دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

مسیحیان موضوع فرزندى در انجیل را حمل بر تشریف و تبرک نکرده ‏اند، در صورتى که در جاهایى از آن به این امر تصریح شده است. مثلًا مى‏ گوید:

 «اما من به شما مى‏ گویم که دشمنان خود را محبّت نمایید و براى لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانى که از شما نفرت دارند احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعاى خیر کنید. تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید زیرا که آفتابِ خود را بر بدان و نیکان طالع مى ‏سازد و باران بر عادلان و ظالمان مى‏ باراند. زیرا هر گاه آنانى را محبّت نمایید که شما را محبت مى ‏نمایند، چه اجر دارید؟

آیا باجگیران چنین نمى‏کنند؟ و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید، چه فضیلت دارید؟ آیا بت‏پرستان (باجگیران) چنین نمى ‏کنند؟ پس، شما کامل باشید چنان که پدر شما که در آسمان است کامل است»[1].

همچنین مى‏ گوید: «بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوى شما را دیده پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند»[2]

نیز مى ‏گوید: «زنهار همه مراحم [عدالت‏] خود را پیش مردم به جا میاورید تا شما را ببینند و الّا نزد پدر خود که در آسمان است اجرى ندارید».

همچنین درباره دعا مى‏ گوید: «پس شما به این طور دعا کنید: اى پدر ما که در آسمانى! نام تو مقدّس باد ...».

نیز مى ‏گوید: «زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانى شما، شما را نیز خواهد آمرزید».[3]

همچنین مى‏ گوید: «پس رحیم باشید چنان که پدر شما نیز رحیم است»[4].

به مریم مَجدَلیّه گفت: «نزد برادران من رفته به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خداى خود و خداى شما مى ‏روم»[5].

همچنان که ملاحظه مى‏کنید، این فقرات انجیل و امثال آنها عنوان پدر را به خداوند متعال، نسبت به عیسى (علیه السلام)  و دیگران، از باب تشریف و تکریم اطلاق مى ‏کند.

گو اینکه از بعضى جاهاى اناجیل به دست مى ‏آید که این فرزندى و پدرى نوعى تکامل است که به اتحاد و یگانگى مى ‏انجامد. مثلًا مى ‏گوید: «عیسى این را گفت و چشمان خود را به طرف آسمان بلند کرده گفت: اى پدر! ساعت رسیده است. پسر خود را جلال بده تا پسرت نیز تو را جلال دهد». آن گاه براى رسولان از شاگردان خود دعا کرد و سپس گفت: «و نه براى این‏ها فقط سؤال مى‏کنم، بلکه براى آنها نیز که به وسیله کلام ایشان به من ایمان خواهند آورد. تا همه یک گردند چنان که تو اى پدر در من هستى و من در تو. تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آرد که تو مرا فرستادى. و من جلالى را که به من دادى به ایشان دادم تا یک باشند چنان که ما یک هستیم. من در ایشان و تو در من تا در یکى کامل گردند و تا جهان بداند که تو مرا فرستادى و ایشان را محبت نمودى، چنان که مرا محبت نمودى»[6]

 

با این حال، در اناجیل سخنان بسیارى آمده است که ظاهر آنها قابل تأویل و توجیه به تشریف و تکریم نیست.

 مانند این سخن: «توما به او گفت: اى آقا! نمى‏دانیم کجا مى ‏روى، پس چگونه راه تو را توانیم دانست؟ عیسى بدو گفت: من راه و راستى و حیات تو هستم. هیچ کس نزد پدر جز به وسیله من نمى‏آید. اگر مرا مى‏شناختید، پدر مرا نیز مى‏شناختید و بعد از این او را مى‏شناسید و او را دیده‏اید. فیلیپس به وى گفت: اى آقا! پدر را به ما نشان ده که ما را کافى است. عیسى بدو گفت: اى فیلیپس! در این مدّت که با شما بوده‏ام مرا نشناخته‏اى؟ کسى که مرا دید، پدر را دیده است. پس چگونه تو مى‏گویى پدر را به ما نشان ده؟ آیا باور نمى‏کنى که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخن‏هایى که من به شما مى‏گویم از خود نمى‏گویم، لیکن پدرى که در من ساکن است او این اعمال را مى‏کند. مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است»[7].

و مانند این سخن: «لیکن من از جانب خدا صادر شده و آمده‏ام؛ زیرا که من از پیش خود نیامده‏ام بلکه او مرا فرستاده است»[8].

