دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

بررسی دلایل اهل سنت مبنی بر خلافت ابوبکر

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ق.ظ

استاد حسینی قزوینی

در گذشته بحث‌هایی داشتیم پیرامون متهم ساختن شیعه بر بدعت که معتقد بر نصب امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر خلافت هستند. شبهاتی که امروز، وهابیت مطرح می‌کند، چیز تازه‌ای نیست. اگر شما کتاب‌هایی که از دیر زمان، علیه شیعه نوشته شده، مانند کتاب العثمانیة جاحظ ـ متوفای 255 هجری ـ را ببینید، همین شبهات در آنجا هست. مرکز این شبهات در کتاب المغنی فی الإمامة قاضی عبد الجبار معتزلی ـ متوفای 415 هجری ـ آمده است و بعد از او هم ابن‌تیمیه همان حرف‌های قاضی عبد الجبار را برداشته است و رنگ و رو داده و مقداری هم فحش و ناسزا و افترائات افزوده است و به صورت کتاب منهاج السنة در آورده است و به تعبیر آقای سقَاف ـ از علمای بزرگ اهل سنت اردن ـ که می‌گوید زیبنده است که این کتاب را منهاج البدعة بنامیم.

در رابطه با پاسخ این شبهه، مفصل سخن گفته‌ایم و إن شاء الله باز هم در آینده، ادله شیعه را به صورت فشرده برای خلافت امیر المومنین (علیه السلام) و امامت ائمه (علیهم السلام) خواهیم گفت.

اما آنچه که دوستان از ما تقاضا کردند روی آن بحث شود و در حوزه‌های ما، امروز در آن موضوع بحث نمی‌شود، این است:

 حالا که اهل سنت ما را متهم می‌کنند شما که معتقد به خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستید و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) به عنوان خلیفه نصب کرده است، بدعت است و دلیل بر بطلان مذهب شماست، خود اینها چه دلیلی دارند بر خلافت آقای‌ ابو بکر و عمر و عثمان؟ آیا آنها هم به کتاب و سنت و روایت یا اجماع استناد می‌کنند یا خیر؟

ادله آنها در ترازوی علمی گذاشته شود و ارزش علمی آن، کاملا مورد بررسی قرار بگیرد. لذا، به حول و قوه إلهی، شاید این بحث، دو سه هفته طول بکشد و از عزیزان هم تقاضا دارم که دقت بیشتری بنمایند.

یکی از ادله‌ای که آقایان اهل سنت برای خلافت آقای ابوبکر اقامه می‌کنند، استدلال به کتاب قرآن است. شاید برای برخی‌ها تازگی داشته باشد که بشنوند آقایان اهل سنت برای اثبات خلافت ابوبکر به آیه‌ای از آیات قرآن استناد می‌کنند. اگر کتاب‌های کلامی اهل سنت را ببینید، در رابطه با سوره اللیل، بویژه آیات:

وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى

سوره اللیل/آیه18-17

می‌گویند که این آیه درباره ابوبکر نازل شده است و دلیل بر أفضلیت و شایستگی ابوبکر برای خلافت است.

من عین عبارتی که آقای إیجی ـ از بنیان‌گذاران کلام اهل سنت ـ در کتاب المواقف و آقای سید جرجانی در شرح مواقف آورده‌اند را قرائت می‌کنم تا ببینیم که از نظر ارزش علمی، چه جایگاهی دارد؟ ایشان می‌گوید:

قال أکثر المفسرین و قد اعتمد علیه العلماء إنها نزلت فی أبی بکر فهو أتقى و من هو أتقى فهو أکرم عند الله لقوله تعالى * "إن أکرمکم عند الله أتقاکم" و هو أی الأکرم عند الله هو الأفضل فأبو بکر أفضل ممن عداه من الأمة.

آیات ... درباره ابوبکر نازل شده است و او متقی‌ترین مسلمانان است و گرامی‌ترین مسلمانان نزد خداوند است. طبق این آیه، أفضل أمت در نزد خداوند، ابوبکر است.

در ذیل آیه آمده است:

"و ما لأحد عنده من نعمة تجزى" یصرفه عن الحمل على علی إذ عنده نعمة التربیة فإن النبی ربى علیا و هی نعمة تجزى و إذا لم یحمل علیه تعین أبو بکر.

