مشکل شیعیان با عایشه (همسر پیامبر) چیست؟
یکی از سوالاتی که برای برخی پیش میآید و گاهی حتی جوانان شیعه در پاسخ آن باز میمانند این است که واقعا شیعیان چه مشکلی با «عایشه» دارند؟
مگر «عایشه» چه اعمالی مرتکب شده که برخی شیعیان تا حدّ کفر با او بر خورد میکنند؟
در ادامه جواب این مسائل را بخوانید...!!!
لازم به ذکر است که این مطلب صرفاً یک بحث علمی و به دور از تعصّب و افراطیگری است. لذا در حد امکان از کتابهای خود اهل سنت برای روایات و داستانها استفاده شده است.
پرسش:
چرا شیعیان عایشه را تقبیح مىکنند، و او را صالح و پیرو پیامبر نمىدانند؛ و بعضى به او بد مىگویند؟
پاسخ:
شیعیان معتقدند اگر کسى به هر یک از مسلمانان، نسبت فحش و قذف دهد مرتکب عمل حرامى شده است.
مخصوصاً اگر این عمل ناپسند نسبت به حرم رسولالله(ص) و همسران ایشان از جمله عایشه و حفصه باشد، آن فرد؛ ملحد، کافر و ملعون است.
اما باید یادآورى نمود که شیعیان، همسران رسولالله(ص) را همتراز پیامبر خدا(ص) نیز نمىدانند.
برخى اشخاص به آیهاى از سوره نور استناد میکنند که مىفرماید:
«الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ»؛
«زنان بدکار و ناپاک، شایسته مردانى اینگونهاند، مردانى زشتکار و ناپاک، شایسته زنانى بدین صفتند،
زنان پاکیزه و نیکو، لایق مردانى چنین، مردانى پاکیزه و نیکو، در خور زنانى بدین اوصافند و این پاکیزگان از سخن بهتان که ناپاکان درباره آنان مىزنند مبرا هستند»(1) استناد نموده و همسران پیامبر را هم تراز ایشان مىدانند.
لکن این آیه بدان معنا نیست که زوجین از همه جهات مثل هم مىباشند.
هم در جامعه و هم در تاریخ دیده شده است که در برخی موارد یکى از زوجین، خوب، مؤمن و مستحق بهشت است، ولى دیگرى بد، کافر، فاسق و مستحق آتش بوده است.
همسران نوح(شیخ الانبیاء) و لوط نبى، مثالى بر این مدعا هستند.
چنانچه خداوند در آیات سوره تحریم مىفرماید:
«ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتا هُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما»؛
«شوهران خود را قبول نداشته و به آنها خیانت مىکردهاند.»(2)
البته خیانت زن نوح پیغمبر، مخالفت با رسالت وى و بدگویى از آن حضرت بوده است و به مردم مىگفت:
چون من همیشه با او هستم از حالات او با خبرم و او دیوانه است و فریب وى را نخورید. زن لوط نبى نیز قوم لوط را از وجود افراد تازه وارد با خبر مىساخت و اسرار خانه همسرش را به دشمنان آن حضرت مىداد و موجب فتنه و فساد مىشد. قرآن مجید صراحتاً کلمه «خانتاهما» را درباره آنان به کار برده است.
اما برعکس؛ آسیه(زن فرعون)؛ جزو بهترین زنان دنیا است. به طورى که شوهرش مستحق آتش و جهنم، ولى خود آسیه در زمره چهار زنى است که در قرآن از آنان نام برده شده(3) و مستحق بهشت رضوان است.
بنابراین، معناى آیه مذکور چنین است: «زنان ناپاک، شایسته مردان ناپاک و مردان ناپاک نیز راغب به آنها هستند. زنان پاک، لایق مردان پاک و مردان پاک نیز تمایل به آنها دارند». در حقیقت این آیه تفسیر آیه دیگرى از همین سوره است که مىفرماید:
«الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ»؛
«مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک، و زن زناکار جز با مرد زناکار و مشرک ازدواج نمىکند».(4) این دو فرقه متمایل به هم مىباشند.
بنابراین اگر برخى از زنان پیامبر هم بر خلاف ایشان حرکت کردهاند یا تمرّد نمودهاند، بر خلاف نص آیات فوق نمىباشد.
