دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

بررسی روایت «اثنا عشر خلیفة» در منابع اهل سنت -

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه حبل المتین؛ حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی

11 / 04 / 1391

موضوع: بررسی روایت «اثنا عشر خلیفة» در منابع اهل سنت

حضرت عالی لطف نموده، حدیث:

«خلفاء امتی اثنی عشر»

 را برای بینندگان معنی بفرمایید.

عبارات مختلفی را که در رابطه با این حدیث در صحاح اهل سنت آمده است، بیان بفرمایید.

استاد قزوینی:

یکی از احادیثی که واقعاً جای تدبر و تعقل دارد و در حقیقت تلنگری برای همه است که دقت کنند و دنبال تحقیق و پژوهش بروند و از این شعارهای تو خالی که علیه شیعه در طول تاریخ داده شده است، که شیعه ساخته پرداخته یهود است و عبدالله بن سبأ است و از این لاطائلات و حرف‌های بی اساسی که می‌زنند همین حدیث «خلفائی اثنی عشر» است که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: جانشینان من دوازده نفر هستند.

ان شاء الله به حول و قوه الهی، با توجه به سؤالاتی که حضرت عالی مطرح می‌فرمایید، قدم به قدم جلو می‌رویم و بعد بینندگان عزیز را چه شیعه و چه سنی به قضاوت فرا می‌خوانیم.

در صحیح مسلم از جابر بن سمره آمده که می‌گوید: من همراه پدرم سمره محضر پیغمبر اکرم صلی الله

علیه وآله وسلم رسدیم، حضرت فرمودند:

إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا یَنْقَضِی حتى یَمْضِیَ فِیهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةًقال ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلَامٍ خَفِیَ عَلَیَّ قال فقلت لِأَبِی ما قال قال کلهم من قُرَیْشٍ

صحیح مسلم، ج 3، ص 1452

 

امر اسلام پایدار است، تا این‌که دوازده خلیفه من بیایند و بگذرند، پیغمبر یک جمله گفت که من نشنیدم، به پدرم گفتم: پیغمبر چه فرمود؟ پدرم گفت: تمامی این دوازده نفر از قریش هستند.

البته سخن پیغمبر این نبود که (کلهم من قُرَیْشٍ ) آقای سمره به جابر می‌گوید: که پیغمبر گفت: (کلهم من قُرَیْشٍ ) خود جابر از زبان پیغمبر این را نشنیده است و این گفتار پدر ایشان است.

ان شاء الله به این قضیه می‌رسیم که پیغمبر اکرم چه فرمود و چرا صدای پیغمبر اکرم به گوش امثال جابر نرسید.

در حدیث دوم آمده است که:

 لَا یَزَالُ أَمْرُ الناس مَاضِیًا ما وَلِیَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا ثُمَّ تَکَلَّمَ النبی صلى الله علیه وسلم بِکَلِمَةٍ خَفِیَتْ عَلَیَّ فَسَأَلْتُ أبی مَاذَا قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال کلهم من قُرَیْشٍ

صحیح مسلم، ج 3، ص1452

در روایت قبل، «دوازده خلیفه» بود؛ اما در این روایت تعبیر «دوازده مرد» را دارد، خیلی عجیب است.

 یعنی دوازده نفر بعد از من ولایت دارد. آنگاه حضرت جمله را فرمود که من نشنیدم، از پدرم سؤال کردم که پیغمبر چه فرمود؟

پدرم گفت: پیغمبر فرمودند: همه این‌ها از قریش هستند.

بخاری، در صحیح خود از جابر بن سمره نقل می‌کند که می‌گوید: از نبی مکرم شنیدم که فرمود:

یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِیرًا فقال کَلِمَةً لم أَسْمَعْهَا فقال أبی إنه قال کلهم من قُرَیْشٍ

صحیح البخاری، ج 6، ص2640

در آینده، دوازده نفر ریاست و مسؤلیت مردم را به عهده می‌گیرند، بعد جمله را فرمود که من نشنیدم، از پدرم سؤال کردم، پدرم گفت: پیغمبر فرمود: تمام این دوازده امیر، از قریش هستند.

در روایتی که احمد بن حنبل آن را از شعبی از مسروق نقل می‌کند آمده است که من با عبدالله بن مسعود در مسجد نشسته بودیم و عبدالله بن مسعود برای ما قرآن قرائت می‌کرد، تا مردی آمد سؤال کرد و گفت:

یا بن مَسْعُودٍ هل حَدَّثَکُمْ نَبِیُّکُمْ کَمْ یَکُونُ من بَعْدِهِ خَلِیفَةً قال نعم کَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بنی إِسْرَائِیلَ

مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص406

آیا پیغمبر به شما گفت: خلفای بعد از من چند نفر هستند؟ گفت: بله، به تعداد نقباء بنی اسرائیل.

یعنی آن کسانی که توسط موسی به عنوان نمایندگان و جانشینان معرفی شدند، دوازده تن بودند.

ابن حجر عسقلانی نقل می‌‌کند که مردی پیش عبدالله بن مسعود آمد و گفت:

هل حدثکم نبیکم کم یکون بعده من الخلفاء فقال نعم وما سألنی عنها أحد قبلک وإنک لمن أحدث القوم سنا قال یکونون عدة نقباء موسى اثنی عشر نقیبا ( هذا اسناده حسن )

المطالب العالیة، ج 9، ص 577

آیا پیغمبر شما خبر داده است که بعد از ایشان، خلفاء چند نفر هستند؟ عبدالله بن مسعودگفت: کسی این سؤال را از من نپرسیده است و تو جوان‌ترین فرد هستی که این سؤالی از من می‌کنی. بله، پیغمبر فرمود: به تعداد نقباء و جانشینان حضرت موسی، دوازده حاکم و نقیب و بعد می‌گوید: این روایت، روایتی حسن است.

برای آقایان اهل سنت، روایت حسن و صحیح از نظر عمل، تفاوت ندارد.

البته ما اینجا آوردیم که این اشاره به آیه 12 سوره مائده است که می‌فرماید:

وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا

ما از بنی اسرائیل میثاق گرفتیم و از میان آنها دوازده جانشین  مبعوث کردیم (نه این که مردم انتخاب کردند).

قرطبی هم می‌گوید:

بعد الإجماع على أن النقیب کبیر القوم القائم بأمورهم الذی ینقب عنها وعن مصالحهم.

تفسیر القرطبی، ج 6، ص112

نقیب آن کسی است که قائم به امور است؛ یعنی کارهای جامعه را با توجه به مصالح جامعه انجام می‌دهد؛ یعنی حاکم اسلامی.

این در حقیقت عصاره بحث‌هایی است که در صحاح و مسانید اهل سنت در رابطه با اصل «خلفاء اثنی عشر» آمده است.

با توجه به روایت عبدالله مسعود، انتخاب این‌ها هم به عهده خدا است؛ چون به آیه 12 سوره مائده ( وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا )در قرآن استناد کرده است.

مجری

برخورد صحابه در برابر اینگونه سخنان چگونه بوده است؛ چون شما در اواسط این احادیث گفتید: همهمه بود و جابر صدا را نشنید، اگر ممکن است این را توضیح بدهید.

استاد قزوینی

اینجا واقعاً یک مصیبتی است که باید گفت:

 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.

این آقایان و کارشناسان خیلی با سواد که سوادشان جوش آورده است و دارد لب ریز می‌شود، جواب بدهند ان شاء الله.

در صحیح مسلم دارد که پیغمبر اکرم فرمود: این دین با دوازده خلیفه عزیز و بزرگوار است و بعد می‌گوید:

فقال کَلِمَةً صَمَّنِیهَا الناس فقلت لِأَبِی ما قال قال کلهم من قُرَیْشٍ

صحیح مسلم، ج 3، ص1453

صَمَّنِیهَا الناس؛ یعنی مردم باعث شدند به گوش من نرسد و مردم مانع رسیدن سخن پیغمبر به گوش من شدند.

مجری

مگر آیه قرآن نیست که می‌گوید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ

سوره حجرات، آیه 2

استاد قزوینی

یا این آیه که می‌گوید:

مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

سوره حشر، آیه 7

این صَمَّنِیهَا الناس مردم باعث شدند که گوش من نشنید.

این خیلی عجیب است.

در حدیث دیگر می‌گوید: صحابه‌ تکبیر و سر و صدا کردند و می‌گوید:

لاَ یَزَالُ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً إلى اثنی عَشَرَ خَلِیفَةً فَکَبَّرَ الناس وقال کَلِمَةً خَفِیَّةً قلت لأبی یا أَبَتِ ما قال قال کلهم من قُرَیْشٍ

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص98

مردم یک دفعه تکبیر گفتند و سر و صدا کردند و ضجه زدند.

مگر چه اتفاقی افتاد، مگر چه مسئله ای را پیغمبر فرمود که مردم شروع کردند به تکبیر گفتن و نگذاشتند سخن پیغمبر تمام شود؟

همین که پیامبر فرمود:

اثنی عَشَرَ خَلِیفَةً

 کلمه خلیفه که از زبان پیغمبر جاری شد، مردم تکبیر گفتند و ضَجُّوا این کلمه «وضجوا» در محضر پیغمبر آیا خلاف ادب است یا نه؟

نکته سوم جیغ و فریاد صحابه:

احمد بن حنبل نقل می‌کند که پیغمبر در منی خطبه می‌خواند و فرمود:

لَنْ یَزَالَ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً ظَاهِراً حتى یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ کلهم ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ وَتَکَلَّمُوا فلم أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ کلهم فقلت لأبی یا أَبَتَاهُ بَعْدَ کلهم قال کلهم من قُرَیْشٍ وقال القواریری فی حَدِیثِهِ لاَ یَضُرُّهُ من خَالَفَهُ أو فَارَقَهُ حتى یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص99

این اسلام با دوازده نفری که در سر قدرت می‌آیند، همین که پیغمبر خواست بگوید «کلهم»، مردم داد و فریاد درآوردند و با همدیگر مشغول صحبت کردن شدند. بعد از اینکه پیغمبر فرمودند: «کلهم«، دیگر نفهمیدم چه شد، به پدرم گفتم: پیامبر چه فرمودند؟ پدرم گفت: پیامبر فرمود: همه آن‌ها از قریش هستند.

ایشان می‌گوید: از قواریری نقل شده که پیغمبر فرمود:‌ این دوازده خلیفه و جانشین، جانشین‌های من هستند؛ اگرچه بعضی با این‌ها مخالفت کنند، مخالفت مردم ضرری به اعتبار این‌ها نمی‌زند یا اگر جمعیت از این‌ها مفارقت کنند.

مجری

پیامبر مقام امامت را نشان داده است؟

استاد قزوینی

بله،پیامبر می‌گوید: این‌ها خلیفه و امام هستند؛ چه مردم با این‌ها مخالفت کنند یا نکنند و چه مردم از این‌ها جدا شوند و این‌ها را خانه نشین‌شان کنند یا نکنند،‌ این‌ها خلیفه من هستند.

