دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها


تفاوت مخالفت عمر با حضرت محمد (ص) در حدیث قرطاس و مخالفت علی(ع) با حضرت محمد مصطفی (ص) در صلح حدیبیه چیست؟

باید دید هر کدام بر سر چه مسئله ای با نبی اکرم (ص) مخالفت کرده اند.

خلاصه روایت قرطاس به شرح زیر است که به طور کامل می توانید به اسناد زیر مراجعه فرمایید:

صحیح البخاری، ج1، ص36، ح 114، کتاب العلم، ب 39 ، باب کِتَابَةِ الْعِلْمِ.

صحیح البخارى، ج4، ص 31، ح 3053، کتاب الجهاد والسیر ب 176 ، باب هَلْ یُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ.

صحیح البخاری، ج4، ص66، ح 3168، کتاب الجزیة باب اخراج الیهود من جزیرة العرب،

صحیح البخاری، ج5، ص137، ح 4431، کتاب المغازی، باب مرض النبى ووفاته.

صحیح البخاری، ج7، ص9، ح 5669، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى.

صحیح البخاری، ج8، ص161، ح 7366، کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، ب 26 ، باب کَرَاهِیَةِ الْخِلاَفِ

خلاصه روایت قرطاس:

هنگامى حال رسول خدا (ص) کمى بهبود یافت، نگاهى به مردم کرده و فرمود:

دوات و شانه گوسفندى حاضر کنید تا مطلبى را بنویسم که پس از آن براى همیشه گمراه نشوید، در همان حال رسول خدا از حال رفت.

یکى از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زیرا او هذیان مى‌گوید، آن مرد منصرف شد. کسانى که آن جا حضور داشتند، از این که در اجراى دستور رسول خدا را کوتاهى کرده بودند، ناراحت شدند، با یکدیگر گفتگو کردند و کلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را بزبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا بیمناک بودند.

هنگامى که دوباره حال رسول خدا صلى الله علیه وآله بهتر شد، برخى گفتند آیا اجازه مى‌دهید تا دوات و شانه حاضر نمائیم؟

آن حضرت فرمود: آیا بعد از این سخنى که گفتید؟ دوات و شانه نیاورید؛ ولى شما را سفارش مى‌کنم که با اهل بیتم به نیکى رفتار کنید.

خلاصه روایت صلح حدیبیه:

«هنگامى که آن حضرت در صلح حدیبیه صلح نامه نوشتند و در پایان آن، دستور دادند که محمد رسول الله را بنویسد بعد از آن مشرکین اعتراض کردند که ما شما را رسول الله نمى دانیم، لذا رسول الله را حذف کنید و تنها محمد بنویسید.

آن حضرت (ص) به حضرت على (ع) فرمودند: امح رسول الله (لفظ رسول الله را از پایان صلح نامه پاک کنید).

اما حضرت على (ع) در جواب ایشان فرمودند:

والله لا امحوک ابداً قسم به خدا اسم شما را پاک نخواهم کرد

(صحیح بخاری: 610/2).


اصل روایت:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، قَالَ: سَمِعْتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: " لَمَّا صَالَحَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَهْلَ الْحُدَیْبِیَةِ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ بَیْنَهُمْ کِتَابًا، فَکَتَبَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ الْمُشْرِکُونَ: لَا تَکْتُبْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، لَوْ کُنْتَ رَسُولًا لَمْ نُقَاتِلْکَ، فَقَالَ لِعَلِیٍّ: امْحُهُ، فَقَالَ عَلِیٌّ: مَا أَنَا بِالَّذِی أَمْحَاهُ، فَمَحَاهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِیَدِهِ، وَصَالَحَهُمْ عَلَى أَنْ یَدْخُلَ هُوَ وَأَصْحَابُهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ، وَلَا یَدْخُلُوهَا إِلَّا بِجُلُبَّانِ السِّلَاحِ، فَسَأَلُوهُ مَا جُلُبَّانُ السِّلَاحِ، فَقَالَ: الْقِرَابُ بِمَا فِیهِ.

براء بن عازب گفت: زمانى که رسول خدا با اهل حدیبیه صلح کرد، على بن أبى طالب (ع) نویسنده صلح نامه بود؛ پس نوشت: «محمد رسول الله».