این آیه، درباره حضرت علی (علیه السلام) نمی‌تواند باشد، زیرا بر گردن علی، نعمت تربیت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و این نعمتی است که نیازی به پاداش دارد. وقتی این آیه درباره علی تطبیق نکند، منحصرا در رابطه با ابوبکر است

المواقف للإیجی، ج3، ص630

ایشان در اینجا تصریح دارد بر اینکه علی بن أبی طالب (علیه السلام)، تربیت شده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اگر بنا باشد ما دنبال فضیلت بگردیم، فضیلتی بالاتر از این که یک فردی از اول کودکی تا آخرین لحظات عمرش، ملازم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و تربیت یافته پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، نمی‌توانیم داشته باشیم. اینها به ما اعتراض می‌کنند که شما نسبت به صحابه، جسارت می‌کنید و می‌گویید که غیر از 4، 5 نفر، همه مرتدّ شدند و در حقیقت، این جسارت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در طول این 23 سال، ـ نستجیر بالله ـ عرضه تربیت کردن نداشت، جز این تعداد. ما این را بارها جواب داده‌ایم که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افراد را ملزم به ایمان نمی‌کرد:

فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ

سوره آل عمران/آیه20

إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ

سوره قصص/آیه56

این قابلیت در شخص است که می‌تواند هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بپذیرد یا نپذیرد. خود صحیح مسلم و صحیح بخاری آورده‌اند بر این‌که:

لتتبعن سنن من قبلکم شبرا بشبر.

ما ملت مسلمان، قدم به قدم راه ملت‌های گذشته را طیّ خواهید کرد.

صحیح البخاری، ج4، ص144 - صحیح مسلم، ج8، ص57

اگر این طور است، حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال دعوت کرد:

وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ

سوره هود/آیه40

آیا این نقص بر حضرت نوح (علیه السلام) است؟ نه والله!

حضرت موسی (علیه السلام) با آن تلاش و زحمت و با آن معجزات پی در پی که برای بنی‌إسرائیل آورد، وقتی اینها از روی رود نیل رد شدند و سپاه فرعون، جلوی چشمشان غرق شد، همین که رفتند به خاکی، دیدند که بت‌پرست‌ها درختی را پرستش می‌کنند و از حضرت موسی (علیه السلام) خواستند:

اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ

سوره اعراف/آیه138

اگر این‌طوری است، دیگر جسارتی در کار نیست. مضافا اینکه خود شما می‌گویید حضرت علی (علیه السلام) تربیت شده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، تربیت شده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شایستگی برای نصب خلافت ندارد، ولی کسی که یک پاسی از عمرش را به بت‌پرستی گذرانده و بعد مسلمان شده، ایشان به خاطر اینکه شما معتقد هستید یک اموالی را در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است ـ گرچه ما معتقدیم که دروغ است و هیچ ریشه تاریخی ندارد و علامه امینی (ره) پنبه این ادعا را در الغدیر زده است و إن شاء الله اگر نیاز شد، در این مورد بحث خواهیم کرد ـ ، أتقی و أکرم و أفضل می‌شود، ولی فردی که تربیت شده نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، او أتقی و أکرم و أفضل نیست؟

آقای طبری هم در تفسیرش، جلد 30، صفحه 287 چند روایت را نقل می‌کند که این آیه در شأن ابوبکر نازل شده است.

در پاسخ به این شبهه، چند نکته است که عزیزان باید مقداری دقت کنند:

 

جواب اول:

اگر شما دنبال افضل می‌گردید، چطور اکل از قفا می‌کنید و یک آیه‌ای را می‌خواهید با چند کیلو چسب بچسبانید و أفضلیت آقای ابوبکر را اثبات بکنید؟ با این‌که شما روایات متعددی را در معتبرترین کتاب‌های‌تان نقل ‌کرده‌اید که أفضل أمت، علی بن أبی طالب (علیه السلام) است. اگر به دنبال أفضل هستید، فرضا اگر این آیه هم دلالت بر أفضلیت ابوبکر بکند، معارض است با روایات متعددی که شما با سندهای صحیح نقل کرده‌اید بر افضلیت علی بن أبی طالب (علیه السلام) بر همه أمت.

 

حدیث اول:

احمد بن حنبل ـ امام حنابله که به عنوان یک محدّث توانمند، مورد تأئید همه اهل سنت است ـ می‌گوید:

ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانید الصحاح مثل ما لعلی رضی الله عنه.

آن فضائلی که با سندهای صحیح برای علی است، برای هیچ‌یک از صحابه همچنین فضائلی نیست.

مناقب احمد، ص162

اگر شما دنبال افضلیت می‌گردید، چطور این گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضلیت نمی‌گیرید؟ اما می‌خواهید با آن آیات، چند روایت جعلی و ضعیف را بیاورید و افضلیت ابوبکر را ثابت کنید. البته تکلیف آن روایات را هم روشن می‌کنیم که همه‌شان ضعیف است و ارزش استناد هم ندارد. فرضا اگر ارزش استناد داشته باشد، معارض با اینهاست. آقای ابن عبد البر ـ از استوانه‌های علمی اهل سنت ـ می‌گوید:

لم یرو فی فضائل أحد من الصحابة بالأسانید الحسان ما روى فی فضائل علی بن أبی طالب.

