دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

حدیث عشره مبشره حدیثی است که ادعا می شود پیامبر صلی الله علیه و آله در آن به 10 نفر از اصحاب خود وعده بهشت داده اند؛ اما فارغ از بحث سندی این روایت، این حدیث با اشکالات متنی و دلالی متعددی رو به رو است که در ادامه به آن ها اشاره می شود.

بی‌اطلاعی خود این افراد از وعده پیامبر صلی الله علیه و آله:

یکی از افرادی که علمای اهل سنت آن را جزء عشره مبشره می‌دانند سعد بن ابی وقاص است؛ اما خود سعد بن ابی وقاص حدیث عشره مبشره را قبول ندارد؛ زیرا در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل کرده است:

عن عامر بن سعد قال سمعت أبی یقول ما سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لحی یمشى انه فی الجنة الا لعبد الله بن سلام

صحیح مسلم - مسلم النیسابوری - ج 7 ص 160

از سعد بن ابی وقاص نقل شده است که می‌گفت: من از پیامبر صلی الله علیه وآله نشنیدم که درباره زنده‌ای که بر روی زمین راه می‌رود به جز عبد اللَّه بن سلام بگوید: او اهل بهشت است.

طبق این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله فقط به یک نفر وعده بهشت داده است و آن یک نفر عبد الله بن سلام است، حال اهل سنت یا باید دست از صحیح بودن کتاب مسلم بکشند و بگویند این روایتی که برای عبد الله بن سلام نقل شده است کذب است یا این که بگویند حدیث عشره مبشره دروغ است؛ چون امکان ندارد پیامبر به سعد بن ابی وقاص و 9 نفر دیگر وعده بهشت بدهد؛ اما خود آن سعد از این موضوع بی‌اطلاع باشد.

جنگ و خونریزی بین عشره مبشره:

قتل عثمان توسط عشره مبشره:

یکی دیگر از اشکالاتی که به حدیث عشره مبشره وارد است این است که عملکرد این افراد گواه از این دارد که آن‌ها نه تنها به بهشتی بودن یکدیگر معتقد نبودند؛ بلکه در اسلام یکدیگر هم دچار شک و تردید بودند به حدی که خون یکدیگر را مباح می‌دانستند.

به عنوان مثال طلحه و زبیر که 2 عضو از عشره مبشره بودند بیشترین مخالفت‌ها را با عثمان  عضو دیگری از این عشره مبشره کردند و کار را به جایی رساندند که باعث کشته شدن عثمان شد و 3 روز جنازه عثمان روی زمین مانده بود و حتی نگذاشتند که جنازه عثمان در قبرستان مسلمانان دفن شود.

تهدید به قتل عشره مبشره توسط عمر:

عمر بن خطاب برای جانشینی خود شیوه جدیدی ابداع کرده بود که نه پیامبر صلی الله علیه و آله و نه ابوبکر چنین نکرده بودند، او دستور داد که امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص عبد الرحمن بن عوف به مشورت بنشینند و یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند.

نکته جالب این ماجرا که مرتبط با موضوع بحث ما است دستوراتی است که به این 6 نفر می‌دهد:

فان اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبى واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسیف وان اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبى اثنان فاضرب رؤسهما فان رضى ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحکموا عبد الله بن عمر فأی الفریقین حکم له فلیختاروا رجلا منهم فإن لم یرضوا بحکم عبد الله بن عمر فکوتوا مع الذین فیهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقین

تاریخ الطبری - محمد بن جریر الطبری - ج 3 ص 294

هرگاه 5 نفر به کسى رأى دهند و یک نفر در مخالفت پافشارى کند، گردن او را بزنید و همچنین در صورت توافق 4 نفر، 2 نفر مخالف را به قتل برسانید و اگر 3 نفر یک طرف و 3 نفر طرف دیگر بودند، آن گروهى را که عبدالرّحمن بن عوف در میان آن‌ها است مقدّم دارید و اگر بقیه در مخالفت پافشارى کردند، آن‌ها را گردن بزنید و اگر 3 روز از شورا گذشت و توافقى حاصل نشد، همه را گردن بزنید تا مسلمانان خود شخصى را انتخاب کنند.

