آیا ما شیعه هستیم ؟
اخبار و روایات بسیاری از پیامبر و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم در فضیلت و بزرگی و مقام و منزلت شیعیان در کتب روایی موجود است ، به حدی که شیخ صدوق اعلی الله مقامه کتابی با نام فضایل الشیعه از روایات معصومین علیهم السلام گرد اوری نموده است .
از مهمترین روایات و احادیث موجود ، حدیث معروف و متواتر به تواتر معنوی با مضمون إن علیا وشیعته هم الفائزون یوم القیامة می باشد که در مهمترین کتب روایی شیعه و اهل تسنن وارد شده است . (1)
شکی نیست که روز قیامت امیرمومنان علی علیه السلام و شیعیانشان پیروز هستند.
اما ؛ شیعه علی کیست ؟
موضوع و مصداق شیعه و شیعیان در این روایات چه کسانی هستند ؟
آیا ما نیز شیعه علی علیه السلام هستیم ؟
آیا هر که بگوید من علی و فرزندانش علیهم السلام را دوست دارم ، شیعه مولاست ؟
بهترین راه برای کشف این موضوع مراجعه به روایت و تفسیر کلمه شیعه و شیعیان از کلام معصومین علیهم السلام می باشد .
تعدادی از روایات فراوانی که در این باب وارد شده است را برای شما انتخاب نمودیم که مطمئنا با مطالعه انها با زوایای بحث بهتر اشنا می شویم .
مرحوم صدوق با سند خود از ابو مقدام از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که
حضرت فرمودند:
«اى ابو مقدام حقا مطلب از این قرار است که شیعیان ما کسانى هستند که رنگ چهره آنان از بسیارى روزه و عبادت خدا زرد شده و لاغر و ضعیف شده اند، و طراوت و شادابى رخسار آنان از بین رفته، لبهاى آنان از بسیارى ذکر و فکر خشکیده، شکم هاى آنان خالى، رنگهاى آنان پریده، سیماى آنان زردشده.چون شب فرا رسد و سیاهى جهان را بپوشاند زمین را فراش خود قرار مى دهند، و با پیشانى به روى زمین در مقابل حضرت معبود به سجده مى افتند، سجده آنان بسیار است، قطرات اشک آنان ریزان است، دعاى آنان بسیار است، گریه آنان فراوان است، مردم همگى در خوشى و مسرت و غفلت بسر مى برند ولى آنها در دل حزن و اندوه (از عدم وصول به مطلوب و لقاى خدا) دارند» . (2)
و از «امالى » شیخ طوسى و «ارشاد» مفید با سندهاى متصل خودشان روایت است که:
امیر المؤمنین علیه السلام شبى از مسجد خارج شدند و قصد کردند که به جبانه (که محلى است) بروند.آن شب شب ماهتابى بود، جماعتى از مردم به دنبال آن حضرت حرکت کرده و به آن حضرت رسیدند.
حضرت ایستادند و سئوال کردند: شما چه کسانید؟
عرض کردند: از شیعیان تو هستیم اى امیر المؤمنین.
حضرت یک نگاه عمیقى در صورت آنها انداخت و فرمود:
پس چرا در صورتهاى شما علامت شیعیان را نمى بینم؟
گفتند: اى امیر المؤمنین نشانه هاى شیعه چیست؟
حضرت فرمود: شیعیان زرد چهره اند از زیادى بیدارى شبها براى عبادت خداوند عز و جل، از شدت گریه از چشمهایشان ریزش آب و اشک مشهود است پشت هایشان از زیادى قیام و نماز خمیده، شکم هایشان از بسیارى روزه به پشت چسبیده، لبهایشان از کثرت دعا خشکیده، و بر سیما و صورت آنان گرد و غبار خشوع و تذلل نشسته است » . (3)
از کتاب «صفات الشیعه » صدوق نقل است که او روایت مى کند از پدرش با اسناد متصل خود از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که:
«حضرت امام زین العابدین علیه السلام در اتاق خود نشسته بودند که ناگهان جماعتى در خانه را زدند، حضرت به کنیز خود فرمودند:
اى جاریه ببین در پشت در کیست؟
آن جماعت گفتند: طایفه اى از شیعیان تو هستیم،
حضرت به طورى با عجله و سرعت براى باز کردن در از جاى خود برخاستند که نزدیک بود به زمین پرت شوند.
