. آن را در انگشتش قرار داد و خوشحال شد. و قتى آن شب خوابید در خواب دید: گویا در بهشت است و سه قصر دید که مثل آنها را در بهشت ندیده بود. پرسید: این قصرها براى کیست؟! گفتند: براى فاطمه دختر محمد است.
داخل یکى از آن قصرها شد و در آن قصر مى گشت. تختى را دید که روى سه پایه است. پرسید: براى چه این تخت روى سه پایه قرار دارد؟ گفتند: صاحب این تخت از خداى تعالى انگشترى خواست، و یکى از پایه ها را کندند و براى او انگشتر ساختند و این تخت روى سه پایه ماند!
صبح فاطمه علیهاالسلام قصه را براى پیامبر صلى الله علیه و آله بازگو کرد. حضرت فرمود: اى آل عبدالمطلب، دنیا براى شما نیست بلکه آخرت براى شما است، و وعدگاه شما بهشت است. دنیا را مى خواهید چه کنید که از بین رفتنى و مغرور کننده است.
بعد پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام امر کرد که انگشتر را زیر سجاده بگذارد. فاطمه علیهاالسلام انگشتر را به زیر سجاده برگردانید و روى سجاده خوابید. در خواب دید که داخل بهشت شده و داخل همان قصر گردیده، و آن تخت را دید که چهار پایه دارد. درباره ى تخت سوال کرد، گفتند: انگشتر برگردانیده شد و تخت نیز به شکل خود برگشت.
[ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۱ ص ۱۹۹ از مناقب ابن شهر آشوب.]

ایثار بر پدر

سه روز بود که پیامبر صلى الله علیه و آله غدایى نخورده بود بطوریکه بر حضرت سخت مى گذشت. خانه ى همسرش را گشت و در خانه ى آنان نیز چیزى به دست نیاورد. نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: دخترم، نزد تو چیزى براى خوردن هست که بسیار گرسنه ام؟ عرض کرد: نه، به خدا قسم. و قتى پیامبر صلى الله علیه و آله بیرون رفت، کنیزى را با دو قرص نان و یک تکه گوشت خدمت فاطمه علیهاالسلام فرستادند. حضرت آن را گرفت و در ظرفى گذاشت و پوشانید و فرمود: قسم به خدا پیامبر را در این طعام بر خودم و دیگرى مقدم مى دارم. این در حالى بود که خانواده اش به یک نوبت غذا نیاز داشتند. حسن و حسین علیهماالسلام را خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاد، و پیامبر صلى الله علیه و آله نزد فاطمه علیهاالسلام بازگشت. عرض کرد: خدا چیزى به من داد و من هم آن را پوشانیدم و خدمت شما فرستادم.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: دخترم نزدیک بیا. بعد روى طبق را باز کرد و فاطمه علیهاالسلام دید آن طبق پر از نان و گوشت است. وقتى این منظره را دید مبهوت شد و فهمید که این از طرف خداست. شکر خدا به جا آورد و بر پدرش درود فرستاد، و آن را جلو پیامبر صلى الله علیه و آله گذاشت. وقتى حضرت آن را دید فرمود: این از کجا براى تو آمده است؟ عرض کرد: از طرف خدا آمده، و خداوند هر کسى را بخواهد روزى بى حساب مى دهد.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را خواست، و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و همه ى همسران پیامبر از آن خوردند و سیر شدند. فاطمه علیهاالسلام مى گوید: آن طبق غذا مثل اول پر بود و از آن به همسایه ها دادند، و خداوند در آن برکت و خیر کثیر قرار داد.
[ الثاقب فى المناقب: ص ۲۹۶ فصل ۵ ح ۲۵۲/ ۲.]