اگر این افراد از عشره مبشره هستند و پیامبر صلی الله علیه و‌ آله به آن‌ها وعده بهشت داده است، چطور عمر دستور می‌دهد که اگر فلان شد یا فلان شد گردن این‌ها را بزنید؟

آیا عمر گردن کسی را می‌زند که پیامبر صلی الله علیه و آله به او وعده بهشت داده است؟

عدم اعتقاد خلفاء به حدیث عشره مبشره:

از دیگر اشکالاتی که به این حدیث وارد است این است که هیچ یک از خلفاء به این حدیث اعتقاد نداشتند؛ چون اساسا چنین حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله صادر نشده است؛ زیرا اگر پیامبر صلی الله علیه و‌ آله این حدیث را بیان می‌فرمود، قطعا خلفاء در موقعیت مقتضی از این حدیث به نفع خود استفاده می‌کردند؛

به عنوان مثال زمانی که تعداد بسیار کمی از مهاجرین به همراه انصار در سقیفه بنی ساعده بودند و بر سر خلافت با یکدیگر نزاع داشتند به حدی که سعبد بن عباده را زیر پا قرار می‌دهند و او را لگد مال می‌کنند، در این هنگام بهترین فرصت است برای این که ابوبکر بگوید پیامبر صلی الله علیه و آله به ما وعده بهشت داده است؛ لذا ما بهشتیان بر خلافت اولویت داریم.

مورد دیگر آن زمانی است که مردم از ظلم‌ها و تبعیض‌های عثمان به ستوه آمده بودند و جمعی از صحابه به تحریک عایشه خانه او را محاصره کرده بودند تا او را بکشند.

در اینجا عثمان می‌توانست بگوید شما چطور می‌خواهید کسی را بکشید که پیامبر صلی الله علیه و آله به او وعده بهشت داده است؟

انسان وقتی در چنین شرایطی که می‌خواهند او را بکشند قرار می‌گیرد تمام سعی خود را می‌کند که از کوچک‌ترین روزنه‌ای برای خود راه فرار درست کند و استناد به روایت عشره مبشره در شرایطی که عثمان داشت حداقل می‌توانست مهاجمین را کمی به فکر فرو برد تا حداقل از کشتن او صرف نظر کنند و فقط او را از خلافت خلع کنند.

اما می‌بینیم که نه ابوبکر و عمر در سقیفه و نه عثمان در محاصره به این حدیث احتجاج نکردند که نشان می‌دهد و این خود دلیلی دیگر است بر بطلان این روایت.

آرزوهای خلفاء:

یکی دیگر از اشکالاتی که بر این روایت وارد است، تعارض این روایت با روایاتی است که در آن آرزوهای خلفاء بیان شده است، به عنوان مثال ابوبکر چنین آرزو داشت:

عن الضحاک قال رأى أبو بکر الصدیق طیرا واقعا على شجرة فقال طوبى لک یا طیر والله لوددت أنی کنت مثلک تقع على الشجرة وتأکل من الثمر ثم تطیر ولیس علیک حساب ولا عذاب والله لوددت أنی کنت شجرة إلى جانب الطریق مر علی جمل فأخذنی فادخلنی فاه فلاکنی ثم ازدردنی ثم أخرجنی بعرا ولم أکن بشرا

المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 8 ص 144

ضحاک می‌گوید: ابوبکر پرنده‌ای را دید که روی درختی است، به پرنده گفت: خوش به حالت؛ آرزو داشتم که مثل تو بودم و روی دختران می‌رفتم و از میوه‌ها می‌خوردم و مثل تو هیچ حساب و عذابی نداشتم، به خدا قسم آرزو داشتم که درختی در کنار راه می‌بودم و شتری از کنارم عبور می‌کرد و مرا در دهان خود قرار می‌داد و من را می‌خورد و بعد من را دفع می‌کرد؛ اما انسان نمی‌بودم.

در این روایت ابوبکر به صراحت می‌گوید از حساب و عذاب پس از آن بیم دارم؛ در حالی که انسانی که به او وعده بهشت داده شده است نباید دیگر از مرگ هراسان باشد و باید شوق وصال به خدا داشته باشد.

همچنین عمر هم در آروزهای خود چنین می‌گوید:

فقال عمر رضی الله عنه یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم حتى إذا کنت کأسمن ما یکون زارهم بعض من یحبون فذبحونی لهم فجعلوا بعضی شواء وبعضه قدیدا ثم أکلونی ولم أکن بشرا

شعب الإیمان - أحمد بن الحسین البیهقی - ج 1 ص 485

عمر می‌گفت: ای کاش قوچ خانه‌ام بودم و تا می‌توانستند مرا چاق می کردند، بعد مرا براى مهمان‌شان مى‌کشتند و با گوشت من کباب و آبگوشت درست مى‏‌کردند و مى‌خوردند و سپس مرا به صورت مدفوع دفع می‌کردند؛ اما انسان نبودم.

انسانی که قرار است به لقاء الله بپیوندد آن هم در صورتی که به او وعده بهشت داده شده است، می‌بایست خدا را هزاران مرتبه شکر کند که او را انسان آفریده است و توانسته است به کمال برسد و در بهشت برین الهی سکونت کند.

