دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً

سوره مبارکه  نساء, آیه 59

ای کسانی که ایمان آورده اید, از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالأمر خویش فرمان برید.

و چون در امری اختلاف کردید -اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید- به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این خیر شماست و سرانجامی بهتر دارد.

ایـن آیـه و چـنـد آیـه بـعـد، دربـاره یـکـى از مـهـمـتـریـن مـسـائل اسـلامـى ، یـعـنـى مـسـاءله رهـبـرى بـحـث مـى کـنـد و مـراجـع واقـعـى مـسـلمـیـن را در مسائل مختلف دینى و اجتماعى مشخص ‍ مى سازد.
نـخـسـت بـه مـردم بـا ایمان دستور مى دهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهى است براى یک فـرد بـا ایـمـان هـمـه اطـاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بـایـد از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینى جـهان هستى او است ، و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله ).

در مـرحـله بـعـد، فـرمـان بـه پـیـروى از پـیـامبر (ص) مى دهد، پـیـامـبـرى کـه مـعـصوم است و هرگز از روى هوى و هوس ، سخن نمى گوید، پیامبرى که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است ، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است ، بنابراین اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقیت و حاکمیت ذات اوولى اطـاعـت از پیامبر (ص ) مولود فرمان پروردگار است و به تـعـبـیـر دیگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است ،  و پیامبر (ص ) واجب الاطاعه بالغیر و شاید تکرار اطیعوا در آیه اشاره به همین موضوع یعنى تفاوت دو اطاعت دارد (و اطیعوا الرسول ) و مرحله سوم فرمان به اطاعت از ((اولواالامر)) مى دهد که از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دین و دنیاى مردم است .

اولواالامر چه کسانى هستند؟!

درباره اینکه منظور از اولواالامر چیست در میان مفسران اسلام سخن بسیار است که مى توان آن را در چند جمله خلاصه کرد:

1 - جـمـعـى از مـفـسران اهل تسنن معتقدند که منظور از اولواالامر زمامداران و حکام و مصادر در امـورنـد، در هـر زمـان و در هـر مـحـیـط، و هـیـچ گـونـه اسـتـثـنـایـى بـراى آن قـایـل نـشـده انـد و نـتـیـجـه آن ایـن اسـت کـه مـسـلمـانـان مـوظف باشند از هر حکومتى به هر شکل پیروى کنند، حتى اگر حکومت مغول باشد.

2 - بـعـضـى دیـگـر از مـفـسـران مـانـنـد نـویـسـنـده تـفـسـیـر المـنـار و تـفـسـیـر فـى ظلال القرآن و بعضى دیگر معتقدند که منظور از اولوا الامر نمایندگان عموم طبقات ، حکام و زمامداران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند،

 اما نه بطور مطلق و بدون قید و شرط بلکه اطاعت آنها مشروط به این است که بر خلاف احکام و مقررات اسلام نبوده باشد.

3 - بـه عـقـیـده بـعـضـى دیـگـر منظور از اولى الامر زمامداران معنوى و فکرى یعنى علما و دانـشـمـنـدانـنـد، دانـشـمـنـدانـى کـه عـادل بـاشـنـد و بـه مـحـتـویـات کـتـاب و سـنت آگاهى کامل داشته باشند.

4 - بـعـضـى از مـفـسران اهل تسنن معتقدند که منظور از این کلمه منحصرا خلفاى چهارگانه نـخـسـتـیـنـنـد، و غـیـر آنها را شامل نمى شود، و بنابر این در  اعصار دیگر ولى الامر وجود خارجى نخواهد داشت .

5 - بـعضى دیگر از مفسران ، اولواالامر را به معنى صحابه و یاران پیامبر (ص ) مى دانند.

6 - احتمال دیگرى که در تفسیر اولواالامر گفته شده این است که منظور فرماندهان لشکر اسلامند.

7 - همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از اولوا الامر، امامان معصوم مـیباشند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى ،در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پـیـامـبـر (ص ) بـه آنـهـا سـپـرده شـده اسـت ، و غـیـر آنـهـا را شـامـل نمى شود، و البته کسانى که از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جـامـعـه اسلامى به عهده بگیرند، با شروط معینى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اینکه اولواالامرند، بلکه به خاطر اینکه نمایندگان اولواالامر مى باشند.