روایاتی که با بهترین سند، در فضیلت علی بن أبی طالب آمده است، در فضیلت أحدی از صحابه نیامده است.

الإستیعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1115 ـ تهذیب التهذیب لإبن حجر عسقلانی، ج7، ص298 ـ الإصابة لإبن حجر العسقلانی، ج4، ص464

 

حدیث دوم:

عزیزان، این روایات را یادگاری از ما داشته باشند. آقایان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علی (علیه السلام) می‌کنند. روایت را ببینید و بعد بروید هزار روایتی که ما در فضائل حضرت علی (علیه السلام) می‌آوریم، به پای این روایت می‌رسد یا خیر؟ شما، یک هفته درباره فضیلت حضرت علی (علیه السلام)، روایت نقل کنید و بعد یک نفر هم این روایت را نقل کند.

نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) فرمود:

و الذی نفسی بیده! لولا أن یقول فیک طوائف من أمتی ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم، لقلت فیک الیوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمین إلا أخذ التراب من أثر قدمیک یطلبون به البرکة.

قسم به خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست! اگر این دلهره را نداشتم که مردم درباره تو غلوّ کنند، همان‌گونه که درباره عیسی غلوّ کردند، درباره تو سخنی را می‌گفتم که از کنار هیچ مسلمانی عبور نمی‌کردی، مگر اینکه خاک زیر پای تو را برمی‌داشتند و با آن، تبرک می‌جستند.

المعجم الکبیر للطبرانی، ج1، ص320، حدیث951 ـ مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص131 ـ علل الحدیث لإبن أبی حاتِم، ج1، ص313 - المناقب للخوارزمی، ص311

چقدر روایت زیبایی؟ شما اگر 500 روایت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علی (علیه السلام) را در یک کفه ترازو بگذارید و این روایت را در کفه دیگر آن، این روایت سنگینی می‌کند. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. اگر شما دنبال فضیلت می‌گردید، چرا سوراخ دعا را گم کرده‌اید؟ شما، هزاران روایتی که در فضیلت آقایان ابوبکر و عمر و عثمان و دیگر صحابه آورده‌اید را در یک کفه ترازو بگذارید و این روایت را در کفه دیگر. آیا بالاتر از این أفضلیت؟

 

حدیث سوم:

در کتاب صحیح مسلم نقل می‌کنند در رابطه با قضیه جنگ خیبر که داستان مفصلی دارد:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرچم را به دست ابوبکر داد و رفت و شکست خورده برگشت. به دست عمر داد و رفت و شکست خورده برگشت. بطوری‌که بین سپاه و ابوبکر و عمر، اختلاف بود که لشکر، ابوبکر و عمر را می‌ترساند یا ابوبکر و عمر، لشکر را که نتوانستند حمله کنند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

لأعطین الرایة رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله.

فردا، پرچم را به دست کسی می‌دهم که او خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست دارد و خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم او را دوست دارند.

صحیح مسلم، ج5، ص195 و ج7، ص120

اگر به دنبال أفضلیت می‌گردید، کدام أفضلیت بالاتر از این‌که خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست دارند؟ آیا به دنبال فضلی بهتر از این هستید؟ حتی در روایات متعدد آورده‌اند که خود خلیفه دوم می‌گفت:

ای کاش! یکی از فضائلی را که خداوند به علی داده، به من هم می‌داد و این، بهتر بود از تمام ثروت روی زمین.

از جمله اینها، قضیه پرچم است که می‌گوید در آن روز، همه صحابه، گردن‌ها را دراز کرده بودند که شاید این فضیلت، نصیب آنها شود و فردای آن روز هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرچم را به دست امیر المومنین (علیه السلام) داد و رفت و فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان کرد.

پس جواب اول از این استدلال این است که این فضیلتی که شما برای آقای ابوبکر برای تصدّی خلافت می‌سازید و از آیه بالا استفاده می‌کنید و از أتقی بودن، أفضل بودن و أکرم بودن او را ثابت می‌کنید، معارض است با روایاتی که خودتان نقل کرده‌اید در فضائل امیر المومنین (علیه السلام).

در قرآن به آیه بیعت رضوان اشاره دارد، ولی در این آیه می‌گوید:

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ

سوره فتح/آیه10

رضایت ما مشروط بر این است که بعدا بیعت شکنی نکنند.

