بهاره رهنما و آنچه باید بدانید ...
بیوگرافی بهاره رهنما
نام: بهاره
نام خانوادگی : رهنما
تاریخ تولد: 1352/9/10
محل تولد : اراک
تحصیلات : لیسانس ادبیات فارسی و حقوق قضایی
همسر: پیمان قاسم خانی نویسنده
------------------------------------------------------------------------
بهاره رهنما در ۱۰ آذر سال ۱۳۵۲ در هزاوه از توابع استان مرکزی متولد شد. وی لیسانس ادبیات نمایشی و فوق لیسانس حقوق قضایی را از دانشگاه آزاد گرفته است.
بهاره رهنما و مادر و دخترش
شوهر و مادرشوهر بهاره رهنما
بهاره رهنما و خواهرش
بهاره رهنما و پدرش
او همسر پیمان قاسم خانی نویسنده سینما و جاری(زن برادر شوهر) شقایق دهقان بازیگر سینما و تلویزیون می باشد. او یک دختر به نام پریا قاسم خانی دارد. پریا تجربه حضور در تئاتر پنجره ها و فیلم سینمایی بانو را دارد.
بهاره رهنما و همسر و دخترش
بهاره رهنما جاری(زن برادر شوهر) شقایق دهقان بازیگر سینما و تلویزیون می باشد. بهاره رهنما از معدود بازیگرهایی است که تحصیلات بالایی در حد دانشگاهی دارد و شاید به همین خاطر در عرصه سینما و تلویزیون کم کار است.
بهاره رهنما و جاری اش
بهاره رهنما از زبان خودش :
در یکروز برفی به سال هزار و سیصدوپنجاهسه ایرانی ساعت نه صبح در یک شهر کوهستانی به نام اراک به دنیا اومدم، دهسال بعد از یک خواهر برادر دوقلو و پدرم کارمند شرکت نفت و مادرم خانهدار بود، دو سالم که بود برای زندگی به تهران رفتیم و وقتی پنج سالم شد با همه خانواده برای مهاجرت به انگلیس رفتیم، اتفاقات سیاسی ایران پدرم را که به شدت آدم احساسی و خاصی بود از تصمیم مهاجرت منصرف کرد و برگشتیم به کشورم ایران.
تا دهسالگی جز اینکه بچه حاضرجواب و سرتق جمع بودم کلی ترانه و قصه برای ادا درآودرن در جمع بزرگترها تو آستین داشتم. اما دهسالم که بود با دیدن یکی از فیلمهای علیرضا داوودنژاد عاشق بازیگری شدم و تصمیم گرفتم شغل آیندهام همین باشد. بعدها در چهاردهسالگی و با آشنایی با عباس معروفی که از دوستان پدرم بود رقیب تازهای برای این عشق کودکی (بازیگری) پیدا شد و آنهم نوشتن داستان بود، رقیبی که وقتی از سیسالگی گذر کردم کمکم جایش را در دلم بیشتر از بازیگری باز کرد، حالا راحت میدانم که اگر قرار باشد بین ایندو برای همیشه یکی را انتخاب کنم، بی هیج تردیدی نوشتن را بر میگزینم .