چون حضرت در را باز کردند و به آنها نظر نمودند برگشتند و گفتند: این جماعت دروغ مى گویند، چرا علائم تشیع در صورت آنها نیست؟
آثار عبادت کجاست؟ و آن علامت و نشانه عبودیت در چهره هاى آنان کجاست؟
شیعیان ما به عبادتشان شناخته مى شوند، و به تغییر رنگ صورت، بینى هاى آنان در اثر سجده و اشک قرحه دار شده، و صورتهاى آنان کهنه و خراب گشته، و پیشانى هاى آنها نیز از حال و وضع اصلى خارج شده، شکم هاى آنان به پشت چسبیده، لبانشان خشکیده، آثار عبادت صورتهاى آنها را متغیر کرده، و آثار کهنگى و فتور بدن در اثر شب زنده دارى و پیمودن روزهاى گرم (به روزه دارى و عبادت) در آنان پدیدار گشته، آنها مشغول تسبیح اند زمانى که مردم اکت باشند، و نمازگزارند وقتى که مردم درخواب باشند، و در دل غم و غصه دارند وقتى که مردم خوشحالند» . (4)
مرحوم مجلسى در باب صفات الشیعه مرقوم داشته که حضرت ابى محمد الحسن العسکرى علیه السلام می فرماید:
«در وقتى که مامون ولایت عهدى را به حضرت رضا سپرد دربان بر آن حضرت داخل شده و عرض کرد که:
جماعتى در خانه ایستاده و از شما اذن دخول مى طلبد و مى گویند:
ما شیعه على هستیم.حضرت فرمودند: من مشغولم آنها را از دخول منصرف نما، آنها را منصرف کرد.فرداى آنروز آمدند و عین کلمات دیروز را بیان کردند، باز آنها را منصرف نموده اجازه دخول نداد، و همین طور مى آمدند و حضرت اجازه ورود نمى فرمود تا آنکه دو ماه طول کشید و سپس از ملاقات با حضرت مایوس شدند و به دربان گفتند:
به مولاى خود بگو: ما شیعیان پدر تو على بن ابیطالب هستیم و دشمنان، ما را در این مدت دراز که ما را راه ندادى شماتت کردند، و ما آماده ایم که برگردیم لکن دیگر در شهر خود نمى توانیم زندگى کنیم از شدت خجلت و شرمندگى و شکستگى اى که به ما وارد شده است، چون تحمل و صبر بر شماتت دشمنان و زخم زبان آنها را نداریم.
حضرت به حاجب فرمود:
اجازه بده وارد شوند، آنها داخل شده و سلام کردند،
حضرت پاسخ نفرمود و اذن نشستن نداد، و به حال وقوف متوقف بودند.
عرض کردند: اى فرزند رسول خدا این جفاى بزرگ و استخفاف چیست که بر ما روا مى دارى؟
بعد از آنکه در این مدت طولانى ما را از لقاى خود محروم نمودى دیگر براى ما چه آبروئى خواهد بود؟
حضرت فرمود: بخوانید این آیه را که:
و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر سوره شورى :ایه 30
«آنچه از مصائب به شما رسیده از ناحیه خود شما بوده و خداوند از بسیارى از آنها چشمپوشى کرده است».
من در این امر اقتدا به پروردگار خود عز و جل نمودهام، و به رسولخدا، و به امیر المؤمنین و امامان بعد از آن حضرت، بنابر این شما را مورد عتاب خود قرار دادم.
عرض کردند: به چه علت اى فرزند رسول خدا؟
حضرت فرمود: چون شما ادعا کردید که ما شیعیان امیر المؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام هستیم،
واى بر شما، شیعه امیر المؤمنین حسن است و حسین و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابىبکر، آن کسانى که ابدا در موردى از موارد مخالفت امر آن حضرت را نکردند و هیچ کارى که موجب ملالت آن حضرت بوده و نهى فرموده بود به جاى نیاوردند، و شما مىگوئید: ما شیعه هستیم، و در اکثر از کردار خود مخالفت مىکنید، در بسیارى از واجبات کوتاهى مىنمائید، در اداى قسمت مهمى از حقوق برادران دینى خود که اخوان فى الله هستند کوتاهى مىکنید، و جائى که نباید تقیه کنید تقیه مىکنید، و جائى که باید تقیه کنید تقیه را ترک مىنمائید.
