دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

اتمام حجت با اهل سنت

جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ
 
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاین مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شییا و سیجزالله الشاکرین. آل‏عمران : 144
و نیست محمد (ص) مگر رسولی مثل انبیا گذشته. آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به قهقری جاهلیت بر میگردید؟
و هر کس به دوران جاهلیت برگردد به خدا ضرری نرساند و بزودی خداوند اجر شاکرین را میدهد.
 
خداوند حکیم در آیه 89 سوره مبارکه اسراء می فرماید ما برای هرچیزی نمونه ای قرار دادیم:
 
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا  
ترجمه:به راستى ما در این قرآن براى مردم از هرگونه مَثَلى ـ که حق را آشکار کند و آنان را به ایمان و سپاس الهى گرایش دهد ـ با بیان هاى گوناگون آوردیم، ولى بیشتر مردم نپذیرفتند و به چیزى جز کفر و ناسپاسى روى نیاوردند.
 
و در آیه 54 سوره کهف میفرماید:
و لقد صرفنا فی‏ هذا القرآن للناس من کل مثل و کان الانسان اکثر شی‏ء جدلا
ترجمه : و به راستى در این قرآن هرگونه مَثَلى که حق را براى مردم آشکار کند و آنان را به ایمان سوق دهد با بیان هاى گوناگون آورده ایم، ولى انسان از هر چیزى جدال پیشه تر است.
 
و در آیه 58 سوره روم میفرماید:
و لقد ضربنا للناس فی‏ هذا القرآن من کل مثل و لئن جئتهم بآیه لیقولن الذین کفروا ان انتم الا مبطلون
ترجمه : همانا در این قرآن براى مردم از هر مثَل و توصیفى که حق را به دل ها نزدیک کند و بطلان راه کفر را آشکار سازد، نمونه اى بیان کرده ایم، و اگر نشانه و معجزه اى براى آنان بیاورى، قطعاً کسانى که کفر ورزیده اند خواهند گفت: شما جز باطل چیز دیگرى نیاورده اید.
 
و همچنین در آیه 27 سوره مبارکه زمر میفرماید:
و لقد ضربنا للناس فی‏ هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون
ترجمه : و همانا در این قرآن از هر مَثَلى براى مردم آورده ایم، باشد که آنان آگاه شوند و عبرت گیرند.
 
 
در این آیات خداوند متعال میفرماید ما برای هدایت مردم از هر چیزی مثالی آوردیم تا مردم پند گیرند و حجتی بر آنها باقی نماند. همانطور که واضح است اختلافاتی که سبب شد فرق مختلف اسلامی پدید آید و کامل ترین دین اللهی فرقه فرقه شود مربوط است به جریانات صدر اسلام و دستهای پلیدی که سعی در تحریف اسلام ناب محمدی کردند. خداوند متعال برای شناساندن حقیقت به مردم و هدایت آنها به مسیر انبیاء و اولیاء نشانه ها و مثل ها و عبرتهایی در قرأن قرار داده است که به چند مورد آن اشاره میکنیم:
    

اولین مثال قرآنی: 

در سورۀ مبارکۀ طه خداوند خطاب به حضرت موسی (ع) میفرماید:
 
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ (85) 
 
 
در حقیقت ما قوم تو را پس از [عزیمت] تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت 
بعد از رجعت موسی (ع) به سمت قومش ، مشاهده کرد که امتش هارون (ع) را که او جانشین خودش قرار داده بود به کناری زدند و به پیروی از سامری در حال پرستش گوساله هستند.
آیا این مثالی واضح و آشکار از گمراهی مردم بعد از پیامبرشان نیست؟ 
و خداوند خطاب به مسلمانان نیز میفرماید:     أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ2وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ -2و3 عنکبوت   آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» ، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟  ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم ( و اینها را نیز امتحان می کنیم ) باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد 
 
حال باید با دیدگانی بدون تعصب بنگریم و به دنبال نمونه این گمراهی در امت محمد (ص) و بعد از فوت ایشان باشیم.
 
چنانکه حضرت محمد (ص) به روایت بخاری میفرماید:
 
شما روش گذشتگان را مو به مو پیروی خواهید کرد تا آنجا که اگر آنان داخل لانه چلپاسه شدند شما هم داخل می‏شوید. گفتیم: آیا(مرادتان) یهود و نصاری است؟ فرمود: پس چه کسی؟
صحیح البخاری ج4 ص169
 
براستی بعد از رحلت پیامبر (ص) چه بر سر این امت آمد که به قول جناب عمر در صحیح بخاری برای مهمترین رکن یک جامعه یعنی انتخاب حاکم دست به عملی فلته و بدون فکر زدند که به تصور ایشان خداوند شرش را دور کرد؟(صحیح البخاری ج 6 ص 2505)
 
و چه زیبا پیامبر (ص) فرمود و خداوند با جاری کردن روایت بر زبان مسلم نیشابوری حجت را تمام کرد:
وحَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلِ بْنِ عَسْکَرٍ التَّمِیمِیُّ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَسَّانَ، ح وحَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الدَّارِمِیُّ، أَخْبَرَنَا یَحْیَى وَهُوَ ابْنُ حَسَّانَ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ یَعْنِی ابْنَ سَلَّامٍ، حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ سَلَّامٍ، عَنْ أَبِی سَلَّامٍ، قَالَ: قَالَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا کُنَّا بِشَرٍّ، فَجَاءَ اللهُ بِخَیْرٍ، فَنَحْنُ فِیهِ، فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: هَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الشَّرِّ خَیْرٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: کَیْفَ؟ قَالَ: «یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ، وَلَا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی، وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ»، قَالَ: قُلْتُ: کَیْفَ أَصْنَعُ یَا رَسُولَ اللهِ، إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ، وَأُخِذَ مَالُکَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ»
 
صحیح مسلم ج3 ص1476
حذیفه بن یمان صاحب سر پیامبر میگوید: به رسول خدا عرض کردم:
ما در زمان شرى بودیم خدا خیرى آورد و ما الآن در خیر هستیم آیا دنباله این خیر، شرى است؟ فرمود: بلى، گفتم دنباله آن شر خیرى است؟ فرمود: بلى. گفتم آیا دنباله آن خیر نیز شرى است؟ فرمود:  بلى. گفتم: چگونه است؟ فرمود: بعد از من پیشوایانى بر شما حکومت کنند که به هدایت من هدایت نیافته‏اند و به سیره و سنت من رفتار نمى‏کنند و به زودی در میان آنان مردانى حاکم می‌شوند که دلهاى آنها دلهاى شیاطین است ولى در لباس انسان درآمده‏اند. گفتم: اگر من آن زمان را درک کردم چه کنم؟ فرمود: گوش فرادار و از امیر اطاعت کن، هر چند بر پشت تو تازیانه زند و مال تو را بر باید گوش بده و پیروى کن‏.
 
دقت شود:پیامبر(ص) در مورد مسئله خلافت بر مسلمین سخن میگوید و میفرماید من برای شما خیری بودم . بعد از فوت من برای شما شری است (خلافت ابابکر و عمر) و بعد از آن شر دوباره خیری است (خلافت امام علی علیه السلام) و بعد از آن خیر دوباره شری است (خلافت معاویه)
 
 
با سند صحیح از حضرت امیرمومنان علی علیه السلام روایت شده است که مداوم در زمان حیات رسول خدا همیشه میفرمود خدا اینگونه فرموده است: اگر پیامبر بمیرد و یا کشته شود بر گذشته خود بر میگردید؟
 بخدا قسم ما بر گذشته خودمان بر نمیگردیم بعد از اینکه خدا ما را هدایت کرده است 
بخدا اگر پیامبر بمیرد و یا کشته بشود با همان کسانی که پیامبر جنگیده است میجنگم تا اینکه کشته بشوم بخدا قسم من برادرش و جانشینش و پسر عمویش و وارث(علم) هستم پس چه کسی سزاور تر است از من برای جانشینی پیامبر.
وعن ابن عباس أن علیا کان یقول فی حیاة رسول الله صلى الله علیه وسلم إن الله عز وجل یقول ) أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابکم ( والله لا ننقلب على أعقابنا بعد إذ هدانا الله تعالى والله لئن مات أو قتل لأقاتلن على ما قاتل علیه حتى أموت والله إنی لأخوه وولیه وابن عمه ووارثه فمن أحق به منی رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح 
 
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة , بیروت - 1407ج 9 ص134
 
 
دومین مثل قرآنی: 

حضرت موسی علیه السلام در سوره مبارکه اعراف خطاب به حضرت هارون علیه السلام میفرماید تو خلیفه من بر قومم هستی:
 
وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَـرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. الأعراف: آیه 142.
 
موسی به برادرش هارون گفت بر قومم خلافت کن و اصلاح کن و راه مفسیدین را پیروی نکن
 
جدا که این شاهکار الله عز و جل است و چه شاهکار و مثل خوبی برای اتمام حجت قرار داده است. حضرت موسی (ع) هارون (ع) را جانشین خود بر قومش میکند و آن هم چه هارونی؟؟ همان هارونی که پیامبر فرموده است:
 
ای علی ، آیا راضی نیستی که جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه حضرت هارون نسبت به موسی باشد. تمام رتبه‌ای که هارون نسبت به موسی داشت، تو نسبت به من داری فقط یک استثناء وجود دارد و آن این است که نبوتی در کار نیست.
صحیح البخاری، ج 4، ص 1602
 
در این حدیث که در صحیح ترین کتاب اهل سنت آمده است پیامبر (ص) خطاب به علی علیه السلام میفرماید منزل و جایگاه تو همانند منزلت هارون است به جز یک منزلت که هارون داشت و تو نخواهی داشت و آن نبوت است.
 
قال تعالى :  {وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّا} مریم: 53
 
حال هارون علیه السلام چه منزلتهایی به جز نبوت داشت؟
 
الف: برادری:
{وَاجْعَلْ لِی وَزِیرا مِنْ أَهْلِی  هَارُونَ أَخِی طه: آیه 29
 
ب: وزارت:
 قال تعالى عن لسان موسى :  {وَاجْعَلْ لِی وَزِیرا مِنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی}. طه: آیه 29
 
ج: خلافت :
قال تعالى : {وَقَالَ مُوسَى لأَِخِیهِ هَـرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ }. الأعراف: آیه 142.
 