مشرکان گفتند: ننویس «محمد رسول الله» اگر تو رسول خدا بودی، ما با تو نمى‌جنگیدیم.

پس آن حضرت به على (ع) فرمود: آن را پاک کن. على (علیه السلام) فرمود: من کسى نیستم که آن را پاک کنم؛ پس رسول خدا با دست خود آن را پاک کرد و با مشرکان توافق کرد که...

صحیح البخاری، ج 3، ص 167، ح2698، کتاب الصلح، ب 6، باب کَیْفَ یُکْتَبُ هَذَا مَا صَالَحَ فُلاَنُ بْنُ فُلاَن وَفُلاَنُ بْنُ فُلاَن وَإِنْ لَمْ یَنْسُبْهُ إِلَى قَبِیلَتِهِ، أَوْ نَسَبِهِ.

تردیدى نیست که این قضیه با قضیه مخالفت عمر بن الخطاب در رزیة الخمیس، قابل قیاس نیست و تفاوت زیادى بین این دو وجود دارد. براى روشن شدن حقیقت باید به چند نکته اساسى توجه نمود:

نکته اول: درخواست کننده سهیل بن عمرو بوده نه رسول خدا (ص):

طبق روایتى که نسائى در خصاص امیرمؤمنان و در سنن کبراى خود نقل کرده است، درخواست کننده محو جمله «رسول الله» از صلح نامه، یکى از مشرکان به نام سهیل بن عمرو بوده است، نه شخص رسول خدا صلى الله علیه وآله. و امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ به او گفت که هرگز آن را محو نخواهد کرد:

أَخْبَرَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْجَنْبِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَعْبٍ الْقُرَظِیِّ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنَ قَیْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِیٍّ: " تَجْعَلُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ ابْنِ أُکْلَةَ الأَکْبَادَ حَکَمًا؟ قَالَ: إِنِّی کُنْتُ کَاتِبَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ، فَکَتَبَ: هَذَا مَا صَالَحَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَسُهَیْلُ بْنُ عَمْرٍو، فَقَالَ سُهَیْلٌ: لَوْ عَلِمْنَا أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا قَاتَلْنَاهُ، امْحُهَا، فَقُلْتُ: هُوَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُکَ، لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَرِنِی مَکَانَهَا، فَأَرَیْتُهُ فَمَحَاهَا.

از علقمة بن قیس نقل شده است که به على (علیه السلام) گفتم: آیا بین خود و بین فرزند جگر خوار، حَکَم (داور) قرار مى‌دهی؟ فرمود: من در روز حدیبیه کاتب رسول خدا صلى الله علیه وآله بودم پس نوشت (م): این صلح‌نامه‌اى است بین محمد رسول الله و سهیل بن عمرو. پس سهیل گفت: اگر ما مى‌دانستیم که او رسول خدا است، با او نمى‌جنگیدیم، آن را پاک کن. من گفتم: به خدا سوگند که او رسول خدا است، اگر چه بر خلاف میل تو باشد، به خدا سوگند آن را پاک نمى‌کنم. پس رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: جاى آن را به من نشان بده، پس نشان دادم و آن حضرت آن را محو کرد.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1، ص201، ح191 ـ 192، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولى، 1406 هـ.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، السنن الکبرى، ج 5، ص167، ح8576، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.

ابن حجر عسقلانى نیز همین روایت را در فتح البارى نقل کرده است :

وللنسائی من طریق علقمة بن قیس عن علی قال کنت کاتب النبی صلى الله علیه وسلم یوم الحدیبیة فکتبت هذا ما صالح علیه محمد رسول الله فقال سهیل لو علمنا أنه رسول الله ما قاتلناه امحها فقلت هو والله رسول الله صلى الله علیه وسلم وإن رغم أنفک لا والله لا أمحوها.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص503، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

پس بر طبق این روایت، امیرمؤمنان علیه السلام با دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله مخالفت نکرده است؛ بلکه با دستور نماینده مشرکان؛ یعنى سهیل بن عمرو مخالفت کرده است.

نکته دوم: دستور پیامبر (ص) در حدیبیه، لازم الاجرا نبود

به طور قطع دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله در حدیبیه، دستور وجوبى و لازم الإجرا نبوده است؛ زیرا ممکن نیست که امیرمؤمنان علیه السلام با چنین دستورى مخالف نماید؛ زیرا آن حضرت به خوبى مى‌دانست که سرپیچى از فرمان آن حضرت چه عواقبى خواهد داشت.