و مانند این جمله: «من و پدر یک هستیم»[9].

و مانند این سخن او به شاگردانش: «پس، رفته همه امّت‏ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید[10] دهید»[11]

و مانند این گفته انجیل: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزى از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود»[12].

بارى، این جملات و امثال این‏ها که در انجیل آمده، مسیحیان را وا داشته است که به عقیده تثلیث در وحدت روى آورند.

مراد از این اعتقاد، حفظ عقیده «پسرِ خدا بودن عیسى» در عین حفظ توحید است که مسیح (علیه السلام) خود در تعلیماتش به آن تصریح کرده است؛ مثلًا مى‏گوید: «اوّل همه احکام این است که: بشنو اى اسرائیل! خداوند خداى تو خداوند واحد است» [13]

بارى، حاصل آنچه مسیحیان در این باره گفته‏اند گو اینکه حاصل و نتیجه معقولى ندارد این است که ذات حق جوهر واحد و یگانه‏اى است که داراى سه اقنوم مى‏باشد و مراد از اقنوم صفتى است که همان نحوه ظهور و بروز و تجلّى شیئ براى غیر خود مى‏باشد و صفت با موصوف مغایر نیست. اقانیم سه گانه عبارتند از: اقنوم وجود، اقنوم علم، یعنى همان کلمه، و اقنوم حیات یا همان روح.

این اقنوم‏هاى سه گانه همان: پدر و پسر و روح القدس مى ‏باشند که پدر، اقنومِ وجود است و پسر، اقنومِ علم و کلمه و روح القدس، اقنومِ حیات. پسر که همان کلمه و اقنوم علم باشد، از نزد پدرش، اقنوم وجود، به همراه روح القدس یعنى همان اقنوم حیات که روشنى بخش اشیاء است، فرود آمد.

مسیحیان درباره این مطلب مختصر، اختلاف نظر زیادى پیدا کردند به طورى که باعث شد به گروه‏ها و فرقه ‏ها و مذاهب فراوانى که از هفتاد فرقه هم تجاوز مى‏کند، پراکنده و تقسیم شوند.

اگر در مطالبى که گفتیم تأمل کنید، درمى ‏یابید که آنچه قرآن از نصارا حکایت کرده یا به آنان نسبت مى ‏دهد مانند «و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست ...» و «هر آینه کافر شدند کسانى که گفتند: خداوند همان مسیح پسر مریم است ...» و «بى‏گمان کافر شدند کسانى که گفتند: خداوند یکى از سه [شخص یا اقنوم‏] است ...» و «و نگویید: [خدا] سه گانه است. دست بردارید ...» آرى همه این‏ها به یک معنا، که همان تثلیثِ وحدت (سه‏گانه دانستن یگانه) است، بر مى‏گردد و این معنا میان همه مذاهب پدید آمده در مسیحیت‏ مشترک مى‏باشد و این همان چیزى است که در معناى تثلیتِ وحدت گفتیم. علّت اینکه قرآن به این معناى مشترک اکتفا کرده این است که آنچه قرآن در ردّ عقاید نصارا در خصوص مسیح (علیه السلام) مى گوید و احتجاج مى ‏کند، على رغم فراوانى و تشتّت آنها، یک چیز است.



[1] . (انجیل‏ متّى آخر اصحاح پنجم) نسخه عربى چاپ سال 1811 میلادى. تمام مطالبى را که در این بحث نقل مى‏کنیم از کتاب عهدین عربى مى‏آوریم.

[2] . (انجیل متّى، اصحاح پنجم).

[3] . (تمام این عبارات در باب ششم از انجیل متّى آمده است).

[4] . (انجیل لوقا، اصحاح ششم).

[5] . (انجیل‏یوحنّا، اصحاح بیستم).

[6] . (انجیل یوحنّا، اصحاح‏ هفدهم).

[7] . (انجیل یوحنّا، اصحاح چهاردهم).

[8] . (انجیل یوحنّا، اصحاح هشتم).

[9] . (انجیل یوحنّا، اصحاح دهم).

[10] . تعمید، نوعى غسل در میان مسیحیان است که به وسیله آن شخص غسل کننده از گناهان پاک مى‏شود. غسل تعمید دادن از وظایف کلیساست.

[11] . (انجیل متّى، باب بیست و هشتم).

[12] . (انجیل یوحنّا، اصحاح اول)

[13] . (انجیل‏ مرقس، اصحاح دوازدهم).



 (منبع : مسیحیت شناسی 313havvari.blog.ir)

  • عبدی