منابع علمى اهل بیت (ع
خلاصه: یکى از مصادر علم اهل بیت (ع) ، پیامبر گرامى اسلام (ص) است . علم رسول خدا که علمى لدنى و از ناحیه خداوند بوده توسط آن حضرت در اختیار على (ع) و از طریق على (ع) به سایر ائمه (ع) منتقل گردیده است .
علامه عسکرى دراین باره مى نویسد:
اصل و ریشه حقایق و احکام اسلام در قرآن کریم است، و شرح و بیان و تفصیل آن بر عهده پیامبر اکرم و سایر مبلغین دست اول اسلام (ع) قرار داده شده است . پیامبر گرامى اسلام (ص) حدیث خویش یعنى آنچه به ایشان وحى شده و بشر تا روز قیامت بدان احتیاج دارد، همه و همه را به پسر عم خویش على (ع) املاء فرموده و آن حضرت این تعالیم را تدوین مىنمود.
انتقال تعالیم پیامبر (ص) به حضرت على (ع) در مجالس گوناگونى صورت مىگرفت که ذیلاً به شرح آنها مىپردازیم:
الف - مجالس تعلیم منظم
مجالس تعلیم و دیدارهاى منظم امیرالمؤمنین (ع) با پسر عمویش رسول خدا (ص) براى فراگیرى دانش از آن حضرت به تفصیل نقل شده است .
براى نمونه در این مورد به کتاب «کافى» مراجعه مىکنیم و از قول امام (ع) چنین مىخوانیم :
من هر روز یکبار و هر شب یکبار نزد رسول خدا (ص) مى رفتم و آن حضرت در آن هنگام با من خلوت مى فرمود ، و هرجا که آن حضرت تشریف مى برد، من نیز در خدمت ایشان بودم.
همه اصحاب آن حضرت این را مى دانستند که پیغمبر خدا جز با شخص من با هیچکس دیگر چنین دیدارهائى ندارد. این دیدارها غالباً در خانه من صورت مىگرفت ، و آن حضرت به خانه من تشریف مى آورد. اگر من براى دیدار آن حضرت در یکى از خانه هاى او وارد مىشدم، همسرانش را از اتاق بیرون مىفرستاد و با من خلوت مى کرد، به طورى که جز شخص من کسى دیگر در خدمت آن حضرت نبود.
اما هرگاه رسول خدا به خانه من تشریف مىآورد، از آن روى که با من به تنهایى سخن گوید، نه فاطمه از کنار ما بر مى خاست و نه هیچیک از فرزندانم .
در چنین دیدارهائى ، من هر چه را که از حضرتش مى پرسیدم جواب کافى دریافت مىکردم. و چون خاموش مىشدم و سؤالاتم پایان مىپذیرفت، آن حضرت خود آغاز سخن مىکرد.
هیچ آیه اى از قرآن به رسول (ص) نازل نشد، مگر اینکه براى من خواند و تقریر فرمود تا آن را به خط خود نوشتم و حضرتش تأویل و تفسیر ، ناسخ ومنسوخ ، محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من بیاموخت، و از خداى درخواست کرد که قدرت فهم و حفظ آن را به من مرحمت فرماید.
من، پس از آن دعائى که حضرتش در حق من فرمود، هیچ آیه اى از کتاب خدا، و نیز هیچیک از مطالبى را که ایشان املاء کرده و من نوشته بودم، از خاطر نبرده و فراموش نکردم.
در اینجا مناسب است قبل از نقل ادامه این روایت ، حدیث دیگرى را یادآور شویم. در این حدیث ایرادى که بسا به ذهن برخى از خوانندگان نیز خطور نماید، از سوى زیدبن على بن الحسین (ع) (م : 120 ه') پاسخ داده شده است .
روایت بدین شرح است :
زید بن على (ع) گفت : امیرالمؤمنین (ع) فرموده است :
خواب به چشمانم راه نمى یافت مگر اینکه رسول خدا (ص) آنچه را که جبرئیل در آن روز از موارد حلال و حرام و سنت، یا هرگونه امر و نهى و آنکه اینها درباره چه چیزى و یا چه کسى نازل شده است ، به من تعلیم مى فرمود.