خداوند در این باره مى‌فرماید:

وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَلَهُ عَذابٌ مُهین.
النساء/14.

و آن کس که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند و از مرزهاى او تجاوز نماید، او را در آتشى وارد مىکند که جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات خوارکنندهاى است.


از این رو بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند، که امیرمؤمنان با قرائنى متوجه شده بود که این دستور وجوبى و حتمى نیست و لذا از محو «رسول الله» از صلح‌نامه خوددارى کرد.

ابن حجر عسقلانى در این باره گفته است:

وکأن علیا فهم أن أمره له بذلک لیس متحتما فلذلک امتنع من امتثاله
برداشت على (علیه السلام) این بود که این دستور حتمى نیست؛ پس به همین خاطر از امتثال دستور آن حضرت امتناع کرد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص503، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.


بدر الدین عیین نیز در عمدة القارى نوشته است:

وقول علی، رضی الله تعالى عنه : ما أنا بالذی أمحاه، لیس بمخالفة لأمر رسول الله، صلى الله علیه وسلم لأنه علم بالقرینة أن الأمر لیس للإیجاب.
این گفته على (علیه السلام) که «من کسى نیستم که آن را محو کنم» مخالفت با دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله نیست؛ چرا که آن حضرت با قرینه مى‌دانست که این دستور ایجابى نیست.
العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 13، ص275، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.


و قسطلانى نیز در شرح این قضیه مى‌نویسد:

(ما أنا بالذی امحاه) لیس بمخالفة لأمره علیه الصلاة والسلام بل علم بالقرینة أن الأمر لیس للإیجاب.
این گفته على (علیه السلام) «من کسى نیستم که آن را محو کنم» مخالفت با دستور رسول خدا که سلام و صلوات خدا بر او باد، نیست؛ بلکه با قرینه مى‌دانست که این دستور ایجابى نیست.
القسطلانی، احمد بن محمد الخطیب (متوفاى 923هـ)، ارشاد الساری، ج4، ص340، کتاب الصلح، باب کَیْفَ یُکْتَبُ هَذَا مَا صَالَحَ فُلاَنُ بْنُ فُلاَن.


کرمانی، یکى دیگر از شارحان صحیح بخارى مى‌نویسد:

فان قلت: کیف جاز لعلی مخالفة أمر رسول الله صلی الله علیه وسلم؟ قلت: بالقرینة أنه لیس للإیجاب.
اگر بگویی: چگونه جایز است که على (علیه السلام) با دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مخالفت کرده باشد؟ مى‌گویم: با قرینه فهمید که آن دستور ایجابى نبوده است.
الکرمانی، محمد بن یوسف بن علی (متوفاى 786هـ)، البخاری بشرح الکرمانی (الکواکب الدراری شرح الکرمانی للبخاری)، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت ـ الطبعة الثانیة، 1401هـ ـ 1981م.

حتى تعدادى از بزرگان اهل سنت، این کار امیرمؤمنان علیه السلام را جزء فضائل آن حضرت به شمار آورده و گفته‌اند که این کار به خاطر رعایت ادب بوده است.


ابن بطال قرطبی، در شرح صحیح بخارى در این باره مى‌نویسد:

وإباءة علىّ من محو (رسول الله- صلى الله علیه وسلم-) أدب منه وإیمان ولیس بعصیان فیما أمره به، والعصیان هاهنا أبر من الطاعة له وأجمل فى التأدب والإکرام.
خوددارى على (علیه السلام) از محو جمله «رسول الله» نشانه ادب و ایمان او است، نه این که عصیان و سرپیچى از دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد. سرپیچى در این جا، بهتر از اطاعت، و از جهت ادب و احترام، زیباتر بوده است.
إبن بطال البکری القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفاى449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 8، ص88، تحقیق: ابوتمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.