ولی در آنجا قاطعانه می‌گوید: یحبه الله و رسوله.

محبت، غیر از رضایت است. شاید یک نفر از بچه‌هایش رضایت داشته باشد، ولی محبتش به یکی از فرزندانش بیشتر است. محبت، خیلی بالاتر از رضایت است. شاید رضایت، پله اول از ده پله محبت باشد.

 

جواب دوم:

یکی از چیزهایی که آقایان در برابر ما استدلال می‌کنند، این است که در صحیح بخاری و صحیح مسلم و مسند احمد، 50، 60 روایت در فضائل آقای ابوبکر و عمر آورده‌اند، تا جایی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است:

لو کنت متخذا خلیلا من أمتی لاتخذت أبا بکر خلیلا.

اگر بنا بود که برای خودم دوست انتخاب کنم، ابوبکر را انتخاب می‌کردم.

صحیح البخاری، ج1، ص120 - صحیح مسلم، ج2، ص68

لو لم أبعث لبعث عمر بن الخطاب.

اگر بنا بود من به پیامبری مبعوث نشوم، عمر بن خطاب به پیامبری مبعوث می‌شد.

کنز العمال للمتقی الهندی، ج11، ص581 - الکامل لإبن عدی، ج3، ص155 ـ میزان الاعتدال للذهبی، ج2، ص50

لو کان فی أمتی محدّثا لکان عمر بن الخطاب.

اگر یک نفر در أمت من، شایسته بود با ملائکه سخن بگوید، آن فرد، عمر بن خطاب است.

درباره عمر و ابوبکر و عثمان ده‌ها و صدها روایت جعلی نقل کرده‌‌اند.

ما یک سوالی از این آقایان داریم:

در سقیفه بنی‌ساعده، بین مهاجرین و انصار در رابطه با خلافت، درگیری شدیدی بود. حتی سعد بن عباده را زیر دست و پا له کردند و بینی حباب بن منذر را شکستند و منکم أمیر و منا وزیر می‌گفتند. انصار می‌گفتند که ما أفضلیم؛ چون گسترش اسلام، به برکت حمایت ما بوده و مهاجرین می‌گفتند که ما اولین مسلمان هستیم. تا اینکه آقای ابوبکر یک روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواند که دهان همه بسته شد و گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

الأئمة من قریش.

ائمه از قریش هستند.

بعد از این روایت، صحابه و انصار هیچ حرفی نزدند.

اگر شما می‌فرمایید که این‌همه روایت در فضیلت جناب ابوبکر و عمر است و اینها را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بود، قطعا اینها به گوش ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح و غیره رسیده بود و بهترین و ضروری‌ترین وقتی که به این روایات نیاز داشتند، سقیفه بنی‌ساعده بود. اگر این روایات را نقل می‌کردند، دهان همه بسته می‌‌شد. ولی یکی دانه از این روایات را نقل نکردند. اضافه بر این، در طول این 3 سال خلافت ابوبکر، یک دانه از این روایات را ابوبکر نقل نکرد. در طول این 12 سال خلافت عمر، یک دانه از این روایات را نقل نکرد. تمام اینها برای دوران بنی‌امیه است. اگر همچنین روایاتی بود، یکی از اینها را در سقیفه بنی‌ساعده مطرح می‌کردند. تنها چیزی که در آنجا گفتند، این بود: الأئمة من قریش.

امیر المومنین (علیه السلام) هم آمد اعتراض کرد و فرمود:

اینها به درخت استناد کردند و میوه درخت را ضایع کردند.

اگر بنا باشد ائمه از قریش باشد، بنی‌هاشم، أفضلِ قریش است. اگر یکی از این روایات صحیح می‌بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بود، اینها باید در سقیفه بنی‌ساعده، مطرح می‌کردند. در دوران خلافت آقای ابوبکر و عمر مطرح می‌کردند. در آن وقت که قبائل متعددی در برابر ابوبکر قیام کرده بودند در «جنگ ردّه»، یکی از این روایات را برای آن مسلمانان مطرح می‌کردند و آنها دست از این جنگ می‌کشیدند. حال آنکه ما نمی‌بینیم یک مورد از این روایات را ابوبکر و عمر یا دیگران در زمان خلافت اینها استناد کرده باشند.

اگر شما بفرمائید آیا حضرت علی (علیه السلام) استناد کرده است؟ بله. به دنبال تصدّی خلافت ابوبکر، فردای آن روز، حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) آمد به مسجد و در جمع مهاجرین و انصار فریاد بر آورد:

أنسیتم قول رسول الله فی غدیر خم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه.

