دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

مناقب فاطمه بعد از این عالم از زبان پیامبر

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ق.ظ

http://ahlolbait.com/files/65/image/hazrat-fateme243.jpg

دنیا ظرفیت ظهور فضائل و مناقب صدیقه ى کبرى علیهاالسلام را ندارد، و این تنها صحنه ى قیامت است که جلوه هاى عظیمى از آن مظهر کرامت در برابر دیدگان همه ى خلق ظاهر خواهد شد. مناظرى که شنیدن آن از پدرى چون رسول الله صلى الله علیه و آله در شان دخترى همچون فاطمه علیهاالسلام لذت دیگرى دارد

فاطمه مالک محشر

روزى پیامبر صلى الله علیه و آله به منزل فاطمه علیهاالسلام آمد و او را محزون دید. به او فرمود: دخترم، حزن و اندوه تو براى چیست؟ عرض کرد: پدر جان، محشر و برهنه ایستادن مردم در روز قیامت را یاد کردى! فرمود: دخترم، آن روز بزرگى است، ولى جبرئیل از خدا به من خبر داد که خداوند مى فرماید:
اول کسى که روز قیامت زمین براى او شکافته مى شود من هستم، بعد پدرم ابراهیم، سپس شوهرت على بن ابى طالب است.
آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد، و بر سر قبر تو هفت قبه از نور مى زند. بعد اسرافیل سه حله از نور براى تو مى آورد و بالاى سرت مى ایستد و تو را صدا مى زند: یا فاطمه بنت محمد، برخیز به سوى محشرت.
تو برمى خیزى و از ترس در امان هستى، و عورت تو پوشیده است بعد اسرافیل آن حله ها را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى. سپس زوقائیل با مرکبى از نور نزد تو مى آید که زمام آن از مروارید تر است، و روى آن زیراندازى از طلا است.


تو سوار آن مى شوى و زوقائیل زمام آن را بر دوش مى کشد، و در پیش روى تو هفتاد هزار ملک که در دستهاى آنان علمهاى تسبیح است. هنگامى که راه مى افتى هفتاد هزار حوریه به استقبال تو مى آیند، و نگاه کردن تو را به یکدیگر مژده مى دهند، و در دست هریک آنان مجمره اى از نور است که از آنها بوى عود بدون آتش بالا مى رود و بر سر آنان تاجهاى جواهر نشان است که با زبرجد سبز زینت داده شده است.
آنان از طرف راست تو مى آیند و تو همانطور که از قبر آمدى مسیر را ادامه مى دهى تا آنان تو را ملاقات مى کنند. مریم دختر عمران با هفتاد هزار حورالعین که همراه تو اند به استقبال تو مى آیند و به تو سلام مى دهند، و او با همراهانش از طرف چپ تو حرکت مى کنند. سپس مادرت خدیجه دختر خویلد اول زنى که به خدا و رسول ایمان آورده به استقبال تو مى آید، و همراه او هفتاد هزار ملک که در دستهایشان علمهاى تکبیر است.
و قتى نزدیک محشر مى شوى، حوا با هفتاد هزار حوریه به همراه آسیه بنت مزاحم به استقبال تو مى آیند و او با همراهانش با تو حرکت مى کنند. و قتى وسط اهل محشر رسیدى در حالیکه خداوند آن روز همه ى خلایق را در یک جا جمع مى نماید، و همه گوش به فرمان مى ایستند.
سپس منادى از زیر عرش ندا مى کند و خلایق مى شنوند: دیدگانتان را ببندید تا فاطمه صدیقه دختر محمد و همراهانش عبور کنند. آن روز کسى به سوى تو نظر نمى کند مگر ابراهیم خلیل الرحمن و على بن ابى طالب. آدم، حوا را طلب مى کند و او را با مادرت خدیجه و پیشاپیش او مى بیند.
سپس براى تو منبرى از نور نصب مى کنند که هفت پله دارد. بین هر پله تا پله ى دیگر صفهاى ملائکه است که در دستهایشان علمهاى نور است، و حورالعین از طرف راست و چپ منبر صف مى کشند، و نزدیکترین زنها به تو از طرف چپ حوا و آسیه است. وقتى بالاى منبر قرار گرفتى جبرئیل نزد تو مى آید، و به تو مى گوید: یا فاطمه، حاجت خود را بخواه، و تو مى گویى: پروردگارا حسن و حسین را به من نشان بده.
آنان را نزد تو مى آورند در حالى که از رگهاى گردن حسین خون مى ریزد و او مى گوید: پروردگارا، امروز حق مرا از آنان که به من ظلم کردند بگیر. در این موقع خداى جلیل غضب مى کند، و با غضب خدا جهنم و فرشتگان همه غضب مى کنند، و در این هنگام جهنم نعره مى کشد و آتشى از جهنم بیرون مى آید، و قاتلان حسین و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را برمى چیند و آنان مى گویند: پروردگارا، ما در کشتن حسین حاضر نبودیم! خداوند به شلعه ى جهنم مى گوید: به کبود چشمى و سیه رویى آنان را بگیرید. آنان را از موى پیشانى شان بگیرید و به درک اسفل از آتش بیندازید. آنان بر دوستان حسین علیه السلام از پدرانشان که با حسین جنگیدند و او را کشتند سخت تر بودند.
سپس جبرئیل مى گوید: اى فاطمه، حاجتت را بخواه. تو مى گویى: پروردگارا، شیعیانم! خداوند عزوجل مى گوید: آنان را آمرزیدم. تو مى گویى: شیعیان شیعیانم! خداوند مى گوید: روانه شو، و هرکس به تو تمسک کند همراه تو در بهشت است. در اینجا همه ى خلایق آرزو مى کنند که اى کاش همه از فاطمیان بودند.
بعد تو روانه مى شوى و شیعیانت و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام همراه تو اند که همه در امان از ترس و عورتهایشان پوشیده است، و سختى ها از آنان برطرف شده، و مشکلات بر آنان آسان شده است. مردم مى ترسند ولى آنان نمى ترسند، و مردم تشنه اند و آنان تشنه نمى شوند. و قتى به در بهشت مى رسى، دوازده هزار حورالعین تو را ملاقات مى کنند که قبل از تو کسى را ملاقات نکرده اند، و بعد از تو نیز کسى را ملاقات نمى کنند.
در دست آنان چوبدستى هایى از نور است، و آنان بر مرکبهایى از نور سوارند که تشکهاى آنها از طلاى زرد و یاقوت است، و زمام آنها از مروارید تر است. بر روى هر مرکبى متکایى از سندس چیده است. و قتى تو داخل بهشت مى شوى، اهل بهشت به تو بشارت مى دهند، و براى شیعیانت سفره هائى از جواهر روى ستونهاى نور مى چینند و شیعیان تو از غذاهاى سفره ها مى خورند در حالیکه هنوز مردم در حساب هستند ولى آنان در بهشت در آنچه دلشان بخواهد دائمى هستند. و قتى دوستان خدا در بهشت مستقر شدند، آدم و پیامبران بعد از او تو را زیارت مى کنند و در وسط فردوس دو مراورید است در یک رشته که یک مروارید سفید و یک مروارید زرد، و در میان آنها قصرها و خانه هایى است که در هریک از آنها هفتاد هزار خانه است. در مروارید سفید منازل ما و شیعیان ما است، و در مروارید زرد منازل ابراهیم و آل ابراهیم است.
فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: اى پدر جان، نمى خواهم روز مرگ تو را ببینم و بعد از تو بمانم. فرمود: دخترم، جبرئیل از طرف خداى عزوجل به من خبر داده: تو اول کسى از اهلبیتم هستى که به من ملحق مى شوى. واى بر کسى که به تو ظلم کند، و رستگارى بزرگ براى کسى که تو را یارى کند.
[ الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج ۲۰ المطاف الاول ح ۴.]