و تمام این منزلت ها طبق حدیث صحیح پیامبر متعلق به امیرمومنان علی علیه السلام نیز میباشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در موقعیت های مختلف این منزلت ها را بیان میکرده است مانند حدیث ثقلین ، حدیث منزلت ، حدیث یوم الدار ، حدیث غدیر ، حدیث وصایت و ...
در حدیث ثقلین که در صحیح مسلم آمده است. پیامبر (ص) در غدیر خم میفرماید بعد از من دو چیز برای شما باقی میگذارم: کتاب خدا و اهل بیتم و به این دو رجوع کنید و سه بار میفرماید شما را به حق الله به اهل بیتم سفارش میکنم:


36 - (2408) حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ، وَشُجَاعُ بْنُ مَخْلَدٍ، جَمِیعًا عَنِ ابْنِ عُلَیَّةَ، قَالَ زُهَیْرٌ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنِی أَبُو حَیَّانَ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ حَیَّانَ، قَالَ: انْطَلَقْتُ أَنَا وَحُصَیْنُ بْنُ سَبْرَةَ، وَعُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ، إِلَى زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ، فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَیْهِ قَالَ لَهُ حُصَیْنٌ: لَقَدْ لَقِیتَ یَا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا، رَأَیْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَسَمِعْتَ حَدِیثَهُ، وَغَزَوْتَ مَعَهُ، وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ لَقَدْ لَقِیتَ، یَا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا، حَدِّثْنَا یَا زَیْدُ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: یَا ابْنَ أَخِی وَاللهِ لَقَدْ کَبِرَتْ سِنِّی، وَقَدُمَ عَهْدِی، وَنَسِیتُ بَعْضَ الَّذِی کُنْتُ أَعِی مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَمَا حَدَّثْتُکُمْ فَاقْبَلُوا، وَمَا لَا، فَلَا تُکَلِّفُونِیهِ، ثُمَّ قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا فِینَا خَطِیبًا، بِمَاءٍ یُدْعَى خُمًّا بَیْنَ مَکَّةَ وَالْمَدِینَةِ فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، وَوَعَظَ وَذَکَّرَ، ثُمَّ قَالَ: " أَمَّا بَعْدُ، أَلَا أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَ رَسُولُ رَبِّی فَأُجِیبَ، وَأَنَا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ: أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللهِ فِیهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِکُوا بِهِ " فَحَثَّ عَلَى کِتَابِ اللهِ وَرَغَّبَ فِیهِ، ثُمَّ قَالَ: «وَأَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی»
از زید بن ارقم نقل می‌کند که روزی رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در منطقه‌ای به نام غدیر خم بین مکه و مدینهبرای ما خطبه‌ای خواند پس حمد وثنای خداوند را به جا آورد و مردم را موعظه کرد سپس فرمود : و اما بعد ای مردم آگاه باشید که من بشر هستم و نزدیک است که فرستاده پروردگارم (عزرائل) بیاید و من اجابت کنم و من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می‌گذارم ، اول کتاب خدا که در آن نور و هدایت است ، پس به کتاب خدا چنگ بزنید ، پس رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) مردم را به کتاب خدا سفارش و ترغیب کرد ، سپس فرمود : دوم اهل بیت من ، شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم ، شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم ،
شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم ، شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم ، شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم.
النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1873، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
 
و اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند؟ آیا ابابکر و عمر و عثمان  جزو اهل بیت بودند؟؟؟
 
61 - (2424) حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ نُمَیْرٍ - وَاللَّفْظُ لِأَبِی بَکْرٍ - قَالَا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، عَنْ زَکَرِیَّاءَ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ شَیْبَةَ، عَنْ صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ، قَالَتْ: قَالَتْ عَائِشَةُ: خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: " {إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا} [الأحزاب: 33] "
صحیح مسلم 1/1883
وقتی آیه تطهیر نازل شد رسول اکرم (ص) حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر کساء قرار داد و آیه شریفه قرائت فرمود
 
 
برای نمونه در این حدیث از کتاب السنة ابن ابی عاصم، پیامبر (ص) میفرماید ای علی(ع)  تو جانشین من در میان تمام مؤمنان بعد از من هستی.
( السنة، ج2، ص565) -سند صحیح
و یا در حدیث خلیفتین میفرماید من در میان شما دو جانشین می‌گذارم که کامل هستند، کتاب خدا و عترت من اهل بیتم، آن دو از همدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
مسند ابن أبی شیبة ، ج 1، ص108، ح135 -سند صحیح
[حکم الألبانی]
 (صحیح) انظر حدیث رقم: 2457 فی صحیح الجامع
جامع الصغیر ج1 ص4222
 
و موارد دیگر که با سند صحیح در کتب اهل سنت آمده و به صورت تیتر وار ارائه میشود:
1- « علیٌ ولی کل مؤمن بعدی » الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ،ج 6 ص 372
2- « هو ولی کل مؤمن من بعدی » مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص 437

3- « انت ولی کل مؤمن بعدی » مسند أبی داود الطیالسی ،ج 1 ص 360 ح 2752

4- « أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنة » فضائل الصحابة ج 2 ص 684 ح1168

5- « أنت ولیی فی کل مؤمن بعدی » أحمد بن حنبل الشیبانی ،ج 1ص330

6- « فانه ولیکم بعدی » الإصابة فی تمییز الصحابة ج 6ص 623

7- « ان علیاً ولیکم بعدی » البدایة والنهایة ج 7 ص 346

8- « هذا ولیکم بعدی » السنن الکبرىج 5 ص 133

9- «أنک ولی المؤمنین من بعدی» تاریخ بغداد ج 4 ص 338

10- «أنت ولیی فی کل مُؤْمِنٍ بعدی» مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 330

11- « إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی » السنة ج 2 ص 565 12- « فهو أولى الناس بکم بعدی » المعجم الکبیر ج 22 ص 135
 
سومین مثال قرآنی:
 
بعد از غیبت چند روزه حضرت موسی علیه السلام خلافت از هارون (ع)  غصب شد و مردم به سامری روی آوردند. جدا که شگفت آور است:
از قول هارون علیه السلام در مورد این واقعه در سوره طه آمده است:
 
وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی‏ وَ أَطیعُوا أَمْری90
 
قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى‏91
 
90) و پیش از آن ، هارون به آنها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس ، از من پیروی کنید ، و فرمانم را اطاعت نمایید!» 
 
91) ولی آنها گفتند: «ما هم چنان گرد آن می گردیم ( و به پرستش گوساله ادامه می دهیم ) تا موسی به سوی ما بازگردد!» 
و چه زیبا هارون علیه السلام در قوم موسی وسیله ای برای اتمام حجت با قوم محمد صلی الله علیه و آله شده است. 
بعد از پیامبر خلافت از امیرمومنان علیه السلام ، همان شخصی که پیامبر فرمود مثل تو در قوم من همانند مثل هارون در قوم موسی است نیز به گواه تاریخ غصب شد.
 
پیامبر (ص) در حدیث صحیح السندی از کتب اهل سنت میفرماید:
565 - حَدَّثَنَا الْقَوَارِیرِیُّ، حَدَّثَنَا حَرَمِیُّ بْنُ عُمَارَةَ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ عُمَیْرَةَ أَبُو قُتَیْبَةَ الْقَیْسِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی مَیْمُونُ الْکُرْدِیُّ أَبُو نُصَیْرٍ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آخِذٌ بِیَدِی، وَنَحْنُ نَمْشِی فِی بَعْضِ سِکَکِ الْمَدِینَةِ، إِذْ أَتَیْنَا عَلَى حَدِیقَةٍ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِیقَةٍ قَالَ: «لَکَ فِی الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا»، ثُمَّ مَرَرْنَا بِأُخْرَى فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِیقَةٍ، قَالَ: «لَکَ فِی الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا»، حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ، کُلُّ ذَلِکَ أَقُولُ مَا أَحْسَنَهَا وَیَقُولُ: «لَکَ فِی الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا»، فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِیقُ اعْتَنَقَنِی ثُمَّ أَجْهَشَ بَاکِیًا، قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟ قَالَ: «ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ أَقْوَام، لَا یُبْدُونَهَا لَکَ إِلَّا مِنْ بَعْدِی»، قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی؟، قَالَ: «فِی سَلَامَةٍ مِنْ دَیْنِکَ»
مسند ابی یعلی ج1 ص426
 
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه‏اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهائى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى‏کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند که من دعوت حق را اجابت کرده‏ام و در میان شما نیستم‏ ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است . 
شدت این حسادت ها را ببینید که وقتی شهرت لقب وصی برای امیر المؤمنین علیه السلام بین برخی صحابه و تابعین بحث و جدل ایجاد میکند  ام المونین عایشه چه گونه پاسخ میدهد:
 
به نقل از صحیح بخاری:

2741 - حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ زُرَارَةَ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، قَالَ: ذَکَرُوا عِنْدَ عَائِشَةَ أَنَّ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا کَانَ وَصِیًّا، فَقَالَتْ: " مَتَى أَوْصَى إِلَیْهِ، وَقَدْ کُنْتُ مُسْنِدَتَهُ إِلَى صَدْرِی؟ - أَوْ قَالَتْ: حَجْرِی - فَدَعَا بِالطَّسْتِ، فَلَقَدْ انْخَنَثَ فِی حَجْرِی، فَمَا شَعَرْتُ أَنَّهُ قَدْ مَاتَ، فَمَتَى أَوْصَى إِلَیْهِ "

صحیح البخاری ج4 ص3


نزد عایشه گفته شد: علی علیه السلام وصی پیامبر اکرم است. عایشه گفت: چه زمانی رسول خدا صلّی الله علیه وآله چنین وصیتی نمود در حالی که آن حضرت در حالی که سر بر سینه من گذارده بود چشم از دنیا بست. یا این که گفت: پیامبر اکرم سر در آغوش من داشت و تشتی طلب کرد، و در آغوش من افتاد و آن گاه بود که متوجه شدم آن حضرت جان داده است. حال با این وجود چه زمانی رسول خدا صلّی الله علیه وآله وصیت کرد که من از آن آگاه نگردیدم؟ 


چطور قبول کنیم لقب وصی النبی آن چنان بین اصحاب رواج داشت که در زمان خلافت ابوبکر با یکدیگر بحث میکردند که چه بر سر وصایت پیامبر آمد و حتی این مطلب در اصحح کتاب اهل سنت نیز نفوذ کرد اما عایشه از آن بی اطلاع بود؟ و دلیلش را ببینید که میگوید ایشان در زمان وفاتش چنین چیزی نفرموده است! حال آنکه اولا به گواهی تاریخ پیامبر ص بارها قضیه جانشینی را مطرح فرمود و ثانیا در زمان وفاتش نیز برای بیان این موضوع قلم و دوات خواست و عمر و یارانش با تهمت هذیان به پیامبر ص مانع نوشتن وصیت شدند.