اکنون به بررسى تفاسیر فوق به طور فشرده مى پردازیم :

شک نیست که تفسیر اول به هیچ وجه با مفهوم آیه و روح تعلیمات اسلام سازگار نیست و مـمـکـن نـیست که پیروى از هر حکومتى بدون قید و شرط در ردیف اطاعت خدا و پیامبر (ص ) باشد، و به همین دلیل علاوه بر مفسران شیعه ، مفسران بزرگ اهل تسنن نیز آن را نفى کرده اند.
و امـا تـفـسـیـر دوم نیز با اطلاق آیه شریفه سازگار نیست ، زیرا آیه اطاعت اولواالامر را بدون قید و شرط لازم و واجب شمرده است .

تـفـسـیـر سـوم یـعـنـى تـفـسـیـر اولواالامـر بـه عـلمـا و دانـشـمـنـدان عـادل و آگـاه از کـتـاب و سـنـت نـیـز بـا اطلاق آیه سازگار نیست ، زیرا پیروى از علما و دانـشـمـنـدان ، شـرائطـى دارد از جـمـله ایـنـکـه گـفـتـار آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، بنابراین اگر آنها مرتکب اشـتباهى شوند
(چون معصوم نیستند و اشتباه مى کنند) و یا به هر علت دیگر از حق منحرف شـونـد، اطـاعـت آنـهـا لازم نـیـست ، در صورتى که آیه اطاعت اولواالامر را به طور مطلق ، هـمـانـند اطاعت پیامبر (ص )، لازم شمرده است ، به علاوه اطاعت  از دانـشـمـنـدان در احکامى است که از کتاب و سنت استفاده کرده اند
بنا بر این چیزى جز اطاعت خدا و پیامبر (ص ) نخواهد بود، و نیازى به ذکر ندارد.

تـفـسـیـر چـهـارم ( منحصر ساختن به خلفاى چهارگانه نخستین )
مفهومش این است که امروز مصداقى براى اولوا الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد، به علاوه هیچگونه دلیلى براى این تخصیص در دست نیست .
تـفـسـیـر پـنـجم و ششم یعنى اختصاص دادن به صحابه و یا فرماندهان لشکر نیز همین اشکال را دارد یعنى هیچگونه دلیلى بر این تخصیص نیز در دست نیست .
جـمـعـى از مـفسران اهل تسنن مانند محمد عبده دانشمند معروف مصرى به پیروى از بعضى از کـلمـات مـفسر معروف فخر رازى خواسته اند،

 احتمال دوم (اولواالامر همه نمایندگان طبقات مـخـتـلف جـامـعه اسلامى اعم از علماء، حکام و نمایندگان طبقات دیگر است ) را با چند قید و شـرط بپذیرند،

از جمله اینکه مسلمان باشند (آنچنان که از کلمه ((منکم )) در آیه استفاده مـى شـود) و حـکـم آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، و از روى اختیار حکم کنند نه اجبار، و مـوافـق بـا مصالح مسلمین حکم نمایند، و از مسائلى سخن گویند که حق دخالت در آن داشته بـاشـند (نه مانند عبادات که مقررات ثابت و معینى در اسلام دارند) و در مساءلهاى که حکم مـى کـنـنـد، نص خاصى از شرع نرسیده باشد و علاوه بر همه اینها به طور اتفاق نظر بدهند .