هل ترک أبی یوم غدیر خم لاحد عذرا.

اباذر در روز دوم یا سوم آمد احادیث متعددی در خلافت حضرت علی (علیه السلام) گفت و او را زدند و دست و پایش را شکستند و از مسجد بیرون انداختند. سلمان آمد و استناد کرد، او را هم زدند و بیرون انداختند. أم أیمن زنش آمد در مسجد استدلال کرد که خلیفه درست و حسابی، علی بن أبی طالب (علیه السلام) است و عمر شروع کرد و گفت:

ما للنساء و لها فی الأمور؟

به زنان چه مربوط است که در این قضایا دخالت کنند؟

امیر المومنین (علیه السلام) در طول این 25 سال، مرتب، مسائل مربوط به خلافتش را مطرح کرد. بهترین جائی که علی بن أبی طالب (علیه السلام) تمام فضائلش را از ریز و درشت مطرح کرد، روز شورا است. روزی که امیر المومنین (علیه السلام) می‌فرماید:

فیا لله و الشورى.

به خدا پناه می‌برم از شورای عمر.

می‌گفت:

به قدری من مورد تحقیر قرار گرفتم که مرا آوردند در کنار عثمان، طلحه، زبیر، عبد الرحمان بن عوف و سعد بن وقاص با هم کاندید کردند.

وقتی نشستند برای رأی گیری که کدام‌یک از این شش نفر صلاحیت خلافت را دارد، در آنجا امیر المومنین (علیه السلام) بیش از 60، 70 مورد از فضائل خودش را برای آنها بیان کرد. یا حتی شما ببینید در رابطه با «حدیث غدیر خم»، اهل سنت بیش از 50 روایت نقل کرده‌اند مقاسمه امیر المومنین (علیه السلام) با صحابه را. امیر المومنین (علیه السلام) صحابه را سوگند داد و گفت:

شما را به خدای وحده لا شریک له قسم می‌دهم: هر کسی که شنیده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق من گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه، بلند شود و شهادت بدهد. حدود 35 نفر از کسانی که در جنگ بدر بودند، بلند شدند شهادت دادند بر اینکه ما این مطلب را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم. چند نفر هم بلند نشدند و حضرت علی (علیه السلام) فرمود: ای أنس! چرا تو بلند نشدی؟ گفت: من پیر شده‌ام و حافظه‌ام یاری نمی‌کند. امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: تو دروغ می‌گویی، خداوند چشمانت را کور کند. همه نوشته‌اند که نفرین امیر المومنین (علیه السلام) باعث شد أنس بن مالک چشمانش را از دست بدهد. حدود 10، 12 نفر از کسانی که ممانعت کردند و کتمان کردند حدیث غدیر را، امیر المومنین (علیه السلام) که مظهر رحمت بود، نفرین کرد و اینها هم گرفتار شدند.

اگر ما می‌گوییم برای خلافت حضرت علی (علیه السلام) نصّ داریم، مدعی هستیم که امیر المومنین (علیه السلام) هم در طول 25 سال و هم در طول 5 سال خلافت خود، به کرّات و مرّات، استدلال کرده است بر حقانیت خودش به سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خلافتش. ولی شما یک مورد هم ندارید.

 

جواب سوم:

شما می‌گویید که این آیه در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه مفسرین مورد اعتماد خودتان می‌گویند که این آیه، ارتباطی با ابوبکر ندارد. آقای ابن أبی الدحداح که یکی از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، داستانش را همه می‌دانند و من فقط خلاصه‌اش را عرض می‌کنم و مصادرش را می‌گویم:

شاخه‌های درخت خرمای یکی از صحابه، به خانه یکی دیگر از صحابه افتاد. وقتی که این خرما می‌رسید، بچه‌های این صحابه، گاهی از این خرما می‌خوردند. صاحب این خرما می‌آمد و از دست این بچه‌ها، خرما را می‌گرفت. حتی گاهی از دهان او بیرون می‌کشید. این آقا آمد خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گلایه کرد که این درخت آمده به خانه من و ... و برخورد ایشان این‌گونه است. حضرت، این صحابه را خواست و فرمود: اگر این درخت را به من بدهی، من ضامن می‌شوم که در بهشت، یک درخت خوبی برای تو بدهند. گفت: این درخت، بهترین درخت خرمای من است و من حاضر نیستم این درخت را به هیچ قیمتی از دست بدهم. یکی دیگر از صحابه به نام إبن أبی الدحداح آمد خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفت: اگر من بروم این درخت را بخرم و به شما بدهم، شما ضمانت می‌کنید این درخت بهشتی را برای من؟ حضرت فرمود: بله. این صحابه رفت به دنبال خریدن آن درخت و گفت هر چقدر که بگویی می‌دهم و صاحب آن درخت گفت: من این درخت را نمی‌فروشم. اگر 40 درخت خرما به من بدهی، من این درخت را به تو می‌دهم. گفت: باشد، آن 40 درخت را می‌دهم. رفت سند 40 درخت خرما به نام صاحب درخت نوشت و این درخت را از او گرفت و خندان و خوشحال آمد نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که این درخت را من خریدم و مال شما باشد. حضرت آن صحابه فقیر را طلب کرد و گفت: از این به بعد، این درخت، متعلق به توست وآن شخص، هیچ حقی ندارد.