حال آیا گفته او را باور کنیم و یا اینکه بغض و عداوتی و یا نفع شخصی در میان بود که مانع از بیان حقیقت میشد؟
شاید هم فراموش کرده است؟!! همانطور که این نسبت فراموشی را به ابن عباس دادند باز هم در صحیح بخاری:
حَدَّثَنَا قَبِیصَةُ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ عَنْ سُلَیْمَانَ الْأَحْوَلِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّهُ قَالَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَمَا یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فَقَالَ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَقَالَ ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا وَلَا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ دَعُونِی فَالَّذِی أَنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمَّا تَدْعُونِی إِلَیْهِ وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ أَخْرِجُوا الْمُشْرِکِینَ مِنْ جَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِیزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا کُنْتُ أُجِیزُهُمْ وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ وَقَالَ یَعْقُوبُ بْنُ مُحَمَّدٍ سَأَلْتُ الْمُغِیرَةَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ جَزِیرَةِ الْعَرَبِ فَقَالَ مَکَّةُ وَالْمَدِینَةُ وَالْیَمَامَةُ وَالْیَمَنُ وَقَالَ یَعْقُوبُ وَالْعَرْجُ أَوَّلُ تِهَامَةَ
صحیح البخاری، ج 3، ص 1111
 
پیامبر در زمان رحلت وصیت کرد: مشرکین را از جزیرة العرب بیرون کنید، آن گروه‌هایی که برای اسلام آوردن می‌آیند، همان گونه که من پذیرایی می‌کردم، پذیرایی کنید، وصیت سوم را فراموش کردم!!!
 
چطور ممکن است شخصی مطلب به این مهمی (آخرین وصیت پیامبرش)  را فراموش کند؟ با کدام عقلی سازگاری دارد؟
البته باز جای شکرش باقی است که در اینجا منکر اصل وصیت در زمان رحلت پیامبر نشده اند آن چنان که عایشه منکر شده بود و گفت پیامبر در آغوش من جان داد و هیچ وصیتی نکرد!! 
سبحان الله.
چطور میتوان این فراموشی را باور کرد؟ چطور باور کنیم این شهرت به وصی بودن امیر مومنان را صحابه شنیدند اما عایشه نشنید؟ 
 
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ( نمل - 14)
و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبّر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود.
 
چهارمین مثال قرآنی:

در قرآن میخوانیم حضرت هارون در مقابل غصب خلافتش توسط سامری سکوت میکند و دلیل این سکوت را عهد و پیمانی مینامد که با حضرت موسی (ع) بسته بود.
زمانی که حضرت موسی علیه السلام به سوی قومش بازگشت به هارون (ع) فرمود چرا از گفته من(که گفته بودم راه مفسدین را پیروی نکن) اطاعت نکردی و سکوت اختیار کردی؟
 
قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا 92
أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْری 93
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی‏ وَ لا بِرَأْسی‏ إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی94
92) ( موسی ) گفت: «ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند
93) از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟!» 
94) ( هارون ) گفت: «ای فرزند مادرم! [ ای برادر! ] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی ، و سفارش مرا به کار نبستی!» 
 
اینجاست که به اوج مظلومیت امیرمومنان علیه السلام پی میبریم. 
ایشان نیز بعد از واقعا سقیفه برای جلوگیری از نابودی کامل اسلام دست به شمشیر نبرد به طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله عمل کرد:
 
احمد حنبل با سند صحیح روایت میکند که علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند: به زودی بعد از من اختلاف و درگیری و
 اتفاقات بدی خواهد افتاد؛در این زمان؛اگر توانستی که صلح کنی؛پس همین کار را بکن
مسند احمدبن حنبل ج1ص469 ح695 
 
 
و ببینید چه زیبا خود حضرت در زمان خلافتش دلیل سکوت و عدم دست بردن به شمشیر را بیان میکند:
 
اشعث بن قیس گفت: اى پسر ابى طالب، چه مانعى داشتى هنگامى که با ابو بکر و عمر و بعد از آنها با عثمان بیعت شد، جنگ کنى و شمشیر بزنى؟! تو از روزى که به عراق آمده‏اى براى ما خطبه‏اى نخوانده اى مگر اینکه در آن قبل از اینکه از منبر پائین بیایى گفته‏اى: «بخدا قسم من سزاوارترین مردم نسبت به آنان هستم و از هنگامى که خداوند محمد صلى اللَّه علیه و آله را قبض روح کرده همچنان مظلوم بوده‏ام». چه چیزى ترا مانع شده که با شمشیرت از مظلومیّت خود دفاع کنى؟
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اى پسر قیس، سخنت را گفتى جواب را بشنو: ترس و یا کراهت از لقاى پروردگار مرا از این اقدام مانع نبوده، و نه اینکه نمى‏دانستم آنچه نزد خداست از دنیا و بقاء در آن براى من بهتر است‏. آنچه مرا از این کار مانع شد امر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و پیمان او با من بود. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد که امت بعد از او با من چه خواهند کرد.
بنا بر این هنگامى که کارهایشان را با چشم مى‏دیدم علم من و یقینم قوى‏تر از قبل نبود، بلکه من به سخن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بیشتر از آنچه با چشم دیدم و شاهد بودم یقین داشتم.
عرض کردم: یا رسول اللَّه، وقتى چنین کارهایى بوقوع پیوست چه سفارشى به من مى‏فرمایى؟ فرمود: «اگر یارانى پیدا کردى به آنان اعلان جنگ کن و با ایشان جهاد کن، و اگر یارانى نیافتى دست نگهدار و خون خود را حفظ کن تا زمانى که براى برپایى دین و کتاب خدا و سنّت من یارانى پیدا کنى».
و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد که بزودى امت مرا خوار کرده و با غیر من بیعت مى‏کنند و تابع دیگرى مى‏شوند.
و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد که من نسبت به او همچون هارون نسبت به موسى هستم، و امت بعد از او بمنزله هارون و پیروانش و گوساله و پیروانش خواهند شد، آنجا که موسى گفت: «یا هارُونُ، ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی‏ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی‏» و قال: «یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی‏»، «اى هارون، چرا وقتى دیدى مردم گمراه مى‏شوند دست از متابعت من برداشتى؟ آیا با فرمان من مخالفت کردى؟ گفت: اى پسر مادرم، این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند» و گفت: «اى پسر مادرم، گریبان مرا مگیر و دست از سرم بردار، من ترسیدم بگوئى‏ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ اختلاف انداختى و گفتار مرا مراعات نکردى» مقصود پیامبر صلى اللَّه علیه و آله این بود که موسى علیه السّلام وقتى هارون را جانشین خود در میان آنان قرار داد به او دستور داد که اگر گمراه شدند و یارانى پیدا کرد با آنان جهاد نماید، و اگر یارانى پیدا نکرد خوددارى کند و خون خود را حفظ کند و بین آنان تفرقه نیندازد. من هم ترسیدم برادرم پیامبر صلى اللَّه علیه و آله همین سخن را به من بگوید که: «چرا بین امّت تفرقه انداختى و مراعات سخن مرا نکردى، در حالى که با تو عهد کرده بودم که اگر یارانى نیافتى دست نگه دارى و خون خود و اهل بیت و شیعیانت را حفظ کنى»؟
فرمود: وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دنیا رفت مردم به ابو بکر تمایل نشان دادند و با او بیعت کردند در حالى که من مشغول غسل و دفن آن حضرت بودم. سپس به قرآن مشغول شدم و با خود قسم یاد کردم که عبا بر دوش‏ نیندازم مگر براى نماز تا آنکه همه قرآن را در یک کتاب جمع کنم، و این کار را انجام دادم.
سپس فاطمه را سوار کردم و دست دو پسرم حسن و حسین را گرفتم، و احدى از اهل بدر و سابقون از مهاجرین و انصار را فراموش نکردم مگر آنکه آنان را در باره حقّ خود قسم دادم و به یارى خویش دعوت نمودم. ولى از همه مردم جز چهار نفر نداى مرا اجابت نکردند که سلمان و ابو ذر و مقداد و زبیر بودند. همراه من کسى از اهل بیتم نبود که با کمک او بجنگم و قوّت بگیرم. حمزه در روز احد و جعفر در روز موته کشته شده بودند. من بین دو نفر احمق بد خلق‏ ذلیل حقیر عاجز یعنى عباس و عقیل ماندم که‏ این دو با کفر فاصله کمى داشتند
لذا مرا مجبور کردند و بر من غالب شدند. من هم سخنى را که هارون به برادرش گفته بود گفتم: «اى پسر مادرم، این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند»
 
پس من از هارون نیک پیروى کرده و با عهد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله حجّتى قوى در دست دارم.
 
سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص: 665
 
 
و چنانکه حضرت در جای دیگر میفرماید:
هان! به خدا قسم، ابو بکر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشید، در حالى که میدانست، جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست، علم و دانش، از وجودم همچون سیل سرازیر مى‏شود، و مرغ اندیشه به قلّه منزلتم نمى‏رسد. اما از خلافت چشم پوشیدم، و روى از آن برتافتم. و عمیقا اندیشه کردم که با دست بریده، و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایى که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت مى‏شود!
 
دیدم خویشتندارى در این امر عاقلانه ‏تر است، پس صبر کردم در حالى که گویى در دیده‏ام خار بود و استخوان راه گلویم را بسته بود! می‏دیدم که میراثم به غارت می‏رود. تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد.
(نهج البلاغه خطبه 3)
 
و شاهد این فرموده ی امام علیه السلام ، گفته خود ابابکر است که با سند صحیح در چندین کتب اهل سنت آمده است:
 
لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ.
 
و چون ابوبکر به خلافت رسید براى مردم سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: اى مردم من رهبر شما شده‌ام؛ ولى بهترین شما نیستم.
 
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛
الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، عیون الأخبار، ج1، ص34؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ)، تاریخ الطبری، ص237 ـ 238، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
 
ابن کثیر دمشقى، بعد از نقل این خطبه مى‌نویسد:
وهذا إسناد صحیح.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج6، ص301، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
 
و امیر مومنان خطبه پنجم نهج البلاغه میفرماید:
أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ... أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ... فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَإِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی وَاللَّهِ لابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ.
 
اى مردم امواج کوه پیکر فتنه ‏ها را، با کشتی‌هاى نجات در هم بشکنید... دو کس راه صحیح را پیمودند آن کس که با داشتن یار و یاور و نیروى کافى به پا خاست و پیروز شد، و آن کس که با نداشتن نیروى کافى کناره‏گیرى کرد و مردم را راحت ساخت.
اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم) گویند: بر ریاست و حکومت حریص است، و اگر دم فرو بندم (و ساکت نشینم) خواهند گفت از مرگ مى‏ترسد. (اما) هیهات پس از آن همه جنگ‌ها و حوادث (این گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است؛ اما من از علوم و حوادثى آگاهم که اگر بگویم همانند طناب ها در چاه‌هاى عمیق به لرزه درآئید.
 
