دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

لکستان

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ

آنچه در مورد لکستان باید بدانید

استقلال لکستان (لکستان مستقل):

نقشه ی لکستان

هرگاه سخن از استقلال و اتحاد لکستان و مردم لک به میان می آید مخالفان اعم از لر و کرد چون هیچگونه استدلال منطقی برای مانع شدن از این حق مسلم و امر بدیهی ندارند، به مطرح کردن مسائل سخیفی چون کمتر بودن جمعیت لکستان نسبت به دو قوم مذکور می پردازند و یا برای جلوگیری از احقاق حق مردم لک دست به دامن حربه  همیشگی خود یعنی طرح اشتراکات فرهنگ و زبان خود با فرهنگ و زبان لکی،می شوند.

مگر میتوان دو ملت،دو قوم،دو زبان و حتی دو انسان را یافت که در مجاورت مداوم و طولانی مدت با هم باشند اما از هم تاثیر نپذیرند و تاثیر ننهند و مگر میتوان استقلال، وجود و هویت یک ملت، یک قوم، یک زبان و حتی یک انسان را به صرف شباهات واشتراکات آن با خود،نادیده گرفت و منکر شد.

البته آنها تا زمانی میتوانند این اشتراکات را به عنوان مستمسکی برای زیر مجموعه خواندن فرهنگ لک بکار برند که مردم لک مانند گذشته در موضع ضعف باشند که اگر چنین نباشد و مردم لک از نظر اقتصادی و آگاهی به هویت خود در شرایط برابر با مدعیان باشند مشخص است که طرح این اشتراکات از سوی آنها،لزوما دال بر زیرمجموعه بودن لک نیست.

در شرایط مذکور و با قدرت برابر همین اشتراکات میتواند این معنا را نیز به ذهن متبادر کند که شاید ریشه   این اشتراکات فرهنگی و زبانی ناشی از نشات گرفتن فرهنگ و زبان همسایگان از فرهنگ و زبان لکی باشد نه بالعکس. بخصوص اینکه با آشنایی مختصر به تاریخ چند قرن اخیر و نگاهی گذرا به زبانهای همسایه، اصالت و ریشه مندی هویت لکی نسبت به کردان و لرهای همسایه کاملا مشهود است.

از این رو همیشه اثبات زیرمجموعه بودن لک،سخت تر از اثبات استقلال آن بوده است.
با این وجودتلاش هایی که تا کنون صورت گرفته کمتر از سوی لکها و بیشتر از سوی مدعیان عدم استقلال لک بوده است و چون این تحقیقات معمولا همگام با عنصر تعصب به پیش رفته و صورت گرفته اند عموما در رد استقلال هویت لک بوده اند.

ناحق جلوه دهنده گان حقیقت لکستان عموما لر یا کردی ست که شرح آن رفت،بعضا هم فرد لکی ست که از ناشناخته ماندن توسط مرکزنشینان ایران و ذکر نشدن نام لک در کنار سایر اقوام در رسانه ها و مکتوبات خسته شده و گمان میکند اگر نام لک توسط کسانی که هیچ شناختی از لک ندارند ذکر نشود پس چنین چیزی وجود خارجی هم ندارد. و گاه دارنده ی این فکر ، لکی ست که مرعوب چند شهر و دانشگاه و محفل فرهنگی تازه تاسیس در مناطق لر و کرد نشین می شود و وقتی آن شرایط را با شرایط قوم خود مقایسه میکند ترجیح میدهد که قوم آزاده و سرکش لک راتحت لوا و زیر سایه ی یکی از این دو ، قرار دهد و چون با دیوار آزادگی لک مواجه میشود و قومی را میبیند که در هیچ غالب ملی - مذهبی جز لک نمیگنجد،حتی ممکن است از لک بودن خود متنفر شود.فقط به این دلیل که قوم لک همراه خوبی برای نابودن کردن فرهنگ خود نیست.

البته اگر بجای لر و کرد،عرب و ترک هم همسایه  لک می بود ،چنین فردی برای پر کردن این خلا روانی،حتما از آنها نیز بهره می جست و برای عرب و ترک بودن لک دلایلی هم فراهم میکرد، شاید منطقی تر و مستدل تر از استدلالات فعلی مبنی بر لر و کرد بودن.

سفسطه ی دیگر که پیشتر مخصوصا در میان عامه مطرح میشد و گاه هنوز هم مطرح می شود مسئله ی جمعیت لکهای ایران است.