محشر حسین

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: روز قیامت که مى شود براى فاطمه علیهاالسلام قبه اى از نور نصب مى شود، و حسین علیه السلام مى آید در حالیکه سر مبارکش در دستش مى باشد. و قتى فاطمه علیهاالسلام او را مى بیند ناله و فریادى مى زند که در محشر هیچ ملک مقرب و نبى مرسل و بنده ى مؤمنى نمى ماند، مگر اینکه براى او گریه مى کند. در این حال خداوند عزوجل کسى را با بهترین صورت براى او حاضر مى کند، و حسین بدون سر با قاتلانش مخاصمه مى کند.
خداوند قاتلین او و آنانکه خود را بر علیه او آماده کرده بودند و آنانکه شرکت در کشتن او داشتند جمع مى کند و همه ى آنان را مى کشد تا به آخر آنان مى رسد. سپس دوباره آنان را جمع مى کند و امیرالمؤمنین علیه السلام آنان را مى کشد. بار دیگر آنان را جمع مى کند و امام حسن علیه السلام آنان را مى کشد. بار دیگر آنان را جمع مى کند و امام حسین علیه السلام آنان را مى کشد. همچنان آنان را جمع مى کند و هیچیک از ذریّه ى ما نمى ماند مگر اینکه آنان را مى کشد. آنگاه خداوند عقده ى غیظ را باز مى کند و اندوه را از یاد مى برد.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۲۲۱ ح ۷ از ثواب الاعمال.]

لباس خونین

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: روز قیامت دخترم فاطمه محشور مى شود در حالیکه لباسى با خون رنگین شده همراه دارد. دست به ستونى از ستونهاى عرش مى زند و مى گوید: اى خداى عادل، بین من و قاتل فرزندم حکم کن.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: قسم به پروردگار کعبه، خداوند براى دخترم حکم مى کند.
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۲۲۰ ح ۳ ازعیون اخبار الرضا علیه السلام.]