معجزه ى پیراهن

یکى از بنى سلیم در صحرا سوسمارى شکار کرد و آن را در آستینش قرار داد و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چه کسى زاد و توشه ى این اعرابى را مى دهد تا من نزد خداوند عزوجل زاد و توشه ى تقوى براى او ضمانت کنم.
سلمان جلو آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، زاد و توشه ى تقوى چیست؟ فرمود: اى سلمان زاد و توشه ى تقوى آنست که وقتى آخرین روز تو از دنیا مى رسد خداوند گفتن شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله را به تو تلقین مى کند. این شهادت را که گفتى مرا ملاقات مى کنى و من نیز تو را ملاقت مى کنم و اگر آن را نگویى مرا ملاقات نمى کنى و من نیز هرگز تو را ملاقات نمى کنم.
بعد سلمان نه خانه از خانه هاى پیامبر صلى الله علیه و آله را دور زد و نزد آنان چیزى پیدا نشد. وقتى خواست برگردد به حجره ى فاطمه علیهاالسلام نگاهى کرد و گفت: اگر خیرى باشد در منزل فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله است. در را کوبید و فاطمه علیهاالسلام جواب داد: پشت در کیست؟ سلمان گفت: من سلمان فارسى هستم. حضرت فرمود: اى سلمان، چه مى خواهى؟ سلمان قصه ى اعرابى و سوسمار با پیامبر صلى الله علیه و آله را شرح داد.
فرمود: اى سلمان، قسم به خدایى که محمد را به حق به پیامبرى مبعوث کرده سه روز است که چیزى نخورده ایم، و حسن و حسین از شدت گرسنگى در کنار من مى لرزیدند و مانند جوجه ى پرکنده خوابشان برد. اى سلمان، ولى وقتى خیر به در خانه ام آمد آن را رد نمى کنم، این پیراهن مرا بگیر و نزد شمعون یهودى برو، و به او بگو: فاطمه دختر محمد مى گوید: یک صاع خرما، و یک صاع جو به من قرض بده، انشاء الله به تو برمى گردانم.
سلمان پیراهن را گرفت و آن را نزد شمعون یهودى آورد. شمعون پیراهن را گرفت و آن را با دست زیر و رو کرد و در حالیکه اشک مى ریخت گفت: اى سلمان، زهد و بى رغبتى به دنیا این است، و این همان است که موسى بن عمران در تورات به ما خبر داده است. من شهادت مى دهم که خدایى جز خداوند نیست، و شهادت مى دهم که محمد بنده و پیامبر خداست. پس شمعون اسلام آورد و اسلام نیکویى داشت.
آنگاه صاعى از خرما و صاعى از جو به سلمان داد، و سلمان آن را به خدمت فاطمه علیهاالسلام آورد. حضرت با دست خود آن را آرد کرد و نان پخت و نزد سلمان آورد و به او گفت: این را بگیر و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله ببر.
سلمان گفت: با فاطمه، قرصى از آن را بردار و حسن و حسین را با آن مشغول کن. فرمود: یا سلمان، این چیزى است که آن را براى خداى عزوجل دادم و از آن چیزى برنمى دارم.
سلمان آن را گرفت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله با دیدن سلمان فرمود: اى سلمان، این را از کجا آوردى! سلمان گفت: از منزل دخترت فاطمه.
سه روز بود که پیامبر صلى الله علیه و آله غدا نخورده بود. حضرت برخاست و به حجره فاطمه علیهاالسلام آمد و در زد، و هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله در را مى زد، جز فاطمه علیهاالسلام کسى در را براى او نمى گشود.
و قتى در گشوده شد، پیامبر صلى الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را دید که رنگ چهره اش زرد شده و حدقه ى چشمانش تغییر کرده است. پرسید: دخترم، چه شده که مى بینم رنگت زرد شده و حدقه ى چشمانت تغییر کرده است؟ عرض کرد: پدر جان، سه روز است ما غذائى نخورده ایم، و حسن و حسین در کنار من از شدت گرسنگى مى لرزیدند و مانند دو جوجه ى پرکنده خوابشان برد.
پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را بیدار کرد و یکى را بر زانوى راستش و دیگرى بر زانوى چپش گرفت و فاطمه علیهاالسلام را پیش روى خود نشانید و دست بر دست گردن او انداخت. در این حال على بن ابى طالب علیه السلام وارد شد و از پشت سر دست بر گردن پیامبر صلى الله علیه و آله انداخت.
پیامبر صلى الله علیه و آله رو به آسمان کرد و گفت: خداى من و سید و مولاى من، اینان اهل بیت منند. بارالها پلیدى را از آنان ببر و آنها را پاک گردان.
بعد فاطمه علیهاالسلام به پستوى خانه رفت، و ایستاد و دو رکعت نماز خواند و دستها را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: خداى من و سید آقاى من، این محمد پیامبر توست، و این على پسر عم پیامبر توست و این دو حسن و حسین دو سبط پیامبر تواند. بارالها، سفره اى از آسمان بر ما نازل کن همانگونه که بر بنى اسرائیل نازل کردى که آنان از آن خوردند و به آن کفران و ناسپاسى کردند. خدایا آن را بر ما بفرست که ما به آن مومن هستیم.
ابن عباس مى گوید: قسم به خدا که هنوز دعاى فاطمه تمام نشده پشت سر او طبق طعامى که بوى غذا از آن مى آمد. دیدیم، و آن غذا از مشک اذفر پاکیزه تر و خوشبوتر بود.
فاطمه علیهاالسلام آن را گرفت و نزد پیامبر و على و حسن و حسین علیهم السلام آورد. وقتى على بن ابى طالب آن را دید. به فاطمه علیهاالسلام گفت: یا فاطمه، این از کجا براى تو آمده در حالیکه نزد تو چیزى نبود؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى ابالحسن، بخور و نپرس! خدا را شکر که مرا نمیرانید تا فرزندى به من داد که مثل او مثل مریم دختر عمران است که هرگاه زکریا در محراب به او وارد مى شد روزى او را در کنارش مى دید و مى گفت: اى مریم، این از کجا براى تو آمده؟ مریم مى گفت: از پیشگاه خداست، خداوند هر کس را بخواهد روزى بدون حساب مى دهد.
بعد پیامبر و على و حسن و حسین صلوات الله علیهم از آن غذا خوردند و پیامبر صلى الله علیه و آله بیرون آمد. اعرابى نیز زاد و توشه برگرفت و سوار مرکبش شد و نزد بنى سلیم آورد و آنان آن روز چهار هزار نفر بودند. وقتى در میان آنان قرار گرفت، با صداى بلند صدا زد: بگوئید: لا اله الا الله، محمد رسول الله.
بنى سلیم وقتى این سخن را از او شنیدند با عجله شمشیرها را برداشتند و از غلاف بیرون کردند و گفتند: به دین محمد ساحر کذاب میل کرده اى!! اعرابى به آنان گفت: او نه ساحر است و نه کذاب.
بعد گفت: اى گروه بنى سلیم، خداى محمد بهترین خداست و محمد صلى الله علیه و آله بهترین پیامبر است. من گرسنه پیش او رفتم مرا اطعام کرد و برهنه رفتم مرا پوشانید، و پیاده رفتم سوارى براى من فراهم کرد.
بعد قصه ى سوسمار را براى آنان شرح داد و آن شعرى که از دهان سوسمار در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله شنیده بود خواند و گفت: اى گروه بنى سلیم، اسلام بیاورید تا از آتش جهنم سلامت باشید.
آن روز چهار هزار نفر از بنى سلیم اسلام آوردند و آنان صاحب پرچمهاى سبز بودند، و همانها بودند که همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودند.
[ عوالم العلوم: ۱۱/ ۱ ص ۲۰۴ ح ۱۴.]

هنیئا لک یا على

پیامبر صلى الله علیه و آله وارد خانه فاطمه علیهاالسلام شد و فرمود: یا فاطمه: پدرت امروز مهمان تو است؟ فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر جان، حسن و حسین خوراکى از من مى خواستند و من چیزى پیدا نکردم به آنها بدهم.
پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد و با على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست و فاطمه علیهاالسلام متحیر بود و نمى دانست چه کند.
پیامبر صلى الله علیه و آله لحظاتى به آسمان نگاه کرد که ناگاه جبرئیل نازل شد و گفت: یا محد، خداى على اعلى به تو سلام مى رساند و تو را به تحیت و اکرام اختصاص داده به تو مى گوید: به على و فاطمه و حسن و حسین بگو: از میوه هاى بهشتى چه میوه اى مى خواهند؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: یا على، یا فاطمه، یا حسن، یا حسین، پروردگار عزیز مى داند که شما گرسنه هستید. از میوه هاى بهشتى چه مى خواهید؟ آنان از سخن گفتن خوددارى کردند، و از پیامبر صلى الله علیه و آله حیا کردند و جوابى نداند.
امام حسین علیه السلام عرض کرد: با اجازه ى تو پدر جان یا امیرالمؤمنین، و با اجازه ى تو مادر جان یا سیدة نساءالعالمین، و با اجازه تو اى برادر جان اى حسن زکى، من براى شما چیزى از میوه هاى بهشتى انتخاب کنم؟ همه گفتند: آنچه مى خواهى بگو یا حسین، ما به آنچه تو برایمان انتخاب کنى راضى هستیم. عرض کرد: یا رسول الله، به جبرئیل بگو: ما رطب تازه مى خواهیم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند خواسته ى ما را مى دانست.
بعد فرمود: یا فاطمه، برخیز و داخل آن حجره شو، و آنچه در آنجاست براى ما بیاور. فاطمه داخل شد و در آنجا طبقى از بلور دید، که با دستمالى از سندس سبز پوشیده شده، و در آن رطب تازه در غیر فصل آن بود. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: این براى تو از کجا آمده است؟ عرض کرد: از طرف خداست. خداوند هرکس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد همانگونه که مریم دختر عمران این کلام را گفت.
پیامبر صلى الله علیه و آله برخاست و آن را برداشت و در برابر آنان گذاشت و فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. بعد خرمایى برداشت و به دهان حسین علیه السلام گذارد و فرمود: هنیئا مریئا، گوارا و نوش جان باد بر تو یا حسین. سپس رطبى برداشت و به دهان حسن علیه السلام گذاشت و فرمود: گوارا باد بر تو یا حسن. بعد رطب سوم را برداشت و به دهان فاطمه علیهاالسلام گذاشت و فرمود: گوارا و نوش جان باد بر تو یا فاطمه. بعد رطب چهارم را برداشت و به دهان على علیه السلام گذاشت و فرمود: گوارا و نوش جان باد بر تو یا على. سپس رطب دیگرى به على علیه السلام داد و فرمود: گوارا و نوش جان باد بر تو یا على.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله برخاست و ایستاد و بعد نشست، و همه از آن رطب خوردند. وقتى به قدر کافى خوردند و سیر شدند، آن طبق با اذن خدا به طرف آسمان بالا رفت.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر جان، امروز از تو چیز عجیبى دیدم. فرمود: یا فاطمه، اما رطب اولى که به دهان حسین گذاشتم و گفتم: «گوارا باد یا حسین»، شنیدم که میکائیل و اسرافیل مى گفتند: گوارا باد بر تو یا حسین، من هم مثل آنها گفتم. بعد که رطب دومى را برداشتم و بر دهان حسن گذاشتم شنیدم که جبرئیل و میکائیل مى گفتند: گوارا باد بر تو یا حسن، من نیز مثل آنان همان را گفتم. رطب سومى را که برداشتم و بر دهان تو گذاشتم یا فاطمه دیدم حورالعین خوشحالند و از بهشت مشرف بر ما هستند و مى گویند: «گوارا باد بر تو یا فاطمه»، من نیز مثل آنها گفتم. وقتى رطب چهارمى را برداشتم و به دهان على گذاردم، ندا از طرف حق سبحانه و تعالى مى شنیدم که مى گفت: «گوارا و نوش جان باد بر تو یا على»، من نیز موافق قول خداى عزوجل گفتم: سپس رطب دیگرى به على دادم و بعد دیگرى را دادم در حالیکه صداى حق تعالى را مى شنیدم که مى فرمود: «گوارا و نوش جان باد بر تو یا على». سپس من براى احترام و اجلال رب العزة جل جلاله برخاستم و مى شنیدم که خدا مى فرمود: «یا محمد، به عزت و جلالم قسم، اگر از این ساعت تا روز قیامت یکى یکى رطب به على مى دادى، من هم متصل مى گفتم: گوارا و نوش جان او باد».
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۳۱۰ ح ۷۳.]

