دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

شرابخوارى عمر

دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ


«عمر مى‏گوید:... به «خمر» (مشروبات مست کننده) خمر گویند چه آنکه عقل انسان را مى‏پوشاند...»(1).
مطابق این قول هر که شرابخوار باشد بر عقل او سرپوشى گذاشته شده است.

مى‏خواهیم بدانیم آیا عمر که جمله فوق را گفته است خود از خمر پرهیز داشت؟

با کمال تأسف باید گفت: یکى از کسانى که در جاهلیت و اسلام -لا اقل تا سال هشتم هجرى- نتوانست از شرابخوارى دست بردارد شخص خلیفه ثانى عمر بن الخطاب بود.

قبل از ذکر مدارک شرابخوارى عمر به آنچه که در صحاح آمده توجه مى‏کنیم:

در منزل ابو طلحه انصارى مجلس شرابى ترتیب داده شد که در آن این افراد شرکت داشتند:

1 - ابو طلحه (صاحب خانه)، 2 - ابو عبیده جراح (گور کن مکه)، 3 - أبی بن کعب، 4 - ابو دجانه - سماک بن خرشه - ، 5 - سهیل بن بیضاء، 6 - معاذ بن جبل، 7 - ابو ایوب و مردانى از اصحاب رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و گروهى از انصار و نیز انس بن مالک که جوانترین آنها و ساقى قوم بود(2).

در همین هنگام خبر رسید که شرب خمر حرام شد. (سال هشتم هجرت).

اینان ننوشتند که «مردانى از اصحاب» چه کسانى بوده ‏اند.

علامه امینى در ج 7 الغدیر از ص 95 إلى ص 102 بحث جالبى در این زمینه دارد و در ضمن آن از ابن حجر در فتح البارى و عینى در عمدة القارى -که هر دو در شرح صحیح بخارى مى‏باشد- نقل کرده است که ابو بکر و عمر نیز جزء آنان بوده‏ اند.

حتى گفته‏ اند که ابو بکر در رثاء کشته‏ هاى بدر از قریش اشعارى خواند و چون خبر به رسول خدا ص رسید با غضب نزدشان رفت و چون حضرتش را با آن حال دیدند گفتند: نعوذ بالله من غضب رسول اللّه.

ابن حجر در اصابه مى‏نویسد که ابو بکر قبل از تحریم خمر شراب خورد و در رثاى کشته شدگان بدر از مشرکین اشعارى سرود.

(1) الف - صحیح بخارى، ج 7 ص 137، کتاب الاشربة، باب ما جاء فی أنّ الخمر ما خامر العقل.

ب - سنن أبی داود، ج 3 ص 324، کتاب الاشربة، باب اول، ح 3669.

«... والخمر ما خامر العقل...». (قسمتى از حدیث صحیح بخارى).

(2) الف - صحیح بخارى، ج 6 ص 67، تفسیر سوره مائده.

«قال انس:... فانى لقائم أسقى ابا طلحة وفلانا وفلانا...». (لابد اسم آن دو نفر را فراموش کرده بود!).

ب - صحیح مسلم، ج 3 ص 72 - 1570، کتاب الاشربة، باب اول، ح 9 - 3.

او اسامى مذکور در متن را در ضمن 4 حدیث مى‏آورد.

ج - سنن أبی داود، ج 3 ص 325، ابتداى کتاب الاشربة، ح 3673.

«عن أنس قال: کنت ساقى القوم حیث حرمت الخمر فی منزل أبی طلحة...».

(همین و دیگر هیچ).

د - سنن نسائى، ج 8 ص 300 و 301، کتاب الاشربة، باب 2 ح 5551 و 5552.

او در حدیث شماره 5552 از قول انس چنین مى‏نویسد:

«کنت أسقى ابا طلحة وأبی بن کعب وابا دجانة فی رهط من الانصار...».
(23)
(البته از روایت بخارى که انس مى‏گوید من به ابو طلحه و فلان و فلان خمر مى‏نوشاندم برمى‏آید که مراد، ابو بکر و عمر مى‏باشند).

اما آنچه که در صحاح درباره شرابخوارى عمر آمده چنین است:

«عمر گفت: خدایا! در مورد خمر بیان کافى و روشنى بفرما. آیه‏اى که در سوره بقره است نازل شد. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما اِثْمٌ کَبِیرٌ... الآیه»(1).


آیه را براى عمر خواندند.

او گفت: خدایا در مورد خمر، بیانى روشن بفرما.