بعد از این ماجرا بود که این سوره نازل شد. شما ببینید این عبارت آقای قرطبی را ـ که از مفسرین توانمند اهل سنت است و مشهور است که تفسیر قرطبی، عصاره و چکیده تفاسیر اهل سنت است ـ که صراحت دارد:

و روى عن ابن عباس: إن السورة نزلت فی أبی الدحداح فی النخلة التی اشتراها بحائط له. کان لرجل من الأنصار نخلة، یسقط من بلحها فی دار جار له، فیتناول صبیانه، فشکا ذلک إلى النبی صلى الله علیه و سلم ... فنزلت "و اللیل إذا یغشى" إلى آخر السورة فی بستان أبی الدحداح و صاحب النخلة. "فأما من أعطى و اتقى" یعنی أبا الدحداح، "و صدق بالحسنى" أی بالثواب، "فسنیسره للیسرى" یعنی الجنة، "و أما من بخل و استغنى" یعنی الأنصاری،"و کذب بالحسنى" أی بالثواب، "فسنیسره للعسرى" یعنی جهنم، "و ما یغنی عنه ماله إذا تردى" أی مات.

تفسیر القرطبی، ج20، ص90

این عبارتی است که آقایان نقل کرده‌اند و ارتباطی به آقای ابوبکر ندارد. آقای ابن أبی حاتم، از مفسران بنام اهل سنت است و حتی آقای ابن‌تیمیه، تئورسین وهابیت، می‌گوید یکی از تفاسیر مورد اعتماد، تفسیر إبن أبی حاتم است. تفسیر إبن أبی حاتم، مملوّ است از روایات فضائل امیر المومنین (علیه السلام). احادیثی که در خلافت امیر المومنین (علیه السلام) یا در فضیلتش علیه دیگران آورده‌اند، در ذیل آیات قرآن، تفسیر إبن إبی حاتم آورده است. ابن‌تیمیه می‌گوید:

کتفسیر ابن جریج و این أبی حاتم و غیرهم من العلماء الأکابر الذین لهم فی الإسلام لسان صدق و تفاسیرهم متضمنة للمنقولات التی یعتمد علیها بالتفسیر.

این مفسران، لسان صدقی در اسلام دارند و تفاسیر اینها، متضمّن روایاتی است که انسان می‌تواند در تفسیر قرآن به آنها اعتماد کند.

منهاج السنة، ج7، ص178

آقای ابن أبی حاتم در تفسیرش، جلد 10، از صفحه 34 تا 39 این روایت را نقل کرده است.

حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک این روایات را آورده است و می‌گوید این روایت:

صحیح علی شرط مسلم.

مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج2، ص20

پس اینکه آقایان اهل سنت استناد می‌کنند به این آیه بر افضلیت ابوبکر و افضلیت هم دلیل شایستگی او برای خلافت است، اصلا این آیه ارتباطی به ابوبکر ندارد.

 

جواب چهارم:

این روایت ضعیف است و ارزش استناد ندارد و بزرگان خود شما گفته‌اند که ضعیف است.

آقای هیثمی در مجمع الزوائد این روایت را آورده است که این آیه نازل شده است درباره ابوبکر و می‌گوید:

فی سنده مصعب بن ثابت و فیه ضعف.

در سند این روایت، مصعف بن ثابت است و این روایتْ ضعیف است.

مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص50

آقای عقیلی ـ از شخصیت‌های برجسته اهل سنت ـ در کتاب الضعفاء ـ که مفصل‌ترین کتابی است که راویان ضعیف در آن آمده است ـ، صراحت دارد بر اینکه آقای مصعب بن ثابت که این روایت را نقل کرده است، احمد بن حنبل گفته است:

ضعیف الحدیث.

الضعفاء للعقیلی، ج4، ص196

آقای ابن حبان ـ از استوانه‌های رجالی اهل سنت ـ می‌گوید:

منکر الحدیث، ممن ینفرد بالمناکیر عن المشاهیر.