ابن اثیر هم دارد:

اللغط صوت وضجة لا یفهم معناها وقد تکرر فی الحدیث

النهایة فی غریب الأثر، ج 4، ص 257

«لغط»، حرف زدن با ضجه و صدای بلند که بی‌معنا و بی‌منطق است.

این قضیه‌اش چیست که پیغمبر همین که می‌خواهد بگوید: کلهم، سر و صداها بلند می‌شود؟

آیا این‌ها پیام ندارد؟

آیا این‌ها تلنگری نیست که این‌ها تحمل سخن نبی مکرم را که «کلهم من قریش» یا «کلهم من بنی هاشم» یا غیره ندارند و خواستند صدای پیغمبر به گوش مردم نرسد، بعد از پیغمبر هر طوری که خواستند انجام بدهند؟

در روایت دیگر می‌گوید: پیغمبر اکرم فرمود: این دین عزیز است و بزرگوار است تا اینکه فرمود:

إلى اثنی عَشَرَ خَلِیفَةً قال فَجَعَلَ الناس یَقُومُونَ وَیَقْعُدُونَ

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 99

همین که گفت دوازده خلیفه، مردم پشت سر هم می‌ایستادند و می‌نشستند که صدای پیغمبر به گوش مردم نرسد و مردم پیغمبر را نبینند.

من دیگه هیچ اظهار نظری نمی‌کنم.

طبرانی نقل می‌کند: وقتی که پیغمبر بر منبر بود و فرمود: دوازده قیم و حاکم از قریش، تا به اینجا رسید:

لا یَضُرُّهُمْ عَدَاوَةُ من عَادَاهمْ قال فَالْتَفَتَ خَلْفِی فإذا أنا بِعُمَرِ بن الْخَطَّابِ رضی اللَّهُ عنه وَأَبِی فی نَاسٍ

المعجم الکبیر، ج 2، ص256

عداوت کسی که با این‌ها دشمنی کنند، به این‌ها ضرر نمی‌رساند و می‌گوید: همین جا؛ (یعنی در همان سر و صداها است اگر کنار آن روایت بگذاریم) نگاه کردم پشت سرم عمر بن خطاب بود و پدرم در میان مردم بود. این همان قضیه و حدیث قرطاس است.

واقعاً درد آور است که من دیگر بیش از این در اینجا توضیح نمی‌دهم.

مجری

این حدیث ارتباطش با حدیث قرطاس چیست؟

چون در اینجا مردم با هیاهو و الله اکبر گفتن و سر و صدا کردن نگذاشتند که صدای پیغمبر به گوش دیگران برسد و در حدیث قرطاس هم همین اتفاق افتاد که پیامبر فرمودند: از اینجا بلند شوید و بروید.

علت و انگیزه در این قضایا چه بوده است؟

استاد قزوینی

این قضیه یادآور حدیث قرطاس است.

این حدیث که از صحیح بخاری است دقت کنید و این کتاب برای خودتان است و از کافی و بحار الانوار نیست.

پیغمبر فرمود:

ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ قال عُمَرُ إِنَّ النبی صلى الله علیه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّی ولا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ فَخَرَجَ بن عَبَّاسٍ یقول إِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَّزِیَّةِ ما حَالَ بین رسول اللَّهِ e وَبَیْنَ کِتَابِهِ

صحیح البخاری، ج 1، ص 54

یک چیزی بیاورید تا بنویسم که دیگر بعد از من گمراه نشوید، خلیفه دوم گفت: این حرفی که پیغمبر می‌زند، از شدت بیماری است و مریضی بر او غلبه پیدا کرده است و پیغمبر نمی‌فهمد چه می‌گوید، در حالی‌که کتاب خدا پیش ما وجود دارد و ما را کفایت می‌کند.

آیا این (غَلَبَهُ الْوَجَعُ) حالا از این صرف نظر می‌کنیم و این جمله (وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا) آیا خود کتاب خدا نمی‌گوید:

مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

سوره حشر، آیه 7

خود قرآن در آیه دیگر نمی‌فرماید:

وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ

سوره نحل، آیه 44

قرآن در چندین جا به همین مضمون می‌فرماید:

وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا

سوره جن، آیه 23

ما نمی‌دانیم قضیه چیست که می‌گوید:

 حسبنا کتاب الله

طبق نقل بزرگان اهل سنت، ابوحنیفه می‌گوید:

لولا السنة، ما فهم أحد منا القرآن

قواعد التحدیث، ج 1، ص 298

اگر سنت نبود ما اصلا قرآن را نمی‌فهمیدیم.

از این هم بگذریم.

در ادامه روایت می‌گوید: سر و صدا و ضجه زیاد شد پیامبر فرمودند: از خانه من بیرون بروید چرا که تنازع در نزد من سزاوار نیست.

این آقایانی که می‌گویند: جناب عمر از روی خیر خواهی و دل سوزی این حرف را زد؛ پس با این عبارتی که از ابن عباس در ادامه روایت وجود دارد چه کار می‌کنند که می‌گوید: مصیبت، تمام مصیبت‌های جهان اسلام مربوط به همان ممانعت جناب عمر بن خطاب بود که نگذاشت پیغمبر آن نامه را بنویسد.

اگر واقعاً به عنوان دل سوزی و علاقه جناب عمر به پیغمبر اکرم یا دیگر صحابه آن کار را کرد، دیگر اینکه پیامبر بفرماید: بروید بیرون معنا نداشت.

در نزد من تنازع سزاوار نیست چه معنا داشت.

این آقایان باید می‌گفتند: یا رسول الله الان حال شما خوب نیست و ما داریم دل سوزی می‌کنیم با این مریضی شما، آن وقت پیغمبر باید تشکر کند و بگوید: ممنون از شما که رعایت حال من را می‌کنید ولی برعکس می‌فرمایند: از خانه من بیرون روید، در پیش من تنازع جایز نیست و با آن‌ها به تندی صحبت می‌کند و ابن عباس می‌گوید: مصیبت‌های جهان اسلام از اینجا شروع شد.

در حدیث قرطاس خود عینی و ابن حجر و دیگران می‌گویند: از سفیان بن عیینة که می‌گوید:

أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع منهم الاختلاف

عمدة القاری، ج 2،‌ ص171

پیغمبر در حدیث قرطاس می‌خواهد، نام خلفاء بعد از خودش را بیان کند.

در حدیث «خلفائی اثنا عشر» هم همچین که به کلمه «کلهم» که می‌رسد، سر و صدا ایجاد می‌شود.

ایستادند و نشستند ضجه زدند.

اینجا هم وقتی پیغمبر می‌گوید:

أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ

شروع می‌کردند به داد و بی‌داد.

یا جناب قسطلانی می‌گوید:

اکتب لکم کتابا فیه النص علی الائمة من بعدی

ارشاد الساری، ج1، ص207

بنویسم چیزی که نام همه ائمه بعد از من در آنجا باشد.

قسطلانی که علامه مجلسی و کلینی و علامه حلی و سید نعمت الله جزایری نیست، ایشان از بزرگان اهل سنت هستند.

جناب قندوزی روایتی را نقل می‌کند، ایشان از علمای احناف هستند و شیعه نیستند و گمان نمی‌کنم که کسی ادعا کرده باشد که قندوزی شیعه است.

ایشان از جابر بن سمره نقل می‌کند:

بعدی إثنا عشر خلیفة ثم أخفى صوته فقلت لأبی : ما الذی [ قال فی ] أخفى صوته ؟ قال: قال: کلهم من بنی هاشم.

ینابیع المودة لذوی القربى - القندوزی - ج 2، ص315

پیغمبر فرمود: بعد از من دوازده خلیفه است، صوت پیغمبر مخفی شد و به گوش من نرسید، به پدرم گفتم: چه باعث شد که پیغمبر صدایش به من نرسد و چه فرمودند؟ گفت: رسول خدا فرمود: تمام این دوازده نفر، از بنی هاشم هستند.

این‌ها وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، خیلی پیام دارند و واقعاً همان تعبیر بنده که این‌ها برای آن وجدان‌های نهفته و خوابیده حقیقتاً تلنگری است که این‌ها بیدار شوند و از آن‌ها می‌خواهیم که تحقیق و پژوهش و بررسی کنند.

شما یک عمر حرف علمای اهل سنت را گوش کردید و کتاب‌های عزیزان اهل سنت را خواندید، ما از شما می‌خواهیم که در کنار این‌ها، چهار کتاب از شیعیان را هم بخوانید بعد بیایید قضاوت کنید.

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

سوره زمر، 17 و 18

شما که پای ماهواره‌های آقایان می‌نشینید، پای ماهواره‌های شیعه هم بنشینید.

شما مقایسه کنید و هر آنچه شما بینندگان عزیز و بزرگوار نتیجه گرفتید، ما برای بررسی‌های شما، ذهن شما، علم شما، قضاوت و داوری شما احترام قائل هستیم.

هر آنچه را که شما نتیجه گرفتید، ما می‌گوییم مبارکتان باشد و فردای قیامت هم اگر این تحقیق و پژوهش مستدل و مستند باشد، شما پاسخگو هستید.

و نتیجه هر چه شد، سراغ همان مذهب بروید.

یکی می‌گوید: من به این نتیجه رسیدم که فعلاً حق با وهابیت است؛ چون این‌ها برای اینکه بتوانند جامعه را یک سر و سامانی بدهند پول خرج می‌کنند و به مردم پول می‌دهند.

من یک دفعه عرض کردم از جناب حجت الاسلام شهرستانی داماد آیت الله العظمی سیستانی دوستان نقل کردند که یک بار در یکی از این روستاهای ایرانشهر رفته بودیم ، گفتند: یک خانواده ای آمده که وهابی شده است و دست بسته نماز می‌خوانند، خیلی گفتم: برویم آنجا ببینیم چه شده است آیا تحقیق و بررسی کرده است و چه قضیه اتفاق افتاده است و از زبان خودش بشنویم.

گفتند: حاج آقا! خیلی جاده آن روستا خراب است و باید با ماشین جیپ برویم و با ماشین‌های عادی نمی‌شود رفت.

گفتم: باشد برویم، آنجا رفتیم و گفتم: به منزل‌شان برویم.

گفتند: ما به مسجد می‌آوریمش. به مسجد آمد.

به او گفتم: چه شده است؟ آیا تحقیق و بررسی کردید؟

گفت: من 9 سر عائله دارم و شب‌ها برای نان و ماست هم مشکل دارم این آقایان ماهیانه به من 20 کیلو برنج می‌دهند و مقدار روغن می‌دهند و فلان مقدار شکر می‌دهند و به من می‌گویند دست بسته نماز بخوان.

شما به جای20 کیلو 22 کیلو به من برنج بدهید و بگویید دست باز نماز بخوان، من دست باز نماز می‌خوانم.

می‌گفت: خیلی خندیدیم.

واقعاً باید گفت که این دین جدید مبارکت باشد.