به زید گفته شد: وقتى که این دو از یکدیگر دور مى افتادند و فاصله مکانى مانع دیدارشان مىگردید، چگونه چنین امرى امکان داشت؟ زید پاسخ داد:
پیامبر، روزهایى را که دیدار حاصل نمى گردید به خاطر مىسپرد و هنگامى که امام به حضور حضرتش مىرسید مى فرمود: «اى على ، در فلان روز، فلان مطلب آمد، و در فلان روز چنین مطالبى بر من نازل شده است» و بدینسان ادامه مىداد تا به روزى مىرسید که امام (ع) به زیارتش نائل شده بود. 1
اینک ادامه کلام امام على (ع) در روایت گذشته :
رسول خدا (ص) همه اوامر و نواهى و حلالها و حرامهاى الهى، خواه مربوط به مسائل زمان حال و خواه مربوط به مسائل آینده، و نیز آنچه در کتابهاى آسمانى بر پیامبران گذشته نازل شده و از طاعت و معصیت خدا آگاهشان ساخته بود، همه و همه را به من تعلیم فرمود، و من هم تمام آنها را به خاطر سپردم، و حتى یک حرف آن را نیز فراموش نکردم.
سپس دستش را بر سینه ام نهاد، و از خدا خواست تا قلبم را از دانش و فهم و حکمت و نور لبریز سازد. 2
این بود خلاصه اى از دیدارهاى منظم امام با رسول خدا (ص).
ب - مجالس تعلیم و دیدارهاى نامنظم امام با رسول خدا
طى مطالبى که گذشت دیدارهاى مرتب و از پیش معین شده امام با رسول خدا (ص) را، که در کتابهاى معتبر هر دو مکتب به ثبت رسیده، آوردیم.
اینک با نقل حدیث زیر که در «سنن ترمذى» و دیگر مصادر معتبر مکتب خلفا آمده است، به بررسى دیدارهاى نامنظم امام با رسول خدا (ص) مى پردازیم :
ترمذى مىنویسد: از جابربن عبدالله انصارى 3روایت شده است که گفت :
در جنگ طائف ، رسول خدا (ص) على را به حضور طلبید، و با او به نجوا نشست . مردم (از راه خرده گیرى) گفتند: در گوشى صحبت کردنش با پسر عمویش على چه طولانى شد!!
چون این سخن به گوش رسول خدا (ص) رسید فرمود:
«من از پیش خود با او به نجوا ننشستم، بلکه خداوند است که با او نجوا مىکند.» 4
ترمذى در توضیح این حدیث گفته است : «نجواى خداوند» یعنى خداوند به پیامبرش امر کرده تا با وى به نجوا بنشیند.
حال ببینیم واقعاً مسأله چه بوده است که رسول خدا (ص) بنا به امر پروردگار با پسر عمویش آنهم در جنگ طائف به نجوا نشسته است ؟!
آیا این در گوشى صحبت کردن، مشورت جنگى بوده است؟ در حالى که پیامبر در مشورتهایش در جنگها همه را شرکت مىداد و با فرد خاصى به مشورت نمى نشست، همچنانکه در مورد جنگهاى بدر واحد و خندق و ... این مطلب در تاریخ ثبت شده است .
پس ناگزیر باید پذیرفت که این دیدار و دیدارهاى نامرتب مانند آن 5 در ردیف همان دیدارهاى منظم روزانه ایشان بوده است .
یا جا دارد که بگوییم این دیدارها ممکن است از همان دیدارهائى باشد که «زید بن على بن الحسین» از آن یاد کرده که اگر بین رسول خدا (ص) و پسر عمویش جدائى مىافتاد و چند روزى یکدیگر را نمىدیدند ، در نخستین برخورد، رسول خدا (ص) با امام خلوت مىکرد و مى فرمود: اى على ! در فلان روز، فلان چیز، و در آن روز فلان موضوع بر من نازل شد... و بدین ترتیب علت طولانى شدن نجوا رسول خدا (ص) با على (ع) نیز آشکار مىگردد.
از آنچه تا به اینجا ، در این مورد آوردیم ، این نتیجه حاصل مىشود که دست آورد آن همه دیدارهاى مرتب یا نامرتب رسول خدا (ص) با پسر عمویش على بن ابى طالب (ع)، سپردن همه علوم و دانشهاى اسلامى از عقاید و احکام و غیره به شخص امام (ع) بوده است .
