دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

حرفهای نگفته

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ

تنها در معبر آیینه ها نشسته ام شب را با مژگانم خلوتی

است.

دو ستاره غریب در کهکشانهای مردمکم سرگردانند .

به دنبال قتل گلی در کابوس برگی به خواب رفته بودم و

 اکنون در هذیان سیاره بی گناهی دست و پا می زنم .

من همان سایه ام که پس از گسترش کویرها و انسداد قنات ها

  کنار بابونه ای مجروح به زمین فرو رفته ام ...

اینک این هبات آیینه ای من است . من از مومیایی خاک به

 در آمده ام از خیالات ابرگیر و مه آلود واراسته ام و

 اکنون در سرزمینی سکونت دارم که اسباب بازی کودکانش

 زمان است .

دیگر مرا در حزن زمین بجویید که آوای من از فراسوی ابرها

 می آید ...

در باغ دلم تنها تو را دیدم ، نگاهی به وسعت اقیانوس و به ژرفای آن بود.

عزیزم اکنون احساس تازه ای در من جوانه زده است

 ،احساسی به زلالی احساس چشمانت و من را غرق در  آبی

 دیدگانت  کرده است .احساسی شگفت انگیز که در کنار

 تو دارم .

مهربانم ندا و صدای زیبای تو را در قلبم جای دادم .

 بدان من جز به چشمان تو و صدای قلب تو و وجودت

 نیازی به دنیا ندارم .

ای هستی من هر روز عشق تو زندگی دوباره ای به من می

 دهد ، تو همه وجود عشق و معدن محبت هستی ...تو

 عزیزترینم عشقم هستی ،نگاهم ،احساس همه وجودم به تو

 اشاره دارد ...

عزیزم من با تو به بهترین ها رسیدم . تو تک ستاره

 قلبمی می خواهم با عشقت آرام بگیرم.

با قلبی از عشق می نویسم ، به خاطر تو می نویسم . به

 خاطر خودت ، وجودت ،نگاهت ... به خاطر تو زنده ام

 به خاطر تو می خوانم . می خواهم تو تنها تکه دوم قلب

 من باشی .

بهترین لحظه من داشتن دستهای زیبایت در کنار دستهای من

 است...

ای بهترینم بدان راز پنهان شده در عمق وجودم را ، بدان

 تنها تو را می خواهم ، تو آرامبخش روح و وجودم

 هستی .

بهترینم من معنای واقعی زندگی را با تمام وجود در کنارت

 احساس کردم ...

قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و

 سوگند می خورم که تا ابد عاشقانه دوستت دارم .

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بودیادگاری


صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری


خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای اشتی


بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش بزاری


خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیونه


هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمیمونه


خیلی سخته اون کسی که گفت واسه چشات می میره


بره و دیگه سراغی از تو و چشات نگیره


خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه


بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه


خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت


دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت

کنار آشــیـــانــه ی تـــو آشـیـانـه مـــیکـنـم

    فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم

کـسی سـوال می کند به خاطـر چـه زنـده ای 

    ومن برای زندگی تو را بهانه می کنم

  • عبدی