دوستان فاطمه

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: روز قیامت که مى شود، براى پیامبران و رسول منبرهایى از نور نصب مى شود، و منبر من روز قیامت از منبرهاى آنان بلندتر است. آنگاه خدا مى فرماید: یا محمد، خطبه بخوان. من خطبه اى مى خوانم که هیچیک از انبیاء و رسل مثل آن را نشنیده اند.
سپس براى اوصیا منبرهایى از نور نصب مى شود، و براى وصى من على بن ابى طالب در وسط آنان منبرى از نور نصب مى گردد، و منبر او بلندترین منبرهاى آنان است. آنگاه خدا مى فرماید: یا على، خطبه بخوان. او خطبه اى مى خواند که هیچیک از اوصیا مثل آن خطبه را نشنیده اند.
سپس براى اولاد انبیا و مرسلین منبرهایى نصب مى شود، و براى دو پسرم و دو سبطم و دو ریحانه ى زمان حیاتم منبرى از نور قرار داده مى شود. بعد به آنان گفته مى شود خطبه بخوانید، و آنان دو خطبه مى خوانند که هیچیک از اولاد انبیا و مرسلین مثل آن را نشنیده اند.
سپس منادى- جبرئیل است- ندا مى کند: کجاست فاطمه دختر محمد؟ کجاست خدیجه دختر خویلد؟ کجاست مریم دختر عمران؟ کجاست آسیه دختر مزاحم؟ کجاست ام کلثوم مادر یحیى بن زکریا؟ آنان برمى خیزند.
خداوند تبارک و تعالى مى فرماید: اى اهل جمع، امروز کرم از آن کیست؟ محمد و على و حسن و حسین علیهم السلام مى گویند: کرم از آن خداوند واحد قهار است. خداوند تعالى مى گوید: اى اهل جمع، من کرم را از آن محمد و على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام قرار دادم. اى اهل جمع، سرها را به زیر اندازید و دیدگان را ببندید. این فاطمه است که بسوى بهشت مى رود.
بعد جبرئیل ناقه اى از ناقه هاى بهشت که از دو طرف با دیباج زینت شده براى او مى آورد. آن ناقه افسارش از مروارید تر و صاف است و بر روى آن زینى و هودجى از مرجان گذاشته شده است.
آن ناقه را در برابر فاطمه علیهاالسلام مى خوابانند و او سوار مى شود، و صد هزار فرشته خدمت او فرستاده مى شوند و آنان از طرف راست او مى روند، و صد هزار فرشته ى دیگر نزد او فرستاده مى شوند، و از طرف
چپ او راه مى روند، و صد هزار فرشته نزد او فرستاده مى شوند، و او را روى بالهایشان حمل مى کنند تا او را بر در بهشت مى آورند.
همینکه در بهشت رسیدند نگران مى شود و خدا مى فرماید: اى دختر حبیب من، نگرانیت براى چیست؟ من امر کردم تو را به بهشت من ببرند؟ عرض مى کند: اى پروردگار من، دوست دارم در چنین روزى قدر من شناخته شود. خدا مى فرماید: اى دختر حبیب من، برگرد و ببین کسى که در قلب او محبت تو یا محبت یکى از ذریه ى تو باشد دستش را بگیر و او را داخل بهشت کن.
آن روز فاطمه علیهاالسلام شیعه و دوست خودش را از میان مردم انتخاب مى کند، همانگونه که پرنده دانه هاى خوب را از میان دانه هاى بد برمى چیند. وقتى شیعیان فاطمه علیهاالسلام همراه او بر در بهشت مى رسند، خداوند به دلهاى آنان القاء مى کند که بار دیگر نگاهى کنند. و قتى نگاه مى کنند خداوند عزوجل مى فرماید: اى دوستان من، نگرانى شما چیست؟ فاطمه دختر حبیبم درباره ى شما شفاعت کرد. آنان مى گویند: پروردگارا، ما نیز مى خواهیم در چنین روزى قدر و منزلتمان معلوم شود. خدا مى فرماید: اى دوستان من، برگردید و نظر کنید. هر کس شما را به خاطر دوستى فاطمه دوست مى داشته یا شما را بخاطر دوستى فاطمه غذا داده یا بخاطر دوستى فاطمه شما را پوشانیده یا به خاطر دوستى فاطمه سیراب کرده، یا به خاطر دوستى فاطمه غیبت را از شما رد کرده، دستش را بگیرید و داخل بهشت کنید.
بخدا قسم آن روز در میان مردم غیر از شاک یا کافر یا منافق شفاعت نشده نمى ماند. و وقتى آنان بین طبقات مردم قرار مى گیرند صدا مى زنند همانگونه که خداوند تعالى فرموده: براى ما شفاعت کننده اى و دوست مهربانى نیست؟ بعد مى گویند: اگر بار دیگر ما را برگردانند از مؤمنین خواهیم شد. 
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۶۴ ح ۵۷ از تفسیر فرات.]

قصرهاى فاطمه و على

پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرمود: آنگاه که خداوند دستور داد که فاطمه علیهاالسلام را به على تزویج کنم و من این کار را انجام دادم، جبرئیل به من گفت: خداوند بهشتى از مروارید آفریده که بین هر ستون تا ستون دیگر مرواریدى آراسته به یاقوت با طلاست و سقفهاى آن از زبرجد سبز است، و طاقهایى در آن قرار داده شده که از مروارید آراسته به یاقوت است.
غرفه و اطاقهاى آن خشتى از طلا و خشتى از نقره و خشتى از یاقوت و خشتى از زبرجد است. خداوند چشمه هایى در آن قرار داده که از اطراف غرفه ها مى جوشد و نهرها اطراف آن را گرفته، و روى نهرها قبه هایى از در گذاشته که با زنجیرهاى طلا به هم متصل است، و اطراف آن را درختان گوناگون احاطه کرده است.
بر روى هر شاخه قبه اى بنا شده است. در هر قبه اى تختى از در سفید که پوشش آن از سندس و استبرق است پوشیده شده، و زمین آن با زعفران فرش شده، و مشک و عنبر پاشیده شده است.
در هر قبه حوریه اى است، و هر قبه هزار در دارد. بر هر درى دو دختر خدمتکار و دو درخت، و هر قبه فرش شده و اطراف آن نوشته اى از آیةالکرسى است.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: گفتم: یا جبرئیل، خداوند این بهشت را براى چه کسى بنا کرده است؟ گفت: آن را براى على بن ابى طالب و دخترت فاطمه بنا کرده، و این غیر از آن بهشتى است که دارند. این تحفه اى است که خداوند به آنان داده، تا به خاطر آن چشم تو یا رسول الله روشن شود. 
[ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۴۰ ح ۴۱ از اربعین ابوصالح مؤذن.]

