دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

حرف دل ... دعا

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ب.ظ

دعایت می کنم عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی، بی عشق نا زیباست

دعایت می کنم، با این نگاه خسته گاهی مهربان باشی 

به لبخندی، تبسم را به لبهای عزیزی هدیه فرمایی

 بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شبها

 بخوانی نغمه ای با مهر 

دعایت می کنم در آسمان سینه ات

 خورشید مهری رخ بتاباند 

دعایت می کنم روزی زلال قطره اشکی 

بیابد راه چشمت را

 سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر 

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

 با دل بکوبی، کوبه مهمانسرای خالق خود را

 دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا 

تنها به قدر یک رگ گردن، وحتی کمتر از آن

 فاصله داری 

وهنگامی که ابری، آسمان را با زمین، پیوند خواهد داد 

مپوشانی تنت را، از نوازش های بارانی 

دعایت می کنم

روزی بفهمی،گرچه دوری از خدا 

اما خدایت با تو نزدیک است

 دعایت می کنم،روزی دلت بی کینه باشد،بی حسد 

با عشق

 بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست 

شبانگاهی،تو هم با عشق با نجوا 

 بخوانی خالق خود را 

اذان صبحگاهی،سینه ات را پر کند از نور

 ببوسی سجده گاه خالق خود را

 دعایت می کنم،روزی خودت را گم کنی 

پیدا شوی در او

 دو دست خالی ات را پر کنی از حاجت و 

با او بگویی:

 بی تو این معنای بودن،سخت بی معناست 

دعایت می کنم روزی 

نسیمی،خوشه اندیشه ات 

از گرد و خاک غم،بروباند 

کلام گرم محبوبی 

تو را عاشق کند بر نور 

دعایت می کنم وقتی به دریا می رسی 

با موجهای آبی دریا،به رقص آیی 

و از جنگل،تو درس سبزی و رویش،بیاموزی 

بسان قاصدکها با پیامی،نور امیدی بتابانی 

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی،بپوشانی

 به کام پر عطش،یک جرعه آبی،بنوشانی 

دعایت می کنم روزی بفهمی،

 در میان هستی بی انتها،باید تو می بودی

بیابی جای خود را،در میان نقشه دنیا

 برایت آرزو دارم 

که یک شب،یک نفر با عشق در گوش تو 

اسم رمز بگذشتن ز شب،دیدار فردا را،به یاد آرد 

دعایت می کنم عاشق شوی روزی 

بگیرد آن زبانت 

دست و پایت گم شود 

رخساره ات گلگون شود 

آهسته زیر لب بگویی آمدم 

به هنگام سلام گرم محبوبت 

 و هنگامی که می پرسد ز تو،نام و نشانت را ندانی کیستی 

معشوق عاشق؟ 

عاشق معشوق؟ 

آری،بگویی هیچ کس

 دعایت می کنم روزی بفهمی ای مسافر،رفتنی هستی 

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او 

دعایت می کنم ای مهربان همراه

 تو هم ای خوب من گاهی دعایم کن...

  • عبدی