عروسى یهود

یهودیان عروسى داشتند. خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و گفتند: ما حق همسایگى داریم و از تو درخواست مى کنیم که دخترت فاطمه علیهاالسلام را به خانه ى ما بفرستى تا با آمدن او عروسى ما زینت بیشترى بگیرد، و به حضرت اصرار کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: او همسر على بن ابى طالب است و در فرمان اوست. یهود از پیامبر صلى الله علیه و آله مى خواستند دراین باره نزد على علیه السلام واسطه شود.
یهود همه نوع زینت دریائى و صحرایى در آن مجلس جمع کردند و همه ى یهود گمان کردند که فاطمه علیهاالسلام با لباس پستى وارد مى شود. تا به او اهانت کنند.
جبرئیل براى فاطمه علیهاالسلام از بهشت لباس و زیورى آورد که مانند آن را ندیده بودند. فاطمه علیهاالسلام آنها را پوشید و زینت کرد و آنان از آن زینتها و رنگ لباسها و عطرها تعجب کردند.
همینکه فاطمه علیهاالسلام به خانه ى یهود وارد شد، زنان یهود براى او به خاک افتادند و زمین زیر پایش را بوسیدند، و به همین جهت جمعیت بسیارى از یهود اسلام آوردند.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۳۰ ح ۳۷ از الخرائج و الجرائح.]

در خانه زهرا

وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه مسجدش را ساخت و درى در آن باز کرد، و مهاجرین و انصار هم درهایشان را به مسجد باز کردند، خداوند عزوجل خواست فضیلت محمد و آل را آشکار کند. جبرئیل نازل شد و از طرف خدا حکم آورد که پیش از آنکه عذاب بر شما نازل شود درها را از مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله ببندید.
اول کسى که پیامبر صلى الله علیه و آله نزد او فرستاد که امر کند به بستن در، عباس بن عبدالمطلب بود. عباس گفت: «دستور خدا و رسول را شنیدم و اطاعت مى کنم»، و کسى که نزد عباس آمد معاذ بن جبل بود.
بعد از آن عباس عبور مى کرد که دید فاطمه علیهاالسلام در کنار در خانه نشسته و حسن و حسین را نیز آنجا نشانیده است. گفت: براى چه اینجا نشسته اى؟ بعد گفت: به فاطمه نگاه کنید. مانند شیر نشسته و بچه شیرها هم در کنارش نشسته اند. گمان مى کند که پیامبر صلى الله علیه و آله عمویش را از مسجد خارج کرده و پسر عمویش را وارد مى کند.
بعد پیامبر صلى الله علیه و آله از کنار آنان عبور کرد و به فاطمه علیهاالسلام فرمود: چرا اینجا نشسته اى؟ گفت: براى بستن درها منتظر دستور پیامبر صلى الله علیه و آله هستم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداى تعالى آنان را به بستن درها امر کرده و پیامبرش را از آن استثنا کرده، و شما خاندان نفس پیامبر هستید.
بعد عمر بن خطاب آمد و گفت: یا رسول الله، من دوست دارم وقتى به مصلاى خود مى روى به تو نگاه کنم. به من اجازه بده روزنه اى بگذارم که از آن به تو نگاه کنم!! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند عزوجل آن را نمى خواهد. عمر گفت: به آن مقدار که صورتم را به آن روزنه بگذارم. فرمود: خداوند از آن ابا دارد. عمر گفت: پس به آن مقدار که یک چشم را به آن بگذارم و نگاه کنم. فرمود: خدا از آن ابا دارد. اگر چه به قدر سر سوزن باشد به تو اجازه نمى دهم. قسم به خدایى که جانم به دست اوست. من شما را بیرون و آنان را داخل نکردم بلکه خدا آنان را داخل و شما را خارج کرد.
[ تفسیر الامام العسکرى علیهاالسلام: ص ۱۷ ح ۴.]

تلخى زودگذر

پیامبر صلى الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را دید که از روپوش شتر عبا پوشیده و با آسیاب آرد مى کند، و فرزندش را شیر مى دهد. چشمهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اشک آلود شد و گفت: دخترم تلخى زودگذر دنیا را بخاطر شیرینى آخرت تحمل کن.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: یا رسول الله، خدا را حمد بر نعمتهایش و سپاس بر بخششهایش. خداوند هم این آیه را نازل کرد: «و لسوف یعطیک ربک فترضى» خداوند آنقدر به تو خواهد بخشید که راضى شوى.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۸۵ ح ۸ از مناقب ابن شهر آشوب از تفسیر ثعلبى و تفسیر قشیرى.]

فاطمه خسته تر

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به خانه ى على و فاطمه علیهماالسلام وارد شد و دید آن دو بزرگوار در آسیاب آرد مى کنند.

فرمود: کدامیک از شما خسته تر هستید؟
على علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله، فاطمه خسته تر است.

فرمود دخترم برخیز.

بعد پیامبر صلى الله علیه و آله به جاى فاطمه علیهاالسلام نشست، و با على علیه السلام در آرد کردن همکارى کرد.
[ الفضائل شاذان: ص ۱۱۲.]

کرامات فاطمى

در مرضى که پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا رفت حضرت زهرا علیهاالسلام وارد شد، و چون ضعف پیامبر صلى الله علیه و آله را دید بغض گلویش را گرفت بطورى که اشک بر گونه هایش جارى شد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: دخترم، چرا گریه مى کنى؟

عرض کرد: یا رسول الله، بعد از تو بر خودم و بر فرزندانم از بى اعتنایى مردم و تضییع حقمان مى ترسم.
پیامبر صلى الله علیه و آله در حالیکه چشمانش اشک آلود شده بود فرمود: اى فاطمه، مگر نمى دانى ما اهل بیتى هستیم که خداوند براى ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده و فنا را بر همه ى خلقش حتمى نموده است.
خداوند تبارک و تعالى توجهى به زمین نمود و مرا از میان آنان انتخاب کرد و به پیامبرى برگزید.

