جدایی
يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ق.ظ
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالم و ندانمت کجایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم و لیکن تو نه لایق جفایی
چه کنم اگر تحمل نکنند زیر دستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
- ۹۴/۱۲/۰۲