دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

روزی از روزهای خدا

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ب.ظ

خــداوندا

 

دست هایم خالی است و دلم غرق آرزو

 

با قدرت بیکرانت ، یا دست هایم را قوی کن

 

یا دلم را خالی از آرزو

Линеечка из цветов

امروز هم روزی از روزهای خداست

 

و من آرامتر از دیروز

 

و سرمست از تو می نویسم

 

باز هم مثل همیشه

 

برای نوشتن تو را بهانه میکنم

 

چه لذت بخش است از تو نوشتن

 

و چه زیباست برای تو نوشتن

 

و من این زیبایی را با تمام دنیا عوض نمی کنم

 

لحظه های بی تو بودن را با خیال تو سر می کنم

 

و معتقدم دوری مانع از رسیدن نیست

 

من هر شب به تو میرسم

 

هر ساعت

هر دقیقه 

هر ثانیه

وهر لحظه ای که به تو می اندیشم تو را در کنار خویش

 

و در وجودم احساس می کنم 

و این برای من خود رسیدن است

 

این فاصله ها فقط بهانه ای است برای

 

نوشتن نا نوشته هایی که

 

مجالی می خواهند برای نوشته شدن

 

Карнавальные маски

راستی خدادلم هوای دیروز را کرد

موهای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم 

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

هر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو 

دلم میخواهد …

می شود باز هم کودک شد؟؟

колокольчики

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد

آن قدر که اشک ها خشک شوند ،

باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی

را ورق زد ،

به چیز دیگری فکر کرد ،

باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد

завитушки

خاطــرات  هر چه  شـــــیرین تر  باشند 
بعد ها از  تلخـی  

 گلو یــت  را بیشتر می سوزانند

Полоска для текста

می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

Цепочка

هم آغوش …
 
در آغوشم بگیر …
آن چنان خسته ام
که حتی افقهای نگاهم نیز گم می شود
در این هوای دلگیر
مرا محکم بفشار …
برای زندگی تهی از هیجانم مرا محکم در آغوشت بفشار …
به من ببخش نوازش دستت را
با تصنیف دوستت دارم لبهای شیرینت
و مرا نوازش بده در این روزها
با یاد دلنشینت …
بگذار من نیز
تو را در اغوش گیرم …
تا دریابی چه قدر دوستت دارم…
линеечка-разделитель
خیلی وقته که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم

نه کسی از کنارم بره حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده..

 آدم بی احساسی نیستم

بی معرفت و نا مرد نیستم

یه زمانی یه کسایی وارد زندگیم شدن

که یه سری بــــاورامو از بین بـــردن!!
Бордюр
  • عبدی