بار دوم توجهى به زمین نمود و همسر تو را انتخاب کرد، و به من دستور داد تا تو را به ازدواج وى درآورم، و او را بعنوان برادر و وزیر و وصى و جانشین خود در امتم قرار دهم. پس پدر تو بهترین انبیاء و رسولان خداوند است، و شوهر تو بهترین اوصیاء و وزیران است، و تو اول کسى از خاندان من هستى که به من ملحق مى شوى. سپس خداوند توجه سومى به زمین کرد و تو و یازده نفر از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را که از نسل تو هستند انتخاب نمود.
پس تو سیده زنهاى اهل بهشت هستى، و دو پسرت حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و من برادر و یازده امام- که جانشینان من تا روز قیامت هستند- همگى هدایت کننده و هدایت شده ایم.
اولین نفر از جانشینان پس از برادرم، حسن است و بعد از او حسین و سپس نه نفر از فرزندان حسین، که در بهشت در یک منزل خواهند بود. منزلى از منزل من به خدا نزدیکتر نیست، و سپس منزل ابراهیم و آل ابراهیم است.
دخترم، آیا نمى دانى از جمله کرامتهاى خداوند بر تو آن است که تو را به ازدواج بهترین امتم و بهترین اهل بیتم درآورده است.

او که در قبول اسلام از همه پیشتر، در حلم و بردبارى از همه بالاتر، در علم از همه بیشتر، روحش از همه بزرگوارتر، زبانش راستگوتر، قلبش شجاعتر، دستش بخشنده تر، نسبت به دنیا از همه زاهدتر، و در کوشش و جدیت از همه شدیدتر است.
حضرت زهرا علیهاالسلام از آنچه پدرش فرمود مسرور و خوشحال شد.

سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: على بن ابى طالب هشت دندان برنده و شکافنده دارد و مناقبى دارد که هیچیک از مردم ندارند: ایمان او به خدا و رسولش قبل از هر کسى، که احدى از امتم در این باره بر او سبقت نگرفته است.

علم او به کتاب خدا و سنتم که احدى از امت بجز همسرت همه ى علم مرا نمى داند، چرا که خداوند علمى را به من آموخته که غیر از من و او آن را نمى داند، و به ملائکه و پیامبرانش هم نیاموخته و فقط به من آموخته، و مرا امر کرده که آن را به على بیاموزم، و من این کار را انجام دادم. بنابراین هیچکس از امتم همه ى علم و فهم و حکمت مرا به طور کامل غیر او نمى داند. دیگر اینکه تو اى دحترم همسر او هستى، و دو پسرش حسن و حسین نوه هاى من هستند و آنها دو سبط امتم هستند. و امر به معروف و نهى از منکر او، و اینکه خداوند به او حکمت و حل و فصل بین حق و باطل را آموخته است.
دخترم، ما اهل بیتى هستیم که خداوند هفت چیز به ما عطا کرده که به احدى از اولین و آخرین غیر ما عطا نکرده است:

من آقاى پیامبران و مرسلین و بهترین آنانم، و جانشین من بهترین جانشینان است، و وزیرم بعد از من بهترین وزیران است، و شهید ما بهترین شهیدان است، که مقصود عمویم حمزه است.

حضرت زهرا علیهاالسلام عرض کرد: یا رسول الله، آیا او آقاى شهیدانى است که همراه تو کشته شده اند؟

فرمود: نه، بلکه آقاى شهیدان اولین و آخرین، بجز انبیاء و اوصیاء است. و جعفر بن ابى طالب که دو بار هجرت نمود و صاحب دو بال خونین است که با آنها در بهشت همراه ملائکه پرواز مى کند. و دو پسرت حسن و حسین دو سبط امتم و دو آقاى جوانان اهل بهشتند.

قسم به آنکه جانم بدست اوست، از ماست مهدى این امت که خداوند به وسیله ى او زمین را پر از عدل و داد مى کند همانطور که از ظلم و ستم پر شده باشد.
حضرت زهرا علیهاالسلام عرض کرد: یا رسول الله، کدامیک از اینان که نام بردى افضل اند؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: برادرم على افضل امتم است. حمزه و جعفر، این دو افضل امت من بعد از على و تو و دو پسر و نوه ام حسن و حسین و جانشینان از فرزندان این پسرم هستند- و پیامبر صلى الله علیه و آله با دست اشاره به امام حسین علیه السلام نمودند- و مهدى از ایشان است. آنکه قبل از مهدى است از او افضل است.

اولى که مقدم است افضل از مؤخر است، زیرا امام اوست و این وصى آن است. ما اهل بیتى هستیم که خداوند براى ما آخرت را بر دینا ترجیح داده است.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى کرد و فرمود: اى سلمان، خدا را شاهد مى گیرم که من با کسانى که با اینان بجنگند روى جنگ دارم و با کسانى که با اینان روى صلح داشته باشند روى صلح دارم. بدانید که اینان در بهشت همراه منند.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله رو به على علیه السلام کرد و فرمود: یا على، تو بزودى بعد از من، از قریش و متحد شدنشان بر علیه تو و ظلمشان بر تو سختى خواهى کشید. اگر بر علیه آنان یارانى یافتى با آنان جهاد کن و با مخالفین خود با کمک موافقینت جنگ کن،

و اگر یارى نیافتى صبر کن و دست خود را نگهدار و با دست خویش خود را در هلاکت مینداز. تو نسبت به من بمنزله ى هارون نسبت به موسى هستى، و تو از هارون اسوه و روش خوبى خواهى داشت که به برادرش موسى گفت: «ان القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى»، این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند».
[ اسرار آل محمد علیهم السلام ترجمه ى کتاب سلیم بن قیس هلالى: ح ۱.]

یا اَبَه بگو

فاطمه علیهاالسلام مى فرماید: وقتى بر پیامبر صلى الله علیه و آله آیه «لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا» نازل شد، هیبت پیامبر صلى الله علیه و آله مرا گرفت بطورى که نتوانستم به او یا «ابه» بگویم و «یا رسول الله» به او مى گفتم.
پیامبر صلى الله علیه و آله نزد من آمد و به من گفت: دخترم، این آیه درباره تو و خاندان تو نازل نشده است.

تو از منى و من از تو هستم. این آیه درباره ى اهل جفا و تکبر و کسانى که فخر مى ورزند نازل شده است.

تو «یا ابه» بگو، چون براى قلب من محبوب تر و براى پروردگار رضایت بخش تر است.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله پیشانى مرا بوسید، و آب دهانش را بر من مالید که بعد از آن احتیاجى به عطر پیدا نکردم.
[ مناقب ابن مغازلى: ص ۲۹۲ ح ۴۱۱.]

تکلم آسیاب

پیامبر صلى الله علیه و آله وارد منزل فاطمه علیهاالسلام شد و دید جو آرد مى کند و مى گرید. فرمود: یا فاطمه، چه چیز تو را به گریه درآورده است؟ خدا چشم تو را نگریاند. عرض کرد: مشقت آسیاب دستى و کار خانه، به اضافه  اینکه من حامله هستم.