همچینین آن حضرت در ماجرای هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها از عهدش با پیامبر (ص) نام میبرد:
علی علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد؛ ولى به یاد سخن پیامبر صلى الله علیه وآله و وصیتى که به او کرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاک! قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى که پیامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى که تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى
 سلیم بن قیس الهلالی، ص568
 
 
پنجمین مثال قرآنی:

برخی میگویند چطور ممکن است صحابی پیامبر بعد از مدت بسیار اندکی از رفتن پیامبر(ص) گمراه شوند در حالی که یار پیامبر بودند و نشانه های رسالتش را به روشنی دیده بودند؟ اگر واقعا پیامبر (ص) بارها و بارها به وصایت علی علیه السلام تاکید کرد و آن را امری الهی خواند و در روزهای پایانی عمرش نیز در غدیر خم آن را در جلوی دیدگان هزاران صحابه مطرح کرد که هر کس من مولای اویم این علی (ع) مولای اوست. چطور میشود همه اینها در مدت کوتاهی فراموش شود؟
 
 خداوند عالم و حکیم نمونه این گمراهی را در امت موسی قرار داده است تا آیتی برای قوم محمد (ص) باشد و حق را آشکار کند و آنان را به ایمان و سپاس الهى گرایش دهد و حجت را برایشان در روز رستاخیز تمام کند و عذر و بهانه ای برایشان نگذارد.
 
در آیه 86 سوره طه میفرماید:
فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی (86طه)  پس موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود برگشت [و] گفت اى قوم من آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد آیا این مدت بر شما طولانى مینمودیا خواستید خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آید که با وعده من مخالفت کردید
 
 قوم بنی اسرائیل با چشم خود اژدها شدن عصای موسی (ع) را دیدند ؛ با چشم خود شکافته شدن دریا را مشاهده کردند و از وسط دریا عبور کردند و بسیاری معجزات دیگر در مصر و در مسیر حرکتشان به سمت سرزمین موعود از موسی (ع) مشاهده کردند. اما همین مردم تنها وقتی 30 روز غیبت از پیش گفته شده ی موسی به 40 روز رسید همگی به جز عده ای بسیار اندک گوساله پرست شدند. یعنی فقط در 10 روز غالب بنی اسرائیل هارون را به کناری زدند و گوساله پرست شدند. 
آیا باز هم جای عذر و بهانه ای برای امت محمد بعد از این باقی مانده است؟ قرآن همه چیز را از پیش به روشنی بیان کرده و پیامبر (ص) نیز فرموده امت من جا روی جای پای امت بنی اسرائیل میگذارند.
 
 
و حال کلام جان گداز امیرمومنان را بخوانیم که در زمان به خاک سپردن دختر پیامبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیده زنان اهل بهشت چطور با پیامبر سخن میگوید و از گمراهی آنان در زمان اندک از فوت ایشان سخن میگوید:
 
درود بر تو اى رسول خدا از من و از دخترت که در جوار تو فرود آمده و بزودى بتو پیوست (بنا بر مشهور هفتاد و پنج روز بعد از پدر بزرگوارش در دنیا زندگانى نمود) اى رسول خدا شکیبائى من از (جدائى) برگزیده تو کم گردید، و طاقت و توانائى من از (رفتن) او از دست رفت، ولى براى من پس از دیدار مفارقت و جدائى تو و سختى مصیبت و اندوه تو شکیبائى جا دارد (هر چند مصیبت فراق فاطمه علیها السّلام جانگداز است ولى از مصیبت مفارقت تو سختتر نیست، و چون بر آن مصیبت شکیبائى نمودم در این مصیبت هم شکیبا خواهم بود) در حالیکه من سرت را بر لحد آرامگاهت‏نهادم، و بین گردن و سینه‏ام جان از تنت خارج شد (با این همه مهر و علاقه معلوم است که چه کشیده‏ام ولى باز جاى صبر و شکیبائى است، زیرا) ما مملوک خدا هستیم و بسوى او باز مى‏گردیم (جان ما در اختیار او است و این جهان جاى ماندن نمى‏باشد، پس همه بسوى تو آمده بار عمل آنجا بگشائیم) همانا امانت (فاطمه علیها السّلام) پس گرفته و گروگان دریافت شد، ولى (در این مصیبت) همواره بعد از این در اندوه بوده شبم به بیدارى خواهد گذشت تا اینکه خداوند براى من سرائى که تو در آن اقامت گزیده‏اى اختیار نماید (مرا بتو ملحق فرماید) و بهمین زودى دخترت بتو خبر خواهد داد اجتماع امّت ترا بر ستم به آن مظلومه (حقّش را نشناخته، پهلویش را شکسته و جنینش را سقط و فدکش را غصب کردند) پس همه سرگذشت را از او سؤال کن و چگونگى رفتارشان را با ما بپرس، این همه ستمگرى از ایشان بر ما وارد شده در حالیکه از رفتن تو مدّتى نگذشته و یاد تو از بین نرفته بود،  و بر هر دو شما درود باد درود وداع کننده (با محبّت و دوستى) نه درود خشمگین و رنجیده و دلتنگ، پس اگر بروم نه از بى علاقه‏گى است و اگر بمانم نه از بد گمانى است بآنچه خداوند به شکیبایان وعده داده (از نزد شما مى‏روم در حالیکه همه جا بیاد شما هستم).
نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 320
 
 
ششمین مثال قرآنی:


مثال دیگری از قران که جای هر گونه عذر و بهانه را میبندد و حجت را تمام میکند تعداد سرپرست و حاکم امت بنی اسرائیل است که توسط الله انتخاب شده است (نه مردم).
 
وَ لَقَد اَخَذ اللّهُ میثاقَ بَنی اسرائیل و بَعَثْنا مِنهُم اثنی عَشر نقَیباً (مائده / 12)
خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از میان آنان دوازده سرپرست برانگیختیم.
 
قوم بنی اسرائیل 12 سرپرست داشتند. و پیامبر اسلام (ص) نیز فرموده امت شما نیز جا پای امت موسی (ع) میگذارد و شما نیز 12 نقیب خواهید داشت.
 
 
أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ وَالْبَزَّارُ مِنْ حَدِیث بن مَسْعُودٍ بِسَنَدٍ حَسَنٍ أَنَّهُ سُئِلَ کَمْ یَمْلِکُ هَذِهِ الْأُمَّةَ مِنْ خَلِیفَةٍ فَقَالَ سَأَلْنَا عَنْهَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ اثْنَا عَشَرَ کَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ
فتح الباری لابن حجر ج13 ص212
از پیامبر (ص) سوال  چه تعداد جانشین مالک این امت هستند؟ پیامبر (ص) فرمود: زمام امور این امت را دوازده جانشین من به دست می‌گیرند که تعداد آنان با تعداد نقباء بنی اسرائیل برابر است.
 
این حدیث شریف که با سند نیکو در کتب اهل سنت آمده است ثابت میکند تعداد جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده نفر است به همان تعدادی که خداوند برای امت موسی (ع) تعیین کرد. و همانطور که نقباء بنی اسرائیل از طرف خداوند انتخاب شدند ، نقباء امت محمد (ص) نیز از طرف خدا باید تعیین شوند.
 
و روایت دیگری در این باره:
 
2093 - وَقَالَ مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ
وَقَالَ إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا أَبُو أُسَامَةَ قَالَا ثنا الْمُجَالِدُ عَنِ الشَّعْبِیِّ عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ الله عَنْه فَقَالَ هَلْ حَدَّثَکُمْ نَبِیُّکُمْ کَمْ یَکُونُ بَعْدَهُ مِنَ الْخُلَفَاءِ فَقَالَ نَعَمْ وَمَا سَأَلَنِی عَنْهَا أَحَدٌ قَبْلَکَ وَإِنَّکَ لَمِنْ أَحْدَثِ الْقَوْمِ سِنًّا قَالَ یَکُونُونَ عِدَّةَ نُقَبَاءِ مُوسَى اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا
هَذَا اسناده حَسَنٌ
المطالب العالیة ابن حجر العسقلانی ج9 ص577
مردی نزد عبدالله بن مسعود آمد و پرسید آیا پیامبر (ص) گفته است بعد از او چه تعداد خلیفه میباشد؟
ابن مسعود جواب داد بله و در این مورد کسی قبل از شما از من نپرسیده بود و همانا تو اولین کسی هستی که این سوال را پرسیدی. پیامبر فرمود بعد از من به تعداد نقبا موسی دوازده نقیب خواهد بود.
 
و این حدیث با راویان مختلف و در صحیح ترین کتب اهل سنت مانند بخاری و مسلم آمده است به طوری که در تواتر این حدیث شک و شبهه ای نمیماند.
این دوازده نفر در روایات اهل سنت با عناوینی چون دوازده نقیب ، دوازده خلیفه ،دوازده امیر ، دوازده قیم امت و دوازده مرد آمده است.
مسلم نیشابوری در صحیحش آورده است این دوازده جانشین همگی از قریشند: 


حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ وأبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ قالا حدثنا حَاتِمٌ وهو بن إسماعیل عن الْمُهَاجِرِ بن مِسْمَارٍ عن عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبی وَقَّاص قال: کَتَبْتُ إلى جَابِرِ بن سَمُرَةَ مع غُلَامِی نَافِعٍ أَنْ أَخْبِرْنِی بِشَیْءٍ سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال فَکَتَبَ إلی سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یوم جُمُعَةٍ عَشِیَّةَ رُجِمَ الْأَسْلَمِیُّ یقول: «لَا یَزَالُ الدِّینُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو یَکُونَ عَلَیْکُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کلهم من قُرَیْشٍ».
عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبى وَقَّاص گفت: به جابر بن سَمُرَةَ نامه نوشتم و از او خواستم که مرا از برخى از احادیثى که از رسول خدا صلى الله علیه وسلم شنیده، آگاه سازد (و حدیثى از آن حضرت برایم روایت کند) او برایم چنین نوشت: روز جمعه که شام سنگسار اسلمى بود، از رسول خدا صلى الله علیه وسلم شنیدم که مى‌فرمود: «دین، همیشه برپاست تا این که قیامت فرارسد و بر شما دوازده خلیفه باشد که همگى از قریش‌اند».
صحیح مسلم، ج3، ص1453، ح1822
 
 
و حتی در تورات امروزی نیز این مطلب باقی مانده است. ببینید خداوند چطور حجت را تمام میکند:
 
در کتاب توراة آمده که خدای تعالی به ابراهیم بشارت داد به فرزندی که نامش اسماعیل است و نسل اورا زیاد میکند و در ذریه اش دوازده امیر و یک امت بزرگ قرار میدهد
 
و اما  در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم و 12 رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی پدید آورم
تورات کتاب مقدس صفر پیدایش باب 16 آیه 22  کتاب جیمز چاپ انگلیس
 
ابن کثیر عالم بزرگ اهل سنت در این باره میگوید: در توراتى که در دست اهل کتاب است موضوعى آمده که معناى آن چنین است: «خداوند متعال ابراهیم(ع) را به وجود اسماعیل(ع) بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتى بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر از بزرگان و فرزانگان قرار دهم.»
تاریخ ابن کثیر، ج 6، ص 249 - 250.
 