اما در ذیل به بعضى از مشکلات عایشه که -شیعه و سنی- بدان جهت، او را مورد انتقاد قرار مىدهند اشاره مىشود.
او در تمام دوران عمر خود آرام نبوده و همواره اعمالى را مرتکب مىشده که سایر زنان پیغمبر- حتى حفصه(دختر عمر)- چنین اعمالى را مرتکب نشدهاند.
بنابراین، اعمال عایشه که در کتب اهل سنت هم فراوان به چشم مىخورد، تاریخ زندگى او را لکه دار نموده است.
یادآورى این نکته ضرورى است که تمامى همسران پیامبر(ص)؛ عایشه، حفصه، ام سلمه، میمونه، ام حبیبه و سوده-به جز أمّ المؤمنین حضرت خدیجه(که امتیاز خاصی دارد)- به جهت همسر رسولالله بودن، نزد شیعیان یکسانند و بر خلاف سایر فرقههاى مسلمین، براى عایشه و حفصه-به دلیل دختر ابوبکر و عمر بودن- نسبت به بقیه همسران پیامبر، برترى خاصى قائل نیستند.
شیعیان، عایشه را نه فقط به خاطر مخالفتهایش با امام على(ع)، امام حسن(ع) و اهلبیت طهارت؛ بلکه به دلیل آزار و اذیتى که حتى به خود پیغمبر(ص) مىکرد، مورد انتقاد قرار مىدهند.
او بارها از دستورات رسولالله(ص) سرپیچى کرد و علیرغم آگاهى از آیه شریفه:
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»؛
«آنانکه خدا و رسول او را آزار و اذیت کنند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعن کرده و براى آنان عذاب بزرگى مهیا ساخته است»(5) موجبات ناراحتى پیامبر را فراهم مىنمود.
براى مثال؛ امام غزالى (در جزء دوم إحیاء العلوم)، مولى على متقى (در جلد هفتم کنز العمال)، ابویعلى (در مسند) و ابوالشیخ (در کتاب أمثال)، آوردهاند که:
روزى ابوبکر به ملاقات دخترش عایشه رفت. بین پیغمبر و عایشه ناراحتى پیش آمده بود.
لذا پیغمبر(ص)، ابوبکر را به قضاوت طلبید.
عایشه در وقت سخن گفتن، اهانت مىکرد و به پیغمبر مىگفت:
«در گفتار و کردارت عدالت پیشه کن!». این کلمات اهانتآمیز چنان در ابوبکر تاثیر گذاشت که بلافاصله سیلى محکمى بر صورت دخترش نواخت و خون بر جامهاش سرازیر گشت.
امام غزالى نیز در همان کتاب نقل نموده که وقتى ابوبکر وارد منزل دخترش عایشه شد، دریافت که رسولالله(ص) از عایشه ناراحت است. لذا خواست تا میان آنها قضاوت کند.
پیغمبر(ص) خطاب به عایشه فرمود: تو مىگویى یا من بگویم؟
عایشه در پاسخ گفت:
«شما بگویید. لکن به جز حرف راست و سخن حق چیزى نگویید!!.»
سپس در جمله دیگرى گفت: «تو همان کسى هستى که فکر مىکنى پیغمبر خدایى!؟»(6)
اگر کتب امام غزالى، تاریخ طبرى، مسعودى، ابن اعثم کوفى و سایر علماى بزرگ اهل سنت مطالعه شود، ملاحظه مىشود که عایشه را متمرّد اوامر خدا و رسولش خواندهاند.
مگر در سوره احزاب خطاب به تمام زنان پیغمبر نیامده است که:
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ اْلأُولى»؛
«در خانههایتان نشسته و آرام گیرید و بدون ضرورت و حاجت بیرون نروید و مانند زمان جاهلیت، خودآرایى و آرایش نکنید»(7)،
به همین دلیل تمامى همسران رسولالله دستور قرآن را اطاعت نمودند و به غیر از موارد ضرورى، از خانه بیرون نرفتند.