و از آنـجـا که آنها معتقدند مجموع امت یا مجموع نمایندگان آنها گرفتار اشتباه و خطا نمى شوند و به عبارت دیگر مجموع امت معصومند، نتیجه این شروط آن مى شود که اطاعت از چنین حکمى به طور مطلق و بدون هیچگونه قید و شرط همانند اطاعت از پیامبر (ص ) لازم باشد،
 (و نتیجه این سخن حـجـت بـودن اجـمـاع اسـت ) ولى باید توجه داشت که این تفسیر نیز اشکالات متعددى دارد، زیرا:

اولا - اتـفـاق نـظـر در مـسـائل اجـتـماعى در موارد بسیار کمى روى مى دهد، و بنابر این یک بلاتکلیفى و نابسامانى در غالب شئون مسلمین بطور دائم وجود خواهد داشت ، و اگر آنها نـظریه اکثریت را بخواهند بپذیرند،این اشکال پیش مى آید اکثریت هیچگاه معصوم نیست ، و بنابراین اطاعت از آن به طور مطلق لازم نمیباشد .
ثانیا - در علم اصول ثابت شده ، که هیچگونه دلیلى بر معصوم بودن مجموع امت ،منهاى وجود امام معصوم ، در دست نیست .

ثـالثـا - یـکـى از شـرائطى که طرفداران این تفسیر ذکر کرده بودند این بود که حکم آنـهـا بـر خـلاف کـتـاب و سنت نباشد، باید دید تشخیص این موضوع که حکم مخالف سنت اسـت یـا نیست با چه اشخاصى است ،حتما با مجتهدان و علماى آگاه از کتاب و سنت است ،

 و نـتـیـجـه ایـن سـخـن آن خـواهد بود که اطاعت از اولوا الامر بدون اجازه مجتهدان و علماء جایز نـبـاشـد، بـلکـه اطـاعـت آنها بالاتر  از اطاعت اولوا الامر باشد و این با ظاهر آیه شریفه سازگار نیست .


درست است که آنها علما و دانشمندان را نیز جزء اولوا الامر گرفته اند، ولى در حقیقت مطابق ایـن تـفـسـیـر عـلمـا و مـجـتهدان به عنوان ناظر و مرجع عالیتر از سایر نمایندگان طبقات شـنـاخـته شده اند نه مرجعى در ردیف آنها، زیرا علما و دانشمندان باید بر کار دیگران از نظر موافقت با کتاب و سنت نظارت داشته باشند و به این ترتیب مرجع عالى آنها خواهند بود و این با تفسیر فوق سازگار نیست .

بـنـابـرایـن تـفـسـیـر فـوق از جـهـات مـتـعـددى مـواجـه بـا اشکال است :

و تنها تفسیرى که از اشکالات گذشته سالم میماند تفسیر هفتم یعنى تفسیراولوا الامـر بـه رهـبران و امامان معصوم است ، زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده میشود کاملا سازگار است ، چون مقام عصمت امام ، او را از هر گونه خطا و اشـتـبـاه و گـنـاه حـفـظ مـیکند، و به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر (ص) بدون هیچگونه قید و شرطى واجب الاطاعه است ، و سزاوار است که در ردیـف اطـاعـت او قـرار گـیـرد و حـتـى بـدون تـکـرار اطـیـعـوا عـطـف بـر رسـول شـود. جـالب تـوجـه ایـنـکـه بـعـضـى از دانـشـمـنـدان مـعـروف اهـل تـسـنـن از جـمـله مـفـسـر مـعـروف فـخـر رازى در آغـاز سـخـنـش در ذیل این آیه ، به این حقیقت اعتراف کرده ، میگوید:

((کسى که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما باید معصوم بـاشد، زیرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامى که مرتکب اشتباهى میشود خداوند اطاعت او را لازم شمرده ، و پیروى از او را در انجام خطا لازم دانسته ، و این خود یک نوع تضاد در حـکـم الهـى ایـجـاد مـیـکـنـد، زیـرا از یـک طـرف انـجـام آن عـمـل مـمـنوع است ، و از طرف دیگر پیروى از اولوا الامر لازم است ،و این موجب اجتماع امر و نهى میشود.

بنابراین از یک طرف میبینیم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هیچ قید و شرط لازم دانسته و از طرف دیگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند
چنین فرمانى صحیح نیست ، از ایـن مـقـدمـه چـنـیـن استفاده میکنیم که اولوا الامر که در آیه فوق به آنها اشاره شده حتما باید معصوم بوده باشند .