و این بشارت به ابراهیم علیه السلام در قرآن نیز آمده است:
 
و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما، قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین‏
 
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم‏] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به ظالمان نمى‏رسد.»
و چه زیبا این آیه هم ادامه نسل امامان را از دودمان ابراهیم علیه السلام اثبات میکند و هم معصوم بودن آنها از ظلم را. 
 و همه میدانیم که محمد(ص) و علی (ع) از ذریه ابراهیم (ع) هستند.
 
قرآن کریم در ضمن دعاى ابراهیم(ع) و درخواست او از خداى متعال، به این حقیقت روشن اشاره کرده و مى‏ فرماید: ابراهیم گفت: ربَّنا إنّی أَسکَنتُ مِن ذُرّیّتی بِوادٍ غَیر ذی زَرعٍ عِندَ بَیْتک المُحرّم ربَّنا لِیُقیموا الصَّلاةَ فَاجْعَل أَفئِدةً مِنَ النّاس تَهوى إلیهم وَ ارْزُقهم مِن الثَّمراتِ لَعلَّهم یَشکرون .سوره ابراهیم، آیه 37.
پروردگارا! من برخى از ذریه خود را در بیابانى خشک، در کنار خانه محترم تو جاى دادم تا نماز را به پاى دارند. پروردگارا! دلهائى از مردمان را به سوى آنان بگردان و آنان را از ثمرات روزى‏ ده باشد که سپاس گویند. این آیه کریمه تأکید مى‏ کند که ابراهیم(ع) برخى از ذریه و نسل خود را که اسماعیل و فرزندان متولد او در مکه بودند، در کنار خانه خدا جاى داد و از خداى متعال درخواست کرد تا رحمت و هدایت بشر در طول تاریخ را بر عهده ذریه و فرزندان او قرار دهد، خداوند نیز دعوتش را پذیرفته و آن را در نسل او، محمد(ص) و دوازده امام(ع) قرار داده است.
امام باقر(ع) در این باره فرموده است: نَحنُ بَقیّةُ تِلکَ العِترة وَ کانَت دَعوة ابراهیم لَنا؛ ماییم بقیه آن [ذریه و] عترت و دعاى ابراهیم(ع) براى ما بود.
 
حالا بیایید از علمای بزرگ سنی بپرسید که این دوازده امام یا خلیفه را نام ببرید اگر توانستند؟
ابن جوزی در کتاب کشف المشکل خود به وضوح اعتراف میکند که بسیار جستجو کردم اما حتی یک نفر را نیافتم که معنای این سخن متواتر پیامبر (ص) را درک کرده باشد:
 
 
وَفِی الحَدِیث الثَّانِی: " یکون بعدِی اثْنَا عشر أَمِیرا کلهم من قُرَیْش " وَفِی رِوَایَة: " لَا یزَال أَمر النَّاس مَاضِیا مَا ولیهم اثْنَا عشر رجلا کلهم من قُرَیْش ". وَفِی رِوَایَة: " لَا یزَال الدّین قَائِما حَتَّى تقوم السَّاعَة أَو یکون عَلَیْکُم اثْنَا عشر خَلیفَة کلهم من قُرَیْش " وَفِی رِوَایَة: " لَا یزَال هَذَا الدّین عَزِیزًا منیعا إِلَى اثْنَی عشر خَلیفَة کلهم من قُرَیْش ".
هَذَا الحَدِیث قد أطلت الْبَحْث عَنهُ، وطلبته مظانه، وَسَأَلت عَنهُ،فَمَا رَأَیْت أحدا وَقع على الْمَقْصُود بِهِ، وَأَلْفَاظه مُخْتَلفَة لَا أَشک أَن التَّخْلِیط فِیهَا من الروَاة
 
بسیار جستجو کردم  و گمانه زنی ها را طلب کردم و همه نظریه ها را پیدا کردم و از استادم سوال کردم . یک نفر را پیدا نکردم که مقصود پیامبر را فهمیده باشد
کشف المشکل من حدیث الصحیحین  لابن جوزی ج1 ص449
 
و یاجلال الدین سیوطی که بیش از 500 تألیف و تصنیف دارد و تقریبا مثل علامه مجلسی از نظر کثرت آثار است. در هر زمینه ادبیات ؛ تفسیر ؛ رجال، حدیث ،تاریخ، علوم قرآن و......... ید طولایی دارد.
 
ایشان با آنهمه علم و تبحر در انطباق این دوازده نفر عاجز مانده  و ناامید گشته است.
 
شاید پرسیده شود چرا پیامبر (ص) نام این دوازده خلیفه اش را به وضوح نگفته تا شک و شبهه ای برای اهل سنت باقی نماند و چرا فقط به بیان تعداد آن کفایت کرده است؟
پاسخ این سوال در خود احادیث وارده نهفته است.
احمد حنبل در مسندش روایت میکند:
 
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ، حَدَّثَنِی أَبُو الرَّبِیعِ الزَّهْرَانِیُّ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ، وَعُبَیْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِیرِیُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ الْمُقَدَّمِیُّ، قَالُوا: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، حَدَّثَنَا مُجَالِدُ بْنُ سَعِیدٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِعَرَفَاتٍ، وَقَالَ الْمُقَدَّمِیُّ فِی حَدِیثِهِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَخْطُبُ بِمِنًى وَهَذَا لَفْظُ حَدِیثِ أَبِی الرَّبِیعِ، فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: " لَنْ یَزَالَ هَذَا الْأَمْرُ عَزِیزًا ظَاهِرًا حَتَّى یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ کُلُّهُمْ "، ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ، وَتَکَلَّمُوا، فَلَمْ أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ: " کُلُّهُمْ "، فَقُلْتُ لِأَبِی: یَا أَبَتَاهُ: مَا بَعْدَ " کُلُّهُمْ "؟ قَالَ: " کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ "، وَقَالَ الْقَوَارِیرِیُّ فِی حَدِیثِهِ: " لَا یَضُرُّهُ مَنْ خَالَفَهُ، أَوْ فَارَقَهُ حَتَّى یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ
پیامبر فرمود: این امر نابود نمیشود تا اینکه دوازده نفر مالک این امت شوند سپس مردم داد و فریاد کردند و حرف زدند!!! و هرگز ادامه سخن پیامبر را نشنیدم. به پدرم عرض کردم پیامبر چه فرمود که مردم سر و صدا کردند؟ پدرم گفت من تا اینجا شنیدم که پیامبر فرمود همگی از قریشند.
 
مسند احمد ج34 ص476
 
دلیل این حرکت منافق گونه مردم چه بود؟
 
در تاریخ بغداد آمده است:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا إِلَى اثنى عشر خَلِیفَةً» . قَالَ فَکَبَّرَ النَّاسُ وَضَجُّوا وَقَالَ کَلِمَةً خَفِیَّةً. فَقُلْتُ لأَبِی: یَا أَبَةِ مَا قَالَ فَقَالَ قَالَ: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ [3] » .
تاریخ بغداد ج2 ص124
 
شنیدم که پیامبر فرمود این دین عزی میماند تا دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند سپس مردم در میان سخن پیامبر شروع به ضجه زدن کردند و تکبیر گفتند!!!
 
چرا منافقین چنین ضجه زدند وسر وصدا راه انداختند و مسخره بازی وهوچی گری کردند ؟
ودر بعضی اخبار از نشست وبرخاستن بی جهت برای شلوغ کردن فضا آمده است تا مانع رسیدن صدای پیامبر به مردم شوند :
 
20939 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ الْقَوَارِیرِیُّ، حَدَّثَنَا سُلَیْمُ بْنُ أَخْضَرَ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ، یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا مَنِیعًا، یُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَیْهِ إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً» ، قَالَ: فَجَعَلَ النَّاسُ یَقُومُونَ وَیَقْعُدُونَ .مسند احمد
وقتی مردم سخن پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را شنیدند، بلند شدند و نشستند تا این‌که صدای پیامبر (صلی الله علیه و سلم) به گوش مردم نرسد.
حدثنا سلیمان الاعمش، قال: حدثنا ابن عون(، عن الشعبى، عن جابر ابن سمرة قال: ذکر أن النبى(صلى الله علیه وآله) قال: " لا یزال أهل هذا الدین ینصرون على من ناواهم إلى اثنى عشر خلیفة - فجعل الناس یقومون ویقعدون - وتکلم بکلمة لم أفهمها، فقلت لابی أو أخر: أی شئ قال؟ قال: فقال: " کلهم من قریش ".غیبت نعمانی
 
و ببینید در صحیح مسلم که جابر بن سمره از شدت سر و صدای مردم در برابر سخن پیامبر چه میگوید:
 
حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِیٍّ الْجَهْضَمِیُّ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ، ح وحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ النَّوْفَلِیُّ، وَاللَّفْظُ لَهُ، حَدَّثَنَا أَزْهَرُ، حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: انْطَلَقْتُ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَعِی أَبِی، فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا مَنِیعًا إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً»، فَقَالَ کَلِمَةً صَمَّنِیهَا النَّاسُ، فَقُلْتُ لِأَبِی: مَا قَالَ؟ قَالَ: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»
صحیح مسلم ج3 ص1453
به قدری مردم سر و صدا کردند که گویا من کر شدم و نتوانستم سخن پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را بشنوم.
 
به چه دلیل منافقان چنین کردند؟ چرا با سر و صدا و تکبیر و شلوغ کردن نگذاشتند که رسول الله (ص) اسامی آنها را به مردم بگویند ؟
رفتار این مردم دقیقا برخلاف امر خدای متعال بود که فرموده: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (الحجرات/2) (اى کسانى که ایمان آورده‏اید، صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر مکنید، و همچنانکه بعضى از شما با بعضى دیگر بلند سخن مى‏گویید با او به صداى بلند سخن مگویید، مبادا بى‏آنکه بدانید کرده‏هایتان تباه شود.)
 
بخاری و..... از اسامه نقل می‌کند که نبی مکرم بر یک بلندی قرار گرفت و فرمود : هل تَرَوْنَ ما أَرَى  آنچه که من می‌بینم می‌بینید؟  إنی أَرَى مَوَاقِعَ الْفِتَنِ خِلَالَ بُیُوتِکُمْ کَمَوَاقِعِ الْقَطْرِ من دارم می‌بینم فتنه ها در درون خانه‌های شما نفوذ کرده است همان گونه که قطرات باران زمین را فرا می‌گیرد. صحیح البخاری  ج 2 
حال چرا مردم اینقدر از رسول الله (ص) در اواخر عمرش متنفر وفراری شده بودند که حتی حاضر نبودند به سخنانش گوش دهند؟ آیا دلشان هوای جاهلیت کرده بود؟
 
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (توبه 74)
منافقان به نام خدا سوگند یاد می‌کنند که چیز بدى نگفتند (چنان نیست) آنان سخنان کفرآمیز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، کافر شدند و تصمیماتى اتخاذ کردند که موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن که در برابر نعمت و ثروتى که به فضل و بخشش خدا و پیامبرش نصیب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام کینه و دشمنى بر آمدند، با اینحال اگر توبه کنند براى آنها بسیار بهتر است و اگر نافرمانى کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت به عذابى بس دردناک مجازات خواهند کرد و در روى زمین هیچ دوست و یاورى براى آنان نخواهد بود.
 