عمر و قنفذ در محشر

و قتى پیامبر صلى الله علیه و آله را به معراج بردند، به آنحضرت گفته شد: خداوند تبارک و تعالى از سه چیز به تو خبر مى دهد تا ببیند صبر تو چگونه است؟ پیامبر صلى الله علیه و آله مى گوید: به امر تو تسلیم هستم، تا آنجا که خدا مى فرماید:
اما دخترت فاطمه، من او را در کنار عرشم نگاه مى دارم، و به او گفته مى شود: خداوند تو را در میان خلق حاکم قرار داده است. درباره ى کسى که به تو و اولادت ستم کرده هر چه مى خواهى حکم کن که من حکم تو را درباره ى آنان اجرا مى کنم. او در عرصه ى محشر حاضر مى شود. و قتى آنان که به او ظلم و ستم کردند حاضر مى کنند حضرت دستور مى دهد آنان را به آتش جهنم ببرند، و ظالم مى گوید: «اى حسرت بر آنچه در پیشگاه خداوند از حد خود تجاوز کردم» و آرزو مى کند که او را بار دیگر برگردانند، و ستمگر دستهاى خود را به دندان مى گیرد و مى گوید: «اى کاش با پیامبر خدا راهى اتخاذ مى کردم»، «اى واى بر من! اى کاش فلانى را براى خود دوست نمى گرفتم»، و مى گوید: تا وقتى نزد ما آمد مى گوید: «اى کاش بین من و تو به قدر مشرق و مغرب فاصله بود. تو همنشین بدى بودى» «و آن روز این سخنان شما را سود ندارد زیرا ستم کردید و شما در عذاب مشترک هستید» و ظالم مى گوید: «خدایا تو بین بندگانت در آنچه با هم اختلاف مى کردند حکم مى کنى یا حکم با دیگرى است»؟ به آنان گفته مى شود: «آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران است، آنانکه مانع راه خداوند شدند، و راه کج را اختیار کردند، و آنان در آخرت کافر هستند».
اول کسى که درباره ى او حکم مى شود محسن بن على علیه السلام و قاتل اوست. سپس درباره ى قنفذ که او و رفیقش عمر را مى آورند و با تازیانه ى آتشین آن دو را مى زنند، که اگر یکى از آن تازیانه ها به دریاها زده شود از مشرق تا مغرب آن به جوش مى آید، و اگر بر کوههاى دنیا قرار بگیرد، طورى پراکنده مى شود که مانند خاکستر مى گردد. با آن تازیانه به آن دو نفر عمر و قنفذ زده مى شود... 
[ کامل الزیارات: ص ۳۳۴ ح ۱۱.]

صراط و چادر زهرا

خداوند بر آنان که معجزات حضرت ابراهیم علیه السلام را منکر شدند، چنین اتمام حجت کرد که فرمود: بگو به هر محلى که در بیرون مکه مى خواهند بروند که آیات حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتش مى بینند، و هنگامى که بلا و گرفتارى آنان را احاطه کرد بانویى را در هوا مى بینند که اطراف مقنعه اش را آویزان مى کند. به آن بیاویزند تا از هلاکت نجات پیدا کنند و آتش از آنان کنار رود.
آنان به بیرون مکه رفتند و شدت حرارت و سوزش آتش را در بیابان دیدند و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و بر رسالت آنحضرت شهادت دادند، و قصه را چنین تعریف کردند: در آن گیر و دار و اضطراب ناگهان در هوا بانویى دیده شد که مقنعه ى خود را انداخته و رشته هاى آن به سوى ما آویزان شده است، بگونه اى که دست ما به آن مى رسد.
در این هنگام منادى از آسمان ما را صدا مى زد: «اگر نجات مى خواهید به یکى از رشته ها و تارهاى این مقنعه چنگ زنید». هریک از ما به رشته اى از رشته هاى مقنعه آویختیم و او ما را به هوا بالا برد. ما پاره هاى شعله آتش را مى شکافتیم ولى شعله ى آن به ما نمى رسید، و ما از آن رشته هاى مقنعه که آویخته بودیم سنگینى نمى کردیم، و آن رشته ها که در دست ما بود با همه ى باریکى پاره نمى شد. با همین حال آن آتشها از ما کنار رفت، و همانطور که ما را به هوا بلند کرده بود با عافیت و سلامت هریک از ما را در صحن خانه ى خودمان بر زمین گذاشت.
بعد از خانه بیرون آمدیم و خدمت شما رسیدیم و علم داریم که گریزى از دین تو و برگشتن از تو نیست و تو بهترین پناه و پشتیبان بعد از خدا هستى. گفتارهاى تو راست و کردارهاى تو حکیمانه است.
پیامبر صلى الله علیه و آله بعد از آنکه گروه دوم ایمان آوردند به آنان گفت: اى بندگان خدا، شما را خداوند با این بانو پناه داد، آیا مى دانید آن که بود؟ گفتند: نه فرمود: آن دخترم فاطمه است و او سیدة نساءالعالمین است. وقتى خداوند تعالى همه ى خلایق را از اولین و آخرین محشور مى کند، منادى پروردگار از زیر عرش ندا مى کند: اى خلایق، دیدگانتان را ببندید تا فاطمه دختر محمد سید نساءالعالمین از صراط بگذرد.
همه ى خلایق دیدگانشان را مى بندند و فاطمه از صراط مى گذرد. در قیامت هیچکس نمى ماند مگر آنکه دیدگانش را از فاطمه علیهاالسلام مى بندد جز محمد و على و حسن و حسین و اولاد طاهرینشان علیهم السلام که آنان محرم فاطمه علیهاالسلام هستند. و قتى وارد بهشت مى شود چادر فاطمه علیهاالسلام روص صراط کشیده مى شود. یک طرف آن در دست فاطمه علیهاالسلام در بهشت است و طرف دیگر در عرصات محشر است. منادى پروردگار ندا مى کند: «اى دوستان فاطمه، به رشته هاى چادر فاطمه سیدة نساءالعالمین بیاویزید». آنگاه هیچ دوستى از فاطمه علیهاالسلام نمى ماند مگر آنکه به رشته اى از رشته هاى چادر فاطمه علیهاالسلام مى آویزد، تا آنجا که بیش از هزار گروه و هزار گروه و هزار گروه به آن مى آویزند. از حضرت پرسیدند: هریک گروه چند نفر است یا رسول الله. فرمود: هزار هزار نفر از مردم است. 
[ تفسیر الامام العسکرى علیه السلام: ص ۴۳۰.]

