دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

خالد بن ولید صحابی مجتهد خطاکار ....

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ

اهل سنت و مخصوصا وهابیون برای خالد بن ولید احترام بی حد و حصری قائل هستند.

ولی در اینجا لازم است به گوشه هایی از شاهکارهای این صحابی غافل نگاهی بیاندازیم.


1) خالد چه قبل از پذیرش اسلام و چه بعد از پذیرش اسلام عداوت و دشمنی با حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را فراموش نکرد و حتی بعد از رحلت پیامبر بدستور خلیفه وقت تصمیم بر قتل علی ـ علیه السّلام ـ گرفت ولی موفق نشد.

احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:

پیامبر اکرم علی ـ علیه السّلام ـ را در رأس گروهی که در میان آنان خالد نیز بود به یمن اعزام کرد مسلمانان در نقطه‌ای از یمن با قبیله بنی زید به نبرد پرداختند و پیروز شدند و غنایمی بدست آوردند، روش حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در تقسیم غنائم مورد رضایت خالد واقع نشد و برای ایجاد سوء تفاهم میان پیامبر و علی نامه‌ای به پیامبر نوشت و آن را به بریده داد تا هر چه زودتر به حضور پیامبر برساند،

بریده گوید نامه را تسلیم پیامبر کردم، نامه را یکی از یاران پیامبر خواند، بعد از پایان قرائت ‌نامه ناگهان دیدم که آثار خشم در چهره پیامبر ظاهر شد.

بریده می‌گوید: از آوردن نامه‌ پشیمان شدم و برای تبرئه خود گفتم که به فرمان خالد به چنین کاری اقدام کرده‌ام و مرا چاره‌ای جز پیروی از فرمان بالاتر نبود.

در این زمان پیامبر فرمود: درباره علی بدگوئی می‌کنید؟ او از من است و من از او هستم و او زمامدار شما پس از من است،

بریده می‌گوید من از کرده خود سخت پشیمان شدم و از محضر پیامبر درخواست کردم که در حق من استغفار کند

[حسنی، علی، الدرجات الرفیعه، ناشر مکتبه بصیرتی، ص 401].


2) ابن اسحق گوید پیامبر (ص) خالد را همراه افرادی به منظور دعوت به اسلام نزد قبیله بنی مصطلق که شاخه‌ای از بنی جذیمه بودند اعزام داشت و در جاهلیت میان قبیله جذیمه و بنی مخزوم که قبیله خالد بود دشمنی وجود داشت.

آنان در حالیکه قبلاً مسلمان شده بودند چون خالد را دیدند سلاح برداشتند خالد گفت: سلاح خود را به زمین گذارید که همه مردم اسلام آورده‌اند آنان چنین کردند و نماز را به امامت خالد خواندند .

خالد از فرصت سوء استفاده نموده فرمان داد به آنها حمله کردند جمعی را کشته و اموالشان را به غارت بردند.

آنان به نزد پیامبر آمده از خالد شکوه نمودند .

حضرت فرمود: خداوندا من از کرده خالد بیزارم.

در این زمان مالی وافر جهت پیامبر آوردند حضرت آن مال را به علی داد و فرمود به نزد قبیله بنی جذیمه رفته با این مال آنها را راضی کن.

علی ـ علیه السّلام ـ بدانجا رفته و وظیفه محوله را انجام داد و برگشت.

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از علی ـ علیه السّلام ـ پرسید چه کردی؟

عرض کرد خونبهای کشته‌هایشان را حتی جنینی که از رحمی سقط شده بود دادم و بهای اموالشان را پرداختم ...

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: دادی که از من راضی شوند؟ خدا از تو راضی باد.

ای علی نسبت به من به منزله هارون به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نباشد.

[قرطبی مالکی، الاستیاب فی اسماء الاصحاب، دارالکتاب العربی، ج 2، ص 406]

.