وصیت رسول خدا (ص) به اوصیاء
در امالى شیخ طوسى، و بصائر الدرجات ، و ینابیع المودّه، آمده است : احمد بن محمد بن على فرزند امام باقر (ع) از پداران بزرگوار خود روایت کرده است :
رسول خدا (ص) به حضرت على (ع) فرمود:
«آنچه که مىگویم بنویس».
على (ع) پرسید: اى رسول خدا ، از آن مىترسى که فراموش کنم؟
فرمود:
«فراموش نمىکنى و از این جهت بر تو بیمى ندارم . من از خدا خواستهام که این علوم را در حافظه ات حفظ نماید و دچار فراموشیت نفرماید . بلکه براى شرکایت (در امر امامت) بنویس.»
على پرسید: اى پیغمبر خدا، شرکاء من چه کسانى هستند؟
رسول خدا (ص) جواب داد:
«امامانى از نسل تو هستند که به برکت آنها باران رحمت بر امتم مىبارد ، و به واسطه آنان دعایشان مستجاب مى شود و به یمن وجود آنهاست که خدا بلاها و آفات را از امتم بر طرف مىگرداند، و به خاطر آنها رحمت الهى ازآسمان بر ایشان نازل مىشود.»
آنگاه با انگشت مبارک به امام حسن اشاره نموده و چنین فرمود: «این نخستین آنان است.»
و سپس اشاره به حسین کرد و گفت : «امامان از نسل او مىباشند»6.
دو نوع تبلیغ
آنچه خداوند به پیامبر خود (ص) وحى مىفرمود، از نظر نحوه ابلاغ آن به دو دسته تقسیم شده است :
دسته اول: شامل مواردى بوده که زمان مقتضى براى ابلاغ آنها فرا رسیده و شرایط مناسب براى بیان آنها وجود داشته است . این موارد توسط خود آن حضرت و بدون واسطه به حاضران محضر شریفش ابلاغ مىگشت.
و اما دسته دوم ؛ شامل مواردى بوده که زمان عمل کردن به آن پس از عصر پیامبر (ص) بوده است . اینها را حضرتش فقط به على (ع) تعلیم مى فرمود، و على (ع) هر دو دسته مطالبى را که توسط رسول خدا (ص) تبلیغ و بیان مىشد، در کتابهاى جداگانه به خط خود مىنوشت.
این برنامه همچنان ادامه داشت ... تا اینکه زمان جدائى دو دوست از یکدیگر ، و هنگام وداع وصى با پیامبر (ص) فرا رسید . در این آخرین ساعات حیات، پیامبر اکرم (ص) در یک جلسه بسیار مهم و اختصاصى آخرین تعلیمات الهى را به امام (ع) انتقال داد.
آخرین جلسه تعلیم
عبدالله بن عمروعاص مىگوید:
رسول خدا (ص) به هنگام آخرین بیمارى خود فرمود:
«برادرم را نزد من بخوانید.»
... على نزد آن حضرت حاضر شد. آنگاه پیامبر جامه خود را بر وى افکند و او را پوشانید و خود را کاملاً بدو نزدیک نموده به آهستگى با وى سخن گفت . 7
ام سلمه نیز همین داستان را به گونه زیر نقل کرده است :
قسم به آنکس که به او سوگند یاد مىکنم ، همانا على آخرین کسى بود که با پیامبر خدا (ص) گفتگو نمود.
صیحگاهى از آن حضرت عیادت نمودیم . ایشان کراراً مى پرسید: «آیا على آمد؟ آیا على آمد؟».
فاطمه (ع) گفت : گویا او را در پى کارى فرستاده بودید!؟ مدتى بعد على آمد. من دانستم که آن حضرت با على کارى دارد، و لذا به همراه دیگران از حجره بیرون آمده و در درگاه آن نشستیم . من از دیگران به در اتاق نزدیکتر بودم.
رسول خدا (ص) خود را کاملاً به على (ع) نزدیک فرمود و به نجوا کردن و راز نمودن با وى پرداخت.
آن حضرت (ص) در همین روز وفات یافت . و بنابراین آخرین کسى که با وى (ص) گفتگو نمود على بود.8
و سرانجام سخن خود امام (ع) را در این باره ملاحظه مىنمائیم:
پیامبر خدا (ص) در آخرین بیمارى خود فرمود:
«برادرم را بگوئید نزد من بیاید.»
آنگاه فرمود: «به من نزدیک شو.»