حله هاى کرامت

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: دختر فاطمه روز قیامت این چنین محشور مى شود: حله هاى کرامت که آب حیوان آمیخته بر تن کرده و خلایق به او مى نگرند و از جلالت و شکوه او تعجب مى کنند. بعد حله ى دیگرى از حله هاى بهشتى مى پوشد، و به هر حله اى با خط سبز نوشته شده: دختر محمد را با زیباترین صورت و بالاترین کرامت و بهترین شکل داخل بهشت کنید.
او را همانند عروس با هفتاد هزار دختر خدمتکار در اطراف او به سوى بهشت مى برند.
[ فرائد السمطین: ج ۲ ص ۶۴.]

با محبت فاطمه در صد مورد

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که دخترم فاطمه علیهاالسلام را دوست بدارد در بهشت با من است، و کسى که او را دشمن بدارد در آتش جهنم است. محبت فاطمه علیهاالسلام در صد مورد فایده دارد که آسان ترین آن موارد هنگام مرگ و در قبر و کنار میزان اعمال و در قیامت و در صراط و هنگام حساب است.
کسى که دخترم فاطمه علیهاالسلام از او راضى باشد من از او راضى هستم، و کسى که من از او راضى باشم خدا از او راضى است، و کسى که فاطمه بر او غضبناک باشد من بر او غضب مى کنم، و کسى که من بر ا و غضب کنم خداوند بر او غضب مى کند. واى به حال کسى که به فاطمه و ذریه و شیعیانش ستم کند.
[ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۱۶ ح ۹۴ از ایضاح دفائن النواصب.]

ذریه و دوستان فاطمه

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هنگامى که روز قیامت شود، منادى ندا مى کند: اى گروه مردم، چشمهایتان را ببندید و سرهایتان را به زیر اندازید تا فاطمه بنت محمد عبور کند، و او اول کسى است که پوشیده است و دوازده هزار حورى و پنجاه هزار فرشته از فردوس او را پیشواز مى کنند.
آنان بر مرکبهایى که بالهاى آنان از یاقوت و زمامشان از مروارید و رکابشان از زبرجد و زین آنان از در و بر روى هر زین متکائى از سندس است سوار هستند و فاطمه علیهاالسلام را با این جلالت مى برند تا از صراط بگذرانند و به بهشت فردوس ببرند، و با آمدن او اهل بهشت به یکدیگر مژده مى دهند.
فاطمه علیهاالسلام روى تختى از نور مى نشیند، و آنان نیز در اطراف حضرت مى نشینند، و آنجا جنة الفردوس است که سقف آن عرش رحمان و در آن دو قصر است: یکى قصر سفید و دیگر زرد از یک رشته مروارید در قصر سفید هفتاد هزار خانه که مساکن محمد و آل محمد علیهم السلام است. در قصر زمرد هفتاد هزار خانه است که مساکن ابراهیم و آل ابراهیم علیهم السلام است.
آنگاه خداوند فرشته اى خدمت فاطمه علیهاالسلام مى فرستد که قبل از او براى هیچکس نفرستاده و بعد از او نیز براى هیچکس نمى فرستد، و به او مى گوید: پروردگارت به تو سلام مى رساند و مى فرماید: از من درخواست کن.
فاطمه علیهاالسلام مى گوید: خداوند سلام است و سلام از اوست، و نعمتش را بر من تمام کرده و کرامتش را بر من گوارا نموده و بهشت خود را به من ارزانى داشته است، و مرا بر سایر مخلوقش برترى داده است. من از خدا فرزندانم و ذریّه ام و آنانکه ذریّه ى مرا بعد از من دوست داشتند و آنان را مراعات کردند مى خواهم.
خداوند به آن فرشته پیش از آنکه از جاى خود کنار برود وحى مى کند، به فاطمه علیهاالسلام خبر بده که من تو را شفیع قرار دادم براى فرزندانت و ذریه ات و کسانى که آنان را به خاطر تو دوست داشته و بعد از تو آنان را مراعات کرده اند. فاطمه علیهاالسلام مى گوید: حمد خدائى را که حزن و اندوه را از من برطرف کرد و چشم مرا روشن نمود و با این لطف و عنایت، خداوند چشم محمد را روشن کرد.
 [ دلائل الامامه: ص ۵۷.]