فخر رازى سپس چنین ادامه میدهد که این معصوم یا مجموع امت است و یا بعضى از امت اسلام ، احتمال دوم قابل قبول نیست ، زیرا ما باید این بعض را بشناسیم و به او دسترس ‍ داشته باشیم ، در حالى که چنین نیست و چون این احتمال از بین برود، تنها احتمال اول باقى میماند که معصوم مجموع این امت است ، و این خود دلیـلى اسـت بـر ایـنـکـه اجـمـاع و اتـفـاق امـت حـجـت و قابل قبول است ، و از دلائل معتبر محسوب میشود.

هـمـانـطـور کـه مـى بـیـنـیـم فـخـر رازى بـا ایـنـکـه مـعـروف بـه اشـکـالتـراشـى در مـسـائل مـخـتـلف عـلمى است دلالت آیه را بر اینکه اولوا الامر باید افراد معصومى باشند پـذیـرفـتـه اسـت ، مـنـتـهـا از آنـجـا کـه آشـنـائى بـه مـکـتـب اهـل بـیـت (عـلیـهـمـالسـلام ) و امـامـان و رهـبـران ایـن مـکـتـب نـداشـتـه ایـن احـتـمـال را که اولوا الامر اشخاص معینى از امت بوده باشند نادیده گرفته است ،


و ناچار شـده کـه اولوا الامـر را بـه مـعـنى مجموع امت (یا نمایندگان عموم طبقات مسلمانان ) تفسیر کـنـد، در حالى که این احتمال قابل قبول نیست ، زیرا همانطور که گفتیم اولوا الامر باید رهـبـر جـامـعـه اسـلامـى بـاشـد و حـکـومـت اسـلامـى و حـل و فـصـل مـشـکـلات مـسـلمـیـن بـه وسـیـله او انـجـام شود و میدانیم حکومت دستجمعى عموم و حتى نـمـایـنـدگـان آنـهـا بـه صـورت اتـفـاق آراء عـمـلا امـکـانـپـذیـر نـیـسـت ، زیـرا در مـسـائل مـخـتـلف اجـتـمـاعـى و سـیـاسى و فرهنگى و اخلاقى و اقتصادى که مسلمانان با آن روبـرو هـسـتـنـد، به دست آوردن اتفاق آراء همه امت یا نمایندگان آنها غالبا ممکن نیست ، و پـیروى از اکثریت نیز پیروى از اولوا الامر محسوب نمیشود، بنا بر این لازمه سخن فخر رازى و کـسانى که از دانشمندان معاصر عقیده او را تعقیب کرده اند این میشود که عملا اطاعت از اولوا الامر تعطیل گردد، و یا به - صورت یک موضوع بسیار نادر و استثنائى درآید. از مـجـموع بیانات فوق نتیجه میگیریم که آیه شریفه تنها رهبرى پیشوایان معصوم که جمعى از امت را تشکیل میدهند اثبات میکند . (دقت کنید)

پاسخ چند سؤ ال

در ایـنـجـا ایـرادهـائى بـه تـفسیر فوق شده که از نظر رعایت بى طرفى در بحث باید مطرح گردد:

1 - اگـر مـنـظـور از اولوا الامر، امامان معصوم باشند با کلمه اولى که به معنى جمع است سازگار نیست ، زیرا امام معصوم در هر زمان یک نفر بیش نمى باشد.
پاسخ این سؤ ال چنین است زیرا امام معصوم در هر زمان اگر چه یک نفر بیش نیست ولى در مـجموع زمانها افراد متعددى را تشکیل میدهند و میدانیم آیه تنها وظیفه مردم یک زمان را تعیین نمیکند.