اما این ترس‌ها و این فرار از انسان بودن دلالت بر این می‌کند که حساب و کتاب الهی برای چنین شخصی بسیار سخت است و عذاب‌های دردناکی در انتظار او خواهد بود؛ کما این که امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنگامی ضربه شمشیر ابن ملجم به سرشان اصابت می‌کند، می‌فرمایند: به خدای کعبه رستگار شدم.

این جمله به وضوح می‌رساند آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.

رد کردن حدیث توسط امیرالمومنین علیه السلام:

در کتاب سلیم بن قیس هلالی گفتگویی میان امیرالمومنین علیه السلام و زبیر آمده است که در رابطه با حدیث عشره مبشره است و متن آن چنین است:

أصحاب الجمل ملعونون على لسان رسول الله صلى الله علیه وآله فقال علیه السلام : نشدتکما بالله ، أتعلمان وأولوا العلم من آل محمد وعائشة بنت أبی بکر ( أن أصحاب الجمل وأهل النهروان ملعونون على لسان محمد صلى الله علیه وآله ) وقد خاب من افترى ؟ فقال الزبیر : کیف نکون ملعونین ونحن من أهل الجنة ؟ فقال علی علیه السلام : لو علمت أنکم من أهل الجنة لما استحللت قتالکم . فقال الزبیر : أما سمعت رسول الله یقول یوم أحد : ( أوجب طلحة الجنة ، ومن أراد أن ینظر إلى شهید یمشی على الأرض حیا فلینظر إلى طلحة ) ؟ أوما سمعت رسول الله یقول : ( عشرة من قریش فی الجنة ) ؟ رد أمیر المؤمنین علیه السلام حدیث العشرة المبشرة فقال علی علیه السلام : فسمهم . قال : فلان وفلان وفلان ، حتى عد تسعة ، فیهم أبو عبیدة بن الجراح وسعید بن زید بن عمرو بن نفیل . فقال علی علیه السلام : عددت تسعة ، فمن العاشر ؟ قال الزبیر : أنت فقال علی علیه السلام : أما أنت فقد أقررت أنی من أهل الجنة ، وأما ما ادعیت لنفسک وأصحابک فإنی به لمن الجاحدین . والله إن بعض من سمیت لفی تابوت فی جب فی أسفل درک من جهنم ، على ذلک الجب صخرة إذا أراد الله أن یسعر جهنم رفع تلک الصخرة

کتاب سلیم بن قیس – سلیم بن قیس الهلالی الکوفی – ص 327 و 328

در جنگ جمل امیر المؤمنین علی علیه السلام طلحه و زبیر را فراخواند و فرمود: شما می دانید که اصحاب جمل ملعون هستند؟ زبیر گفت چگونه ما ملعون هستیم در حالی که اهل بهشت هستیم؟

حضرت فرمود: اگر من شما را اهل بهشت می دانستم با شما جنگ نمی کردم و جنگ با شما را حلال نمی شمردم.

 زبیر گفت: آیا حدیث سعید بن عمرو بن نفیل را نشنیده ای که از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که 10 نفر از قریش اهل بهشت هستند؟

حضرت فرمود شنیدم که سعید این حدیث را در خلافت عثمان به جهت او نقل کرده است، 

زبیر گفت: آیا دروغ گفته است؟

حضرت فرمود: من چیزی نمی گویم تا نام آن ها را ببری، زبیر نام 9 نفر را برد، امیرالمومنین علیه السلام فرمود: نفر دهم کیست؟

زبیر گفت: خود شما هستید، حضرت فرمود: پس تو اقرار کردی که من اهل بهشت هستم؛ ولی من آنچه را که برای خود و یارانت ادعا کردی منکر هستم،

زبیر: آیا گمان میبری که سعید دروغ گفته است؟

حضرت فرمود: گمان ندارم یقین دارم که حدیث دروغ است و البته بعضی از این ها در تابوتی هستند، در اسفل درکات جهنم و بر سر آن چاه، سنگی است که وقتی خدا بخواهد اهل جهنم را عذاب کند آن سنگ را بر می دارد، این مطلب را از پیغمبر شنیدم.

در این روایت امیرالمومنین علیه السلام به صراحت صدور چنین روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله را انکار می کند و به یکی از اشکالات این حدیث هم اشاره می کند و آن این است که اگر ما هر دو اهل بهشت هستیم پس نباید با یکدیگر جنگ کنیم و جنگ با یکدیگر را حلال بدانیم.

اضطراب روایت از حیث افراد عشره مبشره:

یکی دیگر از اشکالاتی که به این حدیث وارد این است که افراد این عشره مبشره معلوم نیستند که اگر بخواهیم همه افرادی که به عنوان عشره مبشره از آن ها یاده شده است را حساب کنیم از 10 عدد عبور می کند.