(گوئیا از نظر عمر گناه بزرگ بیان روشنى نبود!) آیه‏ اى که در سوره نساء است نازل شد:

«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُکارى»(2).

آیه را براى عمر خواندند.

گفت: خدایا! در مورد خمر بیانى روشن بفرما.

آیه‏ اى که در سوره مائدة است نازل شد.

تا آنجا که فرمود: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»(3)

. یعنى آیا دست بر مى‏دارید؟ که عمر دو بار گفت: دست برداشتیم(4).

ممکن است در پاسخ گفته شود که از مجموع مجلس منعقد شده در منزل ابو طلحه و روایات صحاح چنین بر مى‏آید که ابو بکر و عمر تا قبل از نزول حرمت خمر شراب مى‏نوشیدند و بعد از آنکه حرام شد دیگر از آن نخوردند.

مى‏گوئیم:

أوّلاً هر چه که در آن گناه باشد قطعا حرام است ولو آنکه داراى منافعى هم باشد و لذا نمى‏توان گفت که خداوند فرمود: در خمر گناهى بزرگ است ولى آن را حرام نکرد. مگر ممکن است که چیزى حرام نباشد ولى مرتکب آن گناهکار باشد؟! ولذا عده ‏اى از علماى اهل سنت نوشته‏ اند که حرمت خمر به آیه سوره بقره بوده است نه به آیه سوره مائدة(5).


ثانیا - عمر تا آخر عمر دست از خوردن شراب مسکر برنداشت و حتى اتفاق افتاده که ظرف شراب او را دیگرى خورد و مست شد و عمر نیز او را تازیانه زد(6)!

>ثالثا - عمر خود دستور به خوردن نبیذ شدید مى‏داد و چاره آن را نیز اضافه کردن آب دانسته و صریحا مى‏گوید:

«اگر از شدت نبیذى مى‏ترسید بدان آب بیفزائید»(7).

(1) آیه 219 از سوره بقرة. یعنى: از تو درباره شراب و قمار مى‏پرسند. بگو در آنها گناهى بزرگ... مى‏باشد. دنباله آیه مى‏گوید... و منافعى براى مردم دارد که گناه آن دو از منافعشان بیشتر است. عده‏اى -از جمله عمر- شراب را مى‏خوردند به این عذر که ما براى منفعتش مى‏خوریم نه براى گناه! گوئیا با این نیت گناه برطرف مى‏شود!

(2) آیه 42 از سوره نساء، یعنى: اى مومنین در حال مستى به نماز نزدیک نشوید.

(3) آیه 91 از سوره مائدة. یعنى: همانا شیطان مى‏خواهد به وسیله شراب و قمار بین شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. آیا دست برمى دارید؟

(4) الف - سنن ترمذى، ج 5 ص 236، کتاب تفسیر القرآن، باب 6، تفسیر سوره مائدة، ح 3049. «... فدعى عمر فقرئت علیه فقال: انتهینا انتهینا.

ب - سنن أبی داود، ج 3 ص 325، کتاب الاشربة، باب اول، ح 3670.

او قول عمر را با یکبار کلمه: «انتهینا» مى‏آورد.

ج - سنن نسائى، ج 8 ص 299، کتاب الاشربة، باب اول، ح 5550.

او مى‏نویسد: لما نزل تحریم الخمر قال عمر: اللهم بیّن لنا فی الخمر بیانا شافیا... (!)

ما که نفهمیدم بعد از نزول تحریم دیگر بیان شافى چیست؟! از همین روایت نیز معلوم مى‏شود که قبلا خمر حرام شده بود. چنانچه بعض علماى اهل سنت تصریح کرده ‏اند که رسول خدا ص بعد از بعثت اول چیزى را که حرام کرد شرب خمر و منازعه و ناسزاگوئى بوده است.

(5) ر ک: الغدیر، ج 7 ص 101.

(6) همان، ج 6 ص 257 و 258.
(24)
>نکته دیگرى که از روایات صحاح بر مى‏آید اینکه: وقتى آیات مربوط به خمر نازل مى‏شد آن را بر عمر مى‏خواندند. سؤال این است: مگر عمر در میان اصحاب چه خصوصیتى داشت که آیات فوق بر او خوانده مى‏شد؟

آیا چنین نبود که در میان آنها علاقه او به شرب خمر از همه بیشتر بوده و دیرتر از همه آن را ترک کرد؟ - البته اگر از روایت نسائى و روایاتى که علامه امینى رحمه‏ الله از بعض کتب اهل سنت مبنى بر استمرار شرب خمر به عنوان نبیذ شدید، چشم پوشى کنیم.