و آنهایی که تصمیم به ترور پیامبر (ص) گرفتند چه کسانی بودند؟ همان کسانی که بعد از عدم موفقیتشان با هم عهد بستند تا نگذارند خلافت به امیرمومنالن علیه السلام برسد و با هم پیمان بستند و به اصحاب صحیفه ملعونه شهرت یافتند.
 
بسیاری از مفسرین اهل سنت در تفسیر «وَهَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا» گفته‌اند که مراد کسانی هستند که قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را ترور نمایند ؛ چنانچه بیهقی در دلائل النبوة و سیوطی در الدر المنثور می‌نویسند:
عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله علیه وسلم قافلا من تبوک إلى المدینة حتى إذا کان ببعض الطریق مکر برسول الله صلى الله علیه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن یطرحوه من عقبة فی الطریق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن یسلکوها معه فلما غشیهم رسول الله صلى الله علیه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منکم أن یأخذ بطن الوادی فإنه أوسع لکم وأخذ رسول الله صلى الله علیه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادی الا النفر الذین مکروا برسول الله صلى الله علیه وسلم لما سمعوا ذلک استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظیم وأمر رسول الله صلى الله علیه وسلم حذیفة بن الیمان رضی الله عنه وعمار بن یاسر رضی الله عنه فمشیا معه مشیا فامر عمارا أن یأخذ بزمام الناقة وأمر حذیفة یسوقها فبینما هم یسیرون إذ سمعوا وکزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله علیه وسلم وأمر حذیفة أن یردهم وأبصر حذیفة رضی الله عنه غضب رسول الله صلى الله علیه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا یشعروا انما ذلک فعل المسافر فرعبهم الله حین أبصروا حذیفة رضی الله عنه وظنوا ان مکرهم قد ظهر علیه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذیفة رضی الله عنه حتى أدرک رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما أدرکه قال اضرب الراحلة یا حذیفة وامش أنت یا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ینتظرون الناس فقال النبی صلى الله علیه وسلم لحذیفة هل عرفت یا حذیفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذیفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال کانت ظلمة اللیل وغشیتهم وهم متلثمون فقال النبی صلى الله علیه وسلم هل علمتم ما کان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله یا رسول الله قال فإنهم مکروا لیسیروا معی حتى إذا طلعت فی العقبة طرحونی منها قالوا أفلا تأمر بهم یا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أکره أن یتحدث الناس ویقولوا ان محمدا وضع یده فی أصحابه فسماهم لهما وقال اکتماهم.
بیهقى در دلائل النبوة از عروه روایت کرده که او گفت: هنگامى که رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله با مسلمین از تبوک مراجعت می کرد و در راه مدینه بسیر خود ادامه می‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى کردند، و تصمیم گرفتند که آن جناب را در یکى از گردنه‏هاى بین راه به طور مخفیانه از بین ببرند، و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این تصمیم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر کس میل دارد از راه بیابان برود ؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به آسانى از آن می گذرد، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) هم از راه عقبه که منطقه کوهستانى بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر که اراده قتل پیغمبر را داشتند براى این کار مهیا شدند، و صورت هاى خود را پوشانیدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگیرد و حذیفه هم او را سوق دهد، در این هنگام که راه می‌رفتند ناگهان صداى دویدن آن جماعت را شنیدند، که از پشت سر حرکت می‌کنند و آنان حضرت رسول را در میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى کنند.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این جهت به غضب آمد، و به حذیفه امر کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند، حذیفه به طرف آن ها حمله کرد و با عصائى که در دست داشت، بر صورت مرکب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب کرد، و آنها را شناخت، پس از این جریان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند.
بعد از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول رسید، و پیغمبر فرمود: حرکت کنید، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پیغمبر اکرم فرمود: اى حذیفه شما این افراد را شناختید ؟ عرض کرد: مرکب فلان و فلان را شناختم (ببینید که چطور دستهای خائن نام این دو شخص را حذف کرد!!!!) ، و چون شب تاریک بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشیده بودند، از تشخیص آنها عاجز شدم.
حضرت فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستیم، گفت: این جماعت در نظر گرفته بودند از تاریکى شب استفاده کنند و مرا از کوه بزیر اندازند، عرض کردند:
یا رسول اللَّه ! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم می‌کند و آنها را می‌کشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفی کرد و فرمود: شما این موضوع را ندیده بگیرید و ابراز نکنید.
البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای458هـ)، دلائل النبوة،  دلائل النبوة  ج 5، ص256،  باب رجوع النبی من تبوک وأمره بهدم مسجد الضرار ومکر المنافقین به فی الطریق وعصمة الله تعالى إیاه وإطلاعه علیه وما ظهر فی ذلک من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الکبیر؛
السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الدر المنثور،  ج 4، ص 243، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.
 
حال این اشخاص چه کسانی بودند؟
 
9 - (2779) حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَبِی نَضْرَةَ، عَنْ قَیْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَمَّارٍ: أَرَأَیْتُمْ صَنِیعَکُمْ هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمْ فِی أَمْرِ عَلِیٍّ، أَرَأْیًا رَأَیْتُمُوهُ أَوْ شَیْئًا عَهِدَهُ إِلَیْکُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: مَا عَهِدَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَیْئًا لَمْ یَعْهَدْهُ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً، وَلَکِنْ حُذَیْفَةُ أَخْبَرَنِی عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فِی أَصْحَابِی اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا، فِیهِمْ ثَمَانِیَةٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ، ثَمَانِیَةٌ مِنْهُمْ تَکْفِیکَهُمُ الدُّبَیْلَةُ وَأَرْبَعَةٌ» لَمْ أَحْفَظْ مَا قَالَ شُعْبَةُ فِیهِمْ
صحیح مسلم 4/2143
مسلم نیشابوری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که فرموده اند: (( در میان اصحاب من دوازده منافق وجود دارد؛ هشت نفر آنان داخل بهشت نمی شوند مگر این که طناب ضخیم یا شتر در سوراخ سوزن برود(کنایه از عدم امکان) هشت نفر آنان تیرها وزخمها وبیماریها کفایت شان می کند و چهار نفر ... )). آن چه را شعبه راجع به آنان گفت به یاد ندارم!!     چرا به یاد نداری ؟؟؟؟!!!!! از چه کسی میترسی ؟ البته که نشانه های این منافقین وعدم اقامه نماز برایشان توسط حذیفه بن یمان صاحب سر پیامبر وعلل مرگ آنها را پیامبر به روشنی بیان کردند
 
 
16845 - أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدَانَ، أنبأ أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدٍ، ثنا عُبَیْدُ بْنُ شَرِیکٍ، وَأَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِلْحَانَ، قَالَا: ثنا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ، ثنا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّهُ قَالَ: أَخْبَرَنِی عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ، قَالَ: بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ غَزَا تَبُوکَ نَزَلَ عَنْ رَاحِلَتِهِ فَأُوحِیَ إِلَیْهِ وَرَاحِلَتُهُ بَارِکَةٌ، فَقَامَتْ تَجُرُّ زِمَامَهَا حَتَّى لَقِیَهَا حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ، فَأَخَذَ بِزِمَامِهَا فَاقْتَادَهَا حَتَّى رَأَى رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَالِسًا، فَأَنَاخَهَا ثُمَّ جَلَسَ عِنْدَهَا حَتَّى قَامَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَتَاهُ فَقَالَ: " مَنْ هَذَا؟ " فَقَالَ: حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " فَإِنِّی أُسِرُّ إِلَیْکَ أَمْرًا فَلَا تَذْکُرَنَّهُ، إِنِّی قَدْ نُهِیتُ أَنْ أُصَلِّیَ عَلَى فُلَانٍ وَفُلَانٍ " رَهْطٍ ذَوِی عَدَدٍ مِنَ الْمُنَافِقِینَ، لَمْ یُعْلِمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذِکْرَهُمْ لِأَحَدٍ غَیْرِ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فِی خِلَافَتِهِ إِذَا مَاتَ رَجُلٌ یَظُنُّ أَنَّهُ مِنْ أُولَئِکِ الرِّهْطِ أَخَذَ بِیَدِ حُذَیْفَةَ فَاقْتَادَهُ إِلَى الصَّلَاةِ عَلَیْهِ، فَإِنْ مَشَى مَعَهُ حُذَیْفَةُ صَلَّى عَلَیْهِ، وَإِنِ انْتَزَعَ حُذَیْفَةُ یَدَهُ فَأَبَى أَنْ یَمْشِیَ مَعَهُ انْصَرَفَ عُمَرُ مَعَهُ فَأَبَى أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ، وَأَمَرَ عُمَرُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنْ یُصَلَّى عَلَیْهِ
السنن الکبری بیهقی 8/348
 
اگر این فلان وفلان مثل سایر منافقین و از بزرگان نبودند چرا اسم آنها سانسور شد؟!!!
 
و جلوگیری عمر بن خطاب از نوشته شدن وصیت پیامبر (ص) به نقل از صحیح بخاری:
 
114 - حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی یُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ: «ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّی، وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ» فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ یَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَّزِیَّةِ، مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَیْنَ کِتَابِهِ»
صحیح البخاری ج1 ص34
از ابن عباس روایت شده است که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در حال احتضار قرار گرفتند ، در حالی که در خانه ایشان مردانی بودند که عمر بن خطاب نیز در میان ایشان بود ، پیامبر فرمودند : (( بیایید تا برای شما کتابی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید .)) عمر گفت : درد بر او غلبه کرده است و در نزد شما قران موجود است و کتاب خدا ما را بس است . پس آنهایی که در خانه بودند اختلاف کردند و خصومت کردند . بعضی از ایشان کسانی بودند که می گفتند : اسباب کتابت را نزدیک بیاورید تا رسول الله برای شما بنویسد . و برخی دیگر نیز آنچه را که عمر گفته بود را می گفتند . پس وقتی سر و صدا و اختلاف زیاد شد ، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : (( برخیزید از من دور شوید .)) عبیدالله می گوید : ابن عباس همواره می گفت : به درستی که مصیبت ، همه مصیبت ، آن است که بخاطر اختلاف آنها و سر و صدای آنها ، بین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اینکه آن کتاب را برای آن ها بنویسد ، حائل و مانع شدند .
 