اصلاً بودن تو در مذهب شیعه برای شیعیان ننگ بود و خوب کاری کردی که شیعیان را رها کردی و رفتی و ما به تو نه برنج می‌دهیم و نه روغن، همان برنجی که آن‌ها می‌دهند نوش جان تو باشد و به همین شکل دست بسته نماز بخوان.

یا می‌آیند یک خانواده که 12 بچه دارد تحریک می‌کنند و می‌‌گویند: دویست میلیون می‌دهیم، یکی از بچه‌هایت را وادار کن برای عملیات انتحاری بیاید و خودش را منفجر کند و 10 نفر را هم با خود بکشد و با این دویست میلیون تومان زندگی‌ تو زیر و رو می‌شود.

آن بد بخت بیچاره هم قبول می‌کند و به یکی از بچه‌هایش می‌گوید: شما بیایید فدا شوید تا دیگر برادران و خواهرانتان به یک زندگی خوبی برسند.

اگر یک نفر تشخیص داد که این مذهب وهابی با این پول‌های بیش از حدی که خرج می‌کنند، به صلاح آن‌ها است، ما به آن‌ها می‌گوییم: تشریف ببرید؛ ولی بدانید لحظه مرگ شما در منتهی درجه درک اسفل و جهنم است.

این‌ که به شما می‌گویند: حوری‌های بهشتی منتظر شما هستند، بدانید آتش جهنم و شعله‌های آتش جهنم همه در انتظار شما است، اگر قبول ندارید وقتی به آنجا بروید، می‌بینید، وقتی آنجا رسیدید و شعله‌های آتش جهنم پدر شما را در آورد و مغز استخوانتان را سوزاند آن وقت به یاد حرف ما می‌افتید که بله فلانی هم یک شب همچنین چیزی گفت. (من آنچه شرط بیان است با تو می‌گویم، تو خواه پند گیر و خواه ملال)

مجری

علماء اهل سنت چگونه این مطالب را تفسیر وتبیین می‌کنند؟

آیا با عقائد اهل سنت تطبیق دارد یا ندارد؟

استاد قزوینی

ابوبکر ابن عربی، غیر از محیی الدین عربی است. ایشان کتابی دارد در شرح صحیح ترمزی به نام معارضة الاحوذی ایشان از نواصب است.

ایشان می‌گوید: آن‌هایی را که بعد از پیغمبر به خلافت رسیده بودند شمردیم که ابوبکر ، عمر و عثمان و علی و حسن و معاویه و یزید و معاویة بن یزید و مروان و عبدالله و ولید و سلیمان و عمربن عبدالعزیز را پیدا کردیم.

ما تا به سلیمان رسیدیم دوازده تا تمام شد و سه چهار تا از بنی امیه آخر قضیه ماند

می‌گوید: از نظر معنا، خلیفه پنج نفر بیشتر نیستند، ابابکر و عمر و عثمان و معاویه و امام حسن.

این معنا به خاطر این روایت است که می‌‌گوید:

الخلافة بعدی ثلاثون سنة

سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 157

خلافت بعد از من سی سال بیشتر نیست.

بعد در ادامه، ابوبکر بن عربی می‌گوید: معنای حدیث را من نفهمیدم چیست.

این آقایی که مدعی است شیعه باطل است و هر چه که فحش و ناسزا است نثار شیعه کرده است ولی به این روایت که می‌رسد می‌گوید:

ولم اعلم للحدیث معنا

برای این حدیث معنایی نفهمیدم.

جناب ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، جلد 13، صفحه 180 و 181 زمین و زمان را بهم زده است و اقوال مختلفی می‌آورد و نقد می‌کند که مراد چیست؟

اگر بنی امیه باشد که بیشتر از دوازده نفر هستند و سه چهار نفر اضافه می‌آیند و اگر بنی العباس باشند، ده پانزده نفر اضافه می‌آیند.

بعد از مدتی می‌گوید: ابن جوزی گفته است:

أطلت البحث عنه ، وطلبته مظانه ، وسألت عنه فما رأیت أحدا وقع على المقصود به.

کشف المشکل، ج 1،‌ ص 449

درباره این حدیث بحث طولانی کرده‌ام، هر کجا احتمال می‌دادم درباره سخن گفته شده است و کسی در این زمینه وارد است، رفتم سراغ آن، کسی را پیدا نکردم که فهمیده باشد مقصود پیغمبر چیست.

آقای ابن حجر عسقلانی از ابن بطال از مهلب نقل می‌کند:

لم ألق أحدا یقطع فی هذا الحدیث یعنی بشیء معین

فتح الباری، ج 13، ص211

کسی را ملاقات نکردم که قاطعانه بگوید: مراد پیغمبر اکرم از دوازده نفر خلیفه، چه کسانی هستند و چه هدفی دارند.

شما ببینید آیا این با عقائد عزیزان اهل سنت تطبیق می‌کند یا نه؟

همان طوری که ابن عربی گفت: از نظر معنا پنج تا بیشتر نیست.

احمد بن حنبل نقل می‌کند از سفینه (که البته اسمش ابی عبدالرحمن در حدیث بعدی آمده است که غلام پیغمبر است) که پیغمبر فرمود:

الْخِلاَفَةُ فی أمتی ثَلاَثُونَ سَنَةً ثُمَّ مُلْکاً بَعْدَ ذلک

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص221

خلافت در امت من 30 سال بیشتر نیست بعد از آن سلطنت خواهد شد.

تا زمان معاویه 30 سال تمام شد، معاویه که آمد خلافت اسلامی را به سلطنت تبدیل کرد.

ابن حجر می‌گوید: حدیثی که احمد بن حنبل آورده است و دیگر مؤلفین سنن آورده‌اند، ابن حبان و دیگران آن را تصحیح کردند پیغمبر فرمود:

الخلافة بعدی ثلاثون سنة ثم تصیر ملکا عضوضا

فتح الباری، ج 8، ص 77

خلافت بعد از من،30 سال بیشتر نیست بعد از آن یک سلطنت گزنده و یک سلطنت استبدادی خواهد شد.

آقای ابن ابی عاصم با سند خودشان نقل می‌کند از سفینة باز ابی عبدالرحمن غلام پیغمبر که فرمود:

الخلافة ثلاثون سنة ثم یکون بعد ذلک ملکا

السنة لابن أبی عاصم، ج 2، ص563

بعد از آن سی سال سلطنت خواهد بود.

آقای البانی هم در تعلیقه‌اش می‌گوید:

حدیث صحیح

این حدیث صحیح است و اسنادش هم حسن است.

این‌ها نشان می‌دهد که روایات:

الخلافة بعدی ثلاثون سنة

و:

خلفائی اثنی عشر

با این محاسبات تطبیق نمی‌کند و در این سی سال، فقط 5 نفر آمده‌اند و رفته‌اند.

آیا این خلافی که پیغمبر اکرم می‌گوید: مسلمان‌ها و امت در عزت هستند و اسلام عزیز است، تطبیق نمی‌کند. در زمان خلفاء (ما کاری به آن چهار نفر نداریم شما بیایید از زمان معاویه بگیرید) چه مسائلی بر سر امت آمد، مثلا در قضیه شهادت امام حسین آیا واقعا اسلام عزیز بوده است؟ واقعاً خلافت، خلافت نبوت بوده است.

امام حسینی که پیغمبر می‌گوید:

الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

سنن الترمذی، ج 5، ص656

آیا سب علی بن ابی طالب در بالای هفتادهزار منبر، از ویژگیهای خلافت نبوی بوده است؟

قضیه حره که یزید بن معاویه دستور داد زنان مدینه را بر سپاه آن‌ها مباح کردند:

ولدت ألف امرأة من أهل المدینة من غیر زوج

عمدة القاری، ج 17، ص221

هزار تا از زن‌های مدینه، فرزند نامشروع به دنیا آوردند.

آیا این خلافت اسلامی است که آقای ابن حجر و ابن جوزی می‌آید یزید بن معاویه را جزء خلفای پیغمبر می‌شمارد؟

همچنین در قضیه حره، بیش از هفتصد نفر از مهاجرین و انصار را به قتل رساندند که سال دوم خلافت یزید بن معاویه می‌شود و مسلم بن عقبه آمد و گفت: شما باید با یزید بیعت کنید با این شرط که عبد و خادم یزید هستید.

آیا با این موارد،‌ اسلام عزیز می‌شود؟ آیا این گونه خلیفه می‌تواند دعوت به حق می‌کند؟

خلفاء اثنا عشر، یکی از ویژگی‌هایش این است که آنها مردم را به حق هدایت می‌کنند.

مجری

این‌ها با عقائد شیعه چگونه تطبیق می‌کند؟

استاد قزوینی

پیغمبر فرموده است: خلفاء من دوازده نفر هستند.

بزرگانشان گفته‌اند که آخرین آن‌‌ها، حضرت مهدی است؛ یعنی یکی از خلفاء دوازده‌گانه حضرت مهدی است.

جابر بن عبدالله می‌گوید:

قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَکُونُ فی آخِرِ أُمَّتِی خَلِیفَةٌ یَحْثِی الْمَالَ حَثْیًا لَا یَعُدُّهُ عَدَدًا.

صحیح مسلم، ج 4، ص2234

پیغمبر فرمود: آخر امت من یک خلیفه است که مال را برای مردم به صورت وفور توزیع می‌کند به صورتی که شمردنی نیست.

دکتر عبدالعلیم بستوی از علمای وهابی است می‌گوید:

أن العلماء حملوها على المهدی نظرا للأحادیث الأخرى

المهدی المنتظر (ع) فی ضوء الأحادیث والآثار الصحیحة - دکتر عبد العلیم عبد العظیم البستوی - ص 327

پیغمبر می‌گوید:

یَکُونُ فی آخِرِ أُمَّتِی خَلِیفَةٌ یَحْثِی الْمَالَ حَثْیًا لَا یَعُدُّهُ عَدَدًا

در آخر امت من خلیفه است که مال را به صورت وفور میان مردم تقسیم می‌کند، علماء گفته‌اند: مراد از این خلیفه، حضرت مهدی است.

سیوطی خیلی قشنگ معنا کرده است.

می‌گوید:

فقد وجد من الأثنى عشر خلیفة الخلفاء الأربعة والحسن ومعاویة وابن الزبیر وعمر بن عبد العزیزهؤلاء ثمانیة ویحتمل أن یضم إلیهم المهتدی من العباسیین لأنه فیهم کعمر بن عبد العزیز فی بنی أمیة وکذلک الطاهر لما أوتیه من العدل هؤلاء ثمانیة وبقى الاثنان المنتظران أحدهما المهدى لأنه من آل بیت محمد

تاریخ الخلفاء، ج 1، ص 12

از این دوازده نفر، خلفاء اربعه و امام حسن، معاویه (یزید را حذف کرده است، ایشان عقلش قشنگ کار می‌کند)، عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز، بعد می‌گوید: هنوز دوتا باقی می‌ماند که یکی از آن‌ها مهدی است (یعنی یکی از دوازده خلیفه پیامبر، مهدی است) برای اینکه مهدی از اهل بیت پیغمبر است.