ید - کتک زدن همسر

>استفاده از قدرت ظاهرى براى زورگوئى و آزار دیگران، امرى است که شرعا حرام و عقلا ناپسند و ناروا است. از جمله مصادیق آن این است که مرد همسرش را بزند.

رسول گرامى اسلام ص  خود الگوى کاملى از این امر بود.

چنانچه در سنن ابن ماجه آمده است که حضرتش نه خادمى و نه زنى از زنهایش را کتک نزد و اصولا از دستش براى زدن چیزى استفاده نکرد و چون از زدن زن نهى مى‏فرمود عمر چنین اعتراض کرد که یا رسول اللّه این دستور باعث شد که زنها بر مردها جرى شوند، (یعنى از نظر عمر تنها راه تأدیب آنها کتک زدن است!)

دستور بده آنها را بزنند و حضرتش مى‏فرمود: زنان زیادى از شوهرانشان شکایت نمودند. این مردان انسانهاى خوبى نیستند(1).
«رسول خدا از زدن زنها نهى کرده است»(2).

>با این حال مى‏بینیم که عمر زنش را مى‏زند و خود را مسؤول هم نمى‏داند:

«اشعث بن قیس مى‏گوید: شبى مهمان عمر بودم. چون دل شب شد برخاست و رفت زنش را زد. من بین آنها حائل شدم و چون به رختخوابش برگشت گفت: اى اشعث! چیزى که من از رسول خدا ص  شنیدم به یاد داشته باش:

1 - از مرد پرسیده نمى‏شود که چرا زنش را زد.

2 - نخواب مگر آنکه نماز وتر را خوانده باشى و سومى را فراموش کردم(3).


>آرى او در زمان حیات رسول خدا ص  به آن حضرت مى‏گفت که دستور بده زنها را بزنند؛ حال مى‏گوید که رسول خدا ص  فرمود: اگر کسى زنش را بزند از او نمى‏پرسند که چرا او را زدى!

کجاى شرع و عقل اجازه چنین کارى را مى‏دهد؟ آیا بیهوده دیگرى را زدن از مصادیق ظلم نیست؟ کدام انسان فهمیده مى‏پذیرد که مرد بتواند زنش را بزند و هیچ مسؤولیتى هم نداشته باشد؟


(1) سنن نسائى، ج 8 ص 342، کتاب الاشربة، باب 48 ح 5716 و 5717.

«اذا خشیتم من نبیذ شدته فاکسروه بالماء».

(2) ج 1 سنن، ص 638، کتاب النکاح، باب 51، ح 1984 و 1985.

حدیث اول: «عن عایشه قالت: ما ضرب رسول اللّه ص  خادما له ولا امرأة ولا ضرب بیده شیئا».

حدیث دوم: «... قال النبى ص  : لا تضربن اماء اللّه فجاء عمر إلى النبى ص فقال: یا رسول اللّه! قد ذئر النساء على ازواجهن...

(و قال صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏سلم ): لقد طاف اللیلة بآل محمد سبعون امرأة. کل تشتکى زوجها. فلا تجدون اولئک خیارکم».

(3) الف - صحیح بخارى، ج 8 ص 18، کتاب الادب، باب قول اللّه تعالى: «یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم...».

ب - سنن ابن ماجة، همان، ح 1983 و 1985.

هر دو روایت از «عبد اللّه بن زمعة» بود و به یک معنى مى‏باشد و ما متن روایت بخارى را نقل مى‏کنیم؛ «بم یضرب احدکم امرأته ضرب الفحل...». وفی روایة «جلد العبد». وفی سنن ابن ماجه: «جلد الامة».

(4) سنن ابن ماجه، همان، ح 1986.

«... لا یسأل الرجل فیم یضرب امرأته ولا تنم إلاّ على وتر ونسیت الثالثة».
(25)
>فعل آن حضرت است که حضرتش هرگز زنش را نزد و اگر به معناى قول آن حضرت باشد که روایت وارد شده خلاف آن است و اگر به معناى تقریر و امضاى آن بزرگوار باشد که چنین چیزى موجود نیست. پس عمر با چه مجوزى بر خلاف سنت زنش را مى‏زند آنگاه روایتى نقل مى‏کند که نه هیچ عقلى آن را مى‏پذیرد و نه با روایات صحیح دیگر قابل جمع است و نه با عموم آیات و روایاتى که از ظلم و تعدى نهى مى‏کند مى‏سازد. ما این را هم کنار سایر مخالفتهاى او مى‏ نهیم.

  • عبدی