در یکی از نقل های این حدیث ابو عبیده، جزء 10 نفر عشره مبشره به حساب آمده است به شمار آمده است:

قال رسول الله صلى الله علیه وسلم أبو بکر فی الجنة وعمر فی الجنة وعثمان فی الجنة وعلى فی الجنة وطلحة فی الجنة والزبیر فی الجنة و عبد الرحمن بن عوف فی الجنة وسعد بن أبی وقاص فی الجنة وسعید بن زید فی الجنة وأبو عبیدة بن الجراح فی الجنة

سنن الترمذی – الترمذی – ج 5 ص 311

عبد الرحمن بن عوف در بهشت است.

ولی در روایتی که حاکم نیشابوری در مستدرک نقل کرده است، به جای وی نام ابن مسعود آمده است.

قال رسول الله صلى الله علیه وآله عشرة فی الجنة فذکر أبا بکر وعمر وعثمان وعلیا وطلحة والزبیر وعبد الرحمن بن عوف وسعد بن أبی وقاص وسعید بن زید وعبد الله ابن مسعود رضی الله عنهم

المستدرک علی الصحیحین – الحاکم النیسابوری – ج 3 ص 316 و 317

در روایتی که در سنن ابن ماجه و سنن ابی داود نقل شده است، نه نامی از ابو عبیده است و نه نامی از ابن مسعود؛ بلکه به جای آنها نام پیامبر صلی الله علیه و آله عنوان شده است:

کان رسول الله صلى الله علیه وسلم عاشر عشرة فقال أبو بکر فی الجنة وعمر فی الجنة وعثمان فی الجنة وعلى فی الجنة وطلحة فی الجنة والزبیر فی الجنة وسعد فی الجنة وعبد الرحمن فی الجنة فقیل له من التاسع؟ قال أنا

سنن ابن ماجه – محمد بن یزید القزوینی – ج 1 ص 48

همچنین در سنن ابی داود این روایت به این شکل آمده است:

عشرة فی الجنة النبی فی الجنة وأبو بکر فی الجنة وعمر فی الجنة وعثمان فی الجنة وعلى فی الجنة وطلحة فی الجنة والزبیر بن العوام فی الجنة وسعد بن مالک فی الجنة و عبد الرحمن ابن عوف فی الجنة ولو شئت لسمیت العاشر قال فقالوا من هو فسکت قال فقالوا من هو فقال هو سعید بن زید

سنن أبی داود – سلیمان بن الأشغث السجستانی – ج 2 ص 401 و 402

در این روایت سنن ابی داود سعد بن مالک یکی از عشره مبشره معرفی شده است؛ اما در روایت دیگری در همین کتاب سعد بن ابی وقاص به عنوان عشره مبشره معرفی شده است:

فأشهد على التسعة إنهم فی الجنة ولو شهدت على العاشر لم إثم قال ابن إدریس والعرب تقول آثم قلت ومن التسعة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو على حراء أثبت حراء إنه لیس علیک إلا نبی أو صدیق أو شهید قلت ومن التسعة قال رسول الله صلى الله علیه وسلم وأبو بکر وعمر وعثمان وعلى وطلحة والزبیر وسعد بن أبی وقاص و عبد الرحمن بن عوف قلت ومن العاشر فتلکأ هنیة ثم قال أنا

سنن أبی داود – سلیمان بن الأشغث السجستانی – ج 2 ص 401

حدیث سازی به نفع خود:

یکی دیگر از نکاتی که باعث شک و تردید در این روایت می شود این است که نام عبد الرحمن بن عوف و سعید بن زید که راوی این روایت هستند جزء کسانی است که وعده بهشت به آن ها داده شده است؛ در حالی که باقی افرادی که اسم آن ها جزء عشره مبشره آمده است هیچ کدام چنین روایتی نقل نکردند که این مسئله باعث می شود که انسان احساس کند که این روایات در دستگاه فضیلت تراشی بنی امیه ساخته شده است.

عبد الله بن عمر که یکی از ناقلان این حدیث است یا روحش از چنین روایتی خبر نداشته است و این روایت را به دروغ به او نسبت می دهد که چنین روایتی را نقل کرده است و یا او خود سعی کرده است که برای پدر خود فضیلت تراشی کند و در این کار دقت لازم را به خرج نداده است که اگر چنین حدیثی را جعل می کند باید به پیامدهای آن هم پایبند باشد که یکی از پیامدهای این حدیث برای عبد الله بن عمر این است که باید با امیرالمومنین علیه السلام به عنوان یکی از عشره مبشره بیعت کند؛ اما عبد الله بن عمر از بیعت با امیرالمومنین علیه السلام خودداری می کند که این فعل عبد الله بن عمر نشان می دهد که این روایت از اساس دروغ است؛ لذا عبد الله بن عمر به لوازم آن پایبند نیست.

https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=13505

  • عبدی