جلالت فاطمه در محشر

ابوذر مى گوید: سلمان و بلال را دیدم که به طرف پیامبر صلى الله علیه و آله مى آیند. سلمان خود را روى قدمهاى پیامبر صلى الله علیه و آله انداخت و بوسید. پیامبر صلى الله علیه و آله او را از این کار بازداشت و به او فرمود: اى سلمان، کارى که عجمها نسبت به پادشاهانشان انجام مى دهند با من مکن. من بنده اى از بندگان خدا هستم. از همان چیزها که غلامان مى خورند من نیز مى خورم و همانگونه که غلامان مى نشینند من نیز مى نشینم.
سلمان عرض کرد: مولاى من، به خاطر خدا از تو درخواست مى کنم که فضائل فاطمه علیهاالسلام در روز قیامت را به من خبر دهى؟ پیامبر صلى الله علیه و آله با صورت باز و خندان رو به من کرد و فرمود: قسم به خدائى که جان من در دست اوست، او بانوئى است که در عرصه ى قیامت سوار بر ناقه اى مى گذرد، که سر آن ناقه از خوف خدا، و چشمانش از نور خدا، و افسارش از جلال خدا، و گردنش از بهاء خدا، و کوهانش از رضوان خدا، و دستش از قدس خدا، و پاهایش از مجد خداست. این ناقه راه رفتنش تسبیح و صدایش تقدیس است. بر روى آن هودجى از نور است.
در آن هودج دخترى انسیه حوریّه ى عزیزه است. این صفات در او جمع شده و او این چنین آفریده شده و ساخته شده و از سه چیز شکل یافته: اولش از مشک اذفر، وسطش از عنبر اشهب، آخرش از زعفران سرخ و خمیره ى او با آب حیوان است. اگر او آب دهان بریزد هفت دریاى شور شیرین مى شود. اگر از ناخن خنصر او به دار دنیا بیاید نور خورشید و ماه پوشیده مى شود.
جبرئیل از طرف راست و میکائیل از طرف چپ، و على از پیش رو، و حسن و حسین پشت سر او هستند، و خداوند او را حفظ مى کند و نگاه مى دارد. آنان از عرصه ى قیامت مى گذرند.
ناگهان ندائى از طرف خداوند جل جلاله مى آید: اى گروههاى مردم دیدگانتان را ببندید و سرهایتان را پائین بیندازید. این فاطمه دختر محمد پیامبر شما و همسر على امام شما و مادر حسن و حسین است.
فاطمه علیهاالسلام در حالى که دو پوشش سفید دارد از صراط مى گذرد، وقتى داخل بهشت مى شود و آنچه خدا براى کرامت و گرامیداشت او آماده کرده مى بیند، مى گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن، ان ربنا لغفور شکور، الذى احلنا دار المقامه من فضله لایمسنا فیها نصب و لایمسنا فیها لغوب»، حمد خداى را که اندوه و حزن را از ما برطرف کرد، و راستى پروردگار ما بسیار آمرزنده و تشکر کننده است. آن خدایى که از فضل خود ما را در سراى اقامت مکان داد. آنجا که تعب و خستگى به ما نمى رسد.
بعد خداوند عزوجل به او وحى مى کند: یا فاطمه، از من بخواه تا عطا کنم و از من درخواست کن تا تو را راضى کنم.
فاطمه علیهاالسلام مى گوید: بارالها تو آرزوى من هستى، و بالاتر از آرزو هستى. از تو درخواست مى کنم دوستانم و دوستان عترتم را به آتش جهنم عذاب مکنى.
خداوند به او وحى مى کند: یا فاطمه، به عزت و جلال و بلندى مکانم قسم، دو هزار سال قبل از آنکه آسمانها و زمین را بیافرینم بر خودم سوگند یاد کرده ام که دوستان تو و دوستان عترتت را به آتش عذاب نکنم. [تا ویل الآیات: ج ۲ ص ۴۸۳ ح ۱۲.]

رقعه آزادى

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: جبرئیل به من گفت: وقتى خداى تعالى فاطمه را به على تزویج کرد، به رضوان دستور داد و به شجره طوبى امر کرد که رقعه هائى براى دوستان آل محمد علیهم السلام بر خود گیرد. بعد فرشتگانى از نور به شماره ى آن رقعه ها که آنها را بریزند، و آن فرشتگان آن رقعه ها را بردارند. و قتى روز قیامت براى اهل محشر برقرار شود، خداوند آن فرشتگان را با آن رقعه هاى پائین مى فرستد. وقتى فرشته اى از آن فرشتگان با یکى از دوستان اهل بیت ملاقات مى کند رقعه ى بیزارى از آتش را به او مى دهد. [ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۲ ص ۱۱۶۵ ح ۷ از مناقب ابن شهر آشوب از کتاب ابوبکر ابن مردویه.]