در باره جنگ خالد با بنی جذیمه و کشتن آن ها توجه به چند نکته ضروری است ؛

اولاً : بخشیدن خون مقتول و یا قصاص قاتل ، در اختیار ولی مقتول است و هیچ کس ؛ حتی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ، ابوبکر و یا هر حاکم دیگری ، حق بخشیدن خون را ندارند و اگر صاحب خون بخواهد قاتل را قصاص نماید ، حاکم اسلامی وظیفه دارد که قاتل را قصاص و حکم اسلامی را اجرا نماید ؛ اما اگر صاحب خون قصد کشتن نداشته باشد و بخواهد با گرفتن دیه ، از کشتن قاتل بگذرد ، حاکم اسلامی طبق نظر ولی دم عمل خواهد کرد.

در قضیه بنی جذیمه ، رسول خدا صلی الله علیه وآله ، بعد از اطلاع و آگاهی از آن، امیر مؤمنان علیه السلام را اعزام کرد و تمام خسارات آنان ؛ حتی قیمت کاسه سگان آن ها را نیز پرداخت نمود.

طبری می نویسد :

فلما انتهی الخبر إلی رسول الله رفع یدیه إلی السماء ثم قال اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد بن الولید ثم دعا علی بن أبی طالب علیه السلام فقال یا علی اخرج إلی هؤلاء القوم فانظر فی أمرهم واجعل أمر الجاهلیة تحت قدمیک.

فخرج حتی جاءهم ومعه مال قد بعثه رسول الله به فودی لهم الدماء وما أصیب من الأموال حتی إنه لیدی میلغة الکلب حتی إذا لم یبق شیء من دم ولا مال إلا وداه بقیت معه بقیة من المال فقال لهم علی علیه السلام حین فرغ منهم هل بقی لکم دم أو مال لم یود إلیکم قالوا لا قال فإنی أعطیکم هذه البقیة من هذا المال احتیاطا لرسول الله مما لا یعلم ولا تعلمون ففعل ثم رجع إلی رسول الله فأخبره الخبر فقال أصبت وأحسنت.

ثم قام رسول الله فاستقبل القبلة قائما شاهرا یدیه حتی إنه لیری بیاض ما تحت منکبیه وهو یقول اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد بن الولید ثلاث مرات .

وقتی که خبر به رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید ، دست ها را به طرف آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدایا ! من از آن چه خالد بن ولید انجام داده است بیزارم.

سپس علی بن أبی طالب علیه السلام را خواست و به او فرمود : ای علی ! نزد این قوم برو و نظر آنان را جویا شو و امر جاهلیت را زیر پا بگذار .

علی علیه السلام در حالی که اموال بسیار همراه داشت به طرف قبیله رفت ، خون بها ، خسارت اموال و حتی قیمت کاسه های سگان آن ها را نیز پرداخت نمود ؛ علی علیه السلام بعد از اتمام کار از آن ها سؤال کرد : آیا خون بها و یا مالی مانده است که به شما پرداخت نکرده باشم ؟ همگی گفتند : خیر .

علی علیه السلام فرمود: باقی مانده این اموال را نیز به خاطر رعایت احتیاط از جانب رسول خدا در مواردی که آن حضرت و شما از آن مطلع نشده اید می پردازم .

سپس بازگشت و آنچه انجام داده بود به رسول خدا گزارش کرد.

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود : کار درست و زیبائی انجام دادی.

سپس رو به قبله ایستاد ، و دستهارا بلند کرد ؛ به طوری که سفیدی زیر بغل آن حضرت پیدا بود ، سه بار فرمود : خدایا من از آن چه که خالد بن ولید انجام داده است ، بیزارم .

الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 164 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت .

الحمیری المعافری ، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای213هـ) ، السیرة النبویة ، ج 5 ، ص 96 ، تحقیق : طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجیل ، الطبعة : الأولی ، بیروت 1411هـ .

الشیبانی ، محمد بن الحسن (متوفای198هـ) ، شرح کتاب السیر الکبیر ، ج 1 ، ص 260 ، ، تحقیق : د. صلاح الدین المنجد ، ناشر : معهد المخطوطات - القاهرة .

ثانیاً : علاوه بر پرداخت نمودن خسارت ها و جلب رضایت افراد قبیله بازهم رسول خدا اعلان بیزاری و برائت از اعمال ظالمانه خالد بن ولید می کند و مطابق با فرمان الهی: « فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنیّ ِ بَرِی ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُون 

اگر تو را نافرمانی کنند بگو : من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم ! » (شعراء 216

دستها را به طرف آسمان بلند کرد ؛ به طوری که سفیدی زیر بغل آن حضرت معلوم بود عرض می کند:

اللهم إنی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ .

