دانلود رمان واحد روبرویی - نوشته شیوا بادى
داستان درباره ى زندگی یه دخترو پسره..
دو نفر آدم عادى که زندگى اونهارو سر راه هم قرار میده..
دو نفر از دو دنیاى مختلف..
از دو شهر مختلف و با عقاید مختلف..
دونفر که تقدیر اونها با هم بودنه..
داستان از زبان هر دو نفر هست.. هم دختر و هم پسر..
دختر تنهاست و فقط خدا رو داره و پسر به ظاهر تنها نیست اما در باطن از همه تنها تره!
ببینیم تقدیر چطورى این دو نفرو سر راه هم قرار میده و چى میشه!
صبح با بی حالی حاضر میشم و در واحدمو باز میکنم..
به محض اینکه پامو بیرون میذارم ، در واحد روبرویی باز میشه…..بخشکی شانس !
این موقع صبح این چرا بیداره ؟ !…اینکه عادت داره تا لنگ ظهر بخوابه !
با اخم نگاهش میکنم که با لبخند دندون نمایی بهم خیره میشه !
از اونجایی که یه جورایی صاحب خونه ام محسوب میشه ، مجبورم کمی بهش احترام بذارم..
برای همین سلام آرومی تحویلش میدم !
لبخندش عمیق میشه و با خوش رویی جوابمو میده !
– سلام بر یگانه معلم ساختمون !….احوال شما ؟
– ممنون ….شما خوبین ؟…پدر خوب هستن ؟
– بنده خوبم ، پدرم اگه شما خوش قولی کنین خوب خواهند بود !
لبمو با دندونم گزیدم !
سرمو تا جایی که میتونم پایین میندازم و با صدایی که به زور شنیده میشه جوابشو میدم
– سعی میکنم تا آخر هفته تقدیم کنم !
– آخر هفته ؟
با تعجب به خاطر لحن کنایه مانندش نگاهش میکنم
– دیره؟
– خیــــــر !…..منتها امروز چهارشنبه ست ، منظورتون از آخر هفته فرداست یا پس فردا ؟ !
وای !
چقدر زود این هفته گذشت !….حالا چکار کنم ؟ !….هنوز نصف پولم مونده !
این ماه چندتا از شاگردهام کم شدن و منم بدجوری دارم به جاده خاکی میزنم !
6 مگابایت
تعداد صفحات: 719
- ۹۴/۱۰/۲۵