براى مثال وقتى که از سوده پرسیدند که چرا حج عمره نمىروى؟
گفت: یکبار حج بر من واجب بوده که بجاى آوردهام و از این به بعد باید اطاعت امر حق «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ» را بکنم. ایشان تا زنده بود همین کار را انجام داد.
قرآن مجید شرط فضیلت زنان پیغمبر را تقواى آنان دانسته و مىفرماید:
«یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ»؛
«اى زنان پیامبر شما مانند دیگر زنان نیستید و از آنان برترید، اگر متقى و خدا ترس باشید.»(8)
در میان همسران پیامبر، عایشه مستثنى بود و از آیات شریفه قرآن تمرّد مىکرد.
براى مثال؛ بازیچه دست طلحه و زبیر شد و به جاى نشستن در خانه، به بصره رفته دستور داد تا موهاى سر و صورت و ابروهای عثمان بن حنیف-والى منصوب امام على(ع)- را در بصره کندند و پس از ضرب و شتم، او را با تازیانه اخراج نمودند و بیش از یک صد نفر از مردم بىدفاع آن سامان را به قتل رساندند که چهل نفر آنها در مسجد کشته شدند-به نقل از ابناثیر، مسعودى، طبرى و ابن ابىالحدید-، آنگاه خودش با پوست پلنگ و زره پوش، همانند یک مرد جنگى زمان جاهلیت، بر شترى که عسکر نام داشت سوار شد و به میدان آمد.
در صورتى که همان طلحه و زبیر و دیگران، زنان خود را در خانه نشاندند، ولى زوجه پیامبرخدا را با اوصاف فوق، به میدان کارزار و نبرد با على(ع) فرستادند.
همان امیرالمؤمنینى-على(ع)- که سه جلد از کتاب صد جلدى حافظ ابن عساکر، در مناقب وى مىباشد.
در این کارزار- که به دلیل حرکت عایشه اتفاق افتاد- خون هزاران نفر ریخته شد.
جنگ عایشه با على(ع) نه تنها از روى محبت به على نبوده، بلکه از روى عداوت و دشمنى با وى بوده و پیامبر خدا(ص) یکى از نشانههاى کفر و نفاق را؛ «بغض و جنگ با على(ع)» بیان نموده است.
میر سید على-فقیه همدانى شافعى- در جلد سوم «مودة القربى» از خود عایشه نقل مىکند که پیامبر خدا(ص) فرمود: «خداوند با من عهد نموده که هر کس بر على خروج کند کافر است و جایگاهش در آتش مىباشد.»(9)
نکته جالب توجه آن است که على رغم پاسخ عایشه، وقتى از خود عایشه پرسیدند که چرا با شنیدن چنین حدیثى بر على(ع) خروج کردى؟
گفت: این حدیث را فراموش کرده بودم تا آن که در بصره بیاد آوردم.
تاریخ درباره این حرکت عایشه چنین مىنویسد:
روزى که از مکه به قصد چنین نبردى حرکت نمود، تمامى دوستانش و حتى زنان پاک رسولالله(ص) او را از انجام چنین حرکتى منع کردند، و یادآورى نمودند که: مخالفت با على مخالفت با پیغمبر است.
مورخین اهل سنت نقل مىکنند که پیامبر خدا(ص) به عایشه فرمود:
«بترس از آن راهى که سگهاى حوأب بر تو پارس کنند». زمانى که عازم بصره بود، اول شب به آب بنىکلاب رسید. سگها اطراف محمل او را گرفته و پارس نمودند.
عایشه نام این محل را پرسید، گفتند: «حوأب» است، ولى در عین حال باز هم اسیر توطئه طلحه و زبیر بود و به راه خود ادامه داد.
پس از رحلت امام حسن مجتبى(ع) نیز سوار قاطر شد و راه را بر جنازه سبط اکبر پیغمبر، یعنى بر جنازه امام حسن(ع) بست و اجازه نداد تا امام حسن(ع) را کنار قبر پیغمبر(ص) دفن کنند.
مردان بنىهاشم شمشیرها را کشیدند تا او را از سر راه دور کنند، اما امام حسین(ع) جلوگیرى نموده و فرمود:
برادرم وصیت نموده که راضى نیست به اندازه سر سوزنى در پى جنازهاش خون بریزد. لذا جنازه را برگرداندند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند.