2 - اولوا الامـر مـطـابـق ایـن مـعـنـى در زمـان پـیـامـبر (ص ) وجود نداشته ، و در این صورت چگونه فرمان به اطاعت از وى داده شده است ؟


پاسخ این سؤ ال از گفته بالا نیز روشن میشود، زیرا آیه منحصر به زمان معینى نیست و وظـیـفـه مـسلمانان را در تمام اعصار و قرون روشن میسازد، و به عبارت دیگر میتوانیم چنین بـگوئیم که اولوا الامر در زمان پیامبر (ص ) خود پیامبر (ص ) بود زیرا پیغمبر اکرم (ص ) دو منصب داشـت یـکـى مـنـصـب رسـالت کـه در آیـه بـه عـنـوان اطـیـعـوا الرسـول از او یـاد شـده و دیـگـر مـنـصب رهبرى و زمامدارى امت اسلامى که قرآن به عنوان اولوا الامـر از آن یـاد کـرده ، بـنـابـراین پیشوا و رهبر معصوم در زمان پیامبر (ص ) خـود پـیامبر (ص ) بود که علاوه بر منصب رسالت و ابلاغ احکام اسلام ، این منصب را نیز به عهده داشت ، و شاید تکرار نشدن اطیعوا در بـیـن رسـول و اولوا الامر خالى از اشاره به این معنى نباشد،
و به عبارت دیگر منصب رسـالت و مـنـصـب اولوا الامرى دو منصب مختلف است که در وجود پیامبر (ص) یکجا جمع شده ولى در امام از هم جدا شده است و امام تنها منصب دوم را دارد.

3 - اگـر مـنـظـور از اولوا الامـر امـامـان و رهـبـران مـعـصـوم اسـت ، پـس  چـرا در ذیل آیه که مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بیان میکند میگوید:

((فان تنازعتم فى شى ء فـردوه الى الله و الرسـول ان کـنـتـم تـومـنـون بـالله و الیـوم الاخـر ذلک خیر و احسن تاویلا:

اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ارجـاع دهـیـد اگـر ایـمـان به پروردگار و روز بازپسین دارید، این براى شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است - هـمـانـطـور کـه مـیـبـیـنـیـم در ایـنـجـا سـخـنـى از اولوا الامـر بـه مـیـان نـیـامـده

 و مـرجـع حل اختلاف تنها خدا ( کتاب الله ، قرآن ) و پیامبر (سنت ) معرفى شده است .

در پاسخ این ایراد باید گفت : ((اولا)) این ایراد مخصوص تفسیر دانشمندان  شیعه نیست بـلکـه بـه سـایر تفسیرها نیز با کمى دقت متوجه میشود و

ثانیا شکى نیست که منظور از اخـتـلاف و تـنـازع در جـمـله فـوق ، اخـتـلاف و تـنـازع در احـکـام اسـت نـه در مـسـائل مـربـوط بـه جـزئیـات حـکـومـت و رهـبـرى مـسـلمـیـن ، زیـرا در ایـن مـسـائل مـسـلمـا بـایـد از اولوا الامـر اطـاعـت کـرد (هـمـانـطـور کـه در جـمـله اول آیـه تـصـریـح شده ) بنابراین منظور از آن اختلاف در احکام و قوانین کلى اسلام است که تشریع آن با خدا و پیامبر (ص ) است زیرا میدانیم امام فقط مـجـرى احـکـام است ،
 نه قانونى وضع میکند، و نه نسخ میکند، بلکه همواره در مسیر اجراى احـکـام خـدا و سـنـت پـیـامـبـر (ص ) است ، و لذا در احادیث اهلبیت (عـلیـهمالسلام ) میخوانیم که اگر از ما سخنى بر خلاف کتاب الله و سخن پیامبر (ص ) نـقـل کـردنـد هـرگـز نـپـذیـریـد، مـحـال اسـت مـا چـیـزى بـر خـلاف کـتاب الله و سنت پیامبر (ص ) بگوئیم ، بنا بر این نخستین مرجع حل اختلاف مردم در احکام و قوانین اسلامى خدا و پیامبر(ص ) است که بر او وحى میشود و اگر امامان معصوم بیان حکم مـیـکـنـنـد، آن نـیز از خودشان نیست بلکه از کتاب الله و یا علم و دانشى است که از پیامبر (ص ) به آنها رسیده است و به این ترتیب علت عدم ذکر اولوا الامر در ردیف مراجع حل اختلاف در احکام روشن میگردد.