عمر خطاب با گفتن اینکه قرآن برای ما کفایت میکند مانع از نوشتن مطلبی شد که خود پیامبر (ص) فرمود این مطلب مانع گمراهی شما خواهد شد. و حکم کسی که سنت پیامبر (آن هم چنین مطلب مهمی) را رد کند چیست؟ انگیزه عمر برای مانع شدن از بیان این مطلب چه بوده است؟
 
و به نقل از صحیح مسلم:
21 - (1637) حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا وَکِیعٌ، عَنْ مَالِکِ بْنِ مِغْوَلٍ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّهُ قَالَ: یَوْمُ الْخَمِیسِ، وَمَا یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ، حَتَّى رَأَیْتُ عَلَى خَدَّیْهِ کَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَالدَّوَاةِ - أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ - أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَقَالُوا: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَهْجُرُ
صحیح مسلم ج3 ص1259
 
ابن عباس میگوید: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنه‌ای! بعد إبن عباس گریه کرد اشک إبن عباس آن‌چنان بر گونه‌هایش جاری بود و قطره قطره می‌ریخت؛ همانند دانه‌های مروارید. روز پنجشنبه بیماری نبی مکرم شدت گرفت، آن حضرت فرمود:
 کتابی به من بدهید تا چیزی بنویسم که برای ابد راه گمراهی را بر شما ببندد. گفتند: پیامبر هذیان می‌گوید.
 
نسبت هذیان به رسول گرامی اسلام!!!
 
 
و خداوند در سوره آل عمران فرمود:
وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاین مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شییا وسیجزالله الشاکرین. آل‏عمران : 144
ونیست محمد (ص) مگر رسولی مثل انبیا گذشته. آیا اگربمیرد یا کشته شود شما به قهقری جاهلیت بر میگردید؟ وهر کس به دوران جاهلیت برگردد به خدا ضرری نرساند و بزودی خداوند اجر شاکرین را میدهد.
 
ودر آخرین منبر رسول الله (ص) چه فرمود :   2583 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، نا وَهْبُ بْنُ جَرِیرٍ، نا أَبِی قَالَ: سَمِعْتُ یَحْیَى بْنَ أَیُّوبَ، یُحَدِّثُ عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ، عَنْ مَرْثَدٍ، وَهُوَ مَرْثَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْیَزَنِیُّ أَبُو الْخَیْرِ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی لَسْتُ أَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تُشْرِکُوا بَعْدِی، وَلَکِنِّی أَخْشَى عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا أَنْ تَتَنَافَسُوا وَتَقْتَتِلُوا فَتَهْلِکُوا کَمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ» قَالَ عُقْبَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: وَکَانَ آخِرُ مَا رَأَیْتُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْمِنْبَرَ. الکتاب: الآحاد والمثانی   المؤلف: أبو بکر بن أبی عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاک بن مخلد الشیبانی (المتوفى: 287هـ)   رسول الله (ص) فرمودند که من از شرک بر شما نمی هراسم بلکه از ریاست طلبی وجنگ قدرت  بر شما ترسانم که بسبب آن هلاک میشوید مانند هلاکت امم قبل ! 
 
حال پیامبر چه میخواست بفرماید؟ آن دوازده خلیفه به تعداد نقباء بنی اسرائیل چه کسانی بودند که مردم از بیان نامشان جلوگیری کردند و از نابودی سنت جاهلی پدرانشان وحشت زده شدند؟ چه کسانی بودند که از طرف الله تعالی انتخاب شدند مشابه انتخاب آنها در بنی اسرائیل؟
چنان که دیدیم اطرافیان منافق رسول الله (ص) به ایشان اجازه ذکر اسامی خلفایش را ندادند اما پیامبر (ص) در میان خواصش بارها به خلفای خود اشاره کرد و تک تک آنها را نام برد. احادیث زیادی در این باره در کتب معتبر شیعه با ذکر نام هر دوازده نفر آمده است. ما در اینجا برای نمونه به این حدیث از کتاب امالی صدوق اشاره میکنیم که پیامبر (ص) خطاب به امیر مومنان (ع) فرمود:
الائمه بعدی اثنای عشر، اولهم انت یا علی و آخرهم القائم الذی یفتح الله عزوجل علی یدیه مشارق الارض و مغاربها.» ( شیخ صدوق، کمال الدین، 1/282؛ و، امالی؛ حدیث 9 ،ص‌111.) 
امامان بعد از من دوازده نفرند . اولشان تو هستی ای علی و آخرشان قائم است همان کسی که خداوند به دست او شرق و غرب زمین را فتح میکند.
 
برای این حدیث شواهد بسیاری در کتب اهل سنت وجود دارد چنان که در مورد حقانیت جانشینی و خلافت الهی امیر مومنان علیه السلام اسناد و مطالب آورده شد.
در ارتباط با آخرین خلیفه دوازده گانه حضرت مهدی (عج) نیز احادیث صحیح السند در کتب معتبر اهل سنت موجود است.
 
حاکم نیشابوری در مستدرک علی الصحیحین مینویسد:
 
أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّفَّارُ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَرُومَةَ، ثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ حَفْصٍ، ثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ خَالِدٍ الْحَذَّاءِ، عَنْ أَبِی قِلَابَةَ، عَنْ أَبِی أَسْمَاءَ، عَنْ ثَوْبَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَقْتَتِلُ عِنْدَ کَنْزِکُمْ ثَلَاثَةٌ کُلُّهُمُ ابْنُ خَلِیفَةَ، ثُمَّ لَا یَصِیرُ إِلَى وَاحِدٍ مِنْهُمْ، ثُمَّ تَطْلُعُ الرَّایَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ فَیُقَاتِلُونَکُمْ قِتَالًا لَمْ یُقَاتِلْهُ قَوْمٌ - ثُمَّ ذَکَرَ شَیْئًا فَقَالَ - إِذَا رَأَیْتُمُوهُ فَبَایِعُوهُ وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ، فَإِنَّهُ خَلِیفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِیُّ» هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ "
[التعلیق - من تلخیص الذهبی] 8432 - على شرط البخاری ومسلم
مستدرک علی صحیحین ج4 ص510
 پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: در کنار گنجهای شما سه تن از فرزندان خلفاء کارزار می ‏کنند و آن گنج به هیچ کدام نمی‏ رسد سپس پرچم های سیاه از جانب مشرق نمودار می گردد. و به گونه‏ ای کارزار می‏ کنند که هیچ قومی نکرده باشند آنگاه حضرت چیزی ذکر کرد و فرمود: و چون او را (مهدی (ع)) دیدار کردید با او بیعت کنید و اگر چه خود را بروی برف کشیدن باشند خویشتن را به او برسانید که او خلیفه خدای مهدی (ع) است.
 
جالب است که حضرت مهدی (عج) را خلیفه ای از جانب خدا میدانند اما ابوبکر و عمر و عثمان را افراد عادی که حتی برای خلافتشان نصی از رسول الله ندارند!!! و این یک تناقض آشکار در عقاید اهل سنت است زیرا که مقام خلیفه اول را بعد از پیامبر (ص) از بقیه بالاتر میدانند اما احادیثشان مطلب دیگری میگوید.
 
 
و ابن کثیر در النهایة فی الفتن میگوید: یکی از این 12 نفر حضرت مهدی است که پیغمبر در احادیثی که وارد شده به آن بشارت داده است
یَکُونَ مِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ الْمُبَشَّرُ بِهِ فِی الْأَحَادِیثِ الْوَارِدَةِ فِیهِ کَمَا سَیَأْتِی بَیَانُهَا وَبِاللَّهِ الْمُسْتَعَانُ وَعَلَیْهِ التُّکْلَانُ، وَقَدْ نَصَّ عَلَى هَذَا الَّذِی بیناه غیر واحد کما قررنا ذلک.
النهایة فی الفتن ابن کثیر ج1 ص24
 
و سیوطی دیگر عالم بزرگ اهل سنت میگوید :در حدیثی که پیامبر فرمود این دین باقی میماند تا دوازده جانشین از قریش صاحب این امت شود و آنچه علما گفته اند مهدی بشارت داده شده یکی از این دوازده نفر است.
عَقَدَ أبو داود فِی سُنَنِهِ بَابًا فِی المهدی، وَأَوْرَدَ فِی صَدْرِهِ حَدِیثَ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " «لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ قَائِمًا حَتَّى یَکُونَ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً، کُلُّهُمْ تَجْتَمِعُ عَلَیْهِ الْأُمَّةُ» "، وَفِی رِوَایَةٍ: " «لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً، کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ» ". فَأَشَارَ بِذَلِکَ إِلَى مَا قَالَهُ الْعُلَمَاءُ أَنَّ المهدی أَحَدَ الِاثْنَیْ عَشَرَ ; فَإِنَّهُ لَمْ یَقَعْ إِلَى الْآنِ وُجُودُ اثْنَیْ عَشَرَ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ عَلَى کُلٍّ مِنْهُمْ.
الحاوی للفتاوی سیوطی ج2 ص102
 
و هیثمی میگوید: آخرین این دوازده نفر مهدی بشارت داده شده است که دین در زمان او عزیز میباشد
إذا تبین أن الخلفاء الإثنى عشر لیسوا على الولاء، وأن آخرهم المهدى، ففیه بشارة لهذا الأمة أن الدین فی هذه الأزمان عزیز
مبلغ الارب نور الدین هیثمی ج1 ص3
 

هفتمین مثل قرآنی:
 
خداوند متعال در آیات 58 و 59 سوره مریم میفرماید:
أُولئِکَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهیمَ وَ إِسْرائیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (58)
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (مریم 59)
آنان کسانى از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانى داشت: از فرزندان آدم بودند و از کسانى که همراه نوح [بر کشتى‏] سوار کردیم؛ و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانى که [آنان را] هدایت نمودیم و برگزیدیم؛ [و] هرگاه آیات [خداى‏] رحمان بر ایشان خوانده مى‏شد، سجده‏کنان و گریان به خاک مى‏افتادند.
آنگاه، پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را ضایع ساخته و از هوسها پیروى کردند، و به زودى [سزاى‏] گمراهىِ [خود] را خواهند دید.
 
آیا با کنار زدن خلیفه بر حق رسول خدا و دهن کجی به فرمان خدا چیزی از دین باقی خواهد ماند؟ ببینید در صحیح ترین کتاب اهل سنت چه نوشته است.
 
530 - حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ زُرَارَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ بْنُ وَاصِلٍ أَبُو عُبَیْدَةَ الحَدَّادُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی رَوَّادٍ، أَخِی عَبْدِ العَزِیزِ بْنِ أَبِی رَوَّادٍ، قَالَ: سَمِعْتُ الزُّهْرِیَّ، یَقُولُ: دَخَلْتُ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ بِدِمَشْقَ وَهُوَ یَبْکِی، فَقُلْتُ: مَا یُبْکِیکَ؟ فَقَالَ: «لاَ أَعْرِفُ شَیْئًا مِمَّا أَدْرَکْتُ إِلَّا هَذِهِ الصَّلاَةَ وَهَذِهِ الصَّلاَةُ قَدْ ضُیِّعَتْ»
صحیح البخاری  ج1 ص112
انس می‏گوید: از آنچه که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود جز نماز (از أصحاب) نمی‏شناسم که آن را نیز ضایع کردند.
 