آقای مصعب، کسی است که احادیث منکر را از شخصیت‌های برجسته و مجهول نقل می‌کرد.

المجروحین لإبن حبان، ج3، ص29

آقای ابن حجر هم نقل می‌کند از ـ بنیان‌گذار علم رجال اهل سنت ـ آقای ابن مَعین که می‌گوید:

أنه ضعیف. عن النَسائی أنه لیس بالقوی فی الحدیث.

تهذیب التهذیب لإبن حجر العسقلانی، ج10، ص144 ـ تهذیب الکمال للمزی، ج28، ص20

 

جواب پنجم:

شما که می‌گویید این آیات درباره ابوبکر نازل شده است، در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است از قول عایشه أم المؤمنین که می‌گوید:

در حق ما دودمان ابوبکر، هیچ آیه‌ای نازل نشده است، غیر از قضیه اتهام من به زنا در قضیه إفک.

شما می‌خواهید این آیه را به زور بچسبانید به ابوبکر؟ شما راست می‌گویید یا عایشه؟

یک روزی آقای مروان در مدینه بر بالای منبر بود. در رابطه با فضائل آقای معاویه و یزید سخن گفت و می‌خواستند برای یزید بیعت بگیرند. عبد الرحمن ـ پسر ابوبکر ـ بلند شد اعتراض کرد و گفت: یزید، شایستگی برای خلافت را ندارد و شما اسلام را به صورت وراثتی در می‌آورید. مروان عصبانی شد و گفت: آقای عبد الرحمن! در حق تو این آیه نازل شد:

وَ الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا

سوره احقاف/آیه17

و باید ساکت باشی.

فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل الله فینا شیئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذری.

عایشه از پشت پرده گفت: خداوند در حق ما دودمان ابوبکر، آیه‌ای را نازل نکرده است، مگر در قضیه إفک که عده‌ای از صحابه مرا متهم به رابطه نامشروع کردند و آن آیه نازل شد.

صحیح بخاری، ج6، ص42، حدیث4828

اگر آیات سوره اللیل در حق ابوبکر بود، باید عایشه می‌گفت که این آیه درباره ما نازل شده است. البته اگر کسی بخواهد در اینجا زیرآبی برود و چیزی بگوید، خود آیه غار هم زیر سوال می‌رود. گرچه برخی از محققین نقل کرده‌اند که آیه غار مربوط به خلیفه اول، ابوبکر نیست و فرد دیگری به نام ابوبکر بوده است. ما معتقد هستیم که آیه غار، مدح برای خلیفه اول نیست، بلکه مذمّت برای ایشان است. فضیلت برای امیر المومنین (علیه السلام) است:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ

سوره توبه/آیه111

در قضیه خوابیدن امیر المومنین (علیه السلام) در رختخواب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که این آیه نازل شد. این فضیلت است نه آیه غار که می‌فرماید:

إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا

سوره توبه/آیه40

در سه جای قرآن، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ آمده است: سوره توبه، آیه 26 و سوره فتح، آیه 26 و اینجا. هر جا که سکینه نازل شده است، هم بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و هم بر مؤمنین. تنها جایی که سکینه آمده برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدون مؤمنین، همین آیه غار است. از اول آیه، همه ضمائر، تثنیه است. یا باید ضمیر کلمه علیه به ابوبکر برگردد که باید بگویید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیازی به سکینه ندارد، حال آنکه در دو سوره دیگر آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این سکینه نیاز دارد و اگر بگویید که مراد از علیه، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در حقیقت، ایمانی ندیده است تا خداوند بگوید: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِما و مضافا اینکه در وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ، لا شک و لا ریب که مراد از آن، نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. البته این تعبیری است که شیخ مفید (ره)، شیخ مرتضی (ره)، علامه حلی (ره) و بزرگان دیگر دارند درباره آیه غار.

پس ما 5 دلیل آوردیم که استدلال و استناد آقایان اهل سنت بر آیات سوره اللیل برای اثبات خلافت ابوبکر، طبق نظر خود اهل سنت، باطل است.

این آقایان اهل سنت چندین روایت آورده‌اند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر را برای خلافت نصب کرده است؛ چه نصّ جلیّ و چه نصّ خفیّ؛ چه روایت صریح و چه روایت کنائی.

به حول و قوه إلهی این روایات را مفصل خواهم خواند. مثلا یکی از آنها این است:

إقتدوا بالذین من بعدی أبا بکر و عمر.

بعد از من از ابوبکر و عمر پیروی کنید.

سنن الترمذی، ج5، ص271 - مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص53

حالا ما کاری نداریم که خود آقایان گفته‌اند این روایت جعلی و ساختگی است.