اگر مىگفتید: ما از موالیان و دوستان امیر المؤمنین هستیم و از دوستان دوستان آن حضرت و از دشمنان دشمنان آن حضرت، من گفتار شما را رد نمىکردم و شما را به حضور خود مىپذیرفتم، و لکن ادعاى مقام و منزلت عظیمى نمودید که اگر هر آینه افعال شما با این گفتارتان تطبیق نکند هلاک خواهید شد مگر آنکه خداى رحیم با رحمتخود شما را عفو کند و از این گناه بگذرد.
عرض کردند: یابن رسول الله، به سوى خدا استغفار مىکنیم و از این ادعاى مهم توبه مىنمائیم بلکه فقط مىگوئیم همچنانکه مولاى ما حضرت رضا به ما تعلیم نموده است: ما از دوستان شما و دوستان اولیاى شما، و از دشمنان دشمنان شما هستیم.
حضرت فرمود: مرحبا بکم یا اخوانى و اهل ودى، ارتفعوا، ارتفعوا، ارتفعوا، فما زال یرفعهم حتى الصقهم بنفسه.
«آفرین بر شما، خوش آمدید اى برادران من، واى اهل محبت و دوستى من، برخیزید بیائید، بیائید، بیائید،
و همین طور حضرت آنها را به سوى خود کشید تا آنکه آنها را پهلوى خود بدون فاصله نشانید، و سپس به حاجب فرمود:
چند مرتبه آنها را از آمدن و داخل شدن بازداشتى؟
عرض کرد: شصت مرتبه، فرمود: حال شصت مرتبه متوالى و پى در پى به سوى آنها رفت و آمد کن و در هر مرتبه به آنها سلام کن و سلام مرا نیز برسان، بدرستى که آنها به واسطه توجه و استغفارى که نمودند تمام گناهان خود را درباره این ادعاى بزرگ محو و نابود کردند، و مستحق مراتب کرامت شدند چون از محبین و موالیان ما هستند، اینک از حال آنها و حال عیالات آنها پرسان شو، و آنچه سزاوار است از نفقات و هدایا و تحف و صله به آنان اعطاء کن، و در رفع گرفتارىهاى آنان بکوش».(5)
و از کتاب «مشکاة» با سند خود از مهزم روایت است که مىگوید:
مهزم مىگوید: «بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم و سخن از شیعه به میان آوردم حضرت فرمود:
اى مهزم شیعه آن کسى است که صدایش از گوشش تجاوز نکند (کنایه از آنکه با مردم به تندى و خشونتسخن نگوید)، و غصه و تعب او از بدنش نگذرد، (کنایه از آنکه بار و اندوه خود را بر دیگران تحمیل نکند)، و دشمن ما را دوست و دوست ما را دشمن نگیرد، و با افرادى که درباره ما غلو مىکنند مجالست ننماید، و مانند سگ صداى خود را بلند نکند، و مانند کلاغ در جمعآورى مال طمع نورزد، و از مردم چیزى نطلبد گرچه از گرسنگى بمیرد، و از مردم غافل و دنیاپسند دورى کند، و گفتار همه آنان یکى باشد گرچه در مکانهاى مختلف زندگى کنند، (و مردمى بىسر و صدا و بى هوا و آشوب به طورى که) اگر غائب شوند کسى سراغ آنها را نگیرد، و اگر حضور داشته باشند کسى به آنها التفات نکند، و چون زن خواهند به آنها ندهند، از دنیا خارج شوند و حاجتهاى آنان در سینه هاشان باشد، اگر با مؤمنى برخورد کنند او را گرامى دارند، و اگر با کافرى ملاقات کنند از او دورى گزینند، و اگر حاجت مندى بدانها روى آورد او را مورد رحمت خود قرار دهند، و در اموال خود بین برادران ایمانى خود مواسات کنند.
