حرفهای نگفته
تنها در معبر آیینه ها نشسته ام شب را با مژگانم خلوتی
است.
دو ستاره غریب در کهکشانهای مردمکم سرگردانند .
به دنبال قتل گلی در کابوس برگی به خواب رفته بودم و
اکنون در هذیان سیاره بی گناهی دست و پا می زنم .
من همان سایه ام که پس از گسترش کویرها و انسداد قنات ها
کنار بابونه ای مجروح به زمین فرو رفته ام ...
اینک این هبات آیینه ای من است . من از مومیایی خاک به
در آمده ام از خیالات ابرگیر و مه آلود واراسته ام و
اکنون در سرزمینی سکونت دارم که اسباب بازی کودکانش
زمان است .
دیگر مرا در حزن زمین بجویید که آوای من از فراسوی ابرها
می آید ...
در باغ دلم تنها تو را دیدم ، نگاهی به وسعت اقیانوس و به ژرفای آن بود.
عزیزم اکنون احساس تازه ای در من جوانه زده است
،احساسی به زلالی احساس چشمانت و من را غرق در آبی
دیدگانت کرده است .احساسی شگفت انگیز که در کنار
تو دارم .
مهربانم ندا و صدای زیبای تو را در قلبم جای دادم .
بدان من جز به چشمان تو و صدای قلب تو و وجودت
نیازی به دنیا ندارم .
ای هستی من هر روز عشق تو زندگی دوباره ای به من می
دهد ، تو همه وجود عشق و معدن محبت هستی ...تو
عزیزترینم عشقم هستی ،نگاهم ،احساس همه وجودم به تو
اشاره دارد ...
عزیزم من با تو به بهترین ها رسیدم . تو تک ستاره
قلبمی می خواهم با عشقت آرام بگیرم.
با قلبی از عشق می نویسم ، به خاطر تو می نویسم . به
خاطر خودت ، وجودت ،نگاهت ... به خاطر تو زنده ام
به خاطر تو می خوانم . می خواهم تو تنها تکه دوم قلب
من باشی .
بهترین لحظه من داشتن دستهای زیبایت در کنار دستهای من
است...
ای بهترینم بدان راز پنهان شده در عمق وجودم را ، بدان
تنها تو را می خواهم ، تو آرامبخش روح و وجودم
هستی .
بهترینم من معنای واقعی زندگی را با تمام وجود در کنارت
احساس کردم ...
قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و
سوگند می خورم که تا ابد عاشقانه دوستت دارم .
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بودیادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای اشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش بزاری
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمیمونه
خیلی سخته اون کسی که گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو و چشات نگیره
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه
خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
کنار آشــیـــانــه ی تـــو آشـیـانـه مـــیکـنـم
فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
کـسی سـوال می کند به خاطـر چـه زنـده ای
ومن برای زندگی تو را بهانه می کنم
- ۹۵/۰۸/۰۳