اما در مسیری که طی کردم را جدا جدا باید شرح داد، قدمت بازیگری من به سال ۱۳۷۰ برمیگردد که توسط مرحوم محمد اعلامی برای بازی در اکشن پر فروش آن سالهای سینما، فیلم افعی از بین چندین دختر نوجوان زیر بیستسال انتخاب شدم، این فیلم پر فروشترین فیلم سال خودش شد ولی به لحاظ انتظارهای شخصی خوشحالم نکرد. هم اتفاقات تقدیری و هم ورودم به دانشکده ادبیات باعث شد تا چهار سال صبر کنم و بعد با فیلم سینمایی عاشقانه که نقطه عطف مهمی برای شروع مجدد کارم بود به سینما برگشتم و جالب اینکه همان علیرضا داوودنژاد خالق فیلم نازنین که مرا عاشق این حرفه کرد کارگردان این اثر بود، دانشکده ادبیات که تمام شد فضای سینما را چنان دیدم که حس کردم نیاز به یک منبع درآمد غیرهنری برای اینکه پشتوانه کارم باشد دارم، دانشکده حقوق را انتخاب کردم امتحان دادم و قبول شدم اما چهار سال بعد در حالیکه دیگر با پیمان قاسمخانی فیلمنامهنویس ازدواج کرده بودم و صاحب فرزند دختر ی بودم در شرایطی دانشکده حقوق را به اتمام رساندم که کلی پیشنهاد کار برای بازی در سینما و تلویزیون داشتمو
چند سال بعد و درحین کار در این عرصه بهدلیل اشتیاق فراوانم به هنر نمایش رفتم و بازیگری تئاتر را هم تجربه کردم و حالا سالهاست که تقریباً یک نمایش در سال را بر روی صحنه داشتهام و امسال ، پُرکارترین بازیگر زن تئاتر بودهام.
تست گریم روز واقعه در 18 سالگی بهاره رهنما
سال هزاروسیصد و هفتاد و نه، نقطه عطف دیگری برایم بود، من با بازی در یک فیلم کمدی رمانتیک بسیار پُرفروش به نام نان و عشق و موتور هزار که اقتباس از یک داستان ایتالیایی بود، با کارگردانی ابوالحسن داوودی و نویسندگی همسرم، پیمان قاسمخانی بهعنوان یک چهره سینمای کمدی شروعی دوباره را تجربه کردم و برای آن فیلم جایزه بخش جنبی جشنواره فجر و جشنواره ارومیه را بردم، سالها بعد جایزه منتقدین سینمایی را برای بازی در فیلم دایره زنگی از میان چهل فیلم این جشنواره بردم و سال هشتادودو ایرانی، اولین بازیگر زنی بودم که از سینمای ایران با فیلم مستقل گاوخونی اثر بهروز افخمی در جشنواره کن حضور پیدا کردم. برای نمایش خدای کشتار از یاسمینا رضا به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی هم نامزد بهترین بازیگر زن هشتمین جشن خانه تئاتر شدم و برای نمایشخوانی مرد مقابل در تالار مولوی، لوح تقدیر بهترین بازیگر زن را دریافت کردم. حاصل بیست و یک سال کار بازیگری در حدود مجموعاً چهل و اندی کار فیلم سینمایی، سریال تلویزیونی و نمایش است و فوق لیسانسم را در رشته ادبیاتنمایشی در سال هشتادوسه به پایان رساندم.
و اما کار نوشتن، از همان سالهای دبیرستان و نوشتن انشاء و نامههای دخترکان همکلاسی شروع شد و در سال هفتاد با قرار گرفتن در محیط دانشکده ادبیات نوشتن داستانکوتاه برایم جدیتر شد. سال هشتاد با جعفر مدرس صادقی، نویسنده رمان محبوبم، گاو خونی آشنا شدم و داستانهایی را که در طول سالها نوشته بودم برای بازخوانی به ایشان سپردم. داستاننویسی وارد مقوله جدی و پیگیری برایم شد و بعدها در کلاس مدرسانی چون حسین آبکنار و حسن شهسواری و چندین کارگاه آزاد داستانکوتاه و رمان شرکت کردم و درمجلات اصلاح طلب آن دوران مانند شرق، کارگزاران، زنان، مهر، اعتماد و اعتماد ملی داستان و مقاله مینوشتم.
همکاری مداومم در عرصه مطبوعات از دهسال پیش با هفتهنامه پر تیراژ چلچراغ آغاز شد و از هشتسال پیش وبلاگنویسی کردهام در وبلاگم به نام ماه هفتشب، که در آن گاهی جز مطالب روزنوشت، قطعاتی از شعرها یا یکی از داستانهایم را میگذاشتم.