قصر مرجان

پیامبر صلى الله علیه و آله درباره ى آسمان چهارم که در شب معراج به آنجا رفته بود، فرمود: براى مریم و مادر موسى و آسیه زن فرعون و خدیجه دختر خویلد قصرهائى از یاقوت دیدم، و براى فاطمه دختر محمد هفتاد قصر از مرجان سرخ که با مروارید آراسته بود، و درها و تختهاى آن از یک چوب ساخته شده بود، دیدم. [ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۲ ص ۱۱۶۴ ح ۵ از الفصول المهمه.]

غرفه درّى

عایشه مى گوید: خدمت پیامبر بود. آنحضرت على را یاد کرد و فرمود: اى عایشه، در دنیا کسى نزد خدا و نزد من محبوب تر از على و همسرش فاطمه دخترم و دو فرزندش حسن و حسین نیست. اى عایشه، مى دانى براى دخترم فاطمه و شوهرش چه دیدم؟ عایشه گفت: نه، به من خبر بده یا رسول الله.

فرمود: اى عایشه، دخترم سیده ى زنان عالمیان است و شوهرش به هیچیک از مردم قیاس نمى شود، و دو فرزندش حسن و حسین دو ریحانه ى من در دنیا و آخرت هستند. اى عایشه، من و فاطمه و حسن و حسین و پسر عمویم على در غرفه اى از در سفید هستیم که اساس و پایه ى آن از رحمت خداوند و اطراف آن از بخشش و رضوان خداست و آن غرفه زیر عرش خداى تعالى است.

بر سر على تاجى است که نورش از مشرق تا مغرب را روشن کرده، و او با پوشیدن دو حله ى سرخ رنگ با فخر و مباهات راه مى رود. اى عایشه، ذریه ى دوستان ما از طینت و سرشته اى که زیر عرش است آفریده شده اند، و ذریه ى دشمنان ما از طینت و سرشته اى که از چکیده ى اهل آتش است آفریده شده اند. [ الفضائل شاذان: ص ۱۶۹.]

از زبان عمر

عمر بن خطاب مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من و فاطمه و حسن و حسین و على در حظیرةالقدس در قبه ى سفیدى که آن قبه مجد و بزرگوارى است هستیم و شیعیان ما در طرف راست عرش خداى رحمن تبارک و تعالى هستند. [ بشاره المصطفى صلى الله علیه و آله: ص ۴۷. عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۲ ص ۱۷۲ از فردوس الاخبار.]

قاتلان حسین

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى روز قیامت مى شود فاطمه با گروهى از زنان مى آید. به او گفته مى شود: داخل بهشت شو. او مى گوید: داخل نمى شوم تا بدانم بعد از من چه کردند. به او گفته مى شود: به وسط صحنه ى قیامت نظر کن.
فاطمه علیهاالسلام نگاه مى کند و مى بیند: حسین علیه السلام ایستاده و سر در بدن ندارد. ناله اى مى زند و من نیز به ناله ى او ناله مى زنم و فرشتگان به ناله ى ما ناله مى زنند.
در این هنگام خداى عزوجل به خاطر ما غضب مى کند، و به آتشى که نام آن هبهب است و هزار سال است روشن شده بطورى که سیاه گشته- و هیچ راحتى به آن داخل نمى شود، و هرگز غم و غصه از آن خارج نمى شود- امر مى کند: کسانى که قاتلان حسین و حاملان قرآن بودند بگیر.
آتش آنان را مى گیرد و همینکه در وسط آن آتش قرار گرفتند آتش شیهه اى مى کشد و آنان نیز شیهه مى کشند و آن آتش فریاد مى زند و آنان نیز به آن سبب فریاد مى زنند و آتش نعره اى مى زند و آنان نیز به سبب آن نعره مى زنند، و با زبان روشن و گشاده سخن مى گویند: پروردگارا ، براى چه قبل از بت پرستان آتش را بر ما واجب کردى؟ از طرف خدا جواب مى آید: کسى که مى داند مثل کسى نیست که نمى داند. [ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: ج ۲ ص ۲۵۸ ح ۵.]

فاطمه و صالح

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من و کسانى از مؤمنین که پیروان منند از حوض من مى نوشند، و خداوند ناقه ى صالح را مى آورد و صالح از آن مى دوشد و از شیر آن مى خورد و کسانى که به او ایمان آوردند در موقف به او مى رسند و ناقه ى صالح صدائى مى کند.
یک نفر پرسید: یا رسول الله، تو آن روز بر ناقه ى غضبا سوار مى شوى؟ فرمود: نه. دخترم فاطمه بر ناقه ى غضبا سوار مى شود. [ عوالم العلوم: ج ۱۱/ ۲ ص ۱۱۵۷ ح ۶ از روض الفائق.]