نزدیک حضرتش شدم . آنگاه خود را به من تکیه داد ، و در همین حالت قرار داشت و با من سخن مىگفت به گونه اى که گاهى قدرى از آب دهان مبارکش به من مىرسید - تا اینکه سرانجام زمان رحلت رسول خدا (ص) فرا رسید و در بر من وفات یافت ...9
در احادیثى که گذشت دیدیم چگونه رسول خدا (ص) تمامى علوم و معارف اسلامى را به على (ع) املاء فرمود و در کتابى مدون نزد ایشان به ودیعت نهاد تا به عنوان سندى مکتوب از مجموعه اسلام به امامان از نسل خویش بسپارد.10
پى نوشتها :
1- بصائر الدرجات ص 197 ح 4.
در تأیید این حدیث سه روایت در مصادر مکتب خلفاء نقل شده است . رجوع شود به سنن نسائى 178/1 باب التنحنح فى الصلاة و سنن ابن ماجه کتاب الادب باب الاستئذان ، ح 3708 و مسند احمد 85/1 ح 647 ، و ج 107/1 ح 845 ، و 80/1 ح 608 ، و تاریخ بخارى 121/2/4.
2- کافى 62/1 - 63 ، وسائل الشیعه (طبع قدیم) 394/3 ح 1، مستدرک الوسائل 393/1 ، احتجاج طبرسى ص 134، تحف العقول ص 131 - 132، وافى 63/1 ، مرآة العقول 210/1.
در طبقات ابن سعد - از مصادر مکتب خلفا - در قسمت شرح حال امام على (ع) 101/2 (طبع اروپا) سه حدیث در تأیید این روایت نقل شده است، که یکى از آنها در کتابى مخطوط از احمد بن حنبل به نام «فضائل على بن ابى طالب » روایت شده است .
3- جابر بن عبدالله بن عمرو انصارى از اصحاب رسول خدا است که امام باقر (ع) را نیز درک کرده است . وفات جابر بعد از سال هفتادم هجرت در مدینه اتفاق افتاده است تقریب التهذیب 122/1.
4- صحیح ترمذى ، کتاب المناقب ، باب مناقب على بن ابى طالب ، ج 173/13 ، و تاریخ بغداد 402/7.
همین مضمون از جابر بن عبدالله در تاریخ ابن عساکر 310/2 و 311 ،و تاریخ ابن کثیر 356/7 ، و اسد الغابه 27/4 نیز نقل شده است . و شبیه آن از جندب بن ناجیه (یا ناجیة بن جندب) در کنزالعمال چاپ حیدرآباد - 1312 ه' ، 399/6 ، وچاپ دوم 200/12 ح 1122 ، و الریاض النضرة 265/2 نیز روایت گشته است .
5- از جمله موارد مشابه دیدارهائى است که حضرتش با رسول اکرم (ص) در مدینه داشته است و در تفاسیر در ذیل آیه نجوى (مجادله /12 و 13) بدانها اشاره شده است . براى تحقیق مراجعه کنید به معالم المدرستین 322/1.
6- امالى طوسى (چاپ نعمان ، نجف سال 1384 ه') . 56/2 بصائر الدرجات ص 167 ، ینابیع الموده قندوزى چاپ دار الخلافة العثمانیه 1302 ه' ص 20.
7- تاریخ ابن عساکر (چاپ بیروت ، 1395 ه') ترجمة الامام على (ع) 484/2 ، تاریخ ابن کثیر 359/7 ، کنزالعمال (چاپ اول) 392/6.
8- این حدیث در مستدرک حاکم و تلخیص ذهبى 139/3 صحیح توصیف شده است و نیز در مستدرک حاکم 14/3 - 17 باب کان أقرب الناس عهداً برسول الله (ص) از شرح حال حضرت على (ع) به چند سند روایت گشته است . و در مصنف ابن ابى شیبه 348/6، و مجمع الزوائد 112/9، و کنزالعمال چاپ دوم 128/15، باب فضائل على بن ابى طالب ح 374 ، و تذکرة خواص الأمة باب حدیث النجوى و الوصیه از فضائل احمد بن حنبل نقل شده است .
9- طبقات ابن سعد، باب من قال توفى رسول الله فى حجر على بن ابى طالب ط اروپا ج 2/ق 51/2.
منبع : نقش ائمه در احیاء دین ، علامه عسکرى، ج 11، ص 19 - 28.
- ۹۴/۰۴/۰۲