و علامه نووى در شرح صحیح مسلم مى‌گوید:

وهذا الذی فعله علی رضی الله عنه من باب الأدب المستحب لأنه لم یفهم من النبی صلى الله علیه وسلم تحتیم محو علی بنفسه ولهذا لم ینکر ولو حتم محوه بنفسه لم یجز لعلی ترکه ولما أقره النبی (ص) على المخالفة.
این کار على (علیه السلام) از باب ادب مستحب بوده است؛ زیرا فهمیده نمى‌شود که رسول خدا صلى الله علیه وآله لازم دانسته است که على (علیه السلام) خودش محو کند؛ به همین خاطر رسول خدا اشکال نگرفت. اگر محو کردن توسط خود على حتمى بود، براى او جایز نبود که آن را ترک کند و رسول خدا او را بر مخالفتش تأیید نمى‌کرد.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 12، ص135، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 هـ.


و صالحى شامى نیز همین سخن را تکرار کرده است:

التاسع والعشرون : امتناع علی - رضی الله عنه - من محو لفظ «رسول الله صلى الله علیه وسلم» من باب الادب المستحب، لانه لم یفهم من النبی - صلى الله علیه وسلم - تحتیم محو علی بنفسه، ولهذا لم ینکر علیه، ولو تحتم محوه بنفسه لم یجز لعلى ترکه، ولما أقره النبی - صلى الله علیه وسلم - على الخالفة.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص77، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.


ملا على هروى همین مطلب را از علما نقل کرده است:

قال العلماء : وهذا الذی فعله علی من باب الأدب المستحب لأنه [ لم ] یفهم من النبی تحتیم محو على نفسه، ولهذا لم ینکره علیه، ولو حتم محوه بنفسه لم یجز لعلی ترکه.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 7، ص562، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.

اما در قضیه قرطاس، فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله قطعا وجوبى بوده است،

براى اثبات این قضیه، قرائن زیادى وجود دارد:

الف: تعبیر ابن عباس از این قضیه به رزیه و مصیبت جانسوز:

إِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَّزِیَّةِ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَبَیْنَ کِتَابِهِ.

صحیح البخاری، ج1، ص36، ح 114، کتاب العلم، ب 39، باب کِتَابَةِ الْعِلْمِ.

ب : بیرون کردن حضرت صحابه را از منزل:

فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ. قَالَ: «قُومُوا عَنِّی».

صحیح البخاری، ج1، ص36، ح 114، کتاب العلم، ب 39، باب کِتَابَةِ الْعِلْمِ.

ج : نامه‌اى که رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‌خواست بنویسد، قرار بود تا ابد ضامن عدم ضلالت شود، و دستور به آوردن قلم و دوات براى نوشتن چنین نامه‌اى نمى‌تواند استحبابى باشد.

أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا».

صحیح مسلم، ج5، ص75، ح 4124، کتاب الوصیة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء.

د: قرار بود که این نامه مانع هر گونه اختلاف شود:

أکتب لکم کتابا لا تختلفوا بعدی أبدا.

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 11، ص36، ح10961، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.

این نامه به صورتى بود که بعد از آن حتى دو نفر نیز با یکدیگر اختلاف نمى‌کردند:

أَکْتُبْ لَکُمْ فیه کِتَاباً لاَ یَخْتَلِفُ مِنْکُمْ رَجُلاَنِ بعدی

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص293، ح2676، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

نکته سوم: تفاوت پاسخ امیرمؤمنان (ع) با تعبیر عمر:

در صلح حدیبیه وقتى رسول خدا صلى الله علیه وآله از امیرمؤمنان علیه السلام خواستند جمله «رسول الله» را از صلح‌نامه پاک کند، آن حضرت با کمال ادب و احترام عرض کرد:

مَا أَنَا بِالَّذِی أَمْحَاهُ.

من توانائى چنین کارى را ندارم.

و یا بر طبق نقل ابن أبى الحدید فرمودند:

یا رسول الله، لا تشجعنی نفسی على محو اسمک من النبوة، قال : فقضى علیه، فمحاه بیده.

اى پیام‌آور خدا ! مرا براى حذف نام خودت وادار مساز، (مرا معذور بدار)، رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز عذر على را پذیرفت و خود به دست مبارکش آن را حذف نمود.

إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 2، ص161، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

اما در قضیه قرطاس، وقتى رسول خدا (ص) درخواست قلم و دوات کرد، صحابه به نزاع با یکدیگر و سر و صدا پرداختند و عمر بن خطاب فریاد زد:

ان الرجل لیهجر.