خدایا من از آن چه خالد انجام داده ، بیزاری می جویم .

البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ) ، صحیح البخاری ، ج 3 ، ص 1157 و ج 4 ، ص 1577 ، ح4084 و ج 6 ، ص 2628 ، ح6766 ، تحقیق : د. مصطفی دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .


3) بعد از رحلت پیامبر (ص) برای گرفتن بیعت از حضرت علی (ع) شخصی به نام قُنفذ را که آزاد کرده عمر بود همراه خالد و جمعی دیگر به در خانه علی فرستادند بعد از اینکه موفق نشدند از علی بیعت بگیرند همراه عمر در خانه علی (ع) را آتش زدند و علی را به زور به مسجد بردند و از او بیعت گرفتند حتی آنقدر جسارت به علی ـ علیه السّلام ـ  کردند که خالد در مسجد بر روی علی شمشیر کشید و گفت به خدا سوگند اگر بیعت نکنی گردنت را می‌زنم.

[علامه مجلسی، تاریخ چهارده معصوم، ص253، به نقل از شرح ابن ابی الحدید، ج 6]

4) خالد بن ولید در قضیه کشتن مالک بن نویره ، علاوه بر کشتن او و قبیله اش ، مرتکب زنای محصنه نیز شده بود و أبوبکر وظیفه داشت که حد الهی را بر او جاری کند ؛ زیرا اجرای حد بر زنا کار ، وظیفه حاکم است ؛ اما جناب خلیفه به جای اجرای حدود الهی ، او را مورد تشویق قرار داده و از کار او به شدت دفاع کرد .

با این که زن شوهر مرده باید مدت خاصی را به اتفاق مسلمانان عده نگه دارد ؛ اما خالد بن ولید با بی توجهی به این مسأله در همان شبی که ماالک کشته شده بود ، با زن او همبستر می شود .

خلیفه دوم با شنیدن خبر کشته شدن مالک و همبستر شدن خالد با زن او ، قسم یاد کرد که خالد را سنگسار کند.

طبری و إبن اثیر در تاریخشان و أبو الفرج اصفهانی در الأغانی و نویری در نهایة الأدب می نویسند :

فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تکلم فیه عند أبی بکر فأکثر وقال عدو الله عدی علی امرئ مسلم فقتله ثم نزا علی امرأته وأقبل خالد بن الولید قافلا حتی دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدأ الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إلیه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرثاء قتلت امرأ مسلما ثم نزوت علی امرأته والله لأرجمنک بأحجارک .

وقتی که خبر کشته شدن ایشان به عمر بن خطاب رسید جریان را به ابوبکر گزارش داد و در باره آن سفارش زیادی نمود و گفت : دشمن خدا بر مردی مسلمان تجاوز کرده و او را کشته است ، سپس با همسر او نزدیکی کرده است !!!

خالد بن ولید بدون توجه و در حالی که جای شمشیر بر قبای او آشکار بود و عمامه ای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود وارد مسجد شد ، عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس گفت : ریا می کنی ؟ مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی ، به خدا قسم تو را با سنگی که خودت درست کردی سنگسار خواهم کرد .

الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ) ، تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 274 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت .

الإصبهانی ، أبو الفرج (متوفای356هـ) ، الأغانی ، ج 15 ، ص 294 ، تحقیق : علی مهنا وسمیر جابر ، ناشر : دار الفکر للطباعة والنشر ، بیروت .

الشیبانی ، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم (متوفای630هـ) ، الکامل فی التاریخ ، ج 2 ، ص 217 ، تحقیق : عبد الله القاضی ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة الثانیة ، 1415هـ .

النویری ، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ) ، نهایة الأرب فی فنون الأدب ، ج 19 ، ص 52 ، ، تحقیق : مفید قمحیة وجماعة ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان ، الطبعة : الأولی ، 1424هـ - 2004م .