انس بن مالک میگوید بعد از درگذشت پیامبر (ص) چیزی برایتان از سنتش نماده جز نماز که آن هم ضایع کردید. انس دارد آیه 59 سوره مریم را برایشان میخواند. وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ (آل عمران 101) ؟؟
 
از همین رو است طبق روایت بخاری در صحیح خود از عمران بن حصین که  در بصره  وقتی پشت سر علی بن ابی طالب علیه السلام نماز می خواند ،  می گوید:
784 - حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ الوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنِ الجُرَیْرِیِّ، عَنْ أَبِی العَلاَءِ، عَنْ مُطَرِّفٍ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ، قَالَ: صَلَّى مَعَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَصْرَةِ فَقَالَ: «ذَکَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَةً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرَ [ص:157] أَنَّهُ کَانَ یُکَبِّرُ کُلَّمَا رَفَعَ وَکُلَّمَا وَضَعَ»
صحیح البخاری 1/156
 نماز این مرد یاد آور نمازی است که با پیامبر گرامی به جای می آوردیم.
(به عبارت هَذَا الرَّجُلُ در روایت دقت کنید که چه بغض و عداوتی با علی علیه السلام داشتند که نفس و جان پیامبر را رجل خطاب میکردند.)
 
 
19494 - حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَالَ أَبُو مُوسَى: لَقَدْ ذَکَّرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَلَاةً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِمَّا نَسِینَاهَا، وَإِمَّا تَرَکْنَاهَا عَمْدًا " یُکَبِّرُ کُلَّمَا رَکَعَ، وَکُلَّمَا رَفَعَ، وَکُلَّمَا سَجَدَ " (1)
مسند احمد 32/244
(1) حدیث صحیح
 
ابو موسی اشعری میگوید مولی الموحدین امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلوة السلام در بصره و جنگ جمل نماز رسول الله  را بیاد ما آورد نمازی شبیه نماز حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم که عمدا ترکش کرده بودیم یا فراموشش کرده بودیم !!!!!!
 
ببینید زمانی که خلیفة الله را به کناری بزنند و ولایت را نپذیرند چطور دیگر ارکان دین نیز نابود میشود.
 
چند نکته:
 
1-پیامبر (ص) فرمود شما روش گذشتگان را مو به مو پیروی خواهید کرد تا آنجا که اگر آنان داخل لانه چلپاسه شدند شما هم داخل می‏شوید. گفتیم: آیا(مرادتان) یهود و نصاری است؟ فرمود: پس چه کسی؟
 
3456 - حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی مَرْیَمَ، حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی زَیْدُ بْنُ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ قَبْلَکُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ سَلَکُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَکْتُمُوهُ»، قُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ: الیَهُودَ، وَالنَّصَارَى قَالَ: «فَمَنْ»
صحیح البخاری ج4 ص169
 
 
 2-رسول الله (ص) فرمودند که من از شرک بر شما نمیهراسم بلکه از ریاست طلبی وجنگ قدرت  بر شما ترسانم که بسبب آن هلاک میشوید مانند هلاکت امم قبل ! 
 
(دقیقا مصداق آیه 144 آل عمران ...انقلبتم علی اعقابکم ...)
 
 
31 - (2296) وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا وَهْبٌ یَعْنِی ابْنَ جَرِیرٍ، حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ:، سَمِعْتُ یَحْیَى بْنَ أَیُّوبَ، یُحَدِّثُ عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ، عَنْ مَرْثَدٍ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، قَالَ صَلَّى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: عَلَى قَتْلَى أُحُدٍ، ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ کَالْمُوَدِّعِ لِلْأَحْیَاءِ وَالْأَمْوَاتِ، فَقَالَ: «إِنِّی فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، وَإِنَّ عَرْضَهُ کَمَا بَیْنَ أَیْلَةَ إِلَى الْجُحْفَةِ، إِنِّی لَسْتُ أَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تُشْرِکُوا بَعْدِی، وَلَکِنِّی أَخْشَى عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا أَنْ تَنَافَسُوا فِیهَا، وَتَقْتَتِلُوا، فَتَهْلِکُوا، کَمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ» قَالَ عُقْبَةُ: «فَکَانَتْ آخِرَ مَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْمِنْبَرِ»
 
صحیح مسلم 4/1796

 
3-پیامبر (ص) خطاب به امیرمومنان علی علیه السلام فرمودند تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی
صحیح البخاری ج5 ص19
صحیح مسلم ج4 ص1870
 
4-نبی مکرم بر یک بلندی قرار گرفت و فرمود : هل تَرَوْنَ ما أَرَى  آنچه که من می‌بینم می‌بینید؟ 
 
من دارم می‌بینم فتنه ها در درون خانه‌های شما نفوذ کرده است همان گونه که قطرات باران زمین را فرا می‌گیرد.
 
1878 - حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا ابْنُ شِهَابٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عُرْوَةُ، سَمِعْتُ [ص:22] أُسَامَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَشْرَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى أُطُمٍ، مِنْ آطَامِ المَدِینَةِ، فَقَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ مَا أَرَى، إِنِّی لَأَرَى مَوَاقِعَ الفِتَنِ خِلاَلَ بُیُوتِکُمْ کَمَوَاقِعِ القَطْرِ»، تَابَعَهُ مَعْمَرٌ، وَسُلَیْمَانُ بْنُ کَثِیرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ
صحیح بخاری 3/21
 
5-حذیفه بن یمان رضی الله عنه صاحب سر پیامبر (ص) میگوید:
امروز (در زمان خلافت عمر) شرّ منافقین از زمان پیامبر (ص) بیشتر است (زیرا) در آن روز (نفاق خود را) مخفی می‏داشتند و اکنون آشکار کرده‏اند. 
 
7113 - حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ أَبِی إِیَاسٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ وَاصِلٍ الأَحْدَبِ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الیَمَانِ، قَالَ: «إِنَّ المُنَافِقِینَ الیَوْمَ شَرٌّ مِنْهُمْ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، کَانُوا یَوْمَئِذٍ یُسِرُّونَ وَالیَوْمَ یَجْهَرُونَ»
صحیح البخاری  ج9 ص58
 
و در جای دیگر و باز در صحیح بخاری میگوید:
 نفاق مربوط به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و امّا امروز کفر بعد از ایمان است.
7114 - حَدَّثَنَا خَلَّادٌ، حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ، عَنْ أَبِی الشَّعْثَاءِ، عَنْ حُذَیْفَةَ، قَالَ: «إِنَّمَا کَانَ النِّفَاقُ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَمَّا الیَوْمَ فَإِنَّمَا هُوَ الکُفْرُ بَعْدَ الإِیمَانِ»
صحیح البخاری ج9 ص58
 
6-از خیثمة بن عبد الرحمن نقل شده است که ما نزد حذیفه بودیم، بعضى از ما گفتند: براى ما روایاتى را که از رسول خدا (ص) شنیدى نقل کن، حذیفه گفت: اگر سخنى را که از رسول خدا شنیدم برایتان بازگو کنم مرا سنگسار خواهید کرد.
گفتیم: سبحان اللّه! ما چنین کارى کنیم؟! حذیفه گفت: اگر بگویم یکى از مادرانتان با سپاهى که شمارشان زیاد و قدرتش بسیار است به سویتان مى‏آید که با شما بجنگد باور مى‏کنید؟
گفتند: سبحان اللّه! چه کسى این را باور مى‏کند.
حذیفه گفت: امّا مادرتان حمیراء با سپاهى به سوى شما مى‏آید که کافران آن‏ را به پیش مى‏رانند به گونه‏اى که چهره‏هایتان را نگران میسازد.
 
8453 - أَخْبَرَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ حَمْدَانَ الْجَلَّابُ، بِهَمْدَانَ، ثَنَا هِلَالُ بْنُ الْعَلَاءِ الرَّقِّیُّ، ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ، ثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی أُنَیْسَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ خَیْثَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ حُذَیْفَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: بَعْضُنَا: حَدِّثْنَا یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: لَوْ فَعَلْتُ لَرَجَمْتُمُونِی، قَالَ: قُلْنَا سُبْحَانَ اللَّهِ أَنَحْنُ نَفْعَلُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «أَرَأَیْتَکُمْ لَوْ حَدَّثْتُکُمْ أَنَّ بَعْضَ أُمَّهَاتِکُمْ تَأْتِیکُمْ فِی کَتِیبَةٍ کَثِیرٍ عَدَدُهَا، شَدِیدٍ بَأْسُهَا صَدَقْتُمْ بِهِ؟» قَالُوا: سُبْحَانَ اللَّهِ وَمَنْ یُصَدِّقُ بِهَذَا؟ ثُمَّ قَالَ حُذَیْفَةُ: «أَتَتْکُمُ الْحُمَیْرَاءُ فِی کَتِیبَةٍ یَسُوقُهَا أَعْلَاجُهَا حَیْثُ تَسُوءُ وُجُوهَکُمْ» ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ مَخْدَعًا «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخْرِجَاهُ»
[التعلیق - من تلخیص الذهبی] 8453 - على شرط البخاری ومسلم
مستدرک علی الصحیحین  ج4 ص517
 
7-مولا على علیه السّلام فرمود: مردم بعد از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به منزله هارون و تابعینش ، و به منزله گوساله و تابعینش شدند. پس من شبیه هارونم و عتیق (ابوبکر)‏ شبیه گوساله و عمر شبیه سامرى است.
سلیم بن قیس ج2 ص588
 

برگرفته از سایت سوال از دوستان اهل سنت

  • عبدی

نظرات  (۲)

و اعتصموا بحبل الله و لاتفرقوا جمیعا
شما با انتخاب این مدل تیتر و نوشته فکر میکنید جز تفرقه و نفاق کار دیگه ای کردین!!
هم من هم شما هم اونا میدونن که شیعه بر حقه,نیازی به جو سازی نبود مگر شما ...
پاسخ:
دوست عزیز ....
از توجه شما ممنونم.
ولی باید این را به یاد داشته باشیم که برای فراموش نشدن یک موضوع، لازم است که به دفعات آن را تکرار کرد.
مخصوصآ در این هجمه ای که بر علیه شیعه به را افتاده است، لازم است که بعضی نکات ریز و سنجیده بازگو شود تا به یاد داشته باشند که شیعه کیست و به چه علت به این نام ، نامیده شده است.
دفاع ا شیعه را نباید هیچگاه فراموش کنیم.
حتی در زمان صلح و سکوت.
موفق باشید.

اتمام حجت شد الان؟
پاسخ:
بستگی به این دارد که عقیده و نظر شما چه باشد و با چه دید و مسلکی به این مطلب نگاه کنید.