سال هشتاد و شش اولین مجموعه داستان را بهنام چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس، به نشر چشمه سپردم که سال هشتاد و هشت چاپ شد و در عرض سه سال به چاپ پنجم رسید. بعد از این کتاب در نشر حوضنقره، مجموعهای منتخب از وب نوشتهایم به همان نام وبلاگ چاپ کردم، بهنام ماه هفت شب که به چاپ دوم رسیده است. مجموعه داستان جدیدم: این تابستان فراموشت کردم، که شامل هفتداستان عاشقانه با راویان زن است در دست انتشار همان نشرچشمه است و رمان سارا سرخ بود از دیگر کارهای آماده انتشارم است. نمایشی براساس سهداستان از کتاب این تابستان فراموشت کردم را بهزودی روی صحنه خواهم برد، در رشته نویسندگی خلاق برای نوجوانان با شیوه ابداعی (حضور خلاق) در خانه ادبیات کودک و نوجوان و در رشته بازیگری در دانشگاهها بهصورت استادیار و نیز در کلاسهای آموزشی سابقه تدریس دارم.
قسمتی از مصاحبه با بهاره رهنما
شما بسیار فعال هستید. با این اوصاف چطور وقت برای خود و اعضای خانواده تان پیدا می کنید؟
با نظم و برنامه ریزی؛ به نظرم یکی از موضوعاتی که افراد از آن رنج می برند، بی برنامگی است، چرا که شما با برنامه ریزی مناسب می توانید در حوزه هایی که به آن علاقمند هستید، فعالیت کنید. شاید برایتان جالب باشد اما من سعی می کنم حد و مرزی را برای کارهایم قائل شوم و مانند برخی از خانم ها اصرار زیادی روی برخی از مسائل نداشته باشم. در مقطعی، هم بچه داری می کردم، هم به کارهای خانه رسیدگی می کردم و هم درست می خواندم. ضمن اینکه به بازیگری هم می پرداختم. بی شک اگر در این کارها برنامه ریزی نداشتم، نمی توانستم موفق عمل کنم.
جایی از قول شما خواندم که بزرگترین اتفاق زندگی تان را آشنایی با همسرتان می دانید. درست است؟
بدون شک بزرگترین اتفاق بزرگی من به آشنایی ام با پیمان قاسم خانی بر می گردد. پیمان قاسم خانی را به عنوان مرد سرنوشتم سال هاست که می شناسم. آشنایی ما به سال ۷۰ بر می گردد. مردی که از ۱۷ سالگی می شناسم و از ۱۹ سالگی به طور رسمی در کنارش بوده ام. روزی که پیمان را برای اولین بار دیدم، کاملاً به یاد می آورم. ۱۷ ساله بودم و دانشجوی سال اول دانشگاه. به خاطر سال هایی که در دبیرستان جهشی خوانده بودم، زودتر وارد دانشگاه شدم. یک روز وقتی از دانشگاه بر می گشتم در خیابان ولیعصر به طور اتفاقی با هم آشنا شدیم و این آشنایی در سال های بعد؛ یعنی سال ۱۳۷۳ شکل جدی تری به خود گرفت و ما با هم ازدواج کردیم. پیمان، مردی است که در عین هوشمندی غریبش، به طرز باورنکردنی ساده و بی پیرایه است. با همه اینها، زندگی ما هم مثل همه زندگی های مشترک، بالا و پایین هایی داشته؛ دوره های دوری و نزدیکی و روشن و تاریک! اما حالا بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ سال، وقتی به راهی که طی کردیم نگاه می کنم، می بینم این بی حاشیه بودن پیمان، نه فقط در کارش که حتی در زندگی شخصی و خصوصی اش هم رعایت شده است و او هرگز پس از دوره های بد و سخت، حمایتش را از من به عنوان همسر دریغ نکرده است.
شما در سریال «پژمان» ایفاگر نقش متفاوتی بودید؛ نقشی که شاید کمتر بازیگر زنی به بازی در آن تن دهد.