ابن کثیر هم در تفسیر خود خلفاء اثنا عشر را می‌شمارد می‌گوید:

ومنهم المهدی

تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص302

یکی از خلفاء اثنا عشر حضرت مهدی است.

در فتوای مجمع فقهی عربستان سعودی «رابطة العالم الاسلامی» که مثل سازمان تبلیغات جمهوری اسلامی است، یک بودجه کلانی هم دارد.

من در یکی از سفرهایم به مکه مکرمه در ساختمان رابطة العالم الاسلامی در مدخل مکه از مدینه که وارد می‌شوید، سمت چپ یک کاخ سفیدی درست کردند و آن کاخ سفید ساختمان رابطة العالم الاسلامی است.

من یک روز حدود هفت ساعت از قسمت‌های مختلف این مرکزشان دیدن کردم.

این‌ها در تاریخ 31 ایار یا31 می میلادی، یا اردیبهشت یا خرداد سال 1976 آمدند گفتند:

ویظهر عند فساد الزمان وانتشار الکفر وظلم الناس ویملأ الارض.... (حضرت مهدی) وهو آخر الخلفاء اثنی عشر .

این حضرت مهدی که در آخر الزمان می‌آید، دنیا را پر از عدل می‌کند، این آخرین خلیفه از خلفاء اثنی عشری که در صحاح پیامبر خبر داده است می‌باشد.

چطوری شد که این آقایان آخرین خلیفه را گرفتند ولی آن‌هایی که قبل از آن بوده‌اند را رها کردند؟

اینکه پیغمبر فرمود: این دوازده نفر از اهل بیت من هستند، این دوازده نفر، اسمشان در کتاب‌های اهل سنت آمده است.

ما این‌ها را می‌خوانیم تا اینکه معلوم شود قضیه «خلفائی اثنی عشر»، در حقیقت یکی از احادیث تکان دهنده است و از احادیثی است که واقعاً معجزه پیغمبر است و برای کسی که دنبال حق می‌گردد، بهترین روش است.

مجری

قبل از اینکه نظر وهابی‌ها را نسبت به مهدویت سؤال کنم، می‌خواستم بدانم، نظر شما نسبت به برنامه که در شبکه‌های وهابیت به نام «سراب مهدویت» است بپرسم و بدانم برداشت شما از برنامه «سراب مهدویت» چیست؟

استاد قزوینی

ما شب میلاد در این زمینه به حول وقوه الهی مفصل صحبت خواهیم کرد.

تعبیر ابن تیمیه این است که عبدالله عمر نقل کرده است که پیغمبر اکرم فرمود: مردی از آخر الزمان می‌آید و زمین را پر از عدل می‌کند و می‌گوید:

وذلک هو المهدی

و بعد می‌گوید:

 أن الأحادیث التی یحتج بها على خروج المهدی أحادیث صحیحة

منهاج السنة النبویة، ج 8، ص254

احادیثی که بر خروج حضرت مهدی احتجاج می‌شود، احادیث صحیحی هستند.

نمی‌دانم این کارشناسان چه مرضی دارند و چه عداوتی با اهل بیت دارند که می‌گویند: این احادیث صحیح نیست و معلوم نیست چگونه باشد در حالی‌که امام، پیغمبر و خدای شما ابن تیمیه، می‌گوید: این‌ احادیث صحیح هستند.

بن باز در مجله دانشگاه اسلامی شماره 3 سال 1388 می‌گوید:

امر المهدی معلوم والأحادیث فیه مستفیضة، بل متواترة

قضیه مهدویت روشن است و احادیث مستفیض، بلکه متواتر است.

بن باز می‌گوید: احادیث متواتر است، حالا این آقای کارشناسی که حِر را از بِر تشخیص نمی‌دهد، آمده است که می‌گوید: این‌ها روایات صحیحی نیست و جعلی و دروغ است.

آدم نمی‌داند به این‌ها چه بگوید.

یا همان «رابطة العالم الاسلامی» ایشان به صراحت در تاریخ 21 می سال 1976 می‌گوید:

فان الاعتقاد بظهور المهدی یعتبر واجبا علی کل مسلم وهو جزء من عقائد اهل سنة و الجماعة ولا ینکر ذلک الا کل جاهد او مبتدع

 اعتقاد به ظهور حضرت مهدی، بر هر مسلمان واجب است و این از عقائد اهل سنت و جماعت است (تکلیف این کارشناسان هم مشخص می‌شو) آن‌هایی که انکار می‌کنند یا نادان هستند و یا بدعت گذار هستند.

کاملاً مشخص است که کل بزرگان اهل سنت در رابطه با قضیه مهدویت ادعای تواتر دارند.

خود بن باز می‌گوید: متواتر است.

در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

این‌ها حتماً حیوان (که اهانت به حیوان است)؛ بلکه پست‌تر از حیوان هستند که یک حرف آن‌ها را کفایت نمی‌کند.

این آقایانی که آمده‌اند برنامه گذاشتند به نام «سراب مهدویت» به نظر من اصلاً نیاز نیست؛ چون این‌ها چند تا سراب انجام داده‌اند الحمدلله با آوردن آقای عبدالرحمن دمشقیه سراب شبکه کلمه را رفتن بالا و دوستان ما آنچنان ضرب شصتی به این‌ها نشان دادند که من گمان می‌کنم پس لرزه‌هایش سال‌ها در تن این‌ها باشد.

یک سرابی گذاشتند به نام «سراب شبکه کلمه» آوردن یک فردی که این شکلی بوده است و از آن طرف هم یک «سراب اسلامی» پریشب گذاشتند؛ یعنی سراب اسلام و قرآن.

با آوردن یک آدم معلوم الحالی مثل آقای نوری زاده.

من نمی‌دانم اگر همین آقای هاشمی حداقل با من مشورت می‌کرد؛ همان طوری که حضرت امیر مشورت می‌داد به عمر و ابوبکر، قطعاً من به این‌ها مشورت می‌دادم و می‌گفتم: این‌ها را بیاورد یا نیاورد و ما در مشورت خیانت نمی‌کنیم؛ همان طور که حضرت امیر خیانت نکرد، تلفن ما را دارند و این شماره هم که زیر نویس شده است.

جناب آقای هاشمی به من دو ساعت به ظهر به همین شماره که مال اهل سنت است 7735831 زنگ می‌زد و به من می‌گفت: می‌خوام این را بیاورم.

درسته این‌ها با اهل بیت و ما عداوت دارند ولی در مقام مشورت، من مشورت می‌دادم.

 جناب آقای یزدانی عبارت‌هایی که این آقا گفت که اصلاً فاتحه اسلام را خواند و گفت: اسلام به درد امروز نمی‌خورد و اسلام مال همان 1400 سال پیش است.

قصاص را منکر شد و خیلی از احکام اسلام را زیر سؤال برد.

شما خجالت بکشید و حیاء کنید و شرف داشته باشید، یک فردی که مرتد است و منکر ضروریات اسلام است می‌گوید: اسلام مال 1400 سال قبل بوده است و سیاست ارتباطی با اسلام ندارد و اسلام چیزی است و سیاست چیز دیگری است.

تمام بساط شما را این بابا زیر سؤال برد و اسلام‌تان را زیر سؤال برد، قرآن را زیر سؤال برد، آیات الهی را و بحث قصاص و غیره را زیر سؤال برد.

خوب با آوردن این آقا، یک سراب قرآنی و یک سراب اسلامی را آقایان گذاشتند.

این را حداقل جناب آقای هاشمی به سایت‌ها مراجعه می‌کردید و سوابق این آقا را می‌دیدید که اصلاً این آقا زمان خود شاه چه سوابق تیره و سیاهی دارد، (بحث ما بحث سیاسی نیست) ایشان حتی در زمان شاه با افراد دین ستیز مثل عباس پهلوان سر دبیر مجله فردوسی بود و اسماعیل نوری و غیره که این‌ها جلسات اعتیاد و شراب خواری‌های افراطی و غیره داشتند و همین آقا، زمان شاه با ساواک همکاری داشت.

حداقل سوابق ایشان را می‌دیدید، شما که نسبت به عرب حساس هستید، ببینید این آقا در جنگ شش روزه اعراب با اسرائیل در سال 1967 چه کار کرد، به عنوان جاسوس رفته بود مصر، بعد سر از اسرائیل در آورد و گزارش‌های تصویری برای تلوزیون ملی می‌فرستاد و اینکه این آقا همواره با دوستانشان تا نیمه شب شراب خواری می‌رفته است و در هتل مرمر پرسه می‌زدند و در کاواره‌ها می‌رفتند.

یک فردی که از نظر اخلاقی این طور و از نظر سابقه همکاری با ساواک آن وضعیت را داشته است.

می‌گوید: من آن زمان مخالف شاه بودم.

خیلی حرف خنده‌ آور بود و وقتی من شنیدم واقعاً نفهمیدم بخندم یا گریه کنم.

همین آقایی که اسمش را دکتر گذاشتید، همه می‌گویند: ایشان در دانشگاه تهران و در دانشکده حقوق دو سال خواند و رها کرد رفت و لیسانس هم نتوانست بگیرد، مگر اینکه به خاطر خوش خدمتی و رقاصی‌گری که برای بیگانگان دارد یک دکترای افتخاری گرفته باشد.

این آقای سجودی (من نمی‌دانم اسمش را چه بگویم) آمد و فاتحه همه چیز را خواند.

این وهابی‌ها ضد دین هستند و وهابیت برای این تأسیس شده که دین اسلام را از بین ببرند و قرآن را زیر سؤال ببرند و پیغمبر را زیر سؤال ببرند.

من مطمئن هستم اگر هیچ دلیلی برای حرف‌های ما نبود،‌ همین صحبت‌های پریشب آقایان کافی بود.

من بنای پخش کلیپ در این برنامه را ندارم؛ ولی چون این آقایان «سراب مهدویت» گذاشتند می‌خواهم ثابت کنم که آقا سراب قرآن و سراب پیغمبر را رفتند بالا، نیازی نبود به سراب مهدویت.

شما سراب این‌ها گذاشتید و فاتحه همه چیز را خواندید.

پخش کلیپ

مجری شبکه وهابی: آیا اسلام پیام دموکراسی و آزادی داشته و در مبانی اسلامی مبحث آزادی مطرح شده است؟

سجودی از کارشناسان وهابی:

بلا شک و تردید، اسلام دین آزادی است و در صدر اسلام هم که اسلام شروع شده است، آزادی بوده است و مهمترین شخصیت اسلام پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم است و مهمترین و مقدس‌ترین چیز ما قرآن کریم است.

شما ببینید همه این‌ها خودشان را انتقاد پذیر دانسته‌اند و گفته‌اند که ما را نقد کنید.

قرآن که اینقدر پیش ما مقدس است و کلام الله است خودش این اجازه را به ما داده است.

در همان اول قرآن در سوره بقره وقتی که خدا به انسان‌ها خطاب می‌کند و می‌گوید: یا ایها الناس و در ادامه آن می‌گوید:

إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

سوره بقره، آیه 23

اگر شما شک دارید که این قرآن کتاب درستی است، شما هم مثل این بیاورید.