دو قرن پیش تر جمعیت لکستان بسیار کمتر از نصف جمعیت دومیلیونی فعلی بود،اما با آن وجود مردم لک بدون نیاز به هیچ قوم دیگر روزگار میگذراندند و قابل ذکر است که تا قبل از آمیختگی با اقوام دیگر نه تنها با همان جمعیت کم میتوانستند نیاز خود را رفع کنند،از نظر باور و اعتقاد و روح و روان هم حال و روز بهتری نسبت به امروز داشتند.
اما معلوم نیست که با وجود چند برابر شدن لک چه هدفی برای مردم لک وجود دارد که بدون کمک کرد و لر نمیتواند به آن برسد.

مگر نه اینست که هدف همه ی اقوام وملتها باید بسط انسانیت و آگاهی به هویت انسانی خود باشد.آیا دست یابی به این هدف مستلزم جمعیت است یا کاریست فردی که هر کس باید به تنهایی آن را در خود نهادینه کند.

 

نقشه ی لکستان بر اساس نقشه یسازمان نقشه برداری کشور

کلام آخر مردم لکستان به عنوان مردمی که دارای فرهنگ خاص،زبان مشترک و سرزمین بهم پیوسته می باشند، حداقل حقشان این است که مانند هر قوم و ملت دیگر دارای مرز سیاسی و فرهنگی مشترک باشند و هیچ دلیل منطقی در هیچ جای جهان وجود ندارد که مردمی را با شرایط مذکور متقاعد به نداشتن مرز سیاسی- فرهنگی و اداری مشترک کند و تنها ظلم است که میتواند حس هم فرهنگان و هم زبانان را برای همنشینی با هم در جغرافیای مشترک سرکوب کند که اگر ستم سیاسی،فرهنگی و اقتصادی نباشد بی شک تمایل هم فکران،هم فرهنگان و هم زبانان همیشه بر اجتماع باهم است.

اگر این سه ستم نباشد کجا میتوان مردمی را یافت که همنشینی و هم خانه گی با اغیار را بر همنشینی و اتحاد با خانواده ی فرهنگی هزاران ساله ی خود ترجیح دهد.

لکستان ، چهارده قرن سکوت :

روانشناسان ریشه  اصلی اعتماد به نفس را در شکست ها و پیروزی های گذشته ی هر کس میدانند.

انسان و جامعه ای که گذشته اش سرشار از موفقیت و پیروزیست محال است دارای اعتماد به نفس پایینی باشد.

اما برای شناخت بحران اعتماد به نفس در قوم لک ابتدا بایستی خلقیات مردم لکستان را شناخت.

لکها به همان اندازه که در مقابل زور سرکش و طغیانگرند به همان اندازه هم احساسات عمیق شان لجام گسیخته است.__نمونه ی امروزی آن،مراسم سوگواری(پرس) در لکستان است که حقیقتا این حد از تاثر و اندوه در یک مراسم سوگواری در جهان کم نظیر است__

مردم لک با وجود روحیه ی سلحشوری و جنگاوری،از نظر روحی بسیار عاطفی و آسیب پذیرند.

اما صرفا آسیب پذیری روحی نمیتواند عامل کمبود اعتماد به نفس در یک قوم باشد.
برای لک زندگی آبرومندانه و آزادانه مهم ترین مسئله است.

همچنین پایبندی به ارزشهای انسانی و ارزشهای لکی برای مردم لک بالاترین اهمیت را دارد و پایمال شدن این ارزشها برای این قوم قابل تحمل نیست.

به اشغال درآمدن سرزمین،به اسارت رفتن زنان و دختران،خراج دادن،پایمال شدن اعتقادات و... برای هر جامعه ای بسیار سخت و گران است، اما کسانی که ذات و اصالت لکی را به درستی بشناسند، میدانند این مسائل برای لک چه معنا و مفهومی دارد. چه بسیار لکهایی پس از به اسارت رفتن اعضای خانواده در نبرد با دشمن ، دست به خودکشی زده اند و یا از شدت شرم این شکست،ناتوان از نگاه کردن به صورت هم هر کدام سر به کوهی نهاده و دل از دیار کنده و دست از زندگی شسته ، هزاران بار آرزوی مرگ کرده اند.

با پی بردن به خصائل مردم لک میتوان تاثیری که هر شکست بر فکر، روح و ضمیر ناخودآگاه جامعه ی لک برجای گذاشته را حدس زد.

پس همین 1-آسیب پذیری احساسی 2-اهمیت فراوان به زندگی آبرومدارانه سبب میشود که پس از شکست (مثلا شکست از قوای اسلام) سکوتی که برای مردم فارس دوقرن به درازا میکشد_بهترین منبع کتاب دو قرن سکوت نوشته عبدالحسین زرین کوب_، برای قوم لک چهارده قرن بطول بیانجامد.

