حکایت من و تو
شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ب.ظ
حکایت مــــــن و تــــــــــو
حکایت آتـــــش و آب بود
به آغوشم که کشیدی
خاموش شدم
نابود شدم
اما تو همان آب جاری خواهی ماند
شاید آتش دیگری در آغوشت جان دهد....
تــــــو رفتی ...
همه آدمهای خاکستری این شهر هم ؛ روزی خواهند رفت!
در این میان تنها، تنـهاییست که تنــهایم نمیگذارد......
- ۹۴/۱۰/۱۲