مطالب فوق را یوسف سبط بن جوزى(در تذکرة خواص الأمّة)، علامه مسعودى(در مُرُوج الذَّهب)، ابن ابىالحدید(در جلد چهارم شرح نهج البلاغه)، محمد بن خواند شاه(در روضة الصفا)، احمد بن محمد حنفى(در ترجمه تاریخ اعثم کوفى) و نیز ابن شحنه(در روضة المناظر) آوردهاند.
مخصوصاً مسعودى از قول ابن عباس روایت مىکند که خطاب به عایشه فرمود:
«آیا روز جمل تو را بس نیست تا این که امروز سوار قاطر شوى و راه را بر جنازه پسر پیامبر خدا ببندى؟
گاهى سوار شتر، گاهى سوار قاطر و اگر زنده بمانى سوار فیل نیز خواهى شد- کنایه از اینکه به جنگ خدا نیز خواهى رفت».
از طرف دیگر، محمد ابن جریر طبرى و ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین آوردهاند «چون خبر شهادت امام على(ع) به گوش عایشه رسید،
سجده شکر بجاى آورد و اظهار شادمانى و سرور کرد!!»
زینب، دختر ام سلمه که در آنجا حاضر بود از عایشه پرسید:
آیا سزاوار است که از کشته شدن على(ع) اینگونه به وجد آیى، شادمانى کنى و سرود بخوانى؟
عایشه که مىخواست کار خود را توجیه نماید گفت:
«سهواً از روى فراموشى این طور شد و به حال خودم نبودم، اگر دوباره این حالت به من دست داد یادآورى نمایید تا نگویم».
علاوه بر این مگر معتقد به حفظ احترام و ولایت خلفاى قبل از على(ع) نمىباشیم؟
ابن ابىالحدید(در جلد دوم شرح نهج البلاغه)، مسعودى(در اخبار الزمان) و سبط ابن جوزى(در تذکرة خواص الامة) و دیگران نقل مىکنند که:
عایشه همواره از عثمان بدگویى مىکرد تا جایىکه فریاد زد «این پیر خرفت را که کافر شده بکشید».
ولى به محض کشته شدن عثمان، بهانهاى پیدا کرد تا با امام على(ع) مخالفت ورزد، و او را قاتل عثمان بخواند.
پاسخ توبه عایشه
در پاسخ به عدهاى از طرفداران متعصب که معتقدند او توبه کرده و خداوند اشتباهاتش را عفو نموده است، باید یادآورى نمود:
ابن قتیبه(در معارف)، حاکم(در مستدرک)، محمد بن یوسف زرندى(در کتاب «اعلام سیرة النبى») و ابن البیع نیشابورى نقل کردهاند که:
عایشه به عبدالله زبیر وصیت کرد که «مرا پهلوى پیغمبر دفن نکنید و در بقیع نزد خواهرانم دفن کنید، چون که مىدانم بعد از پیامبر خدا چه کارهایى انجام دادهام».
عایشه نه فقط پیامبر خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و اولادش را اذیت مىکرد، بلکه به سراغ سایر همسران رسولالله(ص) مىرفت تا آنها را بفریبد و در این قضایا همراه و همداستان خود سازد، اما خوشبختانه هرگز موفق نشد.
واقعه زیر را ابن ابىالحدید از تاریخ ابن مخنف(لوط بن یحیى) درباره عایشه نقل مىکند:
«أم سلمه هم براى انجام حج مشرف شده بود. چون شنید که عایشه به خونخواهى عثمان برخاسته و عازم بصره است، بسیار متاثر شد و در مجالس به بیان فضایل امام على(ع) مىپرداخت.
عایشه به ملاقات او شتافت تا او را بفریبد و همدست خود ساخته و به بصره برد. ام سلمه گفت: تا دیروز آن همه دشنام به عثمان مىدادى و او را پیر خرفت مىنامیدى و قتلش را واجب مىشمردى، حالا خونش را بهانه کردهاى و در مقابل على(ع) مىایستى؟!!