منظورش این نیست که ؟؟؟ را بیاورید، منظورش این است که شما هم دستورات بیاورید.

این معنایش این است که وقتی ما می‌گوییم برای مثال همجنس‌گرایی بد است، قرآن اجازه می‌دهد که یک همجنس‌گرا بیاید و از عقیده‌اش دفاع کند و دوستانش را هم بیاورد.

این معنی‌اش چیست؟

معنی‌اش این است که آزادی بیان را قرآن خودش اجازه داده است.

و اما می‌رسیم به شخصیت دوم اسلام بعد از قرآن که پیامبر خدا است، ایشان هم که ما زندگی عملی‌شان را نگاه کنیم، ‌می‌بینیم که یارانش جلوی ایشان ایستاده‌اند در حدیبیه و گفته‌اند: ما این صلح را قبول نداریم، در حالی که این مسئله وحی بوده است.

استاد قزوینی

این آقا بعضی از وقت‌ها یک روایتی از کافی می‌خواند و می‌گوید: این آقایان مواد مخدر مصرف کرده بودند که این طوری حرف می‌زدند.

مجری

اینجا فکر کنم خودش قرص اکس مصرف کرده است.

استاد قزوینی

این آقا که متخصص مواد مخدر یا شراب است نمی‌دانم چی خورده است که این طور عقل و شعورش را از دست داده است.

در روایت داریم خدا اگر به یک فردی بخواهد غضب کند، عقلش را از او سلب می‌کند.

کسی که مسلمان نباشد؛ ولی عاقل باشد و یک جو عقل داشته باشد، این طور فاتحه همه چیز را نمی‌خواند.

می‌گوید: حضرت پیغمبر و قرآن هر دو انتقاد پذیرند؛ پس ما نباید گلایه کنیم از این لائیک‌ها و امثال سروش و غیره که آمده‌اند این همه ارتداد بازی کرده‌اند.

اگر واقعاً این را با دقت گفته باشد، باید به ارتداد این آقا حکم بکنند؛ چون از این حرف بوی ارتداد می‌آید؛ یعنی کسی بیاید بگوید: که قرآن انتقاد پذیر است دیگه برای اسلام چی می‌ماند.

حیاء و شرف و عقل این‌ها کجا رفته است.

بردار قرآن را بخوان که در سوره نساء آیه 59 می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ

شما موظف هستید از پیغمبر بی‌چون و چرا اطاعت کنید.

در سوره احزاب آیه36 خیلی به صراحت می‌فرماید:

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ

اگر خدا و پیغمبر یک تصمیم گرفت کسی حق کوچک‌ترین اختیار ندارد (چه رسد به اینکه نقدی داشته باشد).

این انکار آیات قرآن است، بعد قرآن می‌گوید:

وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا

سوره  احزاب آیه 36

هرکس بخواهد با پیغمبر مخالفت کند، گمراه واضح شده است.

آن وقت شما بیا بگو: پیغمبر نقد پذیر و انتقاد پذیر است.

در سوره نساء آیه 65 خداوند می‌فرماید:

فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

قسم به پروردگارت، پیغمبر! ایمان مسلمان‌ها کامل نیست مگر اینکه نسبت به گفته‌های تو تسلیم محض شوند.

این چه حرف غلطی است که این آقا می‌زند، پیغمبر قابل نقد و انتقاد پذیر است.

خدا در سوره جن می‌فرماید:

وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا

سوره جن آیه 23

و در آیه 23 سوره بقره خداوند می‌فرماید:

وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

اگر شک دارید، شما هم بروید مثل قرآن یک سوره بیاورید.

من نمی‌دانم این‌ها قرآن را می‌فهمند یا نمی‌فهمند، حداقل برو ترجمه قرآن را بخوان.

تو که مدعی هستی که شیعه بودی، حداقل پای منبرها این را گفتند: که قرآن در اینجا تحدی می‌کند.

حداقل زیل آیه را بخوان که می‌فرماید:

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ

بقره آیه 24

نه تنها الآن نمی‌توانید مثل سوره از قرآن را بیاورید هرگز نخواهید توانست؛ پس بترسید از آتشی که هیزم‌هایش خود انسان‌ها هستند.

بعد ایشان می‌گوید: قرآن اجازه داده است به همجنس‌گراها که بیا از عقیده‌ات دفاع کن.

خاک بر سر شما.

قرآن اجازه داده است که یک همجنس‌گرا بیاید و دوستانش را هم بیاورد، مگر اینکه شما بگویید که آقای عبدالرحمن دمشقیه که خودش گفت: که من همجنس‌گرا بودم (ما پخش هم کردیم) آزاد است حالا که خودش آمد، دوستانش را هم بعداً بیاورد، شاید این مقدمه برای این بوده است که می‌گوید: قرآن اجازه داده است که همجنس‌گرا بیاید و دوستانش را بیاورد و از خودش دفاع کند.

ما دیگر جز اینکه بیاییم و بگوییم که این آقا عقل، شعور و فهمش را از دست داده است یا نه این‌ها بنای کارشان مبارزه با اسلام است.

من گمانم اگر تمام معاندین هزاران برنامه علیه پیغمبر و اسلام می‌گذاشتند ، به اندازه این جفنگیاتی که این مرد بافته است اثر نمی‌گذاشت.

می‌گوید: در صلح حدیبیه پیغمبر آنجا بود و یارانش ایستاده بودند و به پیغمبر آمدند اعتراض کردند و گفتند: که ما این صلح را نمی‌پذیریم.

حداقل اگر سواد نداری از یک باسواد سؤال کن، من گمان می‌کنم صحیح بخاری را نمی‌تونی بفهمی،‌ حداقل از یک کسی که می‌فهمد سؤال کن.

در قضیه صلح حدیبیه یاران پیغمبر نبودند که به پیغمبر اعتراض کنند؛ بلکه شخص خلیفه دوم بود که شما این همه با دبدبه و کبکبه چند شبی است که از آن نام می‌برید که وقتی پیغمبر اکرم صلح حدیبیه را امضا کرد، یک نفر معترض بود آن هم خلیفه دوم بود.

فَجَاءَ عُمَرُ فقال أَلَسْنَا على الْحَقِّ وَهُمْ على الْبَاطِلِ أَلَیْسَ قَتْلَانَا فی الْجَنَّةِ وَقَتْلَاهُمْ فی النَّارِ قال بَلَى قال فَفِیمَ نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فی دِینِنَا

صحیح البخاری، ج 4، ص 1832

آیا ما حق نیستیم و آن‌ها باطل هستند؟ پیغمبر فرمود: بله بعد می‌گوید: این کاری که تو کردی پستی دین را ثابت کرده است.

پیغمبر فرمود: این طور نیست عمر! خداوند کمکم می‌کند و این اشتباه است باز عمر قانع نشد و رفت پیش ابوبکر و ابوبکر هم همان حرف پیغمبر را زد بعد می‌گوید:

فَرَجَعَ مُتَغَیِّظًا

صحیح البخاری ج 4، ص 1832

از سخن پیغمبر با غضب برگشت.

یعنی سخن پیغمبر هم جناب عمر را قانع نکرد.

این آقا می‌آید از آزادی بیان صحبت می‌کند، خود آقای عمر می‌گوید: من آن روز اشباه کردم و می‌گوید:

قال عُمَرُ فَعَمِلْتُ لِذَلِکَ أَعْمَالًا

صحیح البخاری،‌ ج 2، ص 978

برای کفاره این کارم اعمال زیادی انجام دادم.

صالحی شامی از علمای بزرگ شما است، از قول خلیفه دوم در رابطه با صلح حدیبیه می‌گوید:

والله ما شککت منذ اسلمت الا یومئذ

سبل الهدى والرشاد، ج 5‌،‌ ص 53

من در نبوت پیغمبر تا آن روز شک نکرده بودم و آن روز در نبوت پیغمبر شک کردم.

بعد می‌گوید:

فما زلت اتصدق واصوم واصلی واعتق من الذی صنعت یومئذ مخافة کلامی الذی تکلمت به

سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 53

عمر می‌گوید: به خاطر آن حرف نادرستی که زدم و در نبوت پیغمبر شک کردم، چقدر صدقه دادم و روزه گرفتم و نماز خواندم و بنده آزاد کردم.

این آقا آمده است از این کاری که یک نقطه سیاهی در تاریخ اسلام است به عنوان آزادی، آن هم یاران پیغمبر در بیان، استفاده کرده است.

خجالت می‌کشی که بگویی جناب خلیفه دوم بود که اعتراض کرد و خودش هم به خاطر این کار کفاره داد.

بیننده آقای کلاته از پاک دشت

سلفی‌ها چه کسانی هستند؟

آیا قبل از صفویان، ایران شیعه بوده است یا نه؟

آقای هاشمی عزیز شما که می‌گویید: خلیفه دوم ایران را مسلمان کرده است، سه دلیل داریم که ایران مسلمان شده است:

1-   نقش سلمان فارسی

2-   جذابیت اسلام

3-   ظلم ساسانی

اینقدر نگویید که ایران را خلیفه دوم مسلمان کرده است.

چون من می‌خواستم با آن شبکه تماس بگیرم می‌خواهم به آقای خدمتی بگویم: شما خودت هنوز زیر ذره بین هستی که میایی ایراد از شیعه و شیعیان می‌گیری.

بیننده آقای عبدالله از سوئد

من یک انتقاد دارم آن هم اینکه: آقای قزوینی جالب نبود که در مورد آقای شیخ عبدالرحمن دمشقیه تهمت بزنند و در منبری که مخاطب میلیونی دارد جدا از بحث دینی این کار، کار انسانی هم نیست و آقای شیخ عبدالرحمن دمشقیه از کارشناسان خوب و موفق شبکه صفاء است و حضور گرمی هم در شبکه کلمه داشتند که مایه افتخار برای اهل سنت است.

اگر برای این مطلبی ندارید من مطلب خودم را بگویم.

استاد قزوینی

آن چیزهایی که دوستان ما پخش کردند، اعتراف خود ایشان است ما که چیزی نگفتیم خودشان اعتراف کرد.

چرا از آن اعترافی که نوارش را هم پخش کردند دوستان ما و آن برنامه که ایشان را به خاطر همان فساد اخلاقی از دانشگاه الازهر اخراج کرده بودند،نمی‌گویید.

 این چیزی نبود که ما بگوییم، این چیزی بود که در تمام سایت‌های اینترنتی هم هست و در قسمت بایگانی دانشگاه الازهر بوده است و ما چیزی نیاوردیم جزء اینکه حقایقی را دوستان پخش کردند.

بیننده

آقای قزوینی

اولاً: سایت‌هایی که گفتید سایت‌ها همه مال شیعیان بوده است.

ثانیاً: جواب مستندی که شما پخش کردید را شبکه کلمه پخش کرد و شما اولین بارتان هم نیست، در مورد آقای عبدالله حیدری چند بار گفته‌اید: که ایشان جزء ارتش صحابه بوده است، برای این‌ها شما سند نشان ندادید و مستندی هم که شما پخش کردید حالا یک کلیپ ناقص بود جواب آن هم شبکه کلمه داد.