در این سریال، یکی از سخت ترین و متفاوت ترین نقش هایم را تجربه کردم، چرا که باید یک شخصیت دوگانه و البته متفاوت را بازی می کردم و دو وجه متفاوت؛ یعنی مهربانی و حس خشونت را با هم نشان می دادم. در هر حال به کمک متن و تعاملی که با کارگردان این کار، سروش صحت داشتم، توانستم این نقش را بازی کنم که خوشبختانه با اقبال مخاطبان هم مواجه شد.
این نقش را از ابتدا همسرتان برای شما نوشته بود یا رفته رفته تصمیم گرفتید که آن را بازی کنید؟
این نقش جزو معدود کاراکترهایی بود که پیمان از همان ابتدا آن را برای من نوشته بود، چون در بیشتر موارد پیمان نقش را می نویسد و بعد به فراخور شرایط ممکن است من آن را بازی کنم. البته یک بار هم در فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰» هم این اتفاق افتاد. او سعی کرد در این اثر به گونه ای شخصیت کاریکاتور گونه ای از خود واقعی من به تصویر بکشد. به همین خاطر دوستانم با من شوخی می کنند و می گویند هر کسی به جز پیمان این شخصیت را برای تو می نوشت، تو از او شکایت می کردی و پاسخ من به آنها، تنها خنده بود، چون واقعاً حق با آنها است و همسرم در این سریال حسابی با من شوخی کرده است. خوشبختانه سریال «پژمان» برخلاف سایر آثار طنز از همان قسمت های ابتدایی توانست مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. شاید بخشی از این موضوع به خاطر سوژه کلی این اثر بود، چرا که مردم همواره به مسائل فوتبالی علاقمند هستند و دوست دارند که در این مورد بیشتر بدانند. از طرفی پیمان و مهراب هر دو از علاقمندان به فوتبال به شمار می روند و به نوعی به مباحث این رشته بسیار آگاه هستند. به همین خاطر اکثر مسائلی که در سریال از آن حرف می زنند، ریشه در واقعیت دارد. به همین دلیل مخاطبان با آن ارتباط زیادی برقرار کردند. خوشحالم که این سریال تا این حد در جذب مخاطب موفق عمل کرده است و امیدوارم از این به بعد هم بتواند مخاطبان بیشتری را جذب کند. از طرفی موفقیت این آثار باید مدیران سازمان را هوشیارتر کند که شرایط را برای کارگردان ها و فیلمنامه نویس ها فراهم کنند تا بتوانند از خلاقیت شان برای جذب مخاطب بهره ببرند و مخاطبان را دوباره با تلویزیون آشتی دهند.
شما هم مانند همسرتان به فوتبال علاقمند هستید؟
من علاقه چندانی به فوتبال ندارم. علاقه من تنها به دوران جوانی باز می گردد. در گذشته من طرفدار تیم پرسپولیس بودم اما بعدها به خاطر منش ناصر حجازی به تیم استقلال علاقمند و هوادار آبی ها شدم. علاقه زیادی به بازی فرشاد پیوس داشتم.
ارتباطتان با پریا چگونه است؟
ارتباط بسیار خوبی با هم داریم. خواهرم سالهاست در خارج از ایران زندگی میکند و فاصله سنیام با مادرم هم زیاد است. برای همین از اول سعی کردم با پریا مثل یک دوست رفتار کنم.
فکر میکنید پریا هم این احساس عمیق را نسبت به شما دارد؟
بله، به نظرم هر آدمی جدا از تربیت و آموزشهایی که فرا میگیرد، یک ذات هم دارد و پریا ذاتا دختر عاقل و فرزانهای است. ضمن اینکه مدیریت خوبی هم در انجام امور مختلف دارد. برعکس من که آدم عجولی هستم و قلبم توی مشتم است، او منطقیتر است و خیلی خوب احساسات اطرافیانش را میفهمد. حتی یادم میآید وقتی 5-4 ساله بود، در بعضی از کارها من را راهنمایی میکرد.