چنانچه ابوحامد غزالى مى‌نویسد:

ولما مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر

وقتى رسول خدا از دنیا رفت، قبل از وفاتش فرمود: دوات و کاغذى بیاورید، تا اشکال کار شما را برطرف کنم و نام فرد شایسته بعد از خودم را بنویسم. عمر گفت: رها کنید که این مرد هذیان مى‌گوید.

الغزالی، ابوحامد محمد بن محمد (متوفاى505هـ)، سرّ العالمین وکشف ما فی الدارین، ج 1، ص18، تحقیق: محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ 2003م.

و عکبرى بغدادى مى‌نویسد:

ومنه قول عمر بن الخطاب رضى الله عنه مرض رسول الله إن الرجل لیهجر على عادة العرب.

از جمله آن‌ها این سخن عمر است که گفت: رسول خدا مریض شده، این مرد هذیان مى‌گوید. بنابر عادتى که عرب داشتند.

العکبری البغدادی، أبو البقاء محب الدین عبد الله بن الحسین بن عبد الله (متوفاى616هـ)، دیوان المتنبی، ج 1، ص9، تحقیق : مصطفى السقا/إبراهیم الأبیاری/عبد الحفیظ شلبی، ناشر : دار المعرفة - بیروت.

و طبق نقل بخارى عمر گفت:

إِنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا.

بیمارى بر رسول خدا غلبه کرده است، کتاب خدا که در نزد ما است کفایت مى‌کند.

صحیح البخاری، ج1، ص36، ح 114، کتاب العلم، ب 39، باب کِتَابَةِ الْعِلْمِ.

یعنى آن قدر بیمارى بر او غلبه کرده است که نمى‌داند چه مى‌گوید.

نکته چهارم: غمناک شدن پیامبر (ص) در قضیه قرطاس

در صلح حدیبیه، وقتى امیرمؤمنان علیه السلام از پاک کردن «رسول الله» از صلح‌نامه خوددارى کرد، رسول خدا صلى الله علیه وآله نه تنها ناراحت نشد؛ بلکه فرمود: آن را به من نشان دهید تا خودم آن را پاک کنم.

ولى در قضیه قرطاس آن چنان ناراحت شدند که صحابه را از خانه خود بیرون کردند:

فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ. قَالَ: «قُومُوا عَنِّی».

وقتى صحابه اختلاف و سر و صدا کردند، رسول خدا (ص) فرمود: از پیش من بیرون بروید.

صحیح البخاری، ج1، ص36، ح 114، کتاب العلم، ب 39، باب کِتَابَةِ الْعِلْمِ.

و طبق نقل احمد بن حنبل، آن حضرت غمگین شدند:

فلما أکثروا اللغط والاختلاف وغمّ رسول الله صلى الله علیه وسلم.

وقتى اختلاف و سر و صدا زیاد شد، رسول خدا (ص) غمگین شدند.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص324، ح2992، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

و بلاذرى نوشته است:

فغم ذلک رسول الله (صلى الله علیه وسلم) وأضجره.

سخن اصحاب، آن حضرت را غمگین و آزرده خاطر کرد

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص 562 ح 1141.، طبق برنامه الجامع الکبیر.

ابن سعد نیز در طبقات الکبرى این تعبیر را آورده است:

وغموا رسول الله صلى الله علیه وسلم.

الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفاى230هـ)، الطبقات الکبرى، ج 2، ص 244.، ناشر: دار صادر - بیروت.

بنابراین، قضیه مخالفت عمر بن الخطاب، با قضیه حدیبیه تفاوت اساسى دارد. طبق اعتراف بزرگان اهل سنت، عملکرد امیرمؤمنان علیه السلام، ادب و نزاکت آن حضرت را ثابت مى‌کند؛ اما قضیه عمر بن الخطاب این چنین نیست؛ بلکه مخالفت صریح با دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله محسوب مى‌شود.

آیا عمر بن الخطاب، مشمول آیات ذیل نمى‌شود؟

وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَلَهُ عَذابٌ مُهین. النساء/14.

و آن کس که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند و از مرزهاى او تجاوز نماید، او را در آتشى وارد مىکند

که جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات خوار کننده اى است.

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون. المائده/44.

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون. المائده/45.

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون. المائده/47.

  • عبدی