این طور نیست؟

استاد قزوینی

نه خیر جواب ندادند عزیزم.

البته بنده نگفتم جزء سپاه صحابه بوده است، خود ایشان گفت: در افغانستان که بودم آنجا همراه با طالبان با شوروی می‌جنگیدیم.

ولی من در همین سفری که در افغانستان بودم دو هفته قبل دوستان خیلی مطالبی نسبت به عبدالله حیدری آنجا گفتند.

من فعلا نمی‌خواهم این‌ها را مطرح بکنم و نسبت به عبدالله حیدری ما عمدتا بحث‌هایمان، بحث‌های علمی بود تا اینکه ایشان شروع کرد به هتاکی و اهانت کردن به تمام نوامیس شیعه که ما بعد از آن برای ایشان هیچ ارزش انسانی قائل نیستم.

کسی که این طور بیاید هتاکی کند نسبت به نوامیس شیعه؛ یعنی همان کاری که عرعر در شبکه المستقله کرد نسبت به نوامیس شیعه من نمی‌دانم چه باید به او گفت.

بیننده

مستندی که در مورد شیخ عبدالرحمن دمشقیه شما نشان دادید من دیدم اما آن قدر زشت بود که چند بار هم بیننده‌ها از شما درخواست کردند که شما آن را دوباره نشان بدهید جرأت نشان دادنش را نداشتید.

شما ادعای تبعیت از حضرت علی دارید در حالی که حضرت علی به خلافت حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنهما صراحت دارد، حالا کتاب نهج البلاغه نامه 6 ما چند بار تکرار کردیم و تماس قبلی هم که من با یکی دیگر از شبکه‌های شیعی داشتم این را مطرح کردم، شما جوابی را مطرح نمی‌کنید و جواب این صحبت‌ها را نمی‌دهید.

در نامه6 حضرت علی آنجا رسماً با ادات حصر می‌آورد و می‌گوید:

وانما الشوری للمهاجرین

یا خودش می‌گوید: قضیه بیعت ابوبکر و عمر را مشروع می‌دانست.

چرا با لفظ می‌آورد که:

انه بایع للقوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه

در اینجا حضرت علی صراحت دارد، شما این را منکر می‌شوید که کتاب نهج البلاغه است ولی در آیه 40 سوره توبه هم شبیه به این مطلب را هم دارد که قضیه

تماس قطع شد.

استاد قزوینی

ببینید برادر عزیزم! ما چندین بار این را جواب دادیم، حالا اگر گوش شنوایی نیست تقصیر ما نیست برادر عزیزم.

در نامه ششم امیر المؤمنین به معاویه نامه می‌نویسد از باب قاعده الزام است و خود بزرگان اهل سنت هم همین را آورده‌اند، خود آقای دکتر صبحی صالح و دیگران دارند که این از باب قاعده الزام است و می‌گوید: معاویه چرا زیر بار بیعت من نمی‌روی.

اگر تو ابوبکر را قبول کردی به این خاطر بود و به این خاطر بود، تو هم موظف هستی بیعت من را بپذیری؛ چون تمام ملاک‌هایی که از نظر تو در قضیه ابوبکر و عمر بوده است، آن‌ها را من هم دارم، اگر بنا است شما آن‌ها را قبول کنید و زیر بار خلافت من نروید .... از نظر مبنا می‌خواهد معاویه را زیر سؤال ببرد.

کسی در نامه دقت نمی‌کند و شأن صدور نامه را مطالعه نمی‌کند و محققینی که از شیعه و سنی آورده‌اند در اینجا نمی‌بیند، گناه ما چیست؟

نظر امیرالمؤمنین نسبت به خلفاء که شما می‌گویید خلافت آن‌ها پذیرفت در خود صحیح مسلم حدیث 4468 خود جناب عمر می‌گوید:

فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

صحیح مسلم، ج 3، ص1378

نظر شما نسبت به ابوبکر و عمر این بود که این‌ها دروغگو و گناهکار و خائن و حیله‌گر هستند.

در خود کتاب نهج البلاغه تنها این که نیست، این خطبه شقشقیه که با سندهای متعدد آمده است و در نامه 53 آنجا کاملا امیر المؤمنین کل خلفاء گذشته را زیر سؤال می‌برد.

برادر عزیزم! حداقل این‌ها را شما برو یک مقداری مطالعه کن ببین که قضیه چیست؟

در همان نامه که به مالک اشتر نخعی می‌نویسد نامه 53 می‌فرماید:

فإن هذا الدین قد کان أسیرا فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهوى

نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 3، ص 95

این دین قبل از من در دست اشرار اسیر بود.

در خطبه 150 از دوران خلفاء تعبیر می‌کند به:

على سنة من آل فرعون

نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 2، ص 37

شما که نباید یک جا را ببینید و ده جای دیگر را نگاه نکنید.

البته ما دنبال این نیستیم که به مقدسات اهل سنت توهین کنیم، این آقایانی که چشم‌شان را بسته‌اند و فقط به نامه ششم آن هم اصلا توجه ندارند، حتی به نظری که علماء اهل سنت در شرح نهج البلاغه دارند توجه ندارند.

حداقل شما شرح محمد عبده، ابن ابی الحدید، صبحی صالح و دیگران را نگاه کنید.

بیننده آقای صمدی از تهران

ای که می‌خواهی بدانی عشق چیست

جز ولایت چیز دیگر عشق نیست

نثار اهل بیت پیغمبر اجماعا صلوات ختم کنید.

ولایت روح بدن و پیکر اسلام است.

مردم آمدند با علی بیعت کردند و عده ثابت قدم بودند و عده هم نقض بیعت کردند.

در هر حال، ولایت روح دین و اساس اسلام است و تمام عبادات بدون ولایت اثری ندارد.

چند حدیث از زمخشری و خوارزمی و دیگران که پیغمبر می‌فرماید: اگر یک آدم مؤمن تمام عمر عبادت کند؛ اما با علی رابطه نداشته باشد در قعر جهنم است.

حدیث را عائشه نقل می‌کند: که یک شب از خواب بیدار شدم و دیدم پیغمبر میان بستر نیست، این حجره و آن حجره را دیدم ولی پیغمبر نبود.

دیدم نردبان بالای بام است آهسته آمدم بالای بام، دیدم پیغمبر گوشه از بالای بام ایستاده است و با خدا مناجات می‌کند.

گوش دادم دیدم پیغمبر این عبارات را می‌گوید:

اللهم انی اسئلک بخیر خلقک علی بن ابی طالب ان تغفر امتی

خدایا قسمت می‌دهم به بهترین خلقت علی که امت مرا بیامرزی.

اللهم انی اسئلک باحب الناس الیک علی بن ابی طالب

خدایا قسمت می‌دهم به محبوب‌ترین خلقت بسوی تو علی که رحم بنمایی معصیت کاران امت مرا.

یک وقت عائشه نگاه کرد دید پیغمبر خدا با آن عظمت، خدا را قسم می‌دهد به علی و هفتاد مرتبه می‌گوید: خدایا به حق علی، خدایا به کرم علی، خدایا به علم علی، خدایا به جان علی.

یک وقت پیغمبر متوجه شد که عائشه آمده است بالای بام گفت:

تماس قطع شد.

بیننده آقای عبدالله از سوئد

من عذر می‌خواهم که تماسم قطع شد اشکال از طرف من بود.

مجری

جواب را شما از گیرنده گرفتید؟

بیننده

بله، من این طور که از حرف‌های آقای حسینی فهمیدم، این بود که ایشان بعضی از مطالب نهج البلاغه را قبول دارند؛ اما نامه ششم نهج البلاغه را قبول نداشتند و این بازهم جای خوشحالی دارد.

استاد قزوینی

بنده در اینجا حی و حاضر هستم و شما دارید حرف من را سانسور می‌فرمایید.

من کی گفتم قبول ندارم؟

بیننده

جواب ندادید.

استاد قزوینی

عرض کردم اینجا امیر المؤمنین دارد به معاویه نامه می‌نویسد و از باب قاعده الزام می‌گوید: تو که ابوبکر و عمر را به خاطر اینکه صحابه و مهاجرین و انصار بیعت کردند، قبول کردی چرا من را قبول نداری؟

شما ببینید در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و دیگران دارد که می‌گوید:

وأما قولک : إن بیعتی لم تصح لأن أهل الشام لم یدخلوا فیها

شرح نهج البلاغة، ج 14، ص 24

معاویه! می‌گویی: بیعت من مورد قبول نیست؛ چون اهل شام بیعت تو را قبول نکردند.

مگر بیعت ابوبکر و عمر و عثمان را اهل شام قبول کرده بودند.

بیننده

شما آیه40 سوره توبه را چه می‌گویید؟

استاد قزوینی

شما که می‌گویید: من قبول ندارم، این در حقیقت افتراء بود.

گفتم: تمام بزرگان حتی بزرگان اهل سنت می‌گویند: امیر المؤمنین این نامه را از باب قاعده الزام (معنای قاعده الزام این است که: با توجه به آنچه که خود مخالف و خصم قبول دارد، بر مبنای خود او بیایید احتجاج بکنید) نوشته است.

بیننده

مشکل شما این است که: شما ابن ابی الحدید شیعه را سنی معرفی می‌کنید.

استاد قزوینی

از کی تا حالا ما شیعه معتزلی داشتیم که این دومیش باشد؟

مجری

من تعجب می‌کنم که دوستان ما به خاطر اینکه استدلال کنند علمای خودشان را یک به یک به ما می‌چسبانند.

ما ناراحت نمی‌شویم که علمای اهل سنت شیعه شوند؛ ولی مباحث علمی را علمی جواب دهید.

بیننده

من علمی صحبت می‌کنم.

استاد قزوینی

شما از کجا فهمیدید که ابن ابی الحدید شیعه است؟

بیننده

ایشان عقائدی که دارد همسو با عقائد شیعیان است.

استاد قزوینی

این جمله که ابن ابی الحدید در اول کتاب خود آورده است که می‌گوید:

الحمدلله الذی قدم المفضول علی الفاضل

شیعه بودنش را ثابت می‌کند؟

اینکه ایشان هزاران دلیل برای اثبات حقانیت خلافت ابوبکر آورده است، شیعه بودنش را ثابت می‌کند؟

مجری

آقا عبدالله! ما ارتباط شما را دوباره برقرار کردیم به جهت اینکه ما به برادران اهل سنت احترام می‌گذاریم.

از عزیزانی که روی خط می‌آیند، خواهش می‌کنیم عالمانه بحث کنید، ما نمی‌خواهیم اینجا جر و بحث کنیم.

بیننده

شما همان طور که به علمای ما مثل آقای دمشقیه و آقای حیدری و آقای هاشمی تهمت می‌زنید، همان طور به علمای خودتان هم اتهام می‌زنید، که سنی هستند.

ابن ابی الحدید همه می‌دانند که شیعه بوده است.