شاید به این دلیل است که شما و پدرش دائم مشغول کار بودهاید.
شاید، اما باور کن من خیلی پریا را به خاطر کارم تنها نگذاشتم و سر بیشتر کارهایم او را بردهام یا مثلا اگر کار شهرستان قبول میکردم، حتما او را هم با خودم میبردم تا خیلی از هم دور نباشیم. ضمن اینکه باید بگویم خوشبختانه پریا پدربزرگ و مادربزرگهای خوبی دارد که بسیار او را حمایت کردهاند. شاید به همین دلیل هم است که دختر عاقل و فهمیدهای است چراکه بودن در کنار آنها او را پختهتر و با تجربهتر کرده است.
وقتی فهمیدید مادر شدید چه احساسی داشتید؟
حس قشنگی برایم بود. باور کن لطیفترین حس دنیا را آن زمان تجربه کردم. انگار تو از طرف خدا مامور شدهای که بندهای را به دنیا بیاوری و این خودش یک نوع خلقکردن است.
عکس پدرشوهر و مادر شوهر بهاره رهنما
اما خیلی از خانمها از مادر شدن واهمه دارند و آن را به تاخیر میاندازند.
همینطور است اما من به دوستانم توصیه میکنم که ازدواج کنند و بچهدار شوند چون این کار در به بلوغ رسیدن و تکامل یک زن خیلی موثر است.
قشنگترین خاطرهای که برای پریا ساختید؟
یکبار برای پریا تمام بادکنکهای یک بادکنکفروش را خریدم و حدود یک هفته اتاقش پر از بادکنک بود که البته یکییکی میترکیدند و ما از صدایشان کلی وحشت میکردیم. خودم وقتی بچه بودم، همیشه دوست داشتم یک دنیا بادکنک داشته باشم برای همین این کار فانتزی را برای پریا انجام دادم.
چه چیزی از زندگیتان را مدیون مادرتان هستید؟
حس کمک کردن به دیگران. وقتی بچه بودم، همیشه زندگی یک نفر در خانه ما جریان داشت.
منظورتان چیست؟
مادرم کمک به دیگران را خیلی دوست داشت و برای همین یا برای کسی جهیزیه درست میکرد یا برای کسی به خواستگاری میرفت یا برای یک بیخانمان دنبال خانه میگشت. خلاصه هر روز یک ماجرای تازه در خانه ما اتفاق میافتاد.
دوست دارید پریا بیشتر از همه با چه چیزهایی در زندگی آشنا شود؟
دوست دارم دختر تلاشگر و فعالی باشد چون معنای زندگی را بهتر و زیباتر میتواند درک کند.
کمی هم درباره رژیمی که اخیرا گرفتهاید با هم صحبت کنیم. داستان کم کردن وزن از کجا شروع شد؟
همهاش زیر سر پریاست (میخندد). الان که پریا به سن نوجوانی رسیده، احساس کردم دوست دارد مادر لاغرتر و بشاشتری داشته باشد یا حتی دوست دارد با هم به کوه برویم چون پریا ورزش را خیلی دوست دارد و با شنا، سوارکاری و تنیس هم به خوبی آشناست. انصافا انرژی خوبی هم به من داده؛ مثلا هر موقع که خسته میشوم، میگوید: «مامان! یک مورچه برای رسیدن به دانهاش هزار بار هم که شده تلاش میکند تا بالاخره دانهاش را به خانهاش ببرد، پس خسته نشو.»
برنامهریزی خاصی هم برای کمکردن اضافهوزن دارید؟
بله، با پریا قرار گذاشتیم در طول یک سال 20 کیلوگرم وزن کم کنم و خدا را شکر از بهمن ماه که این برنامه را گذاشتم، توانستهام 7 کیلوگرم کم کنم.
- ۹۴/۰۹/۲۴