ذهبی می نویسد :

فلما قدم خالد قال عمر : یا عدو الله قتلت امرأً مسلماً ثم نزوت علی امرأته .

وقتی که خالد به مدینه آمد ، عمر گفت : ای دشمن خدا ! مرد مسلمانی را کشتی و سپس با همسرش همبستر شدی ؟!

الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای748هـ) ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 3 ، ص 36 ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمری ، ناشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولی ، 1407هـ - 1987م .

و اما این سؤال که : چرا ابوبکر حدود الهی را اجرا نکر د، و از اعمال جنایتکارانه خالد دفاع نمود ؟

پاسخ آن را باید از زبان علمای اهل سنت بشنوید که می گویند : چون ابوبکر خالد را مجتهد می دانست به همین جهت اورا تبرئه کرد .

ابن خلکان و بسیار دیگر از علمای اهل سنت نوشته اند :

ولما بلغ الخبر أبا بکر وعمر رضی الله عنهما قال عمر لأبی بکر رضی الله عنه إن خالدا قد زنی فارجمه قال ما کنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ .

وقتی که خبر به گوش ابو بکر و عمر رسید ، عمر به ابو بکر گفت: خالد زنا کرده باید او را سنگسار کنی ! ابو بکر گفت : او را سنگسار نخواهم کرد ؛ چرا که اجتهاد کرده و در اجتهادش اشتباه کرده است !!!

إبن خلکان ، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای681هـ) ، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ، ج 6 ، ص 15 ، تحقیق : احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة - بیروت ؛

أبو الفداء ، عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفای732هـ) المختصر فی أخبار البشر ، ج 1 ، ص 108 .

جلال الدین سیوطی و متقی هندی به نقل از ابن سعد می نویسند :

ادَّعی أَنَّ مَالکَ بْنَ نُوَیرَةَ ارْتَدَّ بِکَلاَمٍ بَلَغَهُ عَنْهُ ، فَأَنْکَرَ مَالِکٌ ذالِکَ ، وَقَالَ : أَنَا عَلی الإِسْلاَمِ مَا غَیَّرْتُ وَلاَ بَدَّلْتُ وَشَهِدَ لَهُ بِذالِکَ أَبُو قَتَادَةَ وَعَبدُ اللَّهِ بنِ عمرَ فَقَدَّمَهُ خَالِدٌ وَأَمَرَ ضِرَارَ بنَ الأَزْوَرِ الأَسدی فَضَرَبَ عُنُقَهُ ، وَقَبَضَ خَالِدٌ امْرَأَتَهُ ، فَبَلَغَ ذالِکَ عُمَرَ ابن الْخَطَّابِ قَتْلَهُ ، فَقَالَ لأِبِی بَکْرٍ : ( إِنَّهُ قَدْ زَنَی فَارْجُمْهُ ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ : مَا کُنْتُ لأِرْجُمَهُ تَأَوَّلَ فَأَخْطَأَ ، قَالَ : فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ مُسْلِمَاً فَاقْتُلْهُ ، قَالَ : مَا کُنْتُ لأِقْتُلَهُ تَأَوَّلَ فَأَخْطَأَ ، قَالَ : فَاعْزِلْهُ ، قَالَ : مَا کُنْتُ لأِشِیمَ سْیْفَاً سَلَّهُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ أَبَدَاً ) ( ابن سعد ) .

خالد بن ولید ادعا کرد که از مالک سخنی شنیده است که سبب ارتداد وی بوده است ؛ ولی مالک آن را انکار کرده وگفته بود : من بر اسلام هستم نه چیزی را تغییر داده و نه عوض کرده ام ؛ ابو قتاده و عبد الله بن عمر نیز بر این مطلب شهادت دادند ؛

اما خالد او را متهم نمود و به ضرار بن ازور اسدی گفت : گردن او را بزن ؛ سپس خالد به همسر مالک نیز دست درازی کرد ؛

(عمر) به ابو بکر گفت : خالد زنا کرده است ؛ او را سنگسار کن ؛

ابو بکر پاسخ داد : من او را سنگسار نمی کنم ؛ او اجتهاد کرده و اشتباه نموده است ؛

گفت : او را قصاص کن ؛ زیرا او مسلمانی را کشته است ؛

پاسخ داد : او را نمی کشم ؛ زیرا او اجتهاد نموده و خطا کرده است !!!

