دست تو با موی من امشب تبانی میکند
هر نفسهای تو این دل را روانی میکند
میشود چایی تلخی را بدون قند،خورد
لحظه ای را که لبت شیرین زبانی میکند
تیرٍ آرش را رها کرده نگاهٍ نافذت
پشت هر فرزانه ای را هم کمانی میکند
هر غزل گفتم، شده کهنه سواری بی رکاب
امشب این دیوان دل با تو جوانی میکند
بارش باران به شعرم داده یک وزن لطیف
فکر کنم با نام تو شهنامه خوانی میکند
لحظه ها در لحظه ها، تلفیق شوری در دل است
این قلم در وصف عشقم ناتوانی میکند
در سرم دارم هزاران واژه بی ارزش، ولی
فکر تو هر واژه را دُرّ یمانی میکند
نارگل
.
http://telegram.me/shear_kade