استاد قزوینی

همه که می‌گویید: یعنی چه کسی مثلا؟

مثلا شما یک نفر از بزرگان شیعه و اهل سنت را بیاورید بگویند: مثل ذهبی و ابن حجر و این‌هایی که از استوانه‌های علمی اهل سنت هستند یا ابن معین و این‌هایی که رجال شناس هستند بگویند: آقای ابن ابی الحدید شیعه بوده است.

بیننده

همین که شما آنقدر از ایشان حرف نقل می‌کنید، نشان می‌دهد که ایشان شیعه است

استاد قزوینی

دست شما درد نکند.

 از این استدلال شما مرغ‌های پخته می‌خندند.

من عذر می‌خواهم از شما.

ما این همه از صحیح بخاری نقل می‌کنیم و از عبارت‌های ابن کثیر نقل می‌کنیم؛ پس همه این‌ها شیعه هستند.

این یک چیز جدید بود که می‌گوید: چون از این‌ها حرف نقل می‌کنید پس معلوم که شیعه است؛ ولی من به این برادرمان توصیه می‌کنم برود همین امشب صحیح مسلم را باز کند جلد 5 صفحه 152 بر مبنای مکتبه اهل بیت حدیث 4468 را مطالعه کند.

اگر می‌خواهد بداند نظر امیرالمؤمنین را نسبت به خلفاء چه بوده است.

صحیح بخاری را باز کن آنجا که امیر المؤمنین خطاب به ابوبکر می‌گوید:

اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ

صحیح البخاری، ج 4، ص 1549

ببینید معنای استبددت علینا یعنی چه؟

در همان روایت می‌گوید:

ولا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَکَ کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ

صحیح البخاری، ج 4، ص 1549

یک مقداری مطالعه کنید ببینید قضیه این چیست؟

کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ

 این هم درکتاب ابن ابی الحدید نیست، در صحیح بخاری است،‌ مگر اینکه شما فردا زنگ بزنید و بفرمایید شما این همه از صحیح بخاری نقل می‌کنید، پس بخاری هم شیعه بوده است و مسلم هم همین طور.

طوری استدلال نکنید که بیننده‌ها به شما بخندند، طوری استدلال کنید که اگر خواستید زنگ بزنید، مردم احساس کنند که حرفی برای زدن دارید.

ما در رابطه با عبدالرحمن دمشقیه حرف خودش را نقل کردیم و از نزد خود چیزی نگفتیم.

دوستان ما حرف و نوار خودش را پخش کردند و خودش هم جواب نداده است و آمد و گفت: این نامه که مال دانشگاه الازهر بود، این‌ها جعل کردند به دلیل اینکه این عددها، عددهای کامپیوتری است.

دوستان ما هم ثابت کردند این عددها کامپیوتری نیست؛ بلکه عددها ماشین نویسی است.

اینکه شما گفتید: که دیگه جرأت نکردید پخش کنید، ما که نمی‌خواهیم هر دفعه هرکسی بیاید و بگوید: فلان برنامه را پخش کنید ما هم پخش کنیم.

اگر نیاز باشد و تشخیص بدهند دوستان ما باز هم پخش می‌کنیم.

ما این را دوبار یا سه بار پخش کردیم و دیگر نمی‌توانیم هر شب یک قضیه را پخش کنیم.

باز هم اگر از اهل سنت کسی بخواهد، ما پخش می‌کنیم ولی به خاطر درخواست شیعیان پخش نمی‌کنیم.

بیننده آقای میرمعینی از کنکاور

دهانمان را خوش بو کنیم به ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.

خواهش دارم از طرف شیعیان و سنی‌های منصف به خصوص بینند‌گان شبکه ولایت از حضرت آیت الله قزوینی.

 به علت بی‌بهره بودن از سواد حوزوی و تهی بودن اکثر کارشناسان شبکه ناصبی کلمه به خصوص هاشم زهی و جناب نعثل از برهان و دلیل و نداشتن بحث علمی در این شبکه ناصبی به ویژه این‌که از ادب و علمی بودن مباحث، بهره ندارند؛ لذا از محضر حاج آقا خواهش می‌کنیم از بردن نام نحس این اراذل و اوباش از لسان مبارک خودتان خوداری کنند و ما شیعیان به سهم خودمان راضی نیستیم که حاج آقا اسم این اراذل و اوباش را ببرند.

در شبکه ناصبی اگر کسی اسم معاویه، یزید و ابن تیمیه را سبک بشمارد، مجری این شبکه آقای هاشم زهی یا تلفن را قطع می‌کند یا صدایش را کم می‌کند و یا سؤال پیچ می‌کنند.

اما دیروز یک بیننده زنگ زد نام مبارک پیامبر اعظم را چند بار به اسم کوچک برد و ایراد به همسر خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله گرفت که چرا همسر کم سن و سال گرفته است.

مجری برنامه نتها صدایش را قطع نکرد؛ بلکه کمک هم کرد که ایشان نسبت به پیامبر اعظم صلوات الله علیه بیشتر گستاخی کند و نعثل و هاشم زهی و همه کارشناسان این شبکه ضد اهل بیت علیهم السلام ثابت کردند که برای پیامبر عزیز اسلام و اهل بیت عزیزش به اندازه جدشان ابن تیمیه، یزید و معاویه ارزش قائل نیستند.

اگر یادتان باشد، نعثل به یزید میمون باز، شراب خور و زنا کار رضی الله عنه می‌گفت.

و حتی اسم پیامبر اعظم را که می‌برد، با اینکه حجت الاسلام ابوالقاسمی به آن‌ها تذکر داده بود؛ ولی باز هم صلوات نمی‌فرستادند و اگر هم بفرستند، نصف و نیمه آن هم از ترس شیعیان است.

حضرت آیت الله قزوینی هفته قبل که حدیث غدیر و احتجاج حضرت امیر سلام الله علیه را به این حدیث بیان فرمودید، دیروز نعثل خان خودمون گفت: که این حدیث موضوعی است و هاشم زهی هم در گذشته می‌گفت: که حدیث موضوعی؛ یعنی سطل آشغال یعنی کتاب‌هایی که سطل آشغال است، با این وضع، این‌ها نه به جنگ شیعه؛ بلکه به جنگ اهل سنت و کتاب‌هایشان آمده‌اند و آبروی اهل سنت را هم برده‌اند.

کدام کتاب شما سطل آشغال نیست، تا حضرت آقا از آن کتاب احادیث را برای شما بیان بفرمایند که ایراد و بهانه بنی اسرائیلی نگیرید؟

دیروز در برنامه «دفاع از اهل بیت» این کارشناس فراری سقیفه نشین از پشت خرابه‌های سقیفه، به مقدس‌ترین مقدسات شیعه، امام عصر روحی فداه چقدر توهین کرد.

در هر برنامه هم که دارد، ادعا می‌کند که ما توهین نمی‌کنیم و تهمت نمی‌زنیم اما دیروز حداقل به مقدسات 400 میلیون شیعه برای هزارمین بار توهین و گستاخی کرد و به حضرت عالی هم مثل همیشه بی‌شرمانه اهانت و بی‌ادبی کرد.

ملت ایران چه شیعه و چه سنی، ماهیت این شبکه را خوب شناخته است.

چند روز پیش به لطف ائمه اطهار، شبکه ناصبی با دعوت از نوری زاده ضد اسلام و ضد قرآن و ضد ملت ایران، ماهیت خودش را به خوبی روشن کرد.

مجری

این‌ها یواش یواش دارند لایه‌های پنهان خودشان را هویدا می‌کنند و بیشتر از این خودشان را مفتضح خواهند کرد و همچنان که در قرآن می‌فرماید: آن‌هایی که اراده کرده‌اند نور اهل بیت را بپوشانند، خدا نورش را پخش خواهد کرد.

بیننده

این هم لطف امام زمان، مولود این هفته است که انشاء الله این‌ها این جور رسوا شدند.

بیننده آقای میلاد از گرگان (اهل سنت)

چرا شما با آقای حسن الهیاری مناظره نمی‌کنید؟

علت فرارهای مکرر آقای قزوینی از این مناظره چیست؟

ایشان که استاد علوم منقول و غیر منقول و دکتر و آیت الله هستند و هر روز هم همه چیز درس می‌دهند یک مناظره را انجام بدهند، مگر چه ایرادی دارد؟

آیا مشکلی پیش می‌آید؟ یا اینکه موردی دارد؟

شما اول بیایید آقای الهیاری را غسل توبه بدهید، بعد با ایشان مناظره کنید.

استاد قزوینی

ما نسبت به این شیخ موضع خود را گفتیم که ما با عقلا مناظره می‌کنیم و کسی که دیوانه است هیچ کس با دیوانه مناظره نمی‌کند.

آقایان مراجع عظام تقلید صراحتا گفتند: ایشان دیوانه است.

من دو هفته قبل که در افغانستان بودم، آنجا مجمع علمای شیعه افغانستان رسماً بیانیه دادند حدود چهار پنج ماه قبل که گفتند: ایشان نه شیعه است و نه شبکه‌اش شبکه شیعی است.

می‌گفتند: این بیانیه باعث شد خیلی از این اعتراضاتی که اهل سنت داشتند خوابیده شد.

خدمت حضرت آیت الله محسنی بودم که از علمای بزرگ و از مراجع افغانستان بشمار می‌رود، ایشان به صراحت گفت: من یقین دارم که ایشان از مصادیق مفسد فی الارض است.

این حرف همشهری‌هایش است.

من برای یکی از مراجع گفتم که ایشان این طوری گفت: ایشان گفتند: اشتباه کرده است باید می‌گفت: افسد المفسدین فی الارض است.

من گمان نمی‌کنم در طول تاریخ شیعه، اهانت‌هایی که ایشان به مرجعیت کرده است ناصبی‌ترین و بی‌حیاء‌ترین و بی‌شرف‌ترین انسان‌ها به مراجع همچین توهینی کرده باشد.

البته ایشان با این برنامه‌هایشان خوش خدمتی خوبی به آمریکا و به مخالفین شیعه و وهابی‌ها می‌کند.

الحق والانصاف آن حقوق و پول‌هایی که می‌گیرد باید در برابر آن هم پاسخگو باشد.

ما گفتیم: یک دیوانه این‌ها در لندن دارند و یک دیوانه هم شیعیان در سنتیاگو دارند و این دوتا دیوانه‌ها با هم بیایند مناظره کنند.

پیغمبر اکرم ابولهب مناظره نکرد گفت:

تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ

ولی با نصارا رفت مناظره کرد و مباهله کرد.

بیننده آقای سیدی

یکی از ایرادهایی که به شیعه می‌گیرند این است که: جمله مبارکه:

 اشهد ان علیا ولی الله

 بدعت است که از طرف شیعیان ایجاد شده است و نباید در اذان گفته شود.

حتی گفته اند: این جمله در زمان پیغمبر و حتی خلافت حضرت علی علیه السلام گفته نمی‌شد.

این‌ها دلیل محکمی ندارند که جمله مبارکه فوق در آن زمان گفته نمی‌شد.

