ریزریز شدن غرور
شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۰ ب.ظ
خیلی وقت ها غرورم مثل شیشه جلوی چشمم ریز ریز شد
و من فقط سکوت کردم! دوست نماها!
سر چه سفره هایی نشستم!
سفره دروغ ، سفره هوس ؛
سفره حسادت ؛ سفره چشم و هم چشمی ،
سفره شهوت ؛ سفره غرور ؛
سفره مدرسین اخلاق بی اخلاق ؛
سفره مدرسین
سفره ماسک های زبیا و دروغین ؛
کسی بوی عشق نمی داد...
همه رو بو کردم...
بوی هوس بود!
این مدعیان عاشق عشق ندیده!
ولی زیباترین سفره ؛ سفره دل بود
حتی اگر به اندازه صرف یک چای مهمون بودم
مزه اون چای تا ابد حتی بعد از مرگ هم زیر زبونم هست
سر سفره دل بارها و بارها متولد شدم
به امید فردایی که نمی دونم چرا اینقدر دیر کرده و دوباره...
- ۹۵/۰۴/۰۵
وبلاگ زیبا و ابی دارید. خوشحالم با وبلاگتون آشناشدم.
بازم میام پیشتون.
خودشحال میشم در صورت صلاح دید لینک من رو بزارید تو پیوندهاتون.
با تشکر جناب عبدی