دلم مى خواهد براى من کنیزى بیاورى که در آرد کردن آسیاب و کار خانه به من کمک کند.
پیامبر صلى الله علیه و آله نشست و فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم.

سپس با دستهاى مبارک جو به آسیاب مى ریخت و آسیاب به تنهایى مى گشت و با زبان فصیح و صداى ملیح خداى تعالى را تسبیح مى کرد. این کار همین طور ادامه داشت و بدون کمک کسى آسیاب آرد مى کرد تا جو تمام شد.
حضرت فرمود: اى آسیاب آرام باش.

آسیاب گفت: یا رسول الله، قسم به خدایى که تو را بشارت دهنده و ترساننده مبعوث کرده، اگر دستور مى دادى جوهاى مشرق و مغرب عالم را براى اطاعت خداوند و محبت تو یا رسول الله آرد مى کردم.

ولى من آرام نمى گیرم تا بهشت را از خداى براى من ضمانت کنى.

زیرا- یا رسول الله- در قرآن آمده: بترسید از آتشى که آتش افروزش و هیزمش مردم و سنگهاست.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: مژده باد به تو که از سنگهاى بهشت در قصر فاطمه هستى.

با شنیدن کلام پیامبر صلى الله علیه و آله آسیاب آرام گرفت.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

یا فاطمه، اگر خدا مى خواست آسیاب به تنهایى مى گشت، ولى خدا اینگونه خواسته که با تحمل اذیتها و مشقتها براى تو حسنات بنویسد و سیئات را از تو محو کند و درجات تو را در بهشت بالا ببرد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که با دستهایش بوسیله  آسیاب آرد کند مگر آنکه خداوند براى هر حبه اى و دانه اى براى او حسنه مى نویسد و براى هر حبه و دانه اى براى او سیئه و گناهى محو مى کند.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که هنگام پختن نان عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق از رحمت قرار مى دهد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که دیگ غذایش را بشوید مگر آنکه خداوند او را از گناهان و خطاها مى شوید.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که لباسى ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند براى هر نخى صد حسنه مى نویسد و صد گناه محو مى کند.

یا فاطمه، بهترین کارهاى زنان ریسندگى است.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که ریسیده خود را بتابد مگر اینکه براى او صدایى از زیر عرش مى آید که فرشتگان در آسمان براى او استغفار مى کنند.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که ریسندگى کند و آن را براى خروج اولاد و خانواده اش بفروشد مگر آنکه خداوند به او ثواب کسى که هزار گرسنه را سیر و هزار برهنه را بپوشاند مى دهد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که سر فرزندانش را روغن بمالد و موهاى آنان را شانه کند و لباس آنان را بشوید، و شپشهاى آنان را بکشد مگر آنکه خداوند براى او به هر مویى حسنه اى بنویسد و براى هر مویى سیئه اى از او محو کند و او را در چشم مردم زینت مى دهد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که از نیاز همسایه اش خوددارى کند، مگر آنکه خداوند او را از آشامیدن حوض من در روز قیامت منع مى کند.

یا فاطمه، پنج چیز است که از ماعون (احتیاجات همسایه) است و منع آن جایز نیست: آب، آتش، خمیر، آسیاب، سوزن. و براى منع هر کدام از آنها آفت و گرفتارى است. کسى که از آب منع کند به مرض استسقاء مبتلا مى شود،

و کسى که از خمیر منع کند به مرض غش مبتلا مى شود، و کسى که از آسیاب منع کند او را به سر درد مبتلا مى کند، و کسیکه از سوزن منع کند خداوند او را به مرض روده مبلتا مى کند.

یا فاطمه، از همه  اینها برتر و بهتر رضاى خدا و رضاى مرد از همسرش مى باشد.

یا فاطمه، قسم به خدائى که مرا به حق بشارت دهنده و ترساننده مبعوث کرده، اگر بمیرى و همسرت از تو راضى نباشد بر تو نماز نمى خوانم. یا فاطمه، چون مى دانم رضاى همسر رضاى خدا و غضب همسر غضب خداست.

یا فاطمه، خوشا به حال زنى که همسرش از او راضى باشد، اگر چه ساعتى از روز باشد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که همسرش روزى و شبى از او راضى باشد مگر اینکه در پیشگاه خدا براى او بهتر است از عبادت یک سال که روزها روزه دار و شبها به عبادت برخیزد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که ساعتى از روز همسرش از او راضى باشد مگر آنکه خداوند به هر مویى که در جسم او هست حسنه مى نویسد، و به هر مویى از او گناهى محو مى کند.

یا فاطمه، بهترین عبادت زن آنست که در تاریکى سخت ملازم خانه اش باشد.

یا فاطمه، هر زنى که همسرش از او راضى باشد، از دنیا بیرون نمى رود تا جایگاهش را در بهشت ببیند، و رح از بدنش خارج نمى شود تا آنکه از حوض من بیاشامد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بهشت براى او واجب مى شود.

یا فاطمه، زن بى همسر مانند خانه اى بدون در و درختى بى ثمر است.

یا فاطمه، یک مجلس نشستن در کنار همسر بهتر است از عبادت یک سال و بهتر از طواف کعبه است. وقتى زن حامله مى شود فرشتگان در آسمان و ماهیان در دریاها براى او استغفار مى کنند، و خداوند هر روز براى او هزار حسنه مى نویسد، و هزار سئیه محو مى کند.

وقتى او را درد زایمان مى گیرد  داوند برایش ثواب مجاهدین و ثواب شهداء و صالحین مى نویسد، و مانند روزى که از مادر متولد شده او را از گناهانش پاک مى کند، و براى او ثواب هفتاد حج مى نویسد، و اگر فرزندش را شیر دهد براى هر قطره از شیرش براى او حسنه مى نویسد،

و گناهى از او پاک مى کند، و حورالعین در بهشت پر نعمت براى او استغفار مى کنند.

یا فاطمه، هیچ زنى به صورت همسرش ترشرویى نمى کند مگر آنکه خداوند و شعله آتش بر او غضب مى کند.

یا فاطمه، هیچ زنى در رختخواب همسرش را مانع نمى شود مگر اینکه هر تر و خشک او را لعنت مى کند.

یا فاطمه، هیچ زنى به همسرش نمى گوید «اف بر تو» مگر اینکه خداوند از بالاى عرش و فرشتگان و همه مردم او را لعنت مى کنند.

یا فاطمه، هیچ زنى به قدر یک درهم از بد حالى و تهى دستى و ناراحتى هاى همسرش را سبک نمى کند مگر اینکه خداوند به هر درهمى قصرى در بهشت به او مى دهد.

یا فاطمه، هر زنى نماز واجبش را بخواند و بعد براى خود و همسرش دعا نکند خداوند نمازش را رد مى کند تا براى همسرش دعا کند.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که همسرش بر او غضب کند و او از شوهر طلب رضایت نکند تا راضى شود، مگر آنکه در خشم و غضب خداست تا همسرش از او راضى شود.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که لباسش را بپوشد و بدون اجازه همسرش از خانه اش بیرون رود مگر آنکه هر تر و خشک او را لعنت مى کند تا به خانه اش برگردد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که به صورت همسرش نگاه کند و بر او نخندد مگر آنکه خداوند در هر چیز به او غضب مى کند.