سپس حضرت فرمود:
اى مهزم جد من رسول خدا به على بن ابى طالب - علیه السلام فرمود:
اى على دروغ مىگوید کسى که مىپندارد مرا دوست دارد و تو را دوست نداشته باشد.
من شهر علم هستم و تو در آن شهرى، و از کجا مىتوان داخل در شهر شد بدون ورود از در آن؟!». (6)
پی نوشت :
1-تاریخ مدینه دمشق ، ج42 ، ص333
تذکرة الخواص سبط بن جوزی ، ص 59
کنز العمّال : ج 11ص 323.
تاریخ بغداد : ج 12ص284، میزان الاعتدال ج 1/421
عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت علیاً یقول: أخذ رسول الله صلى الله علیه وآله بیدی ثم قال: یا أخی قول الله تعالى: (ثَوَابًا مِّن عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ لِّلأَبْرَارِ) أنت الثواب وشیعتک الأبرار) شواهد التنزیل 1/178 ح189.
2یا ابا المقدام انما شیعة على الشاحبون الناحلون الذابلون، ذابلة شفاههم، خمیصة بطونهم، متغیره الوانهم، مصفره وجوههم، اذا جهنم اللیل اتخذوا الارض فراشا، و استقبلوا الارض بجباههم، کثیر سجودهم، کثیر دموعهم، کثیر دعاؤهم، کثیر بکاؤهم، یفرح الناس و هم محزونون
الخصال ج 2 ص 58
3- روى ان امیر المؤمنین علیه السلام خرج ذات لیلة من المسجد و کانت لیلة قمرآء فام الجبانة و لحقه جماعة یقفون اثره، فوقف علیهم ثم قال: ما انتم؟ قالو شیعتک یا امیر المؤمنین، فتفرس فى وجوههم ثم قال: فمالى لا ارى علیکم سیمآء الشیعة؟ قالو و ما سیماء الشیعة یا امیر المؤمنین؟ قال: صفر الوجوه من السهر، عمش العیون من البکاء، حدب الظهور من القیام، خمص البطون من الصیام، ذبل الشفاه من الدعاء، علیهم غبرة الخاشعین
ارشاد المفید ص 114
4-قال: کان على بن الحسین قاعدا فى بیته اذ قرع قوم علیهم الباب فقال: یا جاریة انظرى من بالباب؟ فقالو قوم من شیعتک، فوثب عجلا حتى کاد ان یقع فلما فتح الباب و نظر الیهم رجع فقال: کذبوا فاین السمت فى الوجوه، این اثر العبادة، این سیمآء السجود؟ انما شیعتنا یعرفون بعبادتهم و شعتهم، قد قرحت العبادة منهم الآناف و دثرت الجباه و المساجد، خمص البطون، ذبل الشفاه، قد هیجت العبادة وجوههم، و اخلق سهر اللیالى و قطع الهواجر جثثهم، المسبحون اذا سکت الناس، و المصلون اذا نام الناس، و المحزونون اذا فرح الناس صفات الشیعة ص 177
5- بحار الانوار» ج 15 کتاب الایمان ص 144.
6- دخلت على ابى عبد الله علیه السلام فذکرت الشیعة فقال: یا مهزم انما الشیعة من لا یعدو سمعه صوته، و لا شجنه بدنه، و لا یحب لنا مبغضا، و لا یبغض لنا محبا، و لا یجالس لنا غالیا، و لا یهر هریر الکلب، و لا یطمع طمع الغراب، و لا یسال الناس و ان مات جوعا، المتنحى عن الناس، الخفى عنهم، و ان اختلفتبهم الدار لم تختلف اقاویلهم، ان غابوا لم یفقدوا و ان حضروا لم یؤبه بهم، و ان خطبوا لم یزوجوا، یخرجون من الدنیا و حوائجهم فى صدورهم، ان لقوا مؤمنا اکرموه، و ان لقوا کافرا هجروه، و ان اتاهم ذو حاجة رحموه، و فى اموالهم یتواسون. ثم قال: یا مهزم قال جدى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لعلى رضوان الله علیه: یا على کذب من
زعم انه یحبنى و لا یحبک، انا مدینة العلم و انت الباب، و من این تؤتى المدینة الا من بابها بحار الانوار» ج 15 کتاب الایمان ص 150
- ۹۴/۱۲/۱۳