یعنی بازسازی روحی لکها دوازده قرن بیش از فارسها و تا امروز به درازا کشیده است.
بازسازی روحی مردم مرکز ایران تنها دویست سال طول کشید و پس از انطباق خود با شرایط جدید، مردم مرکزی وشمال شرقی ایران نقش اساسی را در بنیان گذاری تمدن بزرگ اسلامی ایفا کردند تا جایی که مشهور است ایرانیان در علم صرف و نحو عربی،از اعراب پیشی گرفتند.

اما زاگروس نشینان که درس ریا و تذویر را هرگز از نیاکان خود نیاموخته بودند نتوانستند خود را با شرایط جدید وفق دهند و به همین جهت حتی امروز هم نقش چندانی در حکومتهای مرکزی ایفا نمیکنند.

با وجود اینکه کورد و لر هم در این مصیبت با لکها سهیم بودند اما بنا به دلایلی که قبلا گفته شد،بهای این شکست برای لکها گران تر تمام شد.

از همین جا بود که سکوت لک آغاز شد و آنکه روزگاری تاریخ را در دست داشت در لابه لای صفحات تاریخ نامش برای قرنها گم شد و دیگر نامی از او شنیده نشد تا امروز.

امروز و پس از چهارده قرن مخالفت با شرایط موجود و مشارکت نکردن در امور فرا قومی(اداره ی کشور) ، با پدیدار شدن جهان مدرن سرانجام عده ای از لک زبانان تصمیم به تسلیم شدن گرفته اند و برای اینکه از سفره  پهن قدرت و ثروت در مرکز لقمه ای برچینند سعی در شبیه کردن خود به مرکزنشینان میکنند.

و چون از زندگی گذشتگان خود رضایتی ندارند شرف گذشته را به نان امروز می فروشند و از سر دلسوزی کودکان خود را مجبور به تغییر زبان از لکی به فارسی میکنند که شاید با فارس شدن آنها،تعظیم را بیاموزند،چیزی که در فرهنگ لکی وجود ندارد و از همین راه روزگار بهتری از گذشتگان خود سپری کنند.

لکستان و قوم لک سفری از عرش به فرش:

دیروز:

قوم لک هنر خود رادر زیباترین و اصیل ترین شکل آن بر مفرغ نشاند و به جهان آموخت که چگونه می توان هنر و زندگی و فلسفه را با هم آمیخت و هنر را حتی در دکمه ی یک پیراهن تا سر سنجاقها و کاسه ها به نمایش درآورد.

و در هنر تا آنجا پیش رفت که اغراق نیست اگر بگوییم کاسیان در جهان شرق در آن برهه از تاریخ مرجعیت بودند و به شیوه ی کاسیت زندگی کردن برای ملتهای دیگر مایه ی فخر و مباهات بود.

مردم لکستان زیباترین و انسان ساز ترین افسانه های جهان را خلق کردند.

افسانه هایی که در حیطه ی ادبیات داستانی و همچنین ادبیات کودک در جهان کم نظیرند.

داستانهایی که به کودکان لک و هر انسان دیگر حتی بزرگسال، درس آزادگی و آزاد زیستن ، مبارزه با ستمگر و دفاع از کیان خانواده وسرزمین را می آموخت

و مردم لک در این مکتب می آموختند که در نبرد حق و باطل همیشه راه راستی را برگزینند و حق را یاور باشند.

سپس قوم لک در ساخت سیستم فرهنگی عظیمی سهیم شد که آن هم به نوبه ی خود سرآمد شرق بود(ساسانیان).

و پس از فروپاشی آن سیستم و فرهنگ ، تنها قوم لک بود که وامدار آن فرهنگ ماند و تقریبا تمام مشخصه های آن را حفظ کرد.

امروز:

اما امروز......چشم دوخته ایم به شبکه های استانی ایلام و کرمانشاه و لرستان که شاید در هفته و ماهی دقایقی هم به زبان لکی برنامه ای پخش کنند.

یا وصله ناجور به تن کورد و لر شده ایم صرفا برای پوشاندن  خلا خود کم بینی و بی اعتماد به نفسی خود که ما هم کورد و لر هستیم و مردم ایران ما را میشناسند.

یک روز جنوبی ترین کوردیم و روز بعد شمالی ترین لر.

زبان لکی را همنشین کلهری و کوردی جنوبی می کنیم با این پندار که بر سر لکی تاجی نهاده ایم.