یک روایت از قول شخص خلیفه اول در صحیح بخاری و صحیح مسلم است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را برای خلافت نصب نکرده است؛ نه ابوبکر را و نه حضرت علی (علیه السلام) را. در این‌طور قضایا، در قاعده الزام، ما أخذ می‌کنیم به ما یلزمون به أنفسهم. یعنی اگر بنده با یک آقایی به محکمه برویم و من بگویم که عبای ایشان برای من است و از من دزدیده است و ایشان هم بگوید این عبای من است و فلانی دزدیده است. قاضی چه می‌کند؟ از من سوال می‌کند این عبائی که پوشیدی، برای کیست؟ من می‌گویم: برای ایشان است. می‌گوید: پس عبایت را در بیاور و بده به ایشان. می‌گویم: این عبائی که روی دوش ایشان است، مال من است. می‌گوید: إقرار العقلاء علی أنفسهم جائز. شما اعتراف کردید که این عبا برای ایشان است و از شما می‌گیریم به ایشان می‌دهیم. اما اینکه می‌گویی: عبائی که ایشان پوشیده است، برای شماست، باید دلیل و بیّنه بیاوری. مادامی که بیّنه نیاوری، شما به این عبا دسترسی نداری.

لذا جناب عمر می‌گوید:                              

پیامبر (صلی الله علیه و سلم)، نه ابوبکر را و نه علی را برای خلافت منصوب نکرد.

این‌که می‌گوید ابوبکر را منصوب نکرد، إقرار العقلاء علی أنفسهم جائز و ما آن را أخذ می‌کنیم، اما این‌که می‌گوید حضرت علی (علیه السلام) را نصب نکرده است، ما نطلب بالدلیل و دلیل شما چیست؟ ما بر ادعای‌مان دلیل داریم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را برای خلافت نصب کرده است.

این‌که خلیفه دوم می‌گوید:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر را برای خلافت نصب نکرد.

ریشه تمام روایاتی که اینها استدلال می‌کنند بر حقانیت ابوبکر و ... را می‌زند و معلوم می‌شود که تمام اینها، ساختگی است. بخاری نقل می‌کند:

وقتی که خلیفه دوم توسط ابو لؤلؤ مجروج شده بود، در بستر بیماری بود و آمدند به او گفتند:

ألا تستخلف؟ قال: إن إستخلف، فقد إستخلف من هو خیر منی أبو بکر و إن أترک فقد ترک من هو خیر منی رسول الله صلى الله علیه و سلم.

خلیفه و جانشین بعد از خودت را معرفی نمی‌کنی؟ گفت: اگر خلیفه و جانشین معین کنم، پیروی کرده‌ام از ابوبکری که خلیفه معین کرده است و اگر کسی را برای خلافت معین نکنم، پیروی کرده‌ام از کسی که از من بهتر بود و او هم رسول الله است.

صحیح بخاری، ج4، ص2256 و ج8، ص126  ـ صحیح مسلم، ج3، ص1454 و ج6، ص4

البته باز هم ما در اینجا زیر آبی می‌رویم و داخل پرانتز می‌گوییم آنکه قرآن او را أسوه قرار داده است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است:

لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

سوره أحزاب/آیه21

و نگفته است:

و لقد کان لکم فی أبی بکر أسوة حسنة.

خود همین روایت جناب خلیفه دوم، بیشتر به ضررش است تا به نفعش. پس خود خلیفه دوم صراحت دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خلیفه معین نکرده است؛ یعنی خلافت ابوبکر، مستند به سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود.

ما از حدود 12 نفر از علمای توانمند اهل سنت و استوانه‌های علمی و کلامی و تفسیری و فقهی اهل سنت داریم که همه صراحتا گفته‌اند:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خلیفه معین نکرد.

إن شاء الله اینها را در جلسات بعدی، مفصل عرض خواهیم کرد. مضافا این‌که آقایان اهل سنت گفته‌اند این حدیث:

إقتدوا بالذین من بعدی أبا بکر و عمر.

سنن الترمذی، ج5، ص271 - مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص53

حدیث جعلی و ساختگی است و هم این حدیث:

علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین.

مسند احمد، ج4، ص126 - مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج1، ص96

جعلی است و حتی خود ابن‌تیمیه می‌گوید که این حدیث، ساختگی است. چون اصطلاح خلفاء راشدین در زمان خلافت امیر المومنین (علیه السلام) مطرح شد و در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، واژه خلفاء راشدین مطرح نبوده است.

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

««« و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته »»»



دکتر سید محمد حسینی قزوینی
  • عبدی