یا فاطمه، هیچ زنى براى غیر همسرش صورت خود را باز نمى کند مگر آنکه خداوند او را به صورت در آتش مى اندازد.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که چیزى را که همسرش دوست ندارد به خانه اش بیاورد مگر آنکه خداوند هفتاد مار و هفتاد عقرب به قبرش وارد مى کند که تا روز قیامت او را بگزند.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که روزه ى مستحب بگیرد و به همسرش مشورت نکند مگر آنکه خداوند روزه ى او را رد مى کند.

یا فاطمه، هیچ زنى نیست که از مال همسرش تصدق بدهد مگر آنکه خداوند گناه هفتاد دزد را براى او مى نویسد.

فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پدر جان، چگونه زن فضیلت مجاهدین در راه خدا را درک مى کند؟

حضرت فرمود: تو را به عملى راهنمایى کنم که ثواب مجاهدین را درک کنى در حالیکه در خانه ات هستى؟ عرض کرد: بلى پدر جان. فرمود: هر روز دو رکعت نماز مى خوانى، در هر رکعت سوره ى حمد یک بار و قل هوالله احد را سه بار مى خوانى.

هر کس آن را انجام دهد خداوند براى آن مرد و زن ثواب مجاهدین در راه خدا را مى نویسد.

[ اعلموا انى فاطمه: ج ۳ ص ۹ از کتاب «وصیه رسول الله صلى الله علیه و آله الى بنته فاطمه علیهاالسلام» نسخه ى خطى کتابخانه ى ملى پاریس به شماره ۹۷۸.]

گریه و خنده فاطمه

فاطمه علیهاالسلام نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد در حالیکه راه رفتنش مانند پیامبر صلى الله علیه و آله بود.

پیامبر فرمود: مرحبا به دخترم. بعد او را در طرف راستش نشانید و سخنى پنهانى به او گفت و فاطمه علیهاالسلام گریه کرد.

بار دیگر سخنى پنهانى به او گفت و فاطمه علیهاالسلام خندید.
عایشه مى گوید: سبب گریه و خنده را پرسیدم.

گفت: سرّ پیامبر صلى الله علیه و آله را فاش نمى کنم.

وقتى حضرت از دنیا رفت از فاطمه علیهاالسلام پرسیدم، گفت: پیامبر این سرّ را به من گفت که جبرئیل هر سال یک بار قرآن را به من عرضه مى کرد و امسال دوبار عرضه کرد.

چنین مى بینیم که اجلم رسیده و تو اولین کسى از اهل بیتم هستى که به من ملحق مى شوى، و من براى تو پیش گام شایسته اى هستم.

فاطمه علیهاالسلام مى گوید: من به خاطر این سخنان حضرت گریه کردم.

سپس پیامبر مى فرمود: آیا راضى نیستى که سیدة نساء المؤمنین باشى؟ و براى این کلام خندیدم.

[ عوالم العلوم: ۱۱/ ۲ ص ۵۵۰ ح ۱۶۵ از مناقب ابن شهر آشوب.]

عایشه عقیم

پیامبر صلى الله علیه و آله وارد منزل شد و دید عایشه رو به فاطمه علیهاالسلام صیحه مى زند و فریاد مى کند و مى گوید: قسم به خدا اى دختر خدیجه، تو براى ما فضیلتى بر مادرت نمى بینى، او چه فضیلت و برترى بر ما دارد؟ خدیجه جز یکى از ما کسى نبود.

فاطمه علیهاالسلام گفتار عایشه را گوش مى داد و پیامبر صلى الله علیه و آله را که دید به گریه درآمد.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى دختر محمد چه چیز تو را به گریه درآورد؟

پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: عایشه نام مادرم را برد و خواست فضل او را پایین بیاورد و من گریه کردم.

پیامبر صلى الله علیه و آله به غضب درآمد و فرمود: یا حمیرا، ساکت باش که خداوند تبارک و تعالى به زنانى که فرزند مى آورند و مهربان هستند برکت داده، ولى تو از آن زنها هستى که خداوند رحم تو را نازا نموده و فرزندى از تو متولد نمى شود.

 [ الخصال: ج ۲ ص ۴۶۸ ح ۱۱۶.]

احلام

بزغاله بریانى به پیامبر صلى الله علیه و آله هدیه دادند.

پیامبر صلى الله علیه و آله فاطمه و على و حسن و حسین علیهم السلام را دعوت کرد، و با هم نشستند تا از آن بخورند.

اول کسى که دست به بزغاله ى بریان زد حسن علیه السلام بود. فاطمه علیهاالسلام آن را از دست حسن گرفت و گریه کرد!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: قربانت گردم، چه شده؟ براى چه گریه مى کنى؟

عرض کرد: یا رسول الله، دیشب در خواب دیدم گویا همین بزغاله را به تو هدیه کرده اند، و این جمع ما هم بودیم.

اول کسى که دست به آن زد حسن بود از آن خورد و مرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: دست نگهدارید.

بعد فرمود: اى رؤیا! صدایى جواب داد: لبیک یا رسول الله.

فرمود: تو به حبیبه من چیزى در خواب نشان دادى؟

گفت: نه، قسم به خدایى که تو را به پیامبرى به حق مبعوث کرده است.

دوباره پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى احلام.

صدایى جواب داد: لبیک یا رسول الله.

فرمود: تو به حبیبه ى من چیزى در خواب نشان دادى؟

گفت: نه، قسم به آنکه تو را به پیامبرى مبعوث کرده است.

این بار پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: یا اضغاث.

جواب آمد: لبیک یا رسول الله.

فرمود: تو به حبیبه ى من در خواب چیزى نشان دادى؟

گفت: نه، قسم به آنکه تو را به پیامبرى مبعوث کرده است. این بار پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: یا اضغاث.

جواب آمد: لبیک یا رسول الله. فرمود: تو به حبیبه ى من در خواب چیزى نشان دادى؟

گفت: نه، قسم به خدایى که تو را به پیامبرى به حق مبعوث کرده است.

این بار حضرت فرمود: یا شیطان الاحلام. جواب آمد: لبیک یا رسول الله. فرمود: تو به حبیبه من در خواب چیزى نشان دادى؟

گفت: بلى، چنین چیزى به او در خواب نشان دادم.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چه تو را وادار به آن کرد؟ گفت: عبث و بیهوده.

فرمود: دیگر این کار را نکن. بعد حضرت سه بار به طرف چپ آب دهان انداخت و گفت: اعوذ بالله من شر ما رأیت.

سپس فرمود: به نام خدا بخورید.

[دارالسلام نورى: ج ۱ ص ۶۶ از حاشیه ى تکلمة غرر الفوائد.]

با حسنین

پیامبر صلى الله علیه و آله نزد فاطمه علیهاالسلام وارد شد، در حالیکه دو پسر فاطمه علیهاالسلام در کنارش بودند، و على علیه السلام خوابیده بود.

حسن علیه السلام آب طلبید و حضرت ناقه اى که داشتند آورد و از او شیر دوشید و براى حسن آورد.

حسین علیه السلام با او نزاع کرد که اول بخورد و گریه کرد.

حضرت فرمود: اول برادرت بعد تو. فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: مثل اینکه حسن را بر او مقدم مى دارى؟

فرمود: من او را به حسین مقدم نمى دارم، و آن دو نزد من به یک منزلت هستند،

و تو و آن دو و این که خوابیده، روز قیامت با من در یک مقام هستیم.

[مسند فاطمة الزهراء علیهاالسلام سیوطى: ص ۷۰ ح ۷۱.]