دوستان و دشمنان زهرا

صبح آن روز که پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا رفت، آنحضرت على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواست و در حجره را بست و فاطمه علیهاالسلام را به خود نزدیک کرد و در آن شب با او راز دل طولانى کرد. وقتى راز فاطمه علیهاالسلام با پیامبر صلى الله علیه و آله به طول انجامید، على علیه السلام به همراه حسن و حسین علیهماالسلام از حجره بیرون آمدند و در حجره ایستادند، و مردم نیز پشت در حجره بودند، و زنان پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام که همراه پسرانش بود نگاه مى کردند.
عایشه به على علیه السلام گفت: براى امر مهمى پیامبر تو را از حجره بیرون کرد، و در این ساعت که تو نیستى با دخترش خلوت کرد. على علیه السلام به عایشه فرمود: آن چیزى که با فاطمه علیهاالسلام خلوت کرد و خواست با فاطمه در میان گذارد بعضى از امورى بود که تو و پدرت و دو رفیق پدرت در آن دست دارید و از حیله ى آنهاست که پیامبر صلى الله علیه و آله را آن دو زهر دادند.
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: عایشه خواست چیزى به من بگوید که در این حال فاطمه علیهاالسلام مرا صدا زد و وارد حضور پیامبر صلى الله علیه و آله شدم و آنحضرت در حال احتضار بود. و قتى پیامبر صلى الله علیه و آله را با آن حال دیدم نتوانستم خود را نگاه دارم و گریه کردم. حضرت فرمود: چرا گریه مى کنى یا على؟ اینک هنگام گریه نیست. زمان جدائى بین من و توست. برادرم تو را به خدا مى سپارم، خداوند آنچه که نزد اوست براى من اختیار کرده، گریه و غم و اندوه من براى تو و براى این فاطمه است که حق او را بعد از من ضایع مى کنند. این قوم بر ستم کردن شما اجتماع مى کنند. من شما را به خدا مى سپارم، و در عهده ى شما از طرف من یا على ودیعه اى است. من چیزهایى را به فاطمه دخترم وصیت کرده ام، و امر کردم که آنها را به تو برساند. تو آنها را انجام بده که او راستگو است.
سپس فاطمه علیهاالسلام را به خود چسبانید و فرمود: به خدا قسم، البته پروردگارم انتقام مى گیرد و به خاطر غضب تو غضب مى کند. پس واى و واى و واى بر ستمگران.
بعد پیامبر صلى الله علیه و آله چنان گریست که على علیه السلام مى گوید: گمان کردم پاره اى از وجود من به سبب گریه ى پیامبر صلى الله علیه و آله جدا شده است. چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله مانند باران اشکریزان گردید بطوریکه محاسنش و آنچه پوشیده بود تر شد. در همه این حالات فاطمه علیهاالسلام را به خود چسبانیده بود و از او جدا نمى شود و سر مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله در سینه ى من بود و من تکیه گاه او بودم، و حسن و حسین علیهماالسلام قدمهاى حضرت را مى بوسیدند و با صداى بلند مى گریستند. على علیه السلام مى گوید: اگر بگویم جبرئیل در آن حجره بود راست گفته ام، زیرا صداى گریه و زمزمه اى مى شنیدم ولى نمى شناختم، ولى مى دانستم که صداى ملائکه است و شکى نداشتم، چون جبرئیل در چنین شبى از پیامبر صلى الله علیه و آله جدا نمى شود. و از فاطمه علیهاالسلام گریه اى دیدم که گمان کردم آسمانها و زمینها براى فاطمه گریه کردند.
بعد پیامبر صلى الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمود: دخترم، خداوند خلیفه ى من بر شماست و او بهترین خلیفه است، و قسم به آنکه مرا به حق مبعوث کرده، با گریه تو عرش خداوند و آنچه در اطراف عرش از ملائکه و زمینها و آسمانها و آنچه در آنهاست گریه کردند.
یا فاطمه، قسم به خدایى که مرا به حق مبعوث کرده بهشت بر خلایق حرام است تا اینکه من داخل بهشت شوم، و تو اولین خلق خدا هستى که بعد از من لباس پوشیده و شاداب داخل بهشت مى شوى.
یا فاطمه، گوارا باد بر تو. قسم به کسى که مرا به حق مبعوث کرده تو سیده و بانوى زنانى هستى که داخل بهشت مى شوند.
قسم به کسى که مرا به حق مبعوث کرده، جهنم چنان نعره مى کشند که هیچ ملک مقرب و نبى مرسل نمى ماند مگر آنکه بیهوش مى شود. به جنهم ندا مى رسد که اى جهنم، خداى جبار به تو مى گوید: آرام باش و قرار بگیر به عزت من، تا فاطمه دختر محمد به سوى بهشت عبور کند و تنگى و ذلت و خوارى به او نرسد.
قسم به آنکه مرا به حق مبعوث کرده حسن و حسین داخل بهشت مى شوند. حسن در طرف راست و حسین در طرف چپ تو، و از بالاى بهشت در برابر خداوند در مقام شریف مشرف مى شوند. و لواء حمد با على بن ابى طالب است و او لباس مى پوشد وقتى که تو بپوشى و مى بخشد وقتى تو ببخشى.
قسم به خدایى که مرا به حق مبعوث کرده، نه محاکمه دشمنانت قیام مى کنم و آنانکه حق تو را گرفتند، و دوستى تو را بریدند و بر من دروغ بستند و به غیر من وابسته شدند پشیمان مى شوند. من مى گویم: امتم، امتم! گفته مى شود: آنان بعد از تو تغییر دادند، و به سوى آتش جهنم رهسپار شدند. [ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۹۰ ح ۳۶.]

  • عبدی