کتاب های تاریخ و لغت را دوره میکنیم که نامی از لک و لکستان بیابیم و گویی اگر فلان شرق شناس اروپایی نامی از ما نبرده نباشد ما دیگر وجود نداریم.

اما غافل از اینکه مستندترین سند ما همان کشاورزان و دامدارانی هستند که چند هزار سال است در سرزمینشان راه میروند ، نفس میکشند ، حرف میزنند و برای لک بودن خود نیازی به تاییدیه ی فلان سیاح و جهانگرد ندارند.کافیست که به خود بنگرند تا لک بودن را با تار و پود خود احساس کنند.

فردا:

و فردا........؟

زبان لکی یا فرهنگ لکی:

در مورد زبان باید گفت انسان وبه تبع آن هر جامعه ای برای برقراری ارتباط با همدیگر و با سایر جوامع از سیستمی به نام زبان استفاده میکند.

یعنی هیچ جامعه ی انسانی وجود ندارد که بدون دستگاه زبان باشد.حتی بدوی ترین جوامع چه بسا زبانی غنی تر و سیستماتیک تر از جوامع پیشرفته غربی داشته باشند.

پس زبان تنها وسیله ای برای ارتباط و البته شرح احساسات است.

البته این توضیح کوتاه برای زیر سوال بردن اهمیت حفظ زبان آن هم زبان پربار لکی نیست

بلکه بیشتر جهت درک ارجحیت فرهنگ بر زبان است.

زبان و گفتار یک وسیله است که با آن میتوانیم مسائل فلسفی را بیان کنیم یا به هم ناسزا بگوییم.

پس آنچه اهم است تفکر و فرهنگیست که گفتار از آن تراوش میشود.

 زوال زبان لکی زمانی بر همه آشکار شد که تفکر اجتماعی لکها چندین سال قبل تر شروع به تغییر کرده بود.

از روزی که لکها دیگر لک گونه رفتار نکردند و با دیدن دنیای مدرن اقدام به کنار گذاشتن فضایل اخلاقی کردند اولین تیشه به ریشه ی درخت تناور لکی زده شد.

یعنی ابتدا ذهن لک تغییر کرد و سپس زبانش که هنوز هم این تغییر ادامه دارد.

چون شما تا کی میتوانید به زبانی سخن بگویید که از هر ده جمله هشت جمله اش شما را به کردار نیک و اخلاق رهنمون می سازد

و در همین حال دارای تمام رذایل اخلاقی هم باشید.

چگونه ممکن است زبانی که بند بندش شما را به پیاداری،جوانمردی،مهمان نوازی،دانایی،وقارو... سوق میدهد توسط کسانی تکلم شود که دقیقا مخالف آن را عمل میکنند.

پس این تناقض بین پندار و گفتار باید به گونه ای رفع مشد و چه بهتر از این قند پارسی

مسئله  کهنه  لر بودن یا نبودن قوم لک:

صرف نظر از شواهد و مدارک تاریخی،داعیان چنین نظری به چند دسته تقسیم میشوند.

ابتدا لرها:

افرادی از عامه ی مردم لر بنا به قرابت جغرافیایی با لکها و سخنی که از برخی از لکها شنیده اند قوم لک را لر میدانند.

اما خواص قوم لر دلیل دیگری برای لر نامیدن مردم لک دارند.لر بودن لک به منزله ی لر بودن کریم خان زند،باباطاهر،ملاپریشان،فرهنگ و هنر کاسیان و... است

گونه ای از تاریخ سازی یا چپاول تاریخی...

 

صرف نظر از شواهد و مدارک تاریخی،داعیان چنین نظری به چند دسته تقسیم میشوند.

ابتدا لرها:

افرادی از عامه ی مردم لر بنا به قرابت جغرافیایی با لکها و سخنی که از برخی از لکها شنیده اند قوم لک را لر میدانند.

اما خواص قوم لر دلیل دیگری برای لر نامیدن مردم لک دارند.لر بودن لک به منزله ی لر بودن کریم خان زند،باباطاهر،ملاپریشان،فرهنگ و هنر کاسیان و... است

گونه ای از تاریخ سازی یا چپاول تاریخی...

 

لک هایی که خود را لر مینامند:

این لکها بنا به گفته ی خود لر هستند که البته بنظر من از جهتی درست هم میگویند.

اگر لک بودن را یک فرهنگ بدانیم نه فقط یک زبان آنگاه میتوان گفت که بیشتر این افراد فقط لک زبانند و بهره ای از فرهنگ لکی نبرده اند.

نامی که آنها خود بر خود گذاشته اند و حقیقتا برازنده هم هست:لرهای لک زبان.