فدک نحله

و قتى پیامبر صلى الله علیه و آله خیبر را فتح کرد، دهکده هایى از دهات یهود را براى خود برداشت.

بعد جبرئیل با این آیه نازل شد «و آت ذاالقربى حقه» یعنى حق ذى القربى را بده.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: ذى القربى کیست و حق آنان چیست؟ جبرئیل گفت: فاطمه است، فدک را به او بده.

پیامبر صلى الله علیه و آله فدک را به فاطمه علیهاالسلام داد و بعد هم عوالى را به او بخشید.

 فاطمه علیهاالسلام غلّه و محصول آنها را تا وفات پدر مى گرفت. و قتى با ابوبکر بیعت کردند، آن را از فاطمه علیهاالسلام منع کرد.

فاطمه علیهاالسلام رفت و براى برگردانیدن فدک و عوالى با ابوبکر گفتگو کرد و گفت: آن مال من است و پدرم به من داده است.

ابوبکر گفت: چیزى که پدرت به تو داده من مانع نمى شوم، و خواست سندى بنویسد.

عمر بن خطاب منع کرد و گفت: فاطمه زنى است. بگو بر ادعاى خویش شاهد بیاورد.

ابوبکر هم او را تأیید کرد و گفت: فاطمه شاهد بیاورد.

حضرت زهرا علیهاالسلام ام ایمن و اسماء بنت عمیس را با على بن ابى طالب علیه السلام آورد،

و همه براى او شهادت دادند و ابوبکر سند را نوشت.

این خبر به عمر رسید و آمد و ابوبکر قصه را به او گفت. عمر سند ابوبکر را گرفت، و نوشته ى آن را پاک نمود و گفت:

فاطمه زنى است و على بن ابى طالب همسر اوست و او به نفع خود شهادت مى دهد، و شهادت دو زن (یعنى اسماء و ام ایمن) بدون یک مرد نمى شود.
ابوبکر کسى را نزد فاطمه علیهاالسلام فرستاد و این قضیه را به او خبر داد.

فاطمه علیهاالسلام به خدایى که جز او خدایى نیست قسم خورد که آنان به حق شهادت دادند.

ابوبکر گفت: شاید تو راستگو باشى ولى شاهدى بیاور که به نفع خود شهادت ندهد!!

فاطمه علیهاالسلام گفت: آیا از پدرم پیامبر صلى الله علیه و آله نشیندى که مى گفت: اسماء بنت عمیس و ام ایمن از اهل بهشت هستند؟

ابوبکر و عمر گفتند: بلى شنیدیم. حضرت فرمود: آیا دو زن بهشتى به باطل شهادت مى دهند؟

فاطمه علیهاالسلام با ناله برگشت در حالیکه پدرش را صدا مى زد و مى گفت: پدرم به من خبر داده که من اول کسى هستم که به او ملحق مى شوم. به خدا قسم از این دو نفر شکایت مى کنم.

چیزی نگذشت که فاطمه علیهاالسلام مریض شد، و به على علیه السلام وصیت کرد که آن دو نفر به او نماز نخوانند و از آنان دورى کرد و با آنان سخنى نگفت تا از دنیا رفت و على علیه السلام و عباس شبانه او را دفن کردند.

[سعد السعود: ص ۱۰۱ از تفسیر محمد بن عباس بن مروان.]

قصرها و نهرها

و قتى پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا رفت چیزى به جز ثقلین کتاب خدا و عترتش اهل بیتش باقى نگذاشت، و پنهانى به فاطمه علیهاالسلام خبر داد که به او ملحق مى شود و او اول کسى از اهل بیتش است که به او ملحق مى گردد.
فاطمه علیهاالسلام مى گوید: من چند روز بعد از وفات پدرم بین خواب و بیدارى بودم، و گویا پدرم را در کنارم مى دیدم.

وقتى او را دیدم نتوانستم خود را نگهدارم و صدا زدم: پدر جان، خبر آسمان از ما قطع شد.
در همین حال که با پدرم سخن مى گفتم صفهایى از فرشتگان نزد من آمدند و دو ملک از همه جلوتر آمدند، و مرا برداشتند و به آسمان بردند. سرم را بلند کردم و دیدم قصرهاى بلند محکم و بستانها و نهرهاى جارى و قصرى بعد از قصرى و بستانى بعد از بستانى است.

بعد دیدم از آن قصرها کنیزانى به من متوجه شده نگاه مى کنند و آنان به یکدیگر بشارت مى دهند و با دیدار من مى خندند و مى گویند: «مرحبا به کسى که بهشت و ما به خاطر پدر او آفریده شدیم».
فرشتگان همین طور مرا بالا مى بردند، تا به خانه اى داخل کردند که در میان آن قصرهایى بود و در هر قصرى اطاقهایى که چشم ندیده،

و در آن اطاقها از سندس و استبرق روى تختهاى زیاد انداخته شده، و بر آن تختها پوششهایى از حریر و دیبا، و ظرفهایى از طلا و نقره است.

در آن قصرها سفره هایى با غذاهایى رنگارنگ است و در آن باغها نهرهاى جارى که از شیر سفیدتر و از مشک اذفر خوشبوتر است.
گفتم: این خانه براى کیست و این نهر چیست؟

گفتند: این خانه فردوس اعلى است که بعد از آن بهشتى نیست، و آن خانه پدرت و پیامبرانى است که با او هستند و کسانى که خدا را دوست دارند. گفتم این نهر چیست؟ گفتند: این کوثر است که خدا وعده داده به او بدهد.

گفتم: پس پدرم کجا است؟ گفتند الآن نزد تو مى آید.
در همین حال بودم که قصرهایى پیدا شد سفیدتر و نورانى تر از آنها، و فرشهایى زیباتر از آن فرشها بود.

در این هنگام فرش بلندى را دیدم که بر روى تختها انداخته شده، و پدرم را دیدم که بر روى آن فرش نشسته و جماعتى همراه اوست.

وقتى مرا دید به خود چسبانید و بین دو چشمانم را بوسید و در آغوش نشانید و گفت: مرحبا به دخترم!
سپس به من گفت: اى حبیبه ى من، آیا نمى بینى چیزهایى که خداوند براى تو آماده کرده و چیزهایى که تو جلوتر فرستادى؟

بعد قصرهایى درخشان که در آن چیزهاى ظریف نوظهور رنگارنگ و زینت و زیورها بود به من نشان داد و گفت: اینجا مسکن تو همسرت و فرزندانت و کسانى است که تو و آنان را دوست دارند. گوارا باد بر تو که بعد از چند روز نزد من مى آیى. با شنیدن این کلام قلبم به تپش افتاد و شوقم شدیدتر شد و هراسان از خواب بیدار شدم.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتى فاطمه علیهاالسلام در خوابگاهش بیدار شد با صداى بلند مرا صدا زد.