گفت : پس او را عزل کن ؛

پاسخ داد : من شمشیری را که خداوند بر ایشان کشیده است در غلاف نمی گذارم .

السیوطی ، الحافظ جلال الدین عبد الرحمن (متوفای 911هـ) ، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، ج 13 ، ص 94 .

الهندی ، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ) ، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، ج 5 ، ص 247 ، تحقیق : محمود عمر الدمیاطی ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولی ، 1419هـ-1998م .

باید از جناب خلیفه سؤال کرد که اگر خالد مجتهد باشد و به تواند قبیله ای را فقط به خاطر نپرداختن زکات به أبو بکر (نه انکار اصل وجوب زکات) بکشد و همان شب با زن مسلمانی که شوهرش را کشته است همبستر شود ، چرا مالک بن نویره نتواند اجتهاد کند .

اگر صحابه مجتهدند ، پس مالک بن نویره هم باید مجتهد باشد ؛

چرا یکی به خاطر اجتهادش کشته شده و همان شب با زنش زنا می شود ؛ ولی دیگری به خاطر قتل عمد و زنای محصنه نه تنها توبیخ نمی شود ؛ بلکه پاداش نیز می گیرد؟!

و اگر فرض کنیم که خالد در زمان رسول خدا (ص) اجتهاد کرده و خطا کرده بود و أبو بکر از این کار مطلع بود ، چرا دو باره وقتی که همان خطا را مرتکب شد ، او را مجازات نکرد ؟

آیا یک نفر می تواند دو بار یک خطا را تکرار نماید ؟ آیا یک خطا را می توان دو بار با اجتهاد توجیه کرد ؟

این مطلب نیز مسلّم است که خالد بن ولید ، مالک بن نویره را فقط به خاطر زیبائی زنش کشت ، نه به خاطر این که زکات پرداخت نمی کرد .

ذهبی در تاریخ الإسلام و یافعی در مرآة الجنان ، ابن خلکان در وفیات الأعیان و أبو الفداء در المختصر فی الأخبار البشر می نویسند :

فکلمه أبو قتادة الأنصاری وابن عمر ، فکره کلامهما ، وقال لضرار بن الأزور : إضرب عنقه ، فالتفت مالک إلی زوجته وقال : هذه التی قتلتنی ، وکانت فی غایة الجمال ، قال خالد : بل الله قتلک برجوعک عن الإسلام ، فقال : أنا علی الإسلام ، فقال : إضرب عنقه ، فضرب عنقه وجعل رأسه أحد أثافی قدر طبخ فیها طعام ، ثم تزوج خالد بالمرأة.

عبد الله بن عمر و ابو قتاده انصاری با خالد در مورد مالک سخن گفتند ؛ اما خالد کلام ایشان را نپسندید ؛ خالد به ضرار بن الازور دستور داد تا گردنش را بزند .

مالک به همسرش که بسیار زیبا بود اشاره کرد و گفت : او مرا کشت (به خاطر او کشته شدم) .

خالد گفت : بلکه خدا تو را به خاطر بازگشتن از اسلام کشت . مالک گفت : من مسلمانم .

خالد دستور داد گردنش را بزنند ، گردن او را زدند و سرش را یکی از پایه های دیگی که در آن غذا می پختند قرار دادند. سپس خالد با زن او ازدواج کرد .

الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای748هـ) ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 3 ، ص 34 ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمری ، ناشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولی ، 1407هـ - 1987م .

الیافعی ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان (متوفای768هـ) ، مرآة الجنان وعبرة الیقظان ، ج 2 ، ص 119 ، ناشر : دار الکتاب الإسلامی - القاهرة - 1413هـ - 1993م.

بن خلکان ، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای681هـ) ، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ، ج 6 ، ص 14 ، تحقیق : احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة - لبنان .

أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفای732هـ) المختصر فی أخبار البشر ، ج 1 ، ص 108 .

 

آیا هنوز هم باید این صحابی دائم الخطا را سیف الاسلام بنامیم ؟

  • عبدی