یکی از دانشمندان خودشان در کتاب مصباح المجالس، صفحه 142 تالیف شمس الواعظین مولانا آمده است که جمله مبارکه فوق، داخل اذان بوده است و بعد می‌گوید: ابو لیث هروی یکی از دانشمندان سنی مذهب بوده است در ریاض الصادقین نوشته است که: در حیات حضرت رسول، پنج بار در مدت شش یا نه ماه اتفاق افتاد که این الفاظ را در اذان و اقامه می‌گفتند، اما نمی‌دانم که این حکم منسوخ شده است که مشایخ صحابه هرگز در زمان خلافت خود در اذان و اقامه نگفتند؛ بلکه اگر احدی هم جرأت می‌کرد، این امر را اجرا کند عمر او را به شدت تنبیه می‌کرد.

در کتاب «السلافه فی امرالخلافه»، تألیف شیخ عبدالله مراغی که از بزرگان اهل سنت در قرن هفتم هجری بوده، آمده است که: سلمان فارسی اذان گفت، بعد صحابه او را نزد رسول خدا بردند و عرض کردند سلمان در اذان «اشهد ان علیا ولی الله» را زیاد کرده است.

پیامبر آن‌ها را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد و کار سلمان را تثبیت نمود و باز ابوذر را خدمت پیامبر بردند، چون ابوذر هم کار سلمان را اجراء کرده بود.

پیغمبر فرمود: آیا خطبه من را در مورد ولایت حضرت علی در روز غدیر نشنیده‌اید؟ یا فراموش کرده‌اید؟ آیا سخن من را درباره ابوذر نشنیدید که آسمان سایه نیفکنده است و زمین بر خود ندیده است کسی را که راستگوتر از اباذر باشد، بدرستی‌که شما بعد از من به کفر خودتان باز می‌گردید.

در مناقب ابن شهر آشوب در جلد3 صفحه340 آمده است که: حضرت زهرا علیها السلام وقتی که متولد شد به سخن آمدند و فرمودند: شهادت می‌دهم خدایی جز خدای یگانه نیست و اینکه پدرم پیامبر خدا است و سرور پیامبران است و همسرم سرور اوصیاء و فرزندان من سرور همه فرزندان است.

بیننده خانم براهویی از زابل

خورشید چراغی ز رخسار علی است               

مه نقطه کوچکی ز پرگار علی است

هر کس که فرستد به محمد صلوات  

همسایه دیوار به دیوار علی است

من یک ماه پیش زنگ زدم و در رابطه با عمر صحبت می‌کردم، بعد آقای کمالی زنگ زدند و اعتراض کردند که من سنی نیستم.

مجری

ما خودمان هم شک کردیم که شما سنی باشید.

بیننده

من قطعاً خودم یک سنی وطن پرست هستم و از کشورم با جان و دل دفاع می‌کنم و نه یک سنی وهابی وطن فروش.

آقای کمالی می‌گفتند: که لهجه خانم براهویی به سنی نمی‌خورد.

من یک ایرانی هستم که لهجه‌ام هم فارسی است.

می‌خواستم به آقای کمالی بگویم که چون خودشان لهجه دارند حتماً افغانی هستند چون برادران افغانی لهجه‌شان بیشتر است.

از آقای قزوینی هم می‌خواستم درخواست کنم که به شهر ما تشریف بیاورند چون ما جوانان اهل سنت مشتاق دیدارشان هستیم و دوست داریم ایشان را از نزدیک ملاقات کنیم.

استاد قزوینی

البته ما یکی دو بار به شهر زابل رفتیم و در همان مسجد برادر بزرگوارمان حاج آقای طباطبایی و امام جمعه محترم مسجد جامع سخنرانی داشتیم و با جوان‌های زابل هم دیدارهای متعددی داشتیم و فرصتی هم باشد هیچ ابائی نداریم که به آنجا برویم و در خدمت برادران عزیز و گرامی از شیعه و اهل سنت باشیم.

مجری

من پیشنهاد می‌کنم که حضرت عالی جایی سفر نفرمایید به خاطر اینکه وقتی یک جا می‌روید فقط یک جا از شما منتفع می‌شوند ولی اگر اینجا باشید همه عالم از شما منتفع می‌شوند.

ما دوست نداریم این برنامه‌ها تعطیل شود.

استاد قزوینی

دوستان زنگ می‌زنند از ده مورد نه مورد آن را ما جواب رد می‌دهیم.

از یکی از همین استان‌ها شاید در طول این ده روز بیش از 40 بار تماس گرفتند و بعضی وقت‌ها که تماس می‌گیرند ما در رو دربایسی قرار می‌گیریم.

بنده هم به خاطر همین دیسک کمری که دارم می‌روم مسافرت و برمی‌گردم، چهار پنج روز از همه چیز می‌افتم.

اگر دوستان، ما را دوست دارند و همچنین به این برنامه‌ها علاقه‌مند هستند اجازه بدهند ما در همین قم بمانیم.

الان تعدادی از عزیزان از زاهدان در قم هستند به ما گفتند: برای ما صحبت می‌کنید؟

گفتم: سمعاً و طاعتاً اگر اینجا باشد در خدمتان هستیم.

اگر آن بحثی که با همین عزیزان داریم را دوستان ضبط کنند، ما پخش می‌کنیم که هم عزیزان سیستان و بلوچستانی استفاده کنند و هم همه بینندگان استفاده کنند.

مجری

جواب چند سؤال باقی مانده است که سلفی‌ها چه کسانی هستند؟ و «اشهد ان علیا ولی الله» و آیا شیعیان قبل از صفویه در ایران بوده‌اند یا نه؟ این‌ها را لطف کنید خیلی سریع بیان کنید.

استاد قزوینی

در رابطه با اینکه سلفی‌ها چه کسانی هستند؟

سلفی با وهابی هردو یک چیز هستند، یک زمانی به این‌ها می‌گفتند: وهابی و افتخار می‌کردند به وهابی بودن‌شان؛ ولی الان خوب متأسفانه ناراحتند و می‌گویند: ما وهابی نیستیم و سلفی هستیم.

سلفی باشید، خود جناب دکتر احمد طیب گفت: این سلفی‌ها خوارج عصر ما هستند و هیچ فرقی نمی‌‌کند چه وهابی باشند و چه سلفی باشند این‌ها جزء خوارج عصر می‌باشند.

آقای عبدالله از سوئد نمی‌تواند بگوید: چون از دکتر احمد طیب حرف نقل می‌کنید ایشان شیعه هستد، ایشان شیخ الازهر مصر است و ایشان خودش مفتی اعظم را معرفی می‌‌کند و امام جمعه را ایشان معین می‌کند و رئیس دانشگاه را هم ایشان معین می‌کند؛ یعنی بالاترین مقام مصر است.

سؤال بعدی در مورد این‌که آیا شیعیان قبل از صفویه بود؟ بگویم: آنچه که مربوط به شیعیان ایران است، هیچ ارتباطی به صفویه ندارد.

در هر زمانی افراط و تفریط بوده است و ما نمی‌خواهیم بگوییم: صفوی‌ها کارشان درست بود یا غلط بود این بحث جدایی دارد.

اگر صفویه هرچه به اهل سنت فشار آورده باشد، یک میلیاردم جنایاتی که عبدالرحمن خان در افغانستان بر سر شیعیان آورد، نبود که حتی زنان و دختران شیعه را به عنوان برده به کشورهای آسیای میانه و اروپا فروختند؛ یعنی جنایاتی که 62 درصد شیعیان افغانستان را قتل عام کرد.

آقایان وهابی و کارشناسانشان، چشم‌هایشان آن‌ها را نمی‌بینند.

بر فرض که صفویه کاری انجام دادند، آن را پیراهن عثمان کردند.

شیعه به مجرد آمدن اشعری‌ها از کوفه به قم، در ایران ایجاد شد.

زمان آقا امام سجاد سلام الله علیه که وقتی اشعری‌ها آمدند به قم، فرهنگ شیعه در ایران با مرکزیت قم منتشر شد؛ ولذا وقتی آقا امام رضا سلام الله علیه وارد ایران شد، مردم همه به استقبال حضرت می‌رفتند و چندین هزار نفر در نیشابور از شیعیان قلم به دست پای صحبت آقا امام رضا سلام الله علیه بودند و حتی در همین قزوین ما شما ببینید آقای رافی از علمای بزرگ اهل سنت است و کتابی دارد به نام «التدوین فی اخبار قزوین» در قرن پنجم و ششم 400 سال قبل از صفوی‌ها (قزوین با قم فاصله زیادی دارد ) شیعیان قزوین واقعاً جزء شیعیان خالص و متدین آن عصر بودند یا در خود زابل در زمان حجاج بن یوسف ثقفی شیعه‌ها چقدر بودند.

این‌ها می‌گویند: شیعه نبود.

اصلاً شیعه با اسلام دو روی یک سکه است.

پیغمبر اکرم از روزی که نبوت خودش را اعلام کرد، حدود 42 تا روایت که از زبان پیغمبر نسبت به بحث شیعه مطرح شده است.

برای «اشهد ان علیا ولی الله» اگر از ما دلیل می‌خواهید، ما برای خودمان دلیل داریم.

مرحوم طبرسی در احتجاج نقل می‌کند: که امام صادق سلام الله علیه فرمود:

فإذا قال أحدکم لا إله إلا الله ، محمد رسول الله فلیقل علی أمیر المؤمنین علیه السلام

الاحتجاج - الشیخ الطبرسی - ج 1،ص 231 و بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 27، ص 2

هرکس لا اله الا الله و محمد رسول الله گفت، باید علی امیر المؤمنین را بگوید.

مرحوم میرزای قمی در غنائم الایام نقل می‌کند:

متى ذکرتم محمدا صلى الله علیه وآله فاذکروا آله ، ومتى قلتم : محمد رسول الله ، فقولوا : علی ولی الله والأذان من جملة ذلک

غنائم الأیام - المیرزا القمی - ج 2،‌ ص 423

هر وقت می‌گویید: محمد رسول الله است بگویید: علی هم ولی الله است.

مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی صفحه 701 چاپ جدید نقل می‌کند از آقا امام صادق سلام الله علیه در رابطه با معراج پیغمبر که پیغمبر اکرم رفته بود به معراج، منادی صدا کرد «اشهد ان لا اله الا الله» سه مرتبه «و اشهد ان محمد رسول الله» سه مرتبه بعد گفت: «اشهد ان علیا امیرالمؤمنین حقا حقا».

این روایاتی است که ما داریم در کتاب‌هایمان و بر مبنای این هم فتوا داده شده است.

بزرگان ما گفته‌اند کسی که «شهادت ثالثه»را به عنوان جزئیت بگوید، حرام است؛ بلکه به عنوان رجاء باید گفت و ما ندیدیم از بزرگان که به عنوان جزئیت مطرح کرده باشد؛ چه فقهای قبلی و چه فقهای معاصر و به قصد رجاء گفتنش اشکالی ندارد و این روایات را هم ما داریم و هیچ مشکلی هم ندارد.

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

  • عبدی