نزد او آمدم و به او گفتم: چرا ناراحت هستى؟ فاطمه علیهاالسلام خوابى که دیده بود به من خبر داد، و از من عهد خدا و رسول صلى الله علیه و آله گرفت که وقتى از دنیا رفت به کسى جز ام سلمه همسر پیامبر صلى الله علیه و آله و ام ایمن و فضه، و از مردان: دو پسرش و عبدالله بن عباس و سلمان فارسى و عمار بن یاسر و مقداد و ابوذر و حذیفه خبر ندهم، و به من گفت: من بعد از مردن حلال کردم که بدن مرا ببینى. تو همراه آن زنها باش که مرا غسل مى دهند، و مرا شب دفن کن، و قبرم را به کسى خبر مده! و قتى آن شب رسید که خداوند اراده کرده بود او را گرامى بدارد و به سوى خود ببرد رو کرد و گفت: و علیکم السلام. بعد به من گفت: پسر عمو، جبرئیل آمد و به من سلام کرد و گفت: خدا سلام به تو مى رساند اى حبیبه ى حبیب خدا و میوه ى قلب پیامبر. امروز در رفیق اعلى و جنةالماوى به او ملحق مى شوى.
بعد برگشت و مى شنیدم که بار دیگر گفت: و علیکم السلام.

بعد گفت: پسر عمو بخدا قسم میکائیل است. و به من همان سخن رفیقش را گفت.

سپس گفت: و علیکم السلام.

بعد فاطمه علیهاالسلام را دیدیم که چشمانش را کاملا باز کرد و گفت:
پسر عمو، والله حق است. این عزرائیل است که بالهایش را به مشرق و مغرب باز کرده و پدرم را براى من به این اوصاف توصیف مى کند.

و از فاطمه شنیدم مى گوید: و علیک السلام یا قابض الارواح، در قبض روح من عجله کن و مرا آزار مکن.
بعد شنیدم مى گوید: پروردگارا، به سوى تو مى آیم نه به سوى آتش.

سپس چشمانش را بست و دستها و پاهایش را دراز کرد مثل اینکه فاطمه علیهاالسلام هرگز زنده نبوده است.

[ دلائل الامامه طبرى امامى: ص ۴۳.]

شفاعت زهرا

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: روزى وارد منزل شدم، و پیامبر صلى الله علیه و آله را دیدم که حسن در طرف راست و حسین در طرف چپ و فاطمه در برابرش نشسته بودند، و او مى فرمود: یا حسن و یا حسین، شما دو کفه ى ترازو، و فاطمه زبانه ى آن است، و دو کفه ى ترازو میزان و مساوى نمى شوند مگر با زبانه. و هم چنین زبانه ى ترازو استوار و مستقیم قرار نمى گیرد مگر با دو کفه ى ترازو. شما دو امام هستید، و شفاعت براى مادرتان است.
[ کشف الغمه: ج ۱ ص ۵۰۶.]

مادر امامان

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اول امامان برادرم على بهترین آنهاست. سپس پسرم حسن و سپس پسرم حسین و سپس نه نفر از فرزندان حسین که مادرشان دخترم فاطمه است. صلوات خدا بر آنان باد.
بعد از آنان در فضیلت پسر عمویم و برادر برادرم جعفر بن ابى طالب و عمویم حمزه بن عبدالمطلب است.
بدانید که من محمد بن عبدالله و بهترین انبیاء و مرسلین هستم.

دخترم فاطمه سیده ى زنان اهل بهشت است، و على و فرزندان او اوصیاء و بهترین اوصیاء هستند،

و اهل بیت من بهترین اهل بیت هاى پیامبرانند، و دو پسرم آقاى جوانان اهل بهشتند.

[ کتاب سلیم بن قیس هلالى: ح ۱۴.]

آیه تطهیر

پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید: اى سلمان، خداوند توجهى به زمین کرد و مرا از میان اهل زمین انتخاب نمود.

سپس نظر دومى کرد و برادرم على را از میان آنان انتخاب کرد و به من امر کرد و من هم سیده ى زنان اهل بهشت را به ازدواج او درآوردم.
سپس نظر سومى نمود و فاطمه و جانشینان را انتخاب کرد. یعنى دو پسرم حسن و حسین و بقیه ى آنان از فرزندان حسین.

آنان با قرآن و قرآن با آنان است. قرآن از ایشان جدا نمى شود و آنان از آن جدا نمى شوند مانند این دو- و حضرت دو انگشت سبابه  خود را کنار هم قرار دادند- تا آنکه یکى پس از دیگرى بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. آنان شاهدان خداوند بر خلقش و حجت او در زمینش هستند. هرکس آنان را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هرکس از آنان سرپیچى کند از خدا سرپیچى کرده است. همه ى آنان هدایت کننده و هدایت شده اند.
این آیه درباره  من و برادرم و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشینان یکى پس از دیگرى نازل شده، که فرزندان من و فرزندان برادرم هستند:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا».

خداوند خواسته است رجس و بدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند.

اى سلمان، آیا مى دانى رجس چیست؟ سلمان عرض کرد: نه. فرمود: شک است.

آنان هرگز درباره ى چیزى که از جانب خدا آمده باشد شک نمى کنند. مادر ولادتمان و در طینتمان تا حضرت آدم پاکیم،

و از هر بدى پاک و معصوم هستیم.

[ کتاب سلیم بن قیس هلالى: ح ۶۲.]

نسل پیامبر

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: براى فرزندان هر پدر خویشانى هست که به آنان نسبت داده مى شوند جز فرزندان فاطمه که من ولى و خویشاوند آنان هستم، و آنان از طینت من آفریده شده اند. و اى بر کسانى که فضل آنان را تکذیب کنند. کسى که آنان را دوست دارد خدا او را دوست مى دارد، و کسى که آنان را دشمن بدارد خدا آنان را دشمن مى دارد. 
[ فضائل الخمسه من الصحاح السته: ج ۳ ص ۱۵۰ از کنز العمال. ذخائر العقبى: ص ۱۲۱.]

ذى القربى

و قتى آیه  «و آت ذا القربى حقه» نازل شد یعنى حق ذى القربى را بده،

پیامبر صلى الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را خواست و فدک را به او بخشید فرمود: یا فاطمه فدک ملک توست.
[ السبعه من السلف: ص ۳۵ از مجمع الزوائد هیثمى.]

آزار فاطمه

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: فاطمه پاره اى از من است.
کسى که او را به غضب بیاورد مرا به غضب آورده است و فرمود: فاطمه پاره تن من است.
کسى که با او در صلح و صفا باشد با من در صلح است و آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است.
[ السبعه من السلف: ص ۱۹ از صحیح بخارى و کنز العمال.]

اسوه حجاب

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بودم که فرمود: به من خبر دهید:

چه چیزى براى زن بهتر است؟ همه ى ما از جواب درماندیم تا از مجلس متفرق شدیم.

من نزد فاطمه علیهاالسلام برگشتم و آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله به ما گفته بود به فاطمه علیهاالسلام بازگو کردم، و گفتم: هیچ کس از ما جواب آن را نفهمید و نمى دانست.

فاطمه علیهاالسلام فرمود: ولى من مى دانم، براى زن بهتر است که مردان را نبیند، و مردان نیز او را نبینند.

من خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برگشتم و گفتم: یا رسول الله، از ما سؤال کردى چه چیزى براى زن بهتر است؟

براى زن بهتر است که مردان را نبیند، و مردان نیز او را نبینند.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چه کسى آن را به تو خبر داده. تو که نزد من بودى و آن را نمى دانستى؟

گفتم: فاطمه علیهاالسلام گفته است.

پیامبر صلى الله علیه و آله از این کلام خوشش آمد و فرمود: راستى فاطمه پاره ى تن من است.

[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۵۴ از کتاب مولد فاطمه علیهاالسلام ابن بابویه.]

  • عبدی