بیادت مىآورم روزى را که من و پیامبر خدا(ص) به خانه تو آمدیم، در آن میان، على(ع) نیز وارد شد و با پیغمبر(ص) نجوا نمود. نجواى آنان طول کشید،
تو خواستى بر آن حضرت هجوم برى و من ممانعت کردم. اما گوش ندادى و بر آن بزرگوار حمله بردى و اعتراض کردى که هر نُه روز، یک روز نوبت من مىشود، آن هم تو آمدهاى و پیغمبر را مشغول نمودهاى. پ
یغمبر(ص) غضبناک و صورت مبارکش سرخگون شد و به تو گفت:
«کنار برو، به خدا سوگند که احدى از اهلبیت من با على دشمنى ننماید، مگر آنکه از ایمان بیرون رفته باشد».(10) سپس تو نادم و پشیمان برگشتى.
عایشه گفت: آرى به خاطر دارم.
أم سلمه ادامه داد:
«روزى تو مشغول شستشوى سر مبارک پیامبر بودى، من غذاى حیس تهیه مىکردم.
آن حضرت فرمود: کدامیک از شما صاحب شتر گنهکارى هستید که سگهاى حوأب بر او پارس نمایند، و در پل صراط به رو افتد.
من گفتم یا رسولالله! به خدا و رسولش پناه مىبرم.
آنگاه حضرت دست بر پشت تو زد و فرمود: «بپرهیز از اینکه آن شخص تو باشى.» سپس عایشه تأیید کرد که آرى به خاطر دارم.
مجدداً أم سلمه گفت:
«در یکى از سفرها من و تو همراه پیغمبر بودیم و امام على(ع) کفشهاى ایشان را مىدوخت، و ما در سایه درختى نشسته بودیم.
پدرت ابوبکر به همراه عمر آمدند. وقتى اجازه ورود خواستند من و تو به پشت پرده رفتیم.
پس از مدتى گفتگو با رسولالله(ص) پرسیدند:
یا رسول الله! ما قدر مصاحبت تو را نمىدانیم پس ما را تعلیم ده، و بفرمایید چه کسى خلیفه و جانشین شما بر ما باشد تا بعد از شما پناهگاه ما باشد.
پیغمبر فرمود:
من مرتبه، مقام و مکان او را مىشناسم، ولى اگر او را معرفى کنم، همانطور که بنىاسرائیل از اطراف هارون متفرق شدند، شما نیز او را تنها خواهید گذاشت. سپس ابوبکر و عمر سکوت اختیار کرده و بیرون رفتند. پس از آن ما از پشت پرده بیرون آمدیم.
من از ایشان سؤال کردم یا رسولالله! چه کسى بر آنها خلیفه مىباشد؟
ایشان فرمود:
همان کسى که کفشهاى پاره مرا مىدوزد.
گفتم یا رسولالله! به جز على(ع) کسى کفش شما را نمىدوزد.
رسولالله(ص) فرمود: «همان على خلیفه است.» عایشه مجدداً آن را نیز تأیید کرد.
سپس أم سلمه به عایشه گفت: با وجود اینکه همه این احادیث را مىدانى، پس عازم کجا هستى؟!!
ولى او گفت براى اصلاح بین مردم مىروم»!!!
آیا باز مىتوان گفت: عایشه فریب خورده بود یا فراموشى و نسیان بر او غلبه کرده بود؟!!!
حاشا و کلّا.
پی نوشتها:
1) نور: 26.
2) تحریم: 10.
3) تحریم: 11.
4) نور: 3.
5) احزاب: 57.
6) در بعضى منابع این جریان به عمر و حفصه نسبت داده شده است.
7) احزاب: 33.
8) احزاب: 32.
9) شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 9؛ ینابیع المودة لذوى القربى2: 275؛ نحو انقاز تاریخ الاسلامى: 195؛ شبهاى پیشاور:732 «إنّ الله قد عهد إلى من خرج على علیّ فهو کافر فی النار».
10) شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید6: 217؛ العمدة:220؛ المعیار والموازنه: 28؛ شبهاى پیشاور:740 «إرجعی وراءک و الله لا یبغضه أحد من أهل بیتی و لا من غیرهم من الناس إلّا و هو خارج من الإیمان».
برگرفته شده از http://ahlolbait.blog.ir
- ۹۵/۰۶/۱۱