گواهى احادیث

در مـنـابـع اسـلامى نیز احادیثى وارد شده که تفسیر اولوا الامر را به امامان اهلبیت تایید میکند از جمله :

مـفـسـر مـشـهـور اسـلامـى ابـو حـیـان انـدلسـى مـغـربـى ( مـتـوفـى سـال 756 ) در تـفسیر بحر المحیط مینویسد که این آیه در حق على (علیهالسلام ) و ائمه اهلبیت (علیهمالسلام ) نازل گردیده است .

1 - دانـشـمـنـد اهـل تـسـنـن ابـو بـکـر بـن مـؤ مـن الشـیـرازى  در رسـاله اعـتـقـاد (طـبـق نـقـل مـنـاقـب کـاشـى ) از ابـن عـبـاس  نـقـل مـیـکند که آیه فوق درباره على (علیه السلام ) نـازل شـد، هـنـگـامـى کـه پیامبر (ص ) او را (در غزوه تبوک )در مـدینه بجاى خود گذارد، على (علیه السلام ) عرض کرد: اى پیامبر ! آیا مرا همانند زنان و کودکان در شهر قرار میدهى ؟

 پیامبر (ص ) فرمود:

((امـا تـرضـى ان تـکـون مـنـى بـمـنـزلة هـارون مـن مـوسـى حـیـن قـال اخـلفـنى فى قومى و اصلح فقال عزوجل و اولى الامر منکم :)) آیا دوست ندارى نسبت بـه مـن هـمـانـنـد هارون (برادر موسى ) نسبت به موسى (علیه السلام ) بوده باشى ،

 آن زمـانـى کـه مـوسى به او گفت : در میان بنى اسرائیل جانشین من باش و اصلاح کن ، سپس خداوند عزوجل فرمود: و اولى الامر منکم .

شـیـخ سـلیـمـان حـنـفـى قـنـدوزى کـه از دانـشـمـنـدان مـعـروف اهـل تـسـنـن اسـت در کـتـاب یـنـابـیـع المـودة از کـتـاب مـنـاقب از ((سلیم بن قیس هلالى )) نـقـل مـى کند که روزى مردى به خدمت على (علیه السلام ) آمد و پرسید: کمترین چیزى که انسان در پرتو آن جزء مومنان خواهد شد چه چیز است ؟ و نیز کمترین چیزى که با آن جزء کافران و یا گمراهان میگردد کدام است ؟

امام فرمود : اما کمترین چیزى که انسان به سبب آن در زمره گمراهان درمى آید این است که حجت و نماینده خدا و شاهد و گواه او را که اطاعت و ولایت او لازم است نشناسد،

آن مرد گفت : ((یا امیرالمؤ منین )) آنها را براى من معرفى کن ،

عـلى (عـلیـهـالسلام ) فرمود : همانها که خداوند در ردیف خود و پیامبر (ص ) قـرار داده و فـرمـوده

((یـا ایـهـا الذیـن آمـنـوا اطـیـعـوا الله و اطـیـعـوا الرسول و اولى الامر منکم .))

آن مرد گفت فدایت شوم باز هم روشنتر بفرما

عـلى (عـلیـه السلام ) فرمود: همانهائى که رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه روز آخر عـمـرش از آنها یاد کرده و فرمود :

((انى ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ان تمسکتم بهما کتاب الله و عترتى اهلبیتى ؛

 من در میان شما دو چیز بیادگار گذاشتم که اگر دست به دامن آنها بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد کتاب خدا و خاندانم )).

2 - و نـیـز هـمـان دانشمند در کتاب ((ینابیع المودة )) مى نویسد که صاحب کتاب مناقب از تـفـسـیـر مـجـاهـد نـقـل کـرده کـه ایـن آیـه در بـاره عـلى (عـلیـه السـلام ) نازل شده است .

3 - روایـات متعددى در منابع شیعه مانند کتاب کافى و تفسیر عیاشى و کتب صدوق و غیر آن نقل شده که همگى گواهى مى دهند که منظور از

 ((اولواالامر)) ائمه معصومین مى باشند و حتى در بعضى از آنها نام امامان یک یک صریحا ذکر شده است .

***

سوره نساء, آیه 59

  • عبدی