این افراد چیزی به عنوان گذشته ی لکی در پس ذهن ندارند و در فرهنگ لری رشد کرده اند.

این لکها لرگونه به دنیا مینگرند و ذهن فکر لرند اما به زبان لکی تکلم میکنند و همین تناقض میان فکر کلام موجب شده که آنها در جامعه ی لک افراد دسته سه و چهار به حساب آیند

دسته ی قلیلی از لکها که بنا به دلایلی در مراحل اولیه ی تکامل فکری متوقف شده اند این مسئله ی کودکانه را مطرح میکنند که چون در لرستان هستیم پس لریم، که نیازی به توضیح آن نیست.

گروه دیگر کوردهایی هستند که لکها را لر مینامند:

عامه ی کورد بنا به شنیده های خود از برخی از لکها پیرو چنین نظری هستند و هیچ غرضی ندارند.

اما خواص ملت کورد که در جامعه شناسی و زبان شناسی خبره اند،بهتر از خود لکها میدانند که لکها نه لرند و نه کورد.اما بنا به مصلحت لکها را لر مینامند.چرا؟

اصل اساسی آنها کورد بودن لک است.

بر همین اصل اگر لکها ی کورد لر هم باشند پس لرها هم کوردند (خیلی پیچیده شد).

به این معنا که کوردستان بزرگ مرزهای بختیاری را هم در مینوردد که چیز بدی برای کورد بنظر نمیرسد.

البته تعدادی از لکها هم هستند که خود را کورد میدانند.با اینکه من به این عقیده ایمان ندارم اما بسیار مستند تر و قابل دفاع تر از لر بود لکهاست.

پیروان مسئله ی کورد بودن لک معمولا بهره ی بیشتری از فرهنگ لکی برده اند و بزرگ شده ی مکتب لکی اند اما...

اما در این هیاهوی غارت و چپاول معدودی لکهایی هم هستند که پی به ریشه ی چند هزار ساله ی خود برده و به جهان لک وار می نگرند.

نه فقط در زبان بلکه در فکر و ذهن هم لک اند.

کسانی که درس مردانگی و غیرت را نه از هیچ آیین و مسلکی بلکه از افسانه های لکی آموخته اند و بزرگ شده ی مکتب افسانه های لکی اند.

کسانی که هنوز هم به سبب اصالت لکی شان از به نماز ایستادن و سجده در برابر الله اکراه دارند چه رسد به زیر مجموعه ی فلان قبیله بودن.

عوامل اعتیاد فراگیر در لکستان:

اگر از مردم لکستان علت سونامی اعتیاد را در میان مردم لک بپرسید،همان جوابهای قابل پیش بینی و همیشگی یعنی بیکاری و فقر را خواهید شنید.اما ای کاش عامل اعتیاد همین بود.البته  حقیقتا نمیتوان تاثیر عامل بیکاری و فقر را نادیده گرفت اما
عامل اصلی بیشتر مشکلات لکستان از جمله همین مشکل اعتیاد و مهمتر از آن افول اخلاقیات را باید در گمگشتگی هویتی قوم لک جست و جو کرد.

اگر از مردم لکستان علت سونامی اعتیاد را در میان مردم لک بپرسید،همان جوابهای قابل پیش بینی و همیشگی یعنی بیکاری و فقر را خواهید شنید.اما ای کاش عامل اعتیاد همین بود.

البته  حقیقتا نمیتوان تاثیر عامل بیکاری و فقر را نادیده گرفت اما عامل اصلی بیشتر مشکلات لکستان از جمله همین مشکل اعتیاد و مهمتر از آن افول اخلاقیات را باید در گمگشتگی هویتی قوم لک جست و جو کرد.

حتی اگر تمام کارخانه های اراک و اصفهان را هم به لکستان بیاوریم دردی را از ملتی که هنوز در چیستی خود مانده است دوا نخواهد کرد.

از روزی که لک آفریده شد همیشه فقیر بوده.اصلا لک و مشکل معیشت همزاد هم بوده اند.
اگر عامل اعتیاد تنها فقر است چرا نیاکانمان که همیشه در شام شب خود مانده بودند خطایی نکردند که موجب سر افکندگی امروز ما شوند.

اگر همه  مردم لکستان دارای شغل و پول باشند و حتی اعتیاد هم ریشه کن شود ولی نقطه  مشترکی برای اتکای روحی نداشته باشند،باز هم عواقب این خلا روحی از جای دیگر سر بر خواهد آورد.

نوش داروی تمام دردهای این مردم ماتم زده در یک کلام